خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ اعراف (7): 199
سفارش خدا به پیامبران
در میان توصیههاى حضرت حق به پیامبرانش، بیشترین توصیهاى که به چشم مىخورد، توصیه به حسنات اخلاقى است؛ زیرا ظهور حسنات اخلاقى در افق وجود انسان سبب خوشبختى او در دنیا و آخرت و عامل جذب مردم به پاکىها و نیکىهاست.
همهى پیامبران توصیههاى حضرت حق را با دل و جان پذیرفتند و حقایق سفارش شده را بر صفحهى نفس ثابت و استوار نمودند و هر عاقل منصفى را به خاطر آراسته بودنشان به حسنات اخلاقى به خود و آیین نجات بخششان جذب کردند.
توصیههاى حضرت حق به پیامبران گاهى خطاب به همهى آنان و گاهى به فردى خاص است. بخشى از این توصیهها در قرآن مجید است، مانند: توصیه به عفو و گذشت، دورى جستن از انتقام بىمورد، فرو خوردن خشم، نیکى با دیگران، انفاق، صدقه، رعایت حق ایتام و مساکین و مستضعفان، اصلاح میان مردم، دعوت به صلح و آشتى و آرامش و اتحاد و وحدت، پیروى از حق، حرکت در راه راست، امر به معروف و نهى از منکر، مشورت با اهل عقل و درایت، رعایت حقوق همسایه و دوست و زیردست، داورى به عدالت، رعایت ادب ضیافت و میهمانى، تشویق به کار خیر و برّ و احسان، رعایت حقوق اسیران و بردگان و پرهیز از ستم و تجاوز.
بخشى از توصیههاى حق در احادیث قدسى است که لازم مىدانم به مواردى از آن اشاره کنم.
1- ورع
یَا أحمد! عَلَیکَ بِالوَرَعِ، فَإنَّ الوَرَعَ رأسُ الدِّینِ وَوَسَطُ الدّینِ وآخَرُ الدِّینِ. إنَّ الوَرَعَ یُقَرِّبُ العَبدَ إلَى اللَّهِ تَعالَى... «1»
. اى احمد! بر تو باد به ورع و اجتناب از گناه و حفظ خود از فساد؛ زیرا ورع سرِ دین و وسط دین و پایان دین است. بىتردید ورع انسان را به خداى بزرگ نزدیک مىکند.
در روایتى دیگر آمده است:
سُئِلَ أمیرُالمُؤمنین علیه السلام مَا ثَبَاتُ الإیمانِ؟ فَقَالَ: الوَرَعُ. فَقِیلَ لَه مَا زَوالُهُ؟ قَالَ:
الطَّمَعُ «2»
. از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: مایهى استوارى و پابرجایى ایمان چیست؟
فرمود: اجتناب از گناه و پرهیزکارى، به حضرت گفتند: سبب نابودى ایمان چیست؟ فرمود: طمع.
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:
عَلَیکُم بِالوَرَعِ وَصِدقِ الحَدِیثِ وَأداءِ الأمانَةِ وَعِفَّةِ البَطنِ وَالفَرْجِ «3»
. بر شما باد به پرهیزکارى و اجتناب از گناه و راستى در گفتار و اداى امانت و پاک نگاه داشتن شکم و شهوت از حرام.
رعایت ورع و اجتناب از گناه در همهى شؤون زندگى سبب بیرون آمدن از حجابهایى است که مانع پرواز انسان به سوى مقام قرب و عامل محروم ماندن انسان از دیدن انوار جلال و جمال و علت نرسیدن به مقام کمال و دور ماندن از تحقق آرزوها و آمال واقعى است.
برداشته شدن هر حجابى سبب درک و کشف حقیقتى است که پیش از آن براى انسان نمودار و نمایان و قابل دیدن نبود. حجاب معنوى بدترین و ضخیمترین پردهاى است که دیدهى باطن عبد را از مشاهدهى جمال حضرت ربّ مانع مىشود.
این حجابها از دلبستگىهاى بىمورد و وابستگىهاى بىحکمت و ارتباطهاى خالى از بصیرت به امور فریبندهى مادى به صورت، زیبا و به حقیقت، دیو سیرت به وجود مىآید و هر یک از این حجابها سبب روى کردن انسان به گناهى یا گناهانى است که عاقبت و پایان آن گناهان غضب حق و آتش سوزان دوزخ است.
غفلت از حجاب درون
این حجابها آن چنان در باطن انسان ایجاد کدورت مىنماید که گاهى انسان از احساس این که محجوب است غافل و بىخبر مىماند و همهى سعادت را از دست مىدهد و با دیوان و ددان که غارتگر حالات انسانىاند همنشین مىشود و سرمایههاى معنوى خود را بدون این که توجه داشته باشد به غارت مىدهد!
افسوس که گوهر نفس نفیس |
از کف دادى به متاع خسیس |
از یوسف عشق گذشته به هیچ |
با گرگ هوا هم راز و انیس |
بستى ز بساط سلیمان چشم |
با دیو طبیعت گشته جلیس |
دردى که تو راست دوا نکند |
صد جالینوس و ارسطالیس |
از بحث و نظر سودى نبرى |
هرچند کنى عمرى تدریس |
همهى حقایق معنوى به صورت مایه و استعدادهاى ملکوتى به شکل سرمایه در درون انسان موجود است و بر اساس هر حقیقت و هر استعداد براى انسان دیدهاى است که به وسیلهى آن دیده مىتوان آن حقیقت یا آن استعداد را مشاهده و کشف کرد و آن را هم چون خورشید از افق وجود خود تحقق و طلوع داد و به این وسیله به مقام قرب رسید و این همه در گرو ورع و اجتناب از گناهان ظاهرى و باطنى است که سبب کشف حجابها و مشاهدهى حقایق و حرکت مشتاقانه به سوى مقام قرب است.
سالک عارف و صادق عاشق و مؤمن لایق، چون به جذبهى ارادت و کمک صفاى باطن و عشق به محبوب از اسفل سافلین طبیعت و چاه عمیق مادیّت و حالات پست حیوانیّت روى به اعلا علّیّین شریعت نهد و با صدق و درستى قدم در راه حقیقت بر اساس قانون ریاضت و مجاهدت در پناه بدرقهى متابعت از فرمانهاى حق گذارد، از حجابها گذر کند و با گذر از هر حجابى دیدهى مناسب آن مقام گشاده شود و احوال آن مقام منظور و مقصود نظر وى گردد.
حقیقت یقین
در این مسیر دیدهى عقل پس از گذشتن از حجاب جهل، باز شود، و به اندازهى رفع حجاب و ظهور صفاى عقل معانى معقول روى نماید و انسان تا حدّى به اسرار معقولات پى برد و چون از کشف معقولات عبور کند مکاشفات قلبى پدید آید و مقام کشف شهودى حاصل گردد و دیدار انواع انوار دست دهد.
پس از گذر از این ناحیه مکاشفات سرّى پیش آید و روزنهى الهام به روى باطن باز شود و اسرار آفرینش و حکمت هستى و وجود رخ نماید و با گذر از این عرصهى روحانى مکاشفات روحى نمایان گردد و پردههایى از ملکوت را به انسان نشان دهند و رؤیت جنّات نعیم و درکات جحیم به انسان عرضه شود.
چنان که در روایتى آمده است: پیامبر به شخصى به نام حارثه فرمود: حقیقت ایمانت چیست؟ گفت: نَفس خود را از دنیا کنار زدم (از امور مادى بىمورد اعراض کردم)، روز را تشنه و شب را به عبادت گذراندم، گویى آشکارا به عرش خدا مىنگرم، اهل بهشت را مىبینم که یکدیگر را دیدار مىکنند، و دوزخیان را مشاهده مىکنم که با یکدیگر در حال ستیز و جدالند. پیامبر فرمود: هرکس مىخواهد به بندهاى بنگرد که خدا قلب او را نورانى ساخته، به حارثه بنگرد «4».
پیامبر بزرگ اسلام دربارهى حقیقت بینى خود فرموده است:
عُرِضَت عَلىَّ أهل الجنّة فرأیتُ أکثرُ أهلِها المَساکین، وَعُرِضَت عَلَىَّ النّار فَرَأیْتُ أکثرُ أهلها النّساء وَالأغنیاء «5»
. اهل بهشت بر من عرضه شدند، بیشتر آنان را تهیدستان دیدم؛ و اهل دوزخ بر من عرضه شدند، بیشتر آنان را زنان- مؤثر در فساد خانواده و جامعه- و ثروتمندان- طمعکار و بخیل- دیدم.
آرى، وقتى حجابها که بدتر از همهى آنها حجاب خودیّت و منیّت است از میان برود، حقایق پشت پرده کشف مىشود و کرامات و اطلاع بر خیالات دیگران و گذر از آب و طىّ الارض پدید مىآید و این همه، میوهى شیرین ورع و محصول پرقیمت پرهیزکارى و اجتناب از گناهان است.
خداى مهربان در توصیهاش در مورد ورع به پیامبر فرمود:
اى احمد! ورع مانند گوشوارهى بسیار زیبا و پرقیمت در میان زیورها و چون نان میان غذاهاست، بىتردید ورع سر ایمان و ستون دین است، ورع در مثل مانند کشتى در دریاست، چنان که از دریا مگر کسى که سوار بر کشتى باشد نجات نمىیابد، زاهدان هم جز با ورع به نجات نمىرسند «6».
خداى عزیز ورع را مایهى کمال و سرمایهى جمال و لباس جلال و سر ایمان و ستون دین و چون کشتى نجاتبخش خوانده است، بر ماست که از این حسنهى اخلاقى و زیور باطنى استفاده کنیم و توشهاى قابل توجه براى آخرت خود از برکت آن فراهم آوریم.
2- احترام به محتاج و فقیر
خداى مهربان در یکى از توصیههایش به موسى بن عمران فرمود:
أکرِمِ السائِلَ إذا أتاکَ، بِرَدٍّ جَمیلٍ أو إعطَاءٍ یَسِیرٍ «7»
. به درخواست کنندهى نیازمند، با رد کردنش به صورتى زیبا- اگر مالى ندارى- یا پرداخت به او- گرچه به مالى اندک- احترام بگذار و او را گرامى دار.
ثروت و مال در حقیقت امانتى از سوى خدا در اختیار انسان است تا انسان از آن مال احتیاجات و نیازهاى خود را برآورده کند و به اندازهى مسکن و پوشاک و خوراک و مرکَب و مخارج ضرورى دیگر از آن استفاده نماید و مازاد بر آن را به صورت انفاق، صدقه، زکات، خمس به نیازمندان آبرودار و اقوام فقیر و از کار افتادگان و ایتام تهى دست بپردازد. بخل در پرداخت مال امرى بسیار ناپسند و مذموم و موجب شقاوت و سبب دچار شدن انسان به آتش دوزخ است «8».
حضرت على علیه السلام دربارهى بهترین اموال مىفرماید:
أفضَلُ المالِ مَا وَقى بِه العِرضُ وَقُضِیَت بِهِ الحُقوقُ «9»
. برترین مال، مالى است که آبروى انسان به آن حفظ شود و به وسیلهى آن حقوق الهى و مردم ادا گردد.
أفضلُ الأموال أحسنُها أثراً عَلَیک «10»
. برترین اموال خوشاثرترین آنها بر تو است.
امام صادق علیه السلام فرمود:
المَالُ مَالُ اللَّهِ، جَعَلَهُ وَدائِعَ عِندَ خَلْقِهِ، وَأمَرَهُمْ: أن یَأْکُلُوا مِنهُ قَصْداً وَیَشْرِبُوا مِنهُ قَصْداً وَیَلْبِسُوا مِنهُ قَصداً وَیَنْکِحُوا مِنهُ قَصداً وَیَرْکِبُوا مِنهُ قَصداً؛ فَمَن تَعَدّى ذَلِک کَانَ مَا أکَلَهُ حَراماً وَمَا رَکِبَهُ مِنْهُ حَراماً «11»
. مال، مال خداست، آن را نزد آفریدههایش به امانت نهاده، و آنان را فرمان داده: از آن مال در حدّ میانه و بدون افراط و تفریط بخورند و بیاشامند و بپوشند و ازدواج کنند و بر مرکب سوارى بنشینند؛ پس کسى که از حد میانه در مصرف مال تجاوز کند، آنچه از آن مىخورد و بر آن سوار مىشود حرام است.
حضرت على علیه السلام دربارهى بدترین اموال مىفرماید:
شرّ الأموَالِ مَا لَم یُغْنِ عَن صاحِبِه «12»
بدترین اموال، مالى است که غضب و عذاب خدا را از صاحبش برطرف نکند.
شَرّ المالِ مَا لَم یُنْفِقُ فِى سَبِیلِ اللَّهِ مِنهُ وَلَم تُؤدّ زَکاتُه «13»
بدترین مال، مالى است که از آن در راه خدا انفاق نشود و زکاتش را نپردازند.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام سبب دوام و بقاى مال را هزینه کردن آن در راه خدا و رفع نیاز نیازمندان مىداند:
مَن کَثُرَتْ نِعَمُ اللَّهِ عَلیهِ، کَثُرَتْ حَوَائِجُ النّاسِ إلَیهِ؛ فَمَنْ قَامَ للَّهِ فِیها بِمَا یَجِبُ فِیهَا عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَالبَقَاءِ، وَمَن لَم یَقُم فِیهَا بِمَا یَجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَّوالِ وَالفَنَاءِ «14»
کسى که نعمت خدا بر او زیاد شود، نیازمندىهاى مردم به او زیاد مىگردد؛ پس کسى که به پرداخت آنچه در مال واجب است برخیزد، مال را در معرض دوام و بقا قرار داده و کسى که به پرداخت آنچه در مال واجب است اقدام نکند، آن را در معرض زوال و نابودى گذاشته است.
3- مایههاى تقرب به خدا
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:
خداى متعال به موسى وحى کرد: بىتردید چیزى عبد را محبوبتر از سه چیز نزد من، به من نزدیک نمىکند. موسى گفت: آن سه چیز کدام است؟
فرمود: زهد و بىرغبتى به دنیا، و اجتناب از گناهان، و گریه از بیم من.
موسى گفت: براى کسى که این سه حقیقت را به کار گیرد چیست؟ خدا فرمود: حکومت و تفویض هرکارى را در بهشت براى زاهدان قرار مىدهم و همهى مردم را نسبت به اعمالشان بازرسى مىکنم، ولى پروندهى اجتناب کنندگان از گناه را تفتیش نخواهم کرد، اما گریه کنندگان در رفیق اعلایند و کسى با آنان در این مقام شریک نخواهد بود «15».
خداى مهربان در وصیتى به موسى علیه السلام فرمود:
یَابنَ عِمرانَ! هَب لِى مِن قَلبِکَ الخُشُوعَ وَمِن بَدنِکَ الخُضُوعَ وَمِن عَینَیکَ الدُّمُوعَ فِى ظُلَمِ اللَّیلِ وَادْعُنى فَإنّکَ تَجِدُنِى قَرِیباً مُجِیباً «16»
. پسر عمران! براى من در تاریکىهاى شب از دلت خشوع و از بدنت فروتنى و از دو دیدهات اشک بیاور و مرا بخوان که بىتردید مرا نزدیک و اجابت کننده خواهى یافت.
حضرت امام باقر علیه السلام مىفرماید: موسى بن عمران از پروردگار درخواست وصیت و سفارش کرد و گفت: پروردگارا! مرا سفارش و وصیت کن. خطاب رسید: تو را به توحید و عبادت خود سفارش مىکنم. باز گفت: پروردگارا! مرا سفارش و وصیت کن. سه بار جواب آمد تو را به توحید و عبادت خود سفارش مىکنم. دیگر بار گفت: مرا وصیت کن. پاسخ آمد تو را به رعایت و حفظ حقوق مادرت وصیت مىکنم. گفت: باز هم مرا وصیت کن. خطاب رسید: تو را به رعایت و حفظ حقوق مادرت وصیت مىکنم. موسى گفت: باز هم مرا سفارش و وصیت کن. جواب آمد: تو را به رعایت حقوق پدرت سفارش مىکنم.
حضرت باقر علیه السلام فرمود: به این خاطر گفتهاند نیکى به مادر سه و به پدر یک سوم «17».
پرسشهاى موسى از خدا و پاسخ خدا
نه تنها موسى بن عمران بلکه بسیارى از پیامبران بویژه پیامبر بزرگ اسلام پرسشهایى دربارهى معارف و حقایق از حضرت حق داشتند که خداى مهربان پاسخ آنان را عنایت کرده است.
بخش مهمى از این پرسشها در رابطه با حسنات اخلاقى بوده که در این زمینه به یک قطعه از این پرسشها که موسى بن عمران از حضرت حق داشته و پاسخهاى بسیار مهمى شنیده اشاره مىرود.
امام عسکرى علیه السلام مىفرماید: هنگامى که موسى بن عمران با خدا سخن مىگفت عرضه داشت: خدایا! پاداش کسى که شهادت دهد من فرستاده و پیامبر توام و تو با من سخن مىگویى چیست؟ خدا فرمود: فرشتگانم به سوى او مىآیند و وى را به بهشتم بشارت مىدهند.
موسى گفت: پاداش کسى که در پیشگاهت مىایستد و همواره نماز به جا مىآورد چیست؟ فرمود: به خاطر رکوع و سجود و قیام و قعودش به فرشتگانم مباهات مىکنم، و کسى که به فرشتگانم به او مباهات کنم او را عذاب نخواهم کرد.
موسى گفت: پاداش کسى که به خاطر خشنودیت مسکینى را طعام دهد چیست؟ فرمود: فرمان مىدهم ندا دهندهاى بر فراز همهى خلایق ندا دهد فلان پسرِ فلان از آزاد شدههاى خدا از آتش دوزخ است.
موسى گفت: پاداش کسى که صلهى رحم کند چیست؟ فرمود: مرگش را به تأخیر مىاندازم و سکرات موت را بر او آسان مىکنم، و خزانهداران بهشت او را ندا مىکنند به سوى ما بیا و از هر درى که خواستى وارد بهشت شو.
موسى گفت: پاداش کسى که آزارش را از مردم نگاه دارد و نیکى و خیرش را به مردم برساند چیست؟ فرمود: روز قیامت، آتش به او ندا مىکند که تو را بر من راهى نیست.
گفت: پاداش کسى که با زبان و دلش تو را یاد کند چیست؟ فرمود: موسى! او را در قیامت در سایهى عرشم قرار مىدهم و در حمایت خود مىگیرم.
گفت: پاداش کسى که پنهان و آشکار آیات حکیمانهات را تلاوت کند چیست؟ فرمود: اى موسى! چون برق بر صراط خواهد گذشت.
گفت: پاداش کسى که بر آزار و سرزنش مردم چون وابسته به تو است صبر کند چیست؟ فرمود: او را در برابر ترسهاى روز قیامت یارى مىدهم.
گفت: پاداش کسى که چشمهایش از خشیت تو اشک بریزد چیست؟ فرمود:
چهرهاش را از حرارت آتش دوزخ حفظ مىکنم و او را از روز فزع اکبر ایمنى مىدهم.
گفت: پاداش کسى که به خاطر حیاى از تو خیانت را ترک کند چیست؟
فرمود: روز قیامت براى او ایمنى است.
گفت: پاداش کسى که به اهل طاعتت محبت ورزد چیست؟ فرمود: او را بر آتش دوزخ حرام مىکنم.
گفت: پاداش کسى که مؤمنى را عمداً به قتل برساند چیست؟ فرمود: روز قیامت به او نظر رحمت نمىاندازم و از لغزشش گذشت نمىکنم.
گفت: پاداش کسى که کافرى را به سوى اسلام دعوت کند چیست؟ فرمود: به او دربارهى هرکسى که بخواهد اجازهى شفاعت مىدهم.
گفت: پاداش کسى که نمازهایش را به وقت بخواند چیست؟ فرمود:
درخواستهایش را به او عطا مىکنم و بهشتم را بر او مباح مىنمایم.
گفت: پاداش کسى که وضویش را براى خشیت تو کامل و تمام انجام دهد چیست؟ فرمود: او را روز قیامت برمىانگیزم در حالى که میان دو چشمش نورى است که مىدرخشد.
گفت: پاداش کسى که روزهى رمضان را به خاطر رضا و خشنودى تو بگیرد چیست؟ فرمود: او را در قیامت در جایگاهى قرار مىدهم که در آن ترسى نیست... «18».
4- سه توصیه حضرت حق به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم
کتاب خدا که در مدت بیست و سه سال به تدریج به پیامبر اسلام نازل شد از ابتداى نزول تا پایان نزول، همهى مردم و بویژه پیامبر بزرگوار را به اجراى حسنات اخلاقى دعوت کرد.
قرآن مجید امنیت و اعتبار و قیمت و ارزش انسان را پس از ایمان در گرو حسنات اخلاقى سپس کارهاى پسندیده دانست.
قرآن در ضمن توصیههایش به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم او را به سه حقیقت اخلاقى فرمان داد:
«خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ» «19».
عفو و گذشت را فرا گیر و به همهى کارهاى نیک و پسندیده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب.
در توضیح آیهى شریفه باید گفت: خداى مهربان به پیامبر توصیه مىکند بىادبى دیگران و بدىها و آزارشان را نسبت به خود ندیده بگیر و در رفتارت با آنان سخت گیرى مکن و با آنان در حال مدارا باش و عذرشان را قبول کن و از آنان چیزى بیش از آنچه قدرت دارند مخواه.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم این توصیه را در تمام طول زندگیش به کار گرفت، از بىادبى مردمان گذشت کرد و بدىهاى آنان را به شخص خودش عفو فرمود و در هیچ شرایطى مدارا را از دست نداد و از احدى نسبت به خود انتقام نگرفت.
تفسیر منهج الصادقین از حضرت صادق علیه السلام در ذیل این آیه روایت مىکند:
خداى متعال پیامبرش را به این آیه به مکارم اخلاق امر فرمود و در قرآن آیهاى نیست که جامعتر از این آیه بر مکارم اخلاق باشد «20».
در روایتى آمده است: روزى که این آیه نازل شد پیامبر به امین وحى گفت:
این آیه چه مىگوید؟ گفت: نمىدانم مگر این که بپرسم. به مقام قرب توجه کرد، سپس گفت: اى پیامبر!
إنّ ربّکَ یَأمُرک أن تَصِل مَن قَطَعَک وَتُعطِى مَن حَرَمَک وَتَعفُو عَمن ظَلَمَک «21»؛
پروردگارت به تو فرمان مىدهد که صلهى رحم کنى با کسى که با تو قطع رحم کرده و عطا کنى به کسى که تو را از عطایش محروم نموده و گذشت کنى از کسى که بر تو ستم ورزیده است.
خذ العفو
عفو و گذشت اخلاق نیک و پسندیدهى خداست و بر بندگان است که براى راحت خود و راحت دیگران این خُلق پسندیده را از مولاى خود پروردگار مهربان فرا گیرند و در هر موقعیتى به کار بندند.
در بعضى از احادیث قدسیه آمده که خداى متعال مىفرماید:
نَادَیتُمونِى فَلَبَّیتکُم، سَأَلتُمُونِى فَاعطَیتُکُم، بَارَزتُمونى فَأمهَلتُکُم، تَرَکتُمونِى فَرَعیتُکُم، عَصَیتُمُونِى فَستَرتُکُم، فَإن رَجعْتُم إلى قِبلْتُکُم وَإن أدبرتُم عَنّى انتَظرتُکُم «22»
مرا خواندید شما را اجابت کردم، از من خواستید به شما عطا نمودم، با من به جنگ و مخالفت برخاستید شما را مهلت دادم، مرا واگذاشتید شما را رعایت کردم، مرا معصیت کردید بر شما پوشاندم، اگر به من باز گردید شما را مىپذیرم و اگر از من روى بگردانید به انتظار شما خواهم بود.
در حدیثى آمده است:
إذا تَابَ الشیخ یقولُ اللَّه عزّ وجلّ: الآن! إذا ذَهَبت قُوّتُک وَتُقطّعَت شَهوَتُک؟ بَلى أنا أرحَم الرّاحِمین، بَلى أنا أرحَم الرّاحمین «23»
. هنگامى که پیرمرد توبه کند خداى عزّ و جلّ مىفرماید: اکنون که قدرتت از دست رفته و میل و شهوتت قطع شده توبه مىکنى؟ توبه کن که من مهربانترین مهربانانم، آرى من مهربانترین مهربانانم.
راستى براى مردم چه زندگى خوشى و چه امنیت و راحتى و چه اعتبار و اعتمادى ظهور مىکند اگر همه متخلق به اخلاق حق شوند!!
از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم روایت شده است:
المُؤمِنُ یَأخُذ مِن اللَّهِ خُلقاً حَسناً «24»
مؤمن از خدا اخلاق نیکو فرا مىگیرد.
وأْمُرْ بالعرف
سپس آیهى شریفه به پیامبر توصیه مىکند: مردم را به همهى کارهاى نیک و پسندیده و آنچه را عقل سالم و خرد ناب، شایسته مىداند فرمان ده.
وأعرض عن الجاهلین
در مرحلهى بعد مىگوید: از نادانان روى بگردان و با آنان وارد ستیز و مجادله مشو.
نادانان به خاطر سفاهت و پوکى و پستى و کم ظرفیتى، هنگامى که با بزرگان و اهل شخصیت و دعوت کنندگان به حق روبرو مىشوند، سخن زشت مىگویند، تهمت مىزنند، سنگ اندازى در راه خدا مىکنند، دهن کجى مىنمایند، حق را به مسخره مىگیرند؛ قرآن به پیامبر مىفرماید در برخورد با اینان هم چون خود آنان وارد مبارزه با آنان مشو، بلکه بردبارى و حوصله به خرج ده و شکیبایى پیشه کن و سخن و کارشان را نادیده بگیر و با متانت و وقار از آنان اعراض کن که این گونه رفتار و منش هم در حفظ شخصیت تو مؤثر است و هم زمینهاى براى فرو نشاندن آتش خشم و حسد و تعصب نادانان و بیدار ساختن آنان است.
اصول فضایل اخلاقى
دانشمندان بزرگ و متخصصان علم اخلاق فرمودهاند: اصول فضایل اخلاقى بر طبق اصول قواى انسانى در سه بخش خلاصه مىشود:
1- عفت 2- عقل 3- غضب.
1- عقیدهى دانشمندان و حکماى الهى بر این است که همهى فضایل نفسى چون مهرورزى، فروتنى، خشوع، نیکوکارى، گذشت و... مندرج در عفت است که آیهى شریفهى «خُذِ الْعَفْوَ» به این حقیقت اشارت دارد.
2- عنوان فضایل عقلى حکمت است، و آن عبارت از آگاهى و بصیرت از قواعد زندگى سالم و دانستن واقعیات حیات و علم به حقوق فرد و جامعه و توجه به روابط انسانى متقابل است، که آیهى شریفه در قسمت دوم آیه «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» به این حقایق نظر دارد.
3- تسلّط بر نفس در برابر قّوهى غضبیه، و حاکمیت بر حالت خشم براى سالم ماندن دیگران از حملات این دیو درونى که نامش شجاعت است مندرج در «أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ» است. به همین خاطر مىگویند این آیه جامعترین آیهى قرآن در بخش حسنات اخلاقى است و اگر فرد و خانواده و جامعه بر اساس واقعیات این آیه عمل کند از شرّ دنیا و آخرت در امان خواهد ماند.
حضرت رضا علیه السلام در روایت بسیار مهمى مىفرماید:
مؤمن، مؤمن نیست مگر این که سه خصلت در او باشد: خصلتى از پروردگارش و روشى از پیامبرش و سنتى از ولىّ و رهبرش امام معصوم. اما از پروردگارش: خصلت پنهان داشتن سرّ و راز مردم در او باشد. خداى (عزّ و جلّ) مىفرماید: «پروردگار داناى نهان است و این نهان را براى احدى جز پیامبرى که بپسندد آشکار نمىکند» «25». و اما از پیامبرش: خصلت مداراى با مردم در او باشد؛ خداى (عزّ و جلّ) پیامبرش را به مداراى با مردم فرمان داد و گفت: «ملازم عفو و گذشت باش و همه را به امور شایسته و پسندیده فرمان ده» «26». و اما از ولى و رهبرش: صبر در راحت و رنج در او باشد، خداى (عزوجل) مىفرماید: «و در سختى و زیان و در هنگام جنگ شکیبایانند؛ آنانند کسانى که راست گفتهاند و آنان همان پرهیزکارانند». «27».
امام صادق علیه السلام فرمود:
إنّ اللَّهَ أدَّبَ مُحَمّداً صلى الله علیه و آله و سلم فَأحْسَنَ تَأدِیبَهُ فَقالَ: خُذِ العَفْوَ وَأْمُر بِالعُرفِ وَأعْرِض عَنِ الجَاهِلِینَ «28»
خدا پیامبرش را به ادب آراست و نیکو آراست و ادب این بود که به او فرمود: «ملازم گذشت باش و به امور شایسته و پسندیده فرمان ده و از نادانان روى بگردان».
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- ارشاد القلوب: 1/ 203، الباب الرابع و الخمسون؛ بحار الانوار: 74/ 26، باب 2، حدیث 6.
(2)- امالى صدوق: 289، المجلس الثامن و الأربعون، حدیث 11؛ سفینة البحار: 8/ 439، فى الورع.
(3)- امالى طوسى: 222، المجلس الثامن، حدیث 384؛ بحار الانوار: 67/ 306، باب 57، حدیث 28.
(4)- التصوف تاج الاسلام: 23.
(5)- مراحل السالکین: 134.
(6)- ارشاد القلوب: 1/ 203، الباب الرابع والخمسون؛ بحار الانوار: 74/ 26، باب 2، حدیث 6.
(7)- کافى: 8/ 45، حدیث موسى (ع)، حدیث 8؛ بحار الانوار: 74/ 34، باب 2، حدیث 7.
(8)- سورهى توبه (9): 34.
(9)- بحار الانوار: 75/ 7، تتمة باب 15، حدیث 60.
(10)- غرر الحکم: 367، خیر الأموال، حدیث 8288.
(11)- مستدرک الوسائل: 13/ 52، باب 19، حدیث 14720.
(12)- غرر الحکم: 369، شر الأموال، حدیث 8353؛ هدایة العلم: 583.
(13)- غرر الحکم: 369، شر الأموال: حدیث 8354؛ هدایة العلم: 583.
(14)- نهج البلاغه: 864، حکمت 372.
(15)- عن حمزة بن حمران، عن أبی عبد اللَّه علیه السلام، قال: أوحى اللَّه تعالى إلى موسى أنه: ما یتقرب إلی عبد بشیء أحب إلی من ثلاث خصال، فقال موسى: وما هی یا رب؟ قال: الزهد فی الدنیا، والورع من محارمی، والبکاء من خشیتی، فقال موسى: فما لمن صنع ذلک، فقال: أما الزاهدون فی الدنیا؛ فأحکمهم فی الجنة، وأما الورعون عن محارمی؛ فإنی أفتش الناس ولا أفتشهم، وأما البکاءون من خشیتی؛ ففی الرفیق الأعلى لا یشرکهم فیه أحد.
قصص الأنبیاء راوندى: 161، باب 5، حدیث 181؛ بحار الانوار: 13/ 352، باب 11، حدیث 46.
(16)- امالى صدوق: 356، المجلس السابع و الخمسون، حدیث 1؛ بحار الانوار: 13/ 329، باب 11، حدیث 7.
(17) عن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال موسى بن عمران علیه السلام: یا رب! أوصنی، قال: أوصیک بی، فقال: یا رب! أوصنی، قال أوصیک بی ثلاثا، فقال: یا رب! أوصنی، قال: أوصیک بأمک، قال: یا رب! أوصنی، قال أوصیک بأمک، قال: أوصنی، قال: أوصیک بأبیک، قال: فکان یقال لأجل ذلک أن للأم ثلثا البر و للأب الثلث.
امالى صدوق: 511، المجلس السابع و السبعون، حدیث 5؛ روضة الواعظین: 2/ 368، فى ذکر وجوب بر الوالدین؛ بحار الانوار: 71/ 66، باب 2، حدیث 36.
(18)- امالى صدوق: 207، المجلس السابع و الثلاثون، حدیث 8؛ بحار الانوار: 13/ 327، باب 11، حدیث 4.
(19)- اعراف (7): 199.
(20)- منهج الصادقین: 4/ 154.
(21)- عوالى اللآلى: 2/ 137، المسلک الرابع، حدیث 378، ذیل آیهى شریفهى «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ».
(22)- کشف الاسرار: 3/ 829.
(23)- کشف الاسرار: 3/ 830.
(24)- کشف الاسرار: 3/ 830.
(25)- جن (72): 26- 27.
(26)- اعراف (7): 199.
(27)- این روایت در مصادر مختلف با کمى اختلاف ذکر شده است:
عن مبارک مولى الرضا علی بن موسى علیهما السلام قال: لا یکون المؤمن مؤمنا حتى یکون فیه ثلاث خصال: سنة من ربه، وسنة من نبیه، وسنة من ولیه، فأما السنة من ربه: فکتمان سره، قال اللَّه جل جلاله «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ» وأما السنة من نبیه: فمداراة الناس، فإن اللَّه عز و جل أمر نبیه بمداراة الناس فقال: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ» وأما السنة من ولیه، فالصبر فی البأساء والضراء، یقول اللَّه عز و جل «وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ».
کافى: 2/ 241، باب المؤمن وعلاماته، حدیث 39؛ عیون اخبار الرضا: 1/ 256، باب 26، حدیث 9؛ امالى صدوق: 329، المجلس الثالث والخمسون، حدیث 8؛ بحار الانوار: 24/ 39، باب 26، حدیث 16 و...
(28)- تهذیب: 9/ 397، باب من الزیادات، حدیث 24؛ اعراف (7): 199