مفسران بزرگ و حکما و عرفا بر اساس معارف اسلامى براى ذکر بسم اللّه در ابتداى هر کار وجوهى آوردهاند که جمع آن وجوه را صاحب کتاب پرارزش «انیس اللیل» در پانزده مورد اشارت کرده است:
اول:
شاید به جهت حدیثى است که شاه اولیا از حضرت رسالت صلى الله علیه و آله از حضرت اقدس بارى جل اسمه روایت نموده که:
کُلُّ أمْرٍ ذى بالٍ لَمْ یُذْکَرْ فیهِ بِسْمِ اللّهِ فَهُوَ أبْتَرٌ «1».
هر کار بزرگى که در او ابتدا به نام خدا نکنند آن کار ابتر و ضایع شود و تمامت پیدا نکند.
دوم:
به جهت فراهم نمودن اسباب استجابت است چه اینکه در حدیث آمده:
لا یُرَدُّ دُعاءٌ أوَّلُهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ «2».
سوم:
به جهت آنکه رد اهل شرک و ضلال بوده باشد که در ابتداى هر امرى به نام آلهه خود ابتدا مىکردند و بسم اللات و بسم العزى مىگفتند، پس باید اهل توحید به اسم خداوند یکتاى بىهمتا ابتدا نمایند.
چهارم:
شاید به این جهت باشد که خداوند به اسم اعظم خوانده شود، چه اینکه از حضرت رضا علیه السلام مروى است که بسم اللّه الرحمن الرحیم اقرب است به اسم اعظم از سیاهى چشم به سفیدى آن «3».
پنجم:
شاید براى مداواى امراض باطنى انسان باشد، تا بتواند پس از علاج آن امراض متوجه حرم مقدس کبریایى گردد.
غسل در اشک زنم که اهل طریقت گویند |
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز «4» |
|
ششم:
شاید به این جهت باشد که این اسم مبارک پناهى و امانى باشد براى بنده غرق گناه و مردود از درگاه حقتعالى.
هفتم:
شاید به خاطر این باشد که به برکت این اسم مبارک از نوزده زبانه آتش جهنم نجات یابد، بندهاى که دچار گناه گشته، چنانچه از پیغمبر صلى الله علیه و آله مرویست که فرمود:
هر که خواهد حقتعالى او را از زبانه آتش دوزخ که نوزدهاند نجات دهد باید که به قرائت بسم اللّه الرحمن الرحیم اشتغال نماید که نوزده حرف است تا حق تعالى هر حرفى را سپرى و حاجبى گرداند براى دفع هر یک از آن، چه اینکه نوزده زبانیه نشانه غضب الهى و نوزده حرف علامت رحمت نامتناهى است «5».
آرى، کسى که به حقیقت بسم اللّه الرحمن الرحیم گوید، از رذایل شسته و به حسنات آراسته مىگردد و گناهانش را تدارک نموده و مافات را جبران مىنماید و به همین خاطر از نوزده زبانه آتش در امان مىماند.
هشتم:
شاید جهت این باشد که به وسیله این کلمه مبارکه، قبایح اعمال و افعال گوینده آمرزیده شود و قدم در مقام مناجات گذارد، چنانچه توضیح داده شد.
نهم:
شاید اشاره باشد، به اینکه از آنجا که خداوند کتابى به توسط پیغمبر رحمت صلى الله علیه و آله ارسال فرموده و در عنوان آن بسم اللّه ثبت فرموده، بنده مؤمن از حضرت حق به خاطر این عنوان بخواهد: خداوندا! با همین حقیقتى که در ابتداى کتابت آمده با ما معامله فرما، در دنیا به رحمت رحمانیت و در آخرت به رحمت رحیمیت که به مغفرت و آمرزش بوده باشد.
نقل است: که عارفى وصیت کرد که بسم اللّه بر کفن او نویسند، تا چون روز قیامت قائم شود، همه مردم از قبور خود برخیزند، گوید: خداوندا! براى ما کتابى فرستادى و در عنوان آن بسم اللّه را ثبت کردى، امروز به عنوان کتاب خود با ما معامله فرما.
دهم:
شاید بدین جهت باشد که قبل از دخول در حریم مناجات برات آزادى بگیرد.
مروى است از حضرت رسالت صلى الله علیه و آله: که هرگاه معلمى به کودکى بگوید و امر کند به گفتن بسم اللّه، حقتعالى برات آزادى از دوزخ براى آن کودک و پدر و مادر و معلم او بنویسد «6».
در اینجا باید به این نکته توجه داشت که لازم است در حفظ این برات مجاهدت و کوشش کرد که انسان تا در دنیاست، در محاصره انواع خطرهاست، اگر در مقام دفع خطر با عبادت و تقوا نباشد، دچار دوزخ خواهد شد.
یازدهم:
شاید اشاره به این باشد که چگونه کسى خود را رحمان و رحیم بنامد و به سائل در خانه خود رحم نکند.
دوازدهم:
شاید اشاره باشد به گفتار نوح به وقت سوار شدن بر کشتى که از برکت آن خود و یارانش نجات پیدا کردند: [بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها] «7».
سیزدهم:
ابتدا نمودن به این کلمه مبارکه به جهت تعظیم الهى است، در بعضى از تفاسیر است:
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که کاغذى را که بسم اللّه نوشته شده به احترام حق از روى زمین بردارد، جزء صدیقین به حساب آید و در عذاب پدر و مادرشتخفیفى داده مىشود، گرچه مشرک باشند «8».
نقل است که بشر حافى در ابتدا که مست باده دنیا بود، روزى در بین راه مىرفت، کاغذى یافت، روى آن نوشته بود بسم اللّه الرحمن الرحیم، عطرى خرید و آن کاغذ را معطر کرد و آن را در جاى محترمى نهاد، بزرگى آن شب به عالم خواب دید که گفتند بشر را بگو:
طَیَّبْتَ إسْمَنا طَیَّبْناکَ وَبَجَّلْتَ إسْمَنا فَبَجَّلْناکَ وَطَهَّرْتَ إسْمَنا فَطَهَّرْناکَ فَبِعِزَّتى لَأُطَیِّبَنَّ إسْمَکَ فى الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ «9».
نامم را معطر کردى، معطرت کردیم، بزرگ دانستى، بزرگت شمردیم، پاکیزه کردى، پاکیزهات کردیم، به عزتم قسم نامت را در دنیا و آخرت پاکیزه گردانم.
آن بزرگ پیش خود گفت: بشر، مردى فاسق است مگر به غلط دیدهام، وضو گرفت و نماز بگزارد و به خواب رفت، باز همان خواب را دید، تا بار سوم که مسئله را مطمئن شد، صبح به در خانه بشر رفت و او را طلبید. گفتند به مجلس لهو و لعب رفته، به در آن مجلس رفت و بشر را خواست. گفتند: مشغول است گفت او را بگویید پیغامى دارم. به بشر خبر دادند. گفت: بپرسید از که پیغام دارى؟ جواب داد: از خداوند!
بشر گریان شد گمان کرد پیام عذاب و عقاب است؛ پس برخاست و روى به یاران کرد و با همه خداحافظى نمود و گفت: هرگز مرا در مجلس معصیت نخواهید
دید، پس به نزد آن شخص آمد و پیغام را شنید و مستعد توبه و انابه گشت و به دست حضرت موسى بن جعفر علیه السلام راه خدا یافت.
چهاردهم:
شاید به این جهت باشد که به این کلمه مبارکه داغ عبودیت بر بنده نهاده شود تا دشمن بزرگ که شیطان باشد در او طمع ننماید، از حضرت رضا علیه السلام مروى است که فرمود:
بِسْمِ اللّهِ أَىْ أُسَمِّ نَفْسى بِسِمَةٍ مِنْ سِماتِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ وَهُوَ الْعُبُودِیَّةُ قالَ فَقُلْتُ لَهُ، ما السِّمَةُ قالَ الْعَلامَةُ «10».
در این حدیث تنبه است بر اینکه گوینده بسم اللّه باید جد و جهد کند در وقت گفتن این قول تا اینکه نشانه عبودیت و بندگى در خود مشاهده کند و اینکه فرمود سمه یعنى علامت، شاید اشاره به این باشد که عبد در وقت گفتن این قول سزاوار است که از انانیت و مالکیت و اختیار خود بیرون رود و خود را تحت اوامر پروردگار مقهور و مغلوب بیند، تا اینکه در گفتن این کلمه شریفه صادق باشد.
پانزدهم:
شاید اشاره باشد به اینکه بنده باید در جمیع اقوال و افعال و احوال متذکر خدا باشد، چنانچه حضرت یعقوب علیه السلام در وصایاى خود به حضرت یوسف علیه السلام فرمود:
پسرم! در هیچ حالى خدا را فراموش مکن.
به هر حال سالک الى اللّه باید حق تعالى را در هیچ حالى از احوال فراموش نکند چه در حال نعمت و چه در حال نقمت، چه در حال راحت و چه در حال شدت؛به قول عاشق عارف فیض کاشانى:
هر کجا داغ و درد و غم باشد |
کاش بر جان من رقم باشد |
|
نوبه نو مرهمى است بر دل ریش |
درد و داغى که دم به دم باشد |
|
زآتش عشقم ار بسوزد جان |
یا شود شعله دل چه غم باشد |
|
خام افسرده را چو باید بخت |
آتش عشق مغتنم باشد |
|
هر که در عشق مىتواند سوخت |
به جهنم رود ستم باشد |
|
دارم امید آنکه در غم عشق |
دل من ثابت قدم باشد |
|
وه که گلزار داغهاى دلم |
خوشتر از روضه ارم باشد |
|
هر که در دل نباشدش عشقى |
حاصلش حسرت و ندم باشد |
|
فیض را بخت اگر کند یارى |
در ره عشق حق علم باشد |
|
معنى و فایده بسم اللّه
توضیح و تفسیر بسم اللّه و تمامى آیات قرآن، به آن حقیقتى که هست کار پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان بزرگوار علیهم السلام است، در این گونه نوشتهها جز دورنمایى از مفاهیم بلند آسمانى آیات، آن هم با استفاده از آثار آن بزرگواران کار دیگرى نمىتوان انجام داد.
بسم اللّه الرحمن الرحیم مفهومى برتر و گستردهتر از آفرینش دارد.
ابن عباس مىگوید:
حضرت امیر علیه السلام از اول شب تا آخر شب، از براى من تفسیر فاتحة الکتاب مىگفت، هنوز از تفسیر باء بسم اللّه نگذشته بود و بعد از آن فرمود: من آن نقطهامکه در تحت باء بسم اللّه است «11».
و هم چنین از آن حضرت منقول است که:
آنچه در جمیع کتب الهى است در قرآن است و آنچه در همه سور قرآنى منطوى است در بسم اللّه محتوى است و آنچه در بسم اللّه مندرج است باء بسم اللّه بر آن مشتمل است و آنچه که در باء بسم ثابت است نقطه باء بر آن دال است و منم آن نقطهاى که در تحت باء بسم اللّه است «21»!!
بعضى فرمودهاند که:
حضرت عزت لفظ اسم در اینجا ذکر فرمود، تا چون زبان بنده جارى گردد داند که نام دوست خواهد گفت، دل را مصفى و روح را منقى گرداند، تا به باطن صافى ذکر ملک وافى تواند کرد و تا سینه را از لوث تعلق پاکیزه نسازد و زبان را به آب استغفار از یاد کردن اغیار شستشوى ندهد، نام حق بردن غایت گستاخى و یاد او کردن نهایت جرأت و بىادبى است.
هزار بار بشویم دهان به مشک و گلاب |
هنوز نام تو بردن کمال بىادبى است |
|
و گفتهاند: حضرت حق سبحانه در اعلى مراتب تنزه و تقدس است و بنده خاکى در ادنى مقام تدنس و تعلق، بىواسطه از حضیض رذالت به اوج عزت و جلالت ترقى نتواند نمود، پس لفظ اسم را رابطه ساخت تا در وقت تلفظ بدین کلمه قدم همت بر مصاعد رفعت نهاده، پرتو قابلیت مشاهده انوار اسم بزرگوار از روزنه غیب بر او تابد.
معناى حروف بسم اللّه
در «الکافى» و «التوحید» و «تفسیر العیاشى» از امام صادق علیه السلام منقول است که هر حرفى از این حروف ثلاثه، اشاره به اسمى از اسماى حسنى است.
باء بهاى خداست و سین سناى اوست و میم مجد اوست و در روایتى وارد است که میم ملک اوست «31».
و برخى چنین دانستهاند که باء، اشاره به بصیر است و سین سمیع است و میم محصى، گویا قارى را تنبیه مىکند که بصیرم و مىبینم کردار تو را، در قرائت اخلاص ورز تا جزاى به سزا دهم؛ سمیعم، مىشنوم گفتار تو را، از غرض ریا دور شو تا خلعت فیض و صفا دهم؛ محصیم، مىشمارم انفاس روزگار تو، یک لحظه غایب مشو تا عوض آن حضور لقا دهم.
خلاصه در هر یک از این حروف چندان معانى مندرج است که عشر عشیر آن به هزاران قرن در صد هزار دفتر نگنجد و از آن معانى کسى بهره گیرد که بر باء بلاى دوست صبر کند و سین سر خود را به سلوک طریق فنا مشغول گرداند، تا وقتى که به میم مشاهده رسد و جمال وجه باقى بر منظر نظرش جلوهگر آید.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- تفسیر الامام العسکرى علیه السلام: 25، حدیث 7؛ بحار الأنوار: 89/ 242، باب 29، حدیث 49.
(2)- «دعایى که با بسم اللّه الرحمن الرحیم شروع شود ردّ نمىشود» مجموعة ورام: 1/ 32، باب الاسماء والکنى والألقاب؛ بحار الأنوار: 90/ 313، باب 17، حدیث 17؛ مستدرک الوسائل: 5/ 304، باب 16، حدیث 5959.
(3)- بحار الأنوار: 89/ 233، باب 29، حدیث 15.
(4)- حافظ.
(5)- مستدرک الوسائل: 4/ 387، باب 45، حدیث 4989.
(6)- وسائل الشیعة: 6/ 169، باب 1، حدیث 7651.
(7)- هود (11): 41.
(8)- التفسیر الکبیر: فخر رازى: 1/ 171.
(9)- التفسیر الکبیر: فخر رازى: 22/ 13 با کمى اختلاف.
(10)- «بسم اللَّه یعنى نامگذارى مىکنم خودم را به سمهاى از سمات خداوند که آن عبودیت است، عرض کردم: سمه چیست؟ حضرت فرمودند: سمه همان علامت است» بحار الأنوار: 89/ 230، باب 29، حدیث 9.
(11)- مشارق انوار الیقین: 21؛ ینابیع المودة: 69.
(21)- ینابیع المودة: 69.
(31)- الکافى: 1/ 114، باب معانى الأسماء واشتقاقها، حدیث 1؛ تفسیر العیاشى: 1/ 22، حدیث 18؛ التوحید: 230، باب 31، حدیث 3.