قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم:
أوصانى ربى بتسع... وأن یکون صمتى فِکراً ومَنطقى ذِکراً ونَظرى عبرا «1»
قال على علیه السلام:
اللِسانُ میزانُ الإنسانِ، العینُ رائِدُ القَلبِ هدایة العلم: 458- 558
زبان و گفتار و خاموشى
زبان از بزرگترین نعمتهاى حضرت حق به انسان است.
زبان عضوى است که اظهار خواستههاى درون انسان و بیان نیازمندىهاى او را به عهده دارد.
زبان عضوى است که رشتههاى مختلف علوم را از مغز و قلب انسان به دیگران انتقال مىدهد.
زبان عضوى است که با سخنان لطیف و محبتآمیزش غم و غصه را از دلها مىزداید.
زبان عضوى است که گمراه را هدایت مىکند و سرنگونشده در چاه ضلالت را نجات مىدهد و دوزخى را به سوى بهشت راهنمایى مىنماید.
زبان عضوى است که مىتواند با تشویقش انسانهاى به ضعف نشسته را توانایى بخشد و هنرهاى آنان را آشکار کند و روح خلاقیّت را در وجودشان فعّال نماید و از بیکارى عاطل و باطل مانده، متحرّکى پویا و سرزندهاى دانا بسازد.
زبان اگر در مدار تربیت حق و هدایت خداى مهربان و تعلیمات پیامبران و امامان و اولیاى الهى قرار گیرد، تبدیل به کارگاهى بزرگ براى تولید خیر و نیکى مىشود و از این طریق سودى سرشار و منفعتى فراوان به صاحبش و به دیگران مىرساند.
زبان را باید در جایى که خدا به آن اجازهى سخن گفتن داده است آزاد گذاشت تا منافع دریا گونهاش را به سوى محتاجان امور معنوى و مادى سرازیر کند. و نیز باید در جایى که به آن اجازهى گفتار ندادهاند به سکوت و خاموشى نشیند تا زیان گفتار باطل و بىجایش به کسى نرسد.
از گفتار زبان در موردى که گفتن شایستهى اوست تعبیر به قول حق، قول عدل، و قول میسور و قول بلیغ و قول حسن و قول احسن شده و در موردى که باید از گفتار خوددارى ورزد و خاموشى پیشه سازد تعبیر به صمت شده است.
صالحان و شایستگان که هدایت حضرت حق چون خورشید از افق وجودشان طلوع دارد آنجا که باید بگویند مىگویند، گرچه گفتارشان براى آنان عامل رنج و زحمت شود و جانشان را در معرض خطر قرار دهد؛ و در موردى که باید خاموشى و سکوت پیشه سازند به خاموشى و سکوت مىنشینند، گرچه بسیارى از منافع ظاهرى را از دست بدهند.
صالحان با زبانشان به تجارتى برمىخیزند که سودش ابدى و هرگز کسادى و زیان در آن راه ندارد.
روایات اهل بیت علیهم السلام در رابطه با زبان و منافع و سودش اشاراتى بس لطیف و باارزش دارند که دانستنش بر همگان لازم است.
از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت شده است:
الجَمالُ فِى اللِّسان «2»
. زیبایى در زبان است.
جَمالُ الرَّجُلِ فَصاحَةُ لِسَانِهِ «3»
. زیبایى مرد در گویایى و روشنگویى زبان اوست.
امیرالمؤمنین علیه السلام در روایاتى مىفرماید:
صورَةُ المَرءَةِ فِى وَجهِها وَصورَةُ الرَّجُلِ فِى مَنطِقِ «4»
. شکل و شمایل زن در چهرهى او و شکل و شمایل مرد در گفتار اوست.
الإنسانُ لُبُّه لِسانُه وَعقلُه دِینُه «5»
. مغز انسان زبان او و دینش پاى بند اوست.
کَلامُ الرَّجُلِ مِیزانُ عَقلِهِ «6»
. سخن مرد ترازوى سنجش عقل اوست.
خطرات زبان
و نیز روایات اهل بیت علیهم السلام در رابطه با زبان و زیانها و خطرات غیرقابل جبرانش مطالبى بسیار مفید و سودمند بیان کردهاند.
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در روایاتى مىفرماید:
فِتنةُ اللِّسانِ أشَدُّ مِن ضَرْبِ السَّیْفِ «7»
فتنهى زبان شدیدتر از ضربت شمشیر است.
بَلاءُ الإنسانِ مِنَ اللِّسانِ «8»
. بلاى انسان از زبان است.
یَا عَلِىُّ! مَن خَافَ النّاسُ لِسانَهُ فَهُو مِن أهلِ النّارِ «9»
. یا على! کسى که مردم از زبانش بترسند اهل آتش است.
طُوبَى لِمَن أنفَقَ فَضَلاتَ مَالِه وَأمسَکَ فَضَلاتَ لِسانِهِ «10»
. خوشا به حال کسى که اضافههاى مالش را در راه خدا هزینه کند و از اضافههاى گفتارش جلوگیرى کند.
چون آدم، فرزندانش و فرزندان فرزندانش زیاد شدند، پیوسته نزد او سخن مىگفتند و او ساکت بود. گفتند: پدر تو را چیست که سخن نمىگویى. گفت: اى فرزندانم! خداى بزرگ زمانى که مرا از جوارش بیرون کرد از من تعهد گرفت و فرمود: گفتارت را کم کن تا به جوار من درآیى.
إن کانَ الشَرُّ فِى شَىءٍ فَفِى اللِّسان «11»
. اگر شرّى در چیزى باشد پس در زبان است.
امیرالمؤمنین علیه السلام در روایاتى مىفرماید:
حَدُّ اللِسانِ أمضى مِن حَدّ السَنان «12»
. تیزى زبان دردناکتر از تیزى نیزه است.
اللِسانُ سَبُعٌ إن أطلَقْتَه عَقَر «13»
. زبان درندهاى است که اگر رهایش کنى زخم مىزند.
کلُّ إنسان مُؤاخِذٌ بِجِنایَةِ لِسانِهِ وَیَدِهِ «14»
. هر انسان به جنایت زبان و دستش مؤاخذه خواهد شد.
کَمْ مِن إنسانٍ أهلَکه لِسان «15»
. چه بسیار انسانى که زبان او را هلاک کرد.
صلاحُ الإنسانِ فِى حَبسِ اللِسان «16»
. مصلحت انسان در حبس زبان است.
خاموشى و اندیشه
اولیاى الهى به خاطر شرور و فتنههاى زبان صمت و سکوت را در مواردى که لازم مىدانستند برابر با فرمانهاى حق شعار خود قرار مىدادند و از بیجا گفتن و بیهوده بافتن و کلام باطل و هر سخنى که مورد پسند حق نبود خوددارى مىکردند و دنیاى خلوت سکوت و خاموشى را براى تفکر و اندیشه در حقایق غنیمت مىشمردند و براى یافتن واقعیات معنوى و الهامات غیبى به حرکت فکرى مىپرداختند. چنان که پیامبر بزرگ اسلام از حضرت حق روایت مىکند که به من سفارش فرمود:
أن یکونَ صَمتى فِکراً «17»
خاموشى و سکوتم اندیشه باشد.
انسان در عرصهگاه سکوت و خاموشى هنگامى که به اندیشه مىپردازد و عقل خداداده را به کار مىگیرد، امورى علمى و هنرى و اجتماعى و مادى و معنوى به نظرش مىرسد که براى او و دیگران در صورتى که عملى شود بسیار مفید و سودمند خواهد بود.
راستى شگفتآور است که آیین مقدّس اسلام نمىخواهد و نمىپسندد حتى سکوت و خاموشى انسان بیهوده و باطل بگذرد، بلکه مىخواهد دنیاى سکوت انسان هم با همراهى فکر و اندیشه به نتایج پربار و امور پرمحصول برسد.
روایات باب سکوت و خاموشى، سکوتى را مىگویند که همراه با اندیشه و فکر باشد وگرنه سکوت بدون اندیشه کارى لغو و بیهوده است و اسلام انسان را از کار بیهوده نهى مىکند.
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مىفرماید:
عَلیکَ بِطولِ الصَمتِ فَإنّه مَطرَدَةٌ لِلشیطانِ وَعونٌ لَکَ عَلى أمرِ دِینِک «18»
. بر تو باد به طول سکوت و خاموشى زیرا سکوت موضع دور کنندهى شیطان و کمکى براى تو نسبت به کار دین تو است.
و نیز مىفرماید:
ثَلاثٌ مُنجِیاتٌ: تَکُفُّ لِسانَکَ وَتَبکِى عَلَى خَطِیئَتِکَ وَتلزَمْ بَیتک «19»
سه چیز نجات بخش است: این که زبانت را از گناهان زبان نگاه دارى و بر معاصى و خطاهایت گریه کنى و در صورتى که بیرون رفتنت از خانه موجب شر است به خانه بنشینى.
و در روایتى فرمود:
إذا رَأیتُمُ المُؤمِنَ صَمُوتاً فَادنُوا مِنهُ؛ فَإنَّهُ یُلْقِى الحِکمَةَ «20»
. هنگامى که مؤمن را بسیار ساکت و خاموش دیدید به او نزدیک شوید؛ زیرا حکمت القا مىکند.
امیرالمؤمنین علیه السلام در روایاتى مىفرماید:
اصمُت دهرَک یجلّ أمرَک «21»
. همهى روزگارت را ساکت و خاموش باش تا زندگى و کارت عظیم و بزرگ شود.
الصَمتُ رَوضَةُ الفِکر «22»
سکوت و خاموشى باغستان اندیشه است.
الزِم الصَمتَ فأدنى نَفعَه السلامَة «23»
ملازم سکوت باش که کمترین سودش سلامت است.
طوبَى لِمَن صَمت إلّامِن ذِکرِ اللَّه «24»
خوشا به حال کسى که سکوت پیشه کند مگر از ذکر خدا.
عَلیکَ بِلزومِ الصَمتِ؛ فَإنّه یُلْزِمُک السَّلامةُ وَیؤمِنُک النّدامَة «25»
بر تو باد به ملازمت سکوت و خاموشى، زیرا تو را به عرصهى سلامت مىکشاند و از پشیمانى امانت مىدهد.
لَا خَیرَ فِى السّکوتِ عَن الحقّ کما أنّه لَاخیرَ فِى القَولِ بِالجَهلِ «26»
خیرى در سکوت از گفتار حق نیست، چنان که خیرى در گفتار باطل نیست.
لَا عِبادَةَ کالصَّمت «27»
هیچ عبادتى مانند سکوت و خاموشى نیست.
امام هشتم علیه السلام فرمود:
مِن عَلَامَاتِ الفِقهِ: الحِلْمُ والعِلْمُ وَالصَّمتُ. إنَّ الصَّمْتَ بابٌ مِن أبوابِ الحِکمَةِ، وَإنّ الصَّمتَ یَکْسِبُ المَحَبَّةَ، إنَّه دَلِیلٌ عَلَى کُلِّ خَیرٍ «28»
. از نشانههاى فهم بردبارى و دانش و سکوت است. همانا سکوت درى از درهاى حکمت است و بىتردید سکوت براى انسان کسب محبت مىکند، یقیناً سکوت راهنماى به سوى همهى خیرهاست.
هشدار که هر ذره حساب است در اینجا |
دیوان حساب است و کتاب است در اینجا |
|
حشرست و نشورست و صراط است وقیامت |
میزان و ثواب است و عقاب است در اینجا |
|
آن را که حساب عملش لحظه به لحظه است |
با دوست خطاب است و عتاب است در اینجا |
|
آن را که گشودست ز دل چشم بصیرت |
بیند چه حساب و چه کتاب است در اینجا |
|
آن را که قیامت خوش و نزدیک نماید |
از گرمى تعجیل دل آب است در اینجا «29» |
|
گفتار ذکر گونه
پس از خاموشى به جا و سکوت عاقلانه، نوبت به سخن گفتن در جایى که باید سخن گفت مىرسد.
رسول اسلام صلى الله علیه و آله و سلم در روایت مورد بحث که هفت قسمتش در صفحات گذشته توضیح داده شد مىفرماید: از جمله سفارشات حضرت ربّ العزه به من این بود که گفتارم ذکر باشد.
شاید منظور از ذکر در این سفارش ملکوتى سخن گفتن به صورتى باشد که گمراهى را هدایت کند، یا حکمت و علم و دانشى به مردم بیاموزد، یا فراهم آوردن زمینهاى براى رساندن صاحب حقى به حقش باشد، یا گواهى و شهادتى که قاضى را براى اجراى عدالت کمک کند، یا غم و اندوهى را از دلى پاک نماید.
اگر انسان سخنى گوید که گمراهى هدایت یابد، مصداق این روایت بسیار بسیار مهم که خطاب پیامبر به على علیه السلام است مىشود:
وَایْمُ اللَّهِ لأَن یَهدِىَ اللَّهُ عَلَى یَدَیکَ رَجُلًا خیرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ وَ غَرَبَتْ «30»
سوگند به خدا اگر خدا مردى را به دست تو هدایت کند براى تو از آنچه خورشید بر آن طلوع کند و غروب مىنماید بهتر است.
اگر انسان سخنى بگوید که آن در سخن علم و دانش و حکمت به مردم بیاموزد مصداق این حدیث رسول خدا مىشود که فرمود:
مردى را روز قیامت به محشر مىآورند که براى او حسناتى چون ابرهاى انباشته یا کوههاى برافراشته است، مىگوید: پروردگارا! این همه حسنات از کجا براى من فراهم شده در حالى که من آنها را انجام ندادهام؟ خدا مىفرماید: این دانش تو است که آن را به مردم آموختى و آنان پس از تو به آن عمل کردند! «31» اگر انسان با سخن و کلام خود به مؤمنى کمک دهد تا حاجتش روا شود و به حقش برسد مصداق این روایت بسیار مهم مىگردد:
مَن قَضَى لِمؤمنٍ حاجَةً قَضَى اللَّهُ لَهُ حَوائِجَ کَثیرةً أدناهُنَّ الجَنَّةَ «32»
کسى که حاجت مؤمنى را به جا آورد و گره از کار او بگشاید، خداوند حاجتهاى بسیار او را روا مىکند که کمترین آن ورود به بهشت است.
اگر انسان با کلام خود در دادگاهى شهادت به حق دهد تا قاضى دادگاه عادلانه حکمى صادر کند، مصداق این روایت رسول خدا مىشود:
مَن شَهِدَ شَهادَةَ حَقُّ لِیُحْیِىَ بِها حَقُّ امْرِئٍ مُسلمٍ أَتَى یَومَ القِیامَةِ وَلِوَجْهِهِ نورٌ مَدَّ البَصَرِ یَعْرِفُهُ الخَلایِقَ بِاسْمِهِ وَنَسَبِهِ «33»
کسى که به حق گواهى دهد تا با گواهىاش حق انسان مسلمانى زنده شود روز قیامت مىآید در حالى که براى چهرهاش نورى است که دیده را به خود جلب مىکند.
اگر انسان با سخن خود غم و اندوهى را از دلى بزداید، مصداق این روایت امام صادق علیه السلام مىگردد:
مِن أَحَبِّ الأعمالِ إلَى اللَّهِ عزَّ وَجَلَّ إدخالُ السُّرورِ عَلَى المُؤمِنِ، إشبَاعُ جَوْعَتِهِ أو تَنْفِیسُ کُربَتِهِ أو قَضاءُ دَیْنِهِ «34»
از محبوبترین اعمال نزد خداى عزّ و جلّ وارد کردن خوشحالى و شادمانى بر مؤمن است: با سیر کردن گرسنگىاش یا برطرف کردن غم و اندوهش یا پرداخت قرض و وامش.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- تحف العقول: 36؛ بحار الانوار: 74/ 140، باب 7، حدیث 8.
(2)- تحف العقول: 37؛ بحار الانوار: 74/ 143، باب 7، حدیث 24.
(3)- کنز العمال: حدیث 28775.
(4)- بحار الانوار: 68/ 293، باب 78، حدیث 63.
(5)- تحف العقول: 217؛ بحار الانوار: 75/ 56، باب 16، حدیث 119.
(6)- غرر الحکم: 209، اللسان میزان، حدیث 4032.
(7)- جامع الاخبار: 93، الفصل الثانى و الخمسون فى اللسان؛ بحار الانوار: 68/ 286، باب 78، حدیث 42.
(8)- جامع الأخبار: 93، الفصل الثانى و الخمسون فى اللسان؛ بحار الانوار: 68/ 286، باب 78، حدیث 42.
(9)- جامع الأخبار: 93، الفصل الثانى و الخمسون فى اللسان؛ بحار الانوار: 68/ 286، باب 78، حدیث 42.
(10)- بحار الانوار: 68/ 287، باب 78، حدیث 42.
(11)- بحار الانوار: 68/ 289، باب 78، حدیث 53.
(12)- غرر الحکم: 213، خطر اللسان، حدیث 4149؛ هدایة العلم: 551.
(13)- غرر الحکم: 213، خطر اللسان، حدیث 4143؛ هدایة العلم: 552.
(14)- غرر الحکم: 213، خطر اللسان، حدیث 4157؛ هدایة العلم: 552.
(15)- غرر الحکم: 213، خطر اللسان، حدیث 4159؛ هدایة العلم: 552.
(16)- غرر الحکم: 210، حسن اللسان، حدیث 4054.
(17)- تحف العقول: 36؛ بحار الانوار: 74/ 140، باب 7، حدیث 8.
(18)- معانى الاخبار: 335، باب معنى تحیة المسجد، حدیث 1؛ بحار الانوار: 68/ 279، باب 78، حدیث 19.
(19)- خصال: 1/ 85، حدیث 13؛ بحار الانوار: 68/ 279، باب 78، حدیث 20.
(20)- مستدرک الوسائل: 9/ 18، باب 100، حدیث 10083؛ میزان الحکمه: 7/ 3172، الصمت، حدیث 10827.
(21)- غرر الحکم: 216، آثار الصمت، حدیث 4249؛ هدایة العلم: 335.
(22)- غرر الحکم: 215، الصمت و أهمیته، حدیث 4221؛ هدایة العلم: 335- 337.
(23)- غرر الحکم: 216، آثار الصمت، حدیث 4262؛ هدایة العلم: 335- 337.
(24)- غرر الحکم: 118، اهمیة الذکر، حدیث 3623؛ هدایة العلم: 335- 337.
(25)- غرر الحکم: 216، آثار الصمت، حدیث 4256؛ هدایة العلم: 335- 337.
(26)- غرر الحکم: 70، حدیث 991؛ هدایة العلم: 335- 337.
(27)- غرر الحکم: 216، الصمت و اهمیته، حدیث 4236؛ هدایة العلم: 335- 337.
(28)- کافى: 2/ 113، باب الصمت وحفظ اللسان، حدیث 1؛ بحار الانوار: 68/ 294، باب 78، حدیث 65.
(29)- فیض کاشانى، دیوان اشعار، غزل 29، به اختصار. (30)- کافى: 5/ 28،، باب وصیة رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم وامیرالمؤمنین علیه السلام فى السرایا، حدیث 4؛ تهذیب: 6/ 141، باب 62، حدیث 2؛ بحار الانوار: 21/ 361، باب 34، حدیث 3.
(31)- عن محمد بن حماد الحارثى، عن أبیه، عن أبى عبد اللَّه علیه السلام، قال: قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم یجىء الرجل یوم القیامة وله من الحسنات کالسحاب الرکام أو کالجبال الرواسى، فیقول: یا رب أنى لى هذا ولم أعملها، فیقول هذا علمک الذى علمته الناس یعمل به من بعدک.
بصائر الدرجات: 5، باب 2، حدیث 16؛ بحار الانوار: 2/ 18، باب 8، حدیث 44.
(32)- بحار الانوار: 71/ 285، باب 20، حدیث 7.
(33)- کافى: 7/ 380، باب کتمان الشهادة، حدیث 1؛ بحار الانوار: 101/ 311، باب 2، حدیث 9.
(34)- کافى: 2/ 192، باب إدخال السرور على المؤمنین، حدیث 16؛ بحار الانوار: 71/ 297، باب 20، حدیث 29.