قرآن مجید بار دیگر براى کمکگیرى از استقامت و نماز براى حل مشکلات مىفرماید:
[یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ] «1».
اى اهل ایمان از صبر و نماز [براى حل مشکلات خود و پاک ماندن از آلودگىها و رسیدن به رحمت حق] کمک بخواهید؛ زیرا خدا با صابران است.
و در جاى دیگر در عظمت سود نماز مىفرماید:
[اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ] «2».
آنچه را از این کتاب به تو وحى شده است، بخوان و نماز را برپا دار، یقیناً نماز از کارهاى زشت، و کارهاى ناپسند باز مىدارد.
بدون شک بین نمازگزاران واقعى و حتى آنان که با نماز برخوردى عادى دارند، ولى تا اندازهاى شرایط ظاهرى آن را رعایت مىکنند و بین بىنمازان و سبکانگاران نماز، در تمام برنامههاى ظاهرى و باطنى فرق است.
نمازگزار به خاطر وجوب نمازهاى یومیه ناچار است از تمام آلودگىهاى ظاهر و در حدى از آلودگىهاى باطن خود را حفظ کند، ولى بىنماز خود را ملزم به رعایت بهداشت و ترک بسیارى از گناهان نمىداند.
نمازگزار به خاطر آب وضو یا غسل یا خاک تیمم و به خاطر لباس و مکان، ناچار است از محرمات و لگدکوب کردن حق مردم چشم بپوشد و در حقیقت خود را از فحشا و منکرات ظاهرى و باطنى حفظ کند، اما بىنماز خود را ملزم به این امور نمىداند.
نمازگزار علم دارد که خداوند مهربان نماز احدى را با آب حرام، لباس حرام، مکان حرام، روح بىتقوا قبول نمىکند، از این جهت بر خود لازم مىبیند که پاکى ظاهر و باطن را حفظ کرده و در صراط مستقیم الهى ثابت و پایدار بماند.
البته، این نکته در تمام عبادات و واقعیتهاى اسلامى ملاحظه شده، به این معنى که اسلام، قسمت مهمى از عبادات را جهت حفظ حقوق مردم و رام شدن نفس سرکش و طبیعى ماندن امیال و غرائز و حالات و شهوات قرار داده است.
البته یک دین جامع و کامل باید چنین باشد، خودخواهى منشأ تمام مفاسد است، باید در مرحله اول ریشه عموم بیمارىهاى روحى را چاره کرد، هم چنان که اساس همه ترقیات معنوى و روحى و اصلاحات فردى و اجتماعى، خداشناسى و خداپرستى است و خودخواه و خودپرست، نمىتواند خداجوى و خداپرست باشد؛ پس امید صلاح و اصلاح تا زمانى که در چاه خودپرستى است نباید از او داشت!
نماز، علاج خودپرستى
نماز- که جامع بسیارى از عبادات است- از جمله علل علاج خودپرستى و هواپرستى است. نمازگزار واقعى خدا را دوست دارد و خدا هم او را دوست دارد؛ آیا دوستى خدا با خودخواهى و افراط در حب مال و جاه که اصل هر گناه و خطایى است قابل جمع است؟
نمازگزار در نمازش خدا را به دو صفت رحمان و رحیم مىستاید، اگر از نمازش غافل نباشد قهراً در مقام کسب این صفت الهى و تخلق به اخلاق خدایى خواهد کوشید و مهربانترین مردم خواهد شد و از سنگدلى و بىرحمى و بىمهرى پاک خواهد ماند.
نمازگزار واقعى مىداند که خداوند در سوره مؤمنون خطاب به پیامبران فرموده که:
اول از مال حلال و پاک بخورید، سپس به عبادت قیام کنید «3».
نمازگزار مىداند که پیامبر عزیز اسلام صلى الله علیه و آله فرموده:
خداوند را بر فضاى بیت المقدس فرشتهاى است که هر شب ندا مىکند: هر کس از مال حرام بخورد، واجب و مستحبى از او قبول نمىشود «4».
و مىداند که پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده:
کسى که لباسى را به ده درهم خریده و در پول آن لباس درهمى از حرام باشد، خداوند در آن لباس نماز را نخواهد پذیرفت «5».
نمازگزار مىداند که امام صادق علیه السلام فرمود:
کسى که دوست دارد بداند نمازش قبول شده یا نه؟ ببیند آیا نمازش او را از فحشا و منکرات باز مىدارد یانه، به اندازهاى که نمازش توان نگهدارى نمازگزار را از آلودگىها داشته باشد، مورد قبول است «6».
ملت نمازگزار، ملتى پاک و کشور با نماز، کشورى است نمونه، در آن مملکتىکه همه اهل نمازند از دزدى و غارت و چپاول خبرى نیست، در آن مرز و بوم که مردمش در رابطه با نمازند از دادگسترىهاى عریض و طویل و عرض حالهاى بىمحتوا و پروندههاى جنایى و جزایى اثرى نیست، در آن آب و خاک که نماز سایهافکن است، از نزاع و جنگ و جدل و طلاقهاى فراوان و شکایات مردم و فحشا و منکرات سراغى نگیرید.
کشور با نماز چرا براى حفظ مال و ناموس مردم احتیاج به ادارات و مأموران با آن همه خرج گزاف داشته باشد؟ اگر همه ملت به حقیقت اهل نماز باشند زندان و زندانى براى چه؟ در میان ملت با نماز، کسى از کسى آزار نمىبیند، بدهکار مال مردم را مىدهد و طلبکار از دست بدهکار آسایش و امنیت دارد.
عاشق نماز در حقیقت عاشق خداست و عاشق خدا، امر مولا را به کیفیتى که مولا از او خواسته اجرا مىکند.
راستى نماز، عالىترین محرک انسان به سوى حقایق و واقعیتها است و سودى که در دنیا و آخرت از نماز به آدمى مىرسد از برنامه دیگر متوجه انسان نیست.
تاریخ حیات نمازگزاران، تاریخ پر نور، پر حقیقت، پر منفعت و پر سودى است و آنان که حقیقت توحید را یافته بودند و حفظ آن را در گرو عمل صالح مىدانستند، عاشقانه با نماز برخورد داشتند و در احوالات آن بزرگواران آمده که اى کاش همه عالم یک شب بود و آن شب را به نماز سپرى مىکردند!!
امام زین العابدین علیه السلام در آیینه نماز
مسئله نماز حضرت زین العابدین علیه السلام از عجایب برنامههاى روزگار است، احدى در عالم طاقت نماز آن حضرت را- جز آنان که در حقیقت و هویت وجودى با او یکى بودند- نداشت.
آن جناب در هر شبانهروز، هزار رکعت نماز مىخواند و چون وقت نماز مىرسید، بدنش را لرزه مىگرفت و رنگش زرد مىشد و چون به قرائت [مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ] «7» مىرسید آنقدر آن را تکرار مىکرد که نزدیک بود قالب تهى کند «8». شبها را پس از مختصرى خواب، در حدى که بدن مبارکش در تعب نیفتد به عبادت مىگذراند و روزها را غرق نور عبادت بود.
تمام ماه رمضانش از پس آن همه نماز به دعا و تسبیح و استغفار مىگذشت و براى خود کیسهاى چرمى داشت که تربت پاک حضرت سیدالشهدا علیه السلام را در آن ریخته بود و به گاه سجده بر آن تربت پر قیمت سجده مىکرد.
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
پدرم حضرت باقر علیه السلام فرمود: روزى بر پدربزرگوارم حضرت زین العابدین علیه السلام وارد شدم، دیدم که عبادت بسیار به آن وجود نازنین تأثیر کرده، رنگ مبارکش از بیدارى زرد شده و دیدهاش از بسیارى گریه مجروح گشته و پیشانى نورانىاش از کثرت سجود پینه بسته و قدم شریفش از زیادى قیام ورم نموده، چون او را بر این احوال مشاهده کردم خود را از گریه نتوانستم حفظ کنم، به شدت گریستم، آن جناب غرق در اندیشه بود، بعد از زمانى به جانب من نظر افکند و فرمود: بعضى از نوشتهها را که عبادت امیرالمؤمنین علیه السلام در آن نوشته شده به من بده؛ چون به حضورش آوردم قسمتى از آن را خواندند، سپس بر زمین نهادند و فرمودند: چه کسى یاراى آن را دارد که مانند امیرالمؤمنین علیه السلام عبادت کند! «9»!
نوشتهاند که:
وقتى در حال سجده بود، در حالى که حالت سجده او را احدى نداشت، در آن حال غرق در دریاى عشق و محبت و محو جمال محبوب عالم بود، ناگهان آتشى در خانه گرفت، اهل خانه فریاد زدند: یابن رسول اللّه! النار النار! حضرت متوجه نشدند تا آتش خاموش شد؛ پس از زمانى سر برداشتند در حالى که داستان را به آن جناب عرض کردند و پرسیدند، چه چیز شما را از توجه به این آتش بازداشت؟
فرمود: آتش کبراى قیامت مرا از آتش اندک دنیا غافل گذاشت «10».
ابوحمزه ثمالى مىگوید:
دیدم حضرت زین العابدین علیه السلام وارد مسجد کوفه شد و در کنار ستون هفتم کفش مبارک از پاى بیرون کرد و آماده نماز شد؛ دستهاى مبارک خود را تا محاذى گوش بالا برد و تکبیرى گفت که موهاى بدن من از ترس شنیدن و عظمت آن تکبیر بر بدنم راست شد!! و چون شروع به نماز کرد لهجهاى پاکیزهتر و دلرباتر از او ندیدم «11».
طاووس یمانى مىگوید:
شبى وارد حجر اسماعیل شدم و دیدم حضرت زین العابدین علیه السلام در سجده است و این کلام را تکرار مىکند:
الهى عُبَیْدُکَ بِفنائِکَ، مِسْکینُکَ بِفِنائِکَ، فَقیرُکَ بِفِنائِکَ «12».
خداوندا! بنده حقیر و مسکین و فقیر تو فانى در پیشگاه توست.
طاووس مىگوید: آن جملات را حفظ کردم و پس از آن هر گونه بلا و المى مراگرفت، در سجده نمازم آن جملات نورانى را گفتم برایم خلاصى و فرج پیش آمد! «13»!
داستان حماد بن حبیب با امام سجاد علیه السلام
قطب راوندى و دیگران از حماد بن حبیب کوفى روایت کردهاند که گفت:
سالى آهنگ حج کردم، همین که از منزل «زباله» حرکت کردیم بادى سیاه و تاریک وزیدن گرفت به طورى که اهل قافله را از هم متفرق کرد، من در آن بیابان متحیر و سرگردان ماندم، بالاخره خود را به یک وادى بىآب و گیاه رساندم تا تاریکى شب مرا گرفت، خود را به پناه درختى بیابانى گرفتم؛ در آن تاریکى شب جوانى را با جامه سپید و بوى مشک دیدم، گفتم: او از اولیاى خداست و ترسیدم مرا ببیند و به خاطر من جایش را عوض کند، تا مىتوانستم خویش را پنهان نگاه داشتم، ناگهان آن جوان مهیاى نماز شد، چون ایستاد به پیشگاه مقدس حضرت دوست عرضه داشت:
یا مَنْ أحارَ کُلَّ شَىءٍ مَلَکُوتا وَقَهَرَ کُلَّ شَىءٍ جَبَرُوتاً صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاوْلِجْ قَلْبى فَرَحَ الْاقبالِ عَلَیْکَ وَالْحِقْنى بِمَیَدانِ الْمُطیعینَ لَکَ «14».
اى کسى که همه چیز مبهوت ملکوت تو و مقهور جبروت توست. درود بفرست بر محمد و آل محمد خوشحالى عبادت و روى آوردن به خودت را در قلب من داخل کن و مرا به مطیعان درگاهت ملحق کن.
آن گاه آماده نماز شد، من هم برخاستم و به نزدیک او رفتم، دیدم چشمه آبىمىجوشد به سرعت آماده طهارت و نماز شدم، چون پشت سرش ایستادم گویا محرابى براى من ممثل شد و مىدیدم هرگاه به آیهاى مىگذشت که در آن وعد یا وعید بود، با ناله و آه آن را تکرار مىکرد؛ چون تاریکى شب به نهایت رسید، از جاى برخاست و گفت:
یا مَنْ قَصَدَهُ الضَّالُّونَ فَاصابُوهُ مُرْشِداً وَامَّهُ الْخائِفُونَ فَوَجَدُوهُ مَعْقِلًا وَلَجَا الَیْهِ الْعابِدُونَ فَوَجَدُوهُ مَوْئِلًا مَتى راحَةُ مَنْ نَصَبَ لِغَیْرِکَ بَدَنُهُ وَمَتى فَرَحَ مَنْ قَصَدَ سِواکَ بِهِمَّتِهِ الهى قَدْ تَقَشَّعَ الظُّلامُ وَلَمْ اقْضِ مِنْ خِدْمَتِکَ وَطَراً وَلا مِنْ حِیاضِ مُناجاتِکَ صَدَراً صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَافْعَلْ بى اوْلَى الْامْرَیْنِ بِکَ یا ارْحَمَ الرَّاحِمینَ.
اى کسى که گمراهان او را براى هدایت قصد مىکنند و ترسوهابه او اقتدا کرده و او را پناهگاه مىیابند و عابدان به او پناه برده و او را ملجأانتخاب مىکنند. کجا راحتى دارد کسى که خود را براى دیگرى صرف کند و کجا خوشى دارد کسى که غیر تو را نیت کند. خداوندا! تاریکى همه جا را فرا گرفته و من نه در قبال تو خدمتى کردم و نه از چشمه مناجات تو بهرهاى بردم، درود بفرست بر محمد و آل محمد و انجام بده براى من سزاوارترین این دو امر را، قسم به تو اى مهربانترین مهربانان.
حماد بن حبیب مىگوید: این وقت ترسیدم که مبادا شخص او از من ناپدید شود و اثر امرش بر من پوشیده ماند، پس دامنش را گرفتم و عرضه داشتم تو را به آن کسى که در عبادت رنج و تعب و ملال و خستگى را از تو گرفته و لذت رهبت را در کامت نهاده بر من رحمت آر و مرا در گلستان مرحمت و عنایتت جاى ده که من مردى ضال و گم گشتهام و آرزو دارم که هماهنگ تو شوم و گفتار تو را پیروى کنم،
فرمود: اگر تکیهات بر خدا از روى صدق و راستى باشد گم نخواهى شد، در هر صورت بر اثر من باش، پس به کنار آن درخت شد و دست مرا گرفت، چنین به نظرم آمد که زمین زیر قدمم در حرکت است؛ همین که صبح طلوع کرد به من فرمود:
بشارت باد بر تو که این مکان مکه معظمه است. پس من صداى ضجه و ناله حجاج را شنیدم، عرض کردم: تو را سوگند مىدهم به آن که نسبت به او امیدوارى و در قیامت به حضرت او چشم دارى کیستى؟ فرمود: اکنون که مرا قسم دادى من على بن الحسین بن على بن ابیطالب هستم! «15»!
تصور شما این نباشد که عشق به نماز و مناجات و این حرکت الهى و عارفانه مخصوص به انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام بوده، بلکه شاگردان این مکتب از عاشقان این راه و تربیت شدگان این بزم، نیز در حد قدرت و وسع و توان فکرى و روحى خود سالک این مسلک بوده و راه رو این طریق و دلباخته این وضعیت و سرباخته این حالت گردیدند.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- سوره بقره (2): 153.
(2)- عنکبوت (29): 45.
(3)- مؤمنون (23): 51.
(4)- محجة البیضاء: 3/ 204، کتاب الحلال والحرام.
(5)- محجة البیضاء: 3/ 204، کتال الحلال والحرام.
(6)- بحار الأنوار: 16/ 204، باب 9.
(7)- حمد (1): 4.
(8)- وسائل الشیعة: 6/ 151، باب 68، حدیث 7593.
(9)- وسائل الشیعة: 1/ 91، باب 20، حدیث 215؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 4/ 149؛ کشف الغمة: 2/ 85.
(10)- المناقب، ابن شهر آشوب: 4/ 150.
(11)- مستدرک الوسائل: 3/ 405، حدیث 3886.
(12)- فلاح السائل: 182.
(13)- ارشاد القلوب: 2/ 143؛ بحار الأنوار: 46/ 75، باب 5، حدیث 66.
(14)- مستدرک الوسائل: 4/ 124.
(15)- المناقب، ابن شهر آشوب: 4/ 142؛ بحار الأنوار: 84/ 230، باب 12، حدیث 43.