اهل ایمان از نظر ایمان با یکدیگر مساوى و یکسان نیستند، گروهى ایمانشان ضعیف، و گروهى ایمانشان متوسط، و گروهى ایمانشان کامل، و از همهى گروهها برتر، کسانى هستند که ایمانشان اکمل است.
اینان جمعیتى هستند که از نظر اخلاق و منش، اخلاق و منشى نیکوتر و زیباتر دارند آنچه خوبان همه دارند به تنهایى دارند.
اینان با آگاهى و معرفت نسبت به حسنات اخلاقى در مقام ظهور دادن نیکوترین و بهترین مراتب حسنات در وجود خود برآمدند و در این زمینه در صفى بعد از صف پیامبران و امامان قرار گرفتند و در حقیقت ایمانشان را به سبب احسن اخلاق به کاملترین مرحلهى ایمان رساندند.
امام باقر علیه السلام که شکافندهى علوم و حقایق و بیناى به اسرار است در این زمینه مىفرماید:
إنَّ أکمَلَ المُؤمنینَ إیماناً أحْسَنَهُم خُلْقاً «1»
. کاملترین مؤمنین از جهت ایمان نیکوترین آنان از نظر اخلاق است.
معلوم مىشود بدون مکارم اخلاقى و حسنات نفسى، ایمان در وجود انسان ناقص و در مرتبهاى ضعیف است، و این نقص و ضعف را ارزشهاى اخلاقى درمان مىکند و ایمان را به برترین و کاملترین درجهى خود مىرساند.
مقربترین انسان در قیامت به پیامبر
آرزوى هر مؤمن روشن ضمیرى است که در قیامت از نظر جایگاه نزدیکترین فرد به پیامبر اسلام باشد، پیامبرى که داراى مقام محمود و مقام شفاعت و داراى لواى توحید و حمد و از طرف پروردگار مهربان در میان تمام اوّلین و آخرین منزلت و مرتبهاى ویژه دارد.
پیامبرى که از روى درستى و راستى براى نجات بشریت تا قیامت به عنوان بشیر و نذیر فرستاده شد.
پیامبرى که دعوتکننده به خدا و چراغ پرفروغ الهى در جامعهى انسانى است.
پیامبرى که جوامع کلم و کوثر و قرآن و دلایل و بیّنات و معجزات خاص به او داده شد.
پیامبرى که از سابقین و بلکه بهترین سابقین و پیروان واقعىاش اصحاب یمین هستند.
پیامبرى که آیین کامل حق به دست او آشکار شد و انتشار یافت و کعبه به دست او باز شد و بتهاى آویخته در آن به دستور او به دست امیرالمؤمنین علیه السلام شکست و سرنگون گشت، پیامبرى که در دنیا آقاى فرزندان آدم و در آخرت زینت قیامت است.
پیامبرى که روزى چند بار در اذان و در تشهد نماز نامش همراه با نام خدا برده مىشود و هیچ کافرى جز با شهادت به وحدانیت حق و رسالت او از عرصهى کفر به فضاى ایمان درنمىآید.
پیامبرى که در قرآن به رأفت و رحمت ستوده شده است.
پیامبرى که افضل و اشرف و اعزّ و اکرم و احکم و اعبد و اطهر و اقوم و اشجع و احلم و اکمل و خلاصه برترین آفریدهى خداى مهربان در همهى شؤون است.
چنین شخصیت والا و باعظمتى مؤمن را راهنمایى مىکند که اگر علاقه دارد در قیامت از نظر جایگاه از نزدیکترین افراد به من باشد باید اخلاقش نیکوترین اخلاق باشد:
أقربُکُم مِنّى مَجلِساً یَومَ القِیامَةِ أحسنُکُم خُلْقاً وَخیرُکُم لِأهلِهِ «2»
نزدیکترین شما به من از نظر جایگاه در قیامت نیکوترینتان از جهت اخلاق و بهترینتان نسبت به خانوادهاش مىباشد.
در روایتى دیگر فرموده است:
أقربُکم مِنّى غَداً فِى المَوقِفِ أصدَقُکُم لِلحَدِیثِ وَأدّاکُم لِلأمانَةِ وَأحسَنُکُم خُلُقاً «3»
. نزدیکترین شما به من در قیامت راستگوترینتان در گفتار و اداکنندهترینتان نسبت به امانت و نیکوترینتان از نظر اخلاق است.
چهار خصلت اخلاقى
فضایل اخلاقى چنان که از روایات استفاده مىشود، علاوه بر این که زینت و آراستگى انسان است، سبب شست و شوى گناه از پرونده و عامل جلب رحمت و مغفرت حضرت حق و موجب حفظ ارزش و قیمت انسان است.
کتاب شریف کافى که از معتبرترین کتابهاى شیعه و بازگو کنندهى مکتب اهل بیت علیهم السلام است روایت بسیار مهمى را از حضرت صادق علیه السلام در این زمینه نقل کرده است:
أربعُ مَن کُنَّ فیه کَمُلَ إیمانُهُ وَإن کانَ مِن قَرْنِهِ إلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً لَم یَنْقُصْهُ ذَلِک، قالَ: وَهُو الصّدقُ وأداءُ الأمانةِ وَالحَیاءُ وَحُسنُ الخُلُقِ «4»
. چهار خصلت است اگر در کسى باشد ایمانش کامل مىشود، اگرچه از سر تا پایش گناهانى باشد، این گناهان چیزى از او نمىکاهد؛ فرمود: و آن چهار چیز: صدق و اداى امانت و حیا و حسن خلق است.
راستى کسى که ظاهر و باطنش به صدق و درستى آراسته است، یعنى زبان و دلش راستگو و صادق است و به جان و آبرو و مال و اسرار مردم امین است و در خلوت و آشکار از پروردگارش شرم مىکند و با همهى انسانهایى که ارتباط دارد خوش اخلاق است چرا ایمانش کامل نشود؟ در حالى که این خصلتهاى عالى اخلاقى موجب جلب توفیق از جانب حق براى ازدیاد ایمان است، و چرا گناهان گرچه سر تا پایش را فرا گرفته باشد چیزى از او بکاهد؟ در حالى که با بودن این چهار خصلت رحمت و مغفرت حق به جوش مىآید و همهى گناهان را از پروندهاش مىشوید و چیزى از آنها باقى نمىماند تا از ارزش وى بکاهد!
در این زمینه از حضرت امام زین العابدین علیه السلام روایت بسیار مهمى نقل شده است:
أربعٌ مَن کُنَّ فِیهِ کَمُلَ إیمانُهُ وَمُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنوبه ولَقِىَ ربَّهُ وَهُو عَنهُ راضٍ، مَنْ وَفَى للَّهِ بِما جَعل عَلى نَفسِهِ لِلنّاسِ، وَصَدقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ، وَاسْتَحْیَا مِن کُلِّ قَبیحٍ عِند اللَّهِ وَعِند النّاسِ، وَیَحسُنُ خُلُقُه مَعَ أهلِهِ «5»
. چهار چیز است که اگر در کسى باشد ایمانش کامل مىشود و گناهانش از پروندهاش پاک مىگردد و پروردگارش را ملاقات مىکند در حالى که از او راضى و خشنود است: کسى که آنچه از امور مثبت به نفع مردم بر عهدهى خود قرار داده براى خدا وفا کند، و زبانش با مردم راست بگوید، و از هر قبیح و زشتى در پیشگاه خدا و مردم شرم کند، و اخلاقش با خانوادهاش نیکو باشد.
ملاحظه کنید! این روایت خصلتهاى باارزش اخلاقى را سبب کامل شدن ایمان و پاک شدن گناهان و موجب خشنودى خدا مىداند. این که در این نوشتار بر این معنى اصرار مىشود که خصلتهاى پاک و مکارم اخلاق و حسنات نفسى نخواهد گذاشت سیاهى گناه در اوراق پرونده باقى بماند بىدلیل نیست؛ یکى از دلایلش همین روایتى است که امام باقر علیه السلام از پدر بزرگوارش حضرت سجّاد علیه السلام نقل کرده است و گفتار حضرت سجّاد علیه السلام هم بر اساس یکى از آیات سورهى مبارکهى نور است که در آن آیه خداى مهربان پارهاى از خصلتهاى زیباى اخلاقى را سبب آمرزش گناهان مىداند:
«... وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «6».
و [مردم] باید [در برابر خلاف کاریهاى دیگران عفو و گذشت] داشته باشند و [از افراط در عکس العمل و خشونت و تجاوز از حدود الهى] صرف نظر کنند، [اى مردم!] آیا دوست ندارید خدا از شما بگذرد؟
[- قطعاً دوست دارید پس براى بدست آوردن آمرزش و گذشت خدا گذشت کنید و صرف نظر نمایید-] و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در روایات بسیارى خصلتهاى اخلاقى را سبب ورود در بهشت مىداند و زشتىهاى اخلاقى را موجب دچار شدن به آتش دوزخ قلمداد مىکند:
... وَأکثَرُ مَا یَلِجُ بِهِ أُمَّتى الجنّةَ، تَقوَى اللَّهِ وَحُسْنُ الخُلُق «7»
. اکثر چیزى که به وسیلهى آن امت من وارد بهشت مىشوند، رعایت تقوا و پرهیزکارى و حسن خلق است.
امام صادق علیه السلام در روایتى حسن خلق را از دین و سبب زیاد شدن روزى مىداند:
حُسْنُ الخُلُقِ مِن الدّینِ وَهُو یَزِیدُ فِى الرِّزقِ «8»
. حسن خلق ریشه در دین دارد و سبب زیاد کردن روزى است.
تأخیر مرگ به سبب حسن خلق
پدر و مادر متدّین و باصفا و پاکى به یکى از پیامبران خدا به نام یهودا مراجعه کردند و گفتند: ما از زمان ازدواج اشتیاق به داشتن اولاد در قلبمان موج مىزد ولى تاکنون که سالهاست از ازدواج ما گذشته از نعمت اولاد بىبهره ماندهایم، از شما درخواست دعا و شفاعت نزد حق داریم تا اگر مصلحت باشد فرزندى به ما عطا شود. خطاب رسید: به هر دو بگو من حاضرم پسرى به آنان عنایت کنم ولى شب عروسى او شب مرگ اوست، اگر مىخواهند به آنان عطا نمایم!
وقتى پدر و مادر چنین خبرى را شنیدند با یکدیگر مشورت کردند و نهایتاً گفتند: قبول کنیم شاید ما پیش از او بمیریم و حادثهى تلخ مرگ او را نبینیم.
فرزند به آنان عنایت شد. بیست و چند سال زحمت تربیت او را به دوش جان و دل کشیدند، روزى به پدر و مادر گفت: جهت مصون ماندن از گناه نیازمند به ازدواجم. دخترى آراسته را از خانوادهاى معتبر نامزد او کردند. شوهر به همسرش گفت: داستان عجیبى است از یک طرف باید براى داماد لباس دامادى آماده کرد و از طرف دیگر کفن، از جهتى باید شربت و شیرینى مهیا نمود و از جهتى دیگر سدر و کافور.
در هر صورت مجلس عروسى آماده شد. داماد و عروس را دست به دست دادند، مهمانان و پدر و مادر نیمه شب به خانههاى خود بازگشتند. پدر و مادر در انتظار حادثه نشستند ولى از خانهى داماد خبرى نیامد. هر دو به سوى خانهى داماد رفتند تا جنازهى او را از عروس تحویل بگیرند. هنگامى که در زدند فرزندشان با کمال سلامت در را باز کرد، چیزى نگفتند و به خانهى خود باز گشتند.
مدتى گذشت، خبرى از مرگ جوان نشد. نزد یهوداى پیامبر آمدند و سبب پرسیدند، یهودا گفت: من از راز مطلب آگاهى ندارم، باید از حضرت حق بپرسم اگر راز مطلب گفته شود به شما خبر دهم.
یهودا از حضرت حق سبب پرسید، خطاب رسید شب عروسى هنگامى که خلوت شد و داماد و عروس براى غذا خوردن کنار هم نشستند، صداى نالهاى از بیرون شنیدند که صاحب ناله مىگفت تهیدستم، دستم دچار بیمارى فلج شده، امشب گرسنه ماندهام و چیزى براى خوردن نصیبم نشده است. اى یهودا! داماد با شوق فراوان ظرف غذاى خود را نزد آن تهیدست آورد و گفت: هرچه مىخواهى بخور. تهیدست وقتى سیر شد سر به دیوار خانه گذاشت و گفت:
خدایا! من که عوضى ندارم به این جوان سخى مسلک و کریم دهم، تو به عوض این محبتى که در حق من کرد به عمرش بیفزا. من که صاحب دفتر محو و اثباتم، مرگ جوان را در آن شب از دفتر محو و حوادث تعلیقى محو کردم و هشتاد سال دیگر براى او ثبت نمودم.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- کافى: 2/ 99، باب حسن الخلق، حدیث 1.
(2)- عیون اخبار الرضا: 2/ 38، باب 31، حدیث 108؛ وسائل الشیعه: 12/ 153، باب 104، حدیث 15927.
(3)- مجموعهى ورام: 2/ 31؛ بحار الانوار: 74/ 152، باب 7، حدیث 83.
(4)- کافى: 2/ 99، باب حسن الخلق، حدیث 3؛ بحار الانوار: 68/ 374، باب 92، حدیث 3.
(5)- امالى مفید: 299، المجلس الخامس و الثلاثون، حدیث 9؛ بحار الانوار: 64/ 296، باب 14، حدیث 20.
(6)- نور (24): 22.
(7)- مستدرک الوسائل: 11/ 276، باب 22، حدیث 12997؛ اختصاص: 228، حدیث فى زیارة المؤمن للَّه.
(8)- تحف العقول: 373؛ بحار الانوار: 75/ 257، باب 23.