«24» وَ قَدْ قَصَّرَ بِیَ السُّکُوتُ عَنْ تَحْمِیدِکَ وَ فَهَّهَنِیَ الْإِمْسَاکُ عَنْ تَمْجِیدِکَ وَ قُصَارَایَ الْإِقْرَارُ بِالْحُسُورِ لَا رَغْبَةً- یَا إِلَهِی- بَلْ عَجْزاً «25» فَهَا أَنَا ذَا أَؤُمُّکَ بِالْوِفَادَةِ وَ أَسْأَلُکَ حُسْنَ الرِّفَادَةِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اسْمَعْ نَجْوَایَ وَ اسْتَجِبْ دُعَائِی وَ لَا تَخْتِمْ یَوْمِی بِخَیْبَتِی وَ لَا تَجْبَهْنِی بِالرَّدِّ فِی مَسْأَلَتِی وَ أَکْرِمْ مِنْ عِنْدِکَ مُنْصَرَفِی وَ إِلَیْکَ مُنْقَلَبِی إِنَّکَ غَیْرُ ضَائِقٍ بِمَا تُرِیدُ وَ لَا عَاجِزٍ عَمَّا تُسْأَلُ وَ أَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.
اکنون نبود زبان سخن، مرا از سپاسگزاریت ناتوان ساخته و خوددارى از بزرگداشتت، مرا عاجز و ناتوان کرده، و نهایت قدرتم این است که به درماندگى از سپاست اقرار کنم.
اى خداى من! این درماندگى از سپاس نه از بىرغبتى؛ بلکه از ناتوانى من است. اینک منم که آمدن به درگاه تو را قصد مىکنم، و از حضرتت توقع پذیرایى نیک دارم. پس بر محمد و آلش درود فرست، و رازم را بشنو، و دعایم را مستجاب کن، و روزم را به نومیدى ختم مفرما، و نسبت به گداییم، دست ردّ به سینهام نزن، و رفتنم را از نزدت، و بازگشتم را به سویت گرامى دار؛ زیرا هر چه را اراده کنى، از انجامش دچار سختى نمىشوى، و در برآوردن آنچه از تو خواسته شود، عاجز نمىباشى، و تو بر هر کارى توانایى، و حول و قوّهاى نیست جز به خداى بلند مرتبه بزرگ.
براى به جا آوردن حق شکر، ابتدا باید نعمت را شناخت و دانست که خداوند چه نعمتهایى به انسان ارزانى داشته است؛ سپس باید ببیند آیا شکر نعمت را مىتواند به جا آورد یا نه.
با کمى دقّت و مطالعه و نگاه انسان به خود و دیگر مخلوقات مىبیند که بازگو کردن و برشمردن همه نعمتها از عهده ما خارج است و ما نمىتوانیم با عقل ناقص و قاصر بشرى، نعمتهاى الهى را برشمریم، چه رسد به این که بخواهیم در صدد شکر آن برآییم.
تفسیر نعمت در کلام نراقى
ملا احمد نراقى در تفسیر حقیقت نعمت مىنویسد:
«نعمت بر دو نوع است:
اوّل: آنچه لِذاتِه مطلوب است نه به جهت تحصیل خیر دیگر، یعنى غرض از آن وصول به مطلوبى دیگر نیست و این نوع مخصوص به لذّات عالم آخرت است، یعنى مشاهده جمال الهى و سعادت لقاى او و سایر لذّات بهشت از بقایى که فنا ندارد و شادى که غم با او نیست و علمى که جهل پیرامون آن نمىگردد و غنایى که فقر از پى ندارد و غیر اینها، از آنچه هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده، و به هیچ خاطرى خطور نکرده، و این نوع، نعمت حقیقى و لذّت واقعى است و از این جهت پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
لا عَیْش الَّا عَیْشَ الْآخِرَة. «1»
عیشى نیست مگر عیش آخرت.
دوّم: آن که وسیله خیر و لذّتى دیگر مىشود، خواه به خودى خود هم مطلوب باشد یا نه و آن بر چهار قسم است:
قسم اول: اخلاق فاضله و صفات حسنه که جامع همه چهار صفت است. صفت علم و عفّت و شجاعت و عدالت که اینها علاوه بر این که خود موجب لذّت و بهجتاند، وسیله رسیدن به لذّات حقیقیّه اخرویّه نیز هستند و خود این اخلاق و صفات لذیذند در دنیا و آخرت و نافعند در هر دو عالم و باعث راحتند در هر دو سراى و مستحسناند در جمیع احوال و این قسم از نعمت، نعمت است در دنیا و آخرت.
قسم دوم: فضایلى که متعلّق به بدن انسان است و آن چهار چیز است. صحّت و قوّت و طول عمر و جمال یعنى خالى بودن از نقص و زیادتى و عیب و استقامت و تناسب اعضا.
قسم سوم: نعمتهاى دنیویّه خارج از بدن انسان که عبارت است از مال و جاه، اهل و قبیله.
قسم چهارم: اسبابى که فى الجمله مناسبتى با اخلاق حسنه و فضایل ربانیّه دارد که هدایت از جانب خداوند و رشد او و تأیید او باشد.» «2» آرى، نعمتهاى خداوند خارج از احصا و شمارش است و عقول بشر قاصر از شمردن است چه رسد به شکرگزارى از آن نعمتها.
از دست و زبان که برآید |
کز عهده شکرش به درآید |
|
بنده همان به که ز تقصیر خویش |
عذر به درگاه خداى آورد |
|
ورنه سزاوار خداوندیش |
کس نتواند که به جاى آورد |
|
(سعدى شیرازى)
البته باید توجّه داشت که اگر چه خداوند ما را امر به شکرگزارى از نعمتها نموده و مىفرماید:
اعْمَلُواْ ءَالَ دَاوُدَ شُکْرًا وَ قَلِیلٌ مّنْ عِبَادِىَ الشَّکُورُ» «3»
اى خاندان داود! به خاطر سپاس گزارى [به فرمانها حق] عمل کنید؛ و از بندگانم اندکى سپاس گزارند.
ولى در عین حال باید بدانیم که خداوند نیازى به شکر ما ندارد و دستور به شکر، خود نعمت دیگرى است بر ما و توفیق شکرگزارى پیدا کردن خود موجب شکر دیگرى مىشود، از این رو مجالى براى اداى حق شکرگزارى نمىماند.
حقیقت شکر و شکرگزارى
حقیقت شکر چیست و چگونه شکر کردن عامل تربیت مىباشد.
حقیقت شکر، تنها تشکّر زبانى یا گفتن
الْحَمْدُ لِلَّه
و مانند آن نیست، بلکه شکرگزارى سه مرحله است:
مرحله اول: آن است که بیندیشیم که بخشنده نعمت کیست؟ این توجّه وایمان و آگاهى پایه اول شکر است.
مرحله دوم: زبان است.
مرحله سوم: عمل، شکر عملى آن است که درست بیندیشیم که هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است، آن را در مورد خودش صرف کنیم که اگر در مورد خودش صرف نشود، کفران نعمت کردهایم.
باید فکر کرد چرا خداوند مثلًا به ما چشم داد، چرا نعمت شنوایى و گویایى بخشید. آیا جز این بوده که عظمت او را در این جهان ببینیم، راه زندگى را بشناسیم و با این وسایل در مسیر تکامل گام برداریم، حق را درک کنیم و از آن دفاع نماییم و با باطل بجنگیم، اگر این نعمتهاى بزرگ خداوند را، در این مسیرها صرف کردیم شکر عملى او را به جا آوردیم و اگر وسیلهاى براى طغیان و خودپرستى و غرور و غفلت و بیگانگى و دورى از خداوند متعال شد، این عین کفران است.
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
ما انْعَمَ اللَّهُ عَلى عَبْدٍ مِنْ نِعْمَةٍ فَعَرَفَها بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَ اللَّهَ ظاهِرَاً بِلِسانِهِ فَتَمَّ کَلامُهُ حَتَّى یُؤْمَرَ لَهُ بِالْمَزیدِ. «4»
خداوند هر گاه به بندهاى نعمت بدهد و آن را به قلب خود بشناسد و با زبان هم سپاس گوید، هنوز شکرش تمام نشده است که خداوند بر نعمتهاى او مىافزاید.
و همچنین در جواب سؤال ابابصیر گفت: یابن رسول اللّه! آیا براى شکر حدّ و حدودى هست که اگر عبد انجام دهد جزء شاکران بشود؟
امام صادق علیه السلام فرمود:
یَحْمَدُ اللَّهَ عَلى کُلِّ نِعْمَةٍ عَلَیهِ فى اهْلٍ وَ مالٍ وَ انْ کانَ فیما انْعَمَ عَلَیْهِ فى مالِهِ حَقٌّ ادَّاهُ. «5»
خداوند را شکر مىکند که در هر نعمتى که به او و خاندانش مىرسد، اگر چه مالى را که به او رسیده حقّش را ادا کرده باشد.
و نیز مىفرماید:
ما انْعَمَ اللَّهُ عَلى عَبْدٍ بِنِعْمَةٍ صَغُرَتْ اوْ کَبُرَتْ فَقالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّا ادَّى شُکْرَها. «6»
هر نعمتى که خداوند به بندهاى عطا کند، چه کوچک باشد و یا بزرگ و او بگوید: الْحَمْدُلِلَّه شکر آن را ادا کرده است.
بنابراین در مقابل این همه نعمتها، چه چیزى مىتوان گفت و چه کارى مىتوان انجام داد تا شکر او شود، جز اینکه با زبان قاصر، اقرار به ناتوانى بر شکر نعم الهى بنماییم و چه بسیار نعمتهایى که ما از آنها غافل هستیم و به آنها توجّه نداریم با این که مهم هستند.
تفسیرى بر نعیم در آیه شریفه
امام رضا علیه السلام در مجلسى که براى اصحاب خود تشکیل داده بودند، فرمودند:
در دنیا نعمت حقیقى وجود ندارد.
بعضى از دانشمندان حاضر در مجلس گفتند: چگونه خداوند مىفرماید:
ثُمَّ لَتُسَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» «7»
آن گاه شما در آن روز از نعمت ها بازپرسى خواهید شد.
و این نعیم در دنیا آب سرد است.
حضرت رضا علیه السلام با صداى بلند فرمود:
شما این طور این آیه را تفسیر مىکنید و چند گونه نعمت را مىشمارید.
بعضى مىگویند: آب سرد، دیگرى غذاى خوب مىداند و گروهى خواب خوش مىشمارد.
پدرم نقل مىکند که حضرت صادق علیه السلام درباره اقوال مختلف شما در مورد نعمت در آیه شریفه غضبناک شده و فرمود:
هرگز خدا از بندگان در مورد چیزى که به آنها تفضّل نموده نمىپرسد و منّت بر آنها نمىگذارد، منّت گذاردن براى نعمت، از مردم زشت است، چگونه مىتوان چنین چیزى را به خداوند متعال نسبت داد، بلکه نعیم در آیه شریفه حبّ ما خاندان و موالات ما است که خداوند بعد از توحید و نبوّت از آن سؤال مىکند؛ زیرا وقتى بنده، حقّ این نعمت را به جا آورد او را به جانب بهشت جاوید مىبرد. «8» بنابراین ما چگونه مىتوانیم شکر این همه نعمتهاى ظاهر و پنهان را به جا بیاوریم، جز اینکه اقرار به عجز و ناتوانى کنیم.
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
اوْحَى اللَّهُ تَعالى الى مُوسى یا مُوسى! اشکُرْنى حَقَّ شُکْرى فَقالَ: یا رَبِّ کَیْفَ اشْکُرُکَ حَقَّ شُکْرِکَ، لَیْسَ مِنْ شُکْرٍ اشْکُرُکَ بِهِ الَّا وَ انْتَ انْعَمْتَ بِهِ عَلَىَّ، فَقالَ: یا مُوسى! شَکَرْتَنى حَقَّ شُکْرى حینَ عَلِمْتَ انَّ ذلِکَ مِنّى. «9»
خداوند متعال به موسى علیه السلام وحى فرستاد، اى موسى! مرا شکرگزار باش، گفت: بار خدایا! چگونه حقّ شکرت را ادا کنم؛ زیرا هر شکرى، خود از نعمتهاى تو به شمار مىرود، خداوند فرمود: اى موسى! حق شکر همان است که بدانى آن هم از من است.
و نیز در روایتى دیگر فرمود:
ما انْعَمَ اللَّهُ عَلیهِ بِنِعْمَةٍ فَعَرَفَها بِقَلْبِهِ فَقَدْ ادَّى شُکْرَها. «10»
هر کس که خداوند نعمتى به او عنایت فرماید و بفهمد که این نعمت از طرف خداست، به تحقیق شکر نعمت را ادا نموده است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 19/ 124، باب 7، حدیث 9؛ تفسیر القمى: 2/ 177.
(2)- معراج السعادة: 630- 631، فصل شناخت نعمتهاى الهى.
(3)- سبأ (13): 13.
(4)- بحار الأنوار: 68/ 40، باب 61، حدیث 28؛ الکافى: 2/ 95، حدیث 9.
(5)- بحار الأنوار: 68/ 29، باب 61، حدیث 7؛ الکافى: 2/ 95، حدیث 12.
(6)- بحار الأنوار: 68/ 32، باب 61، حدیث 9؛ الکافى: 2/ 96، حدیث 14.
(7)- تکاثر (102): 8.
(8)- بحار الأنوار: 7/ 272، باب 11، حدیث 41؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام: 2/ 129، حدیث 8.
(9)- بحار الأنوار: 13/ 351، باب 11، حدیث 41؛ الکافى: 2/ 98، حدیث 27.
(10)- بحار الأنوار: 68/ 32، باب 61، حدیث 10؛ الکافى: 2/ 96، حدیث 15.