اى خدایى که چیزى در زمین و آسمان بر تو پوشیده نیست و چگونه پوشیده شود بر تو اى خداى من، آنچه تو خود آفریدهاى. «1»
وَ انْ کُلُّ لَّمَّا جَمیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ» «2»
و همه آنان [بدون استثنا گردآورى خواهند شد و] در قیامت نزد ما احضار مىشوند.
تو منزّهى، ترسندهترین خلقِ تو در پیشگاهت داناترین آنهاست (و چرا چنین نباشد که هر چه معرفت انسان از طریق قرآن و اهل بیت و معارف الهیّه به حضرتش بیشتر شود خشیتش از مقام ربوبى بیشتر خواهد شد.
انَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» «3»
از بندگان خدا فقط دانشمندان از او مىترسند.
[ «2» سُبْحَانَکَ أَخْشَى خَلْقِکَ لَکَ أَعْلَمُهُمْ بِکَ؟ وَ أَخْضَعُهُمْ لَکَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِکَ وَ أَهْوَنُهُمْ عَلَیْکَ مَنْ أَنْتَ تَرْزُقُهُ وَ هُوَ یَعْبُدُ غَیْرَکَ «3» سُبْحَانَکَ لَا یَنْقُصُ سُلْطَانَکَ مَنْ أَشْرَکَ بِکَ وَ کَذَّبَ رُسُلَکَ وَ لَیْسَ یَسْتَطِیعُ مَنْ کَرِهَ قَضَآءَکَ أَنْ یَرُدَّ أَمْرَکَ وَ لَا یَمْتَنِعُ مِنْکَ مَنْ کَذَّبَ بِقُدْرَتِکَ وَ لَا یَفُوتُکَ مَنْ عَبَدَ غَیْرَکَ وَ لَا یُعَمَّرُ فِی الدُّنْیَا مَنْ کَرِهَ لِقَآءَکَ]
منزّه و پاکى، ترسندهترینشان، عاملترین آنها به طاعت توست، و پستترین آنها در پیشگاهت، کسى که روزیش را مىدهى، و او غیر تو را مىپرستد.
منزّه و پاکى، کسى که برایت شریکى انگاشته و پیامبرانت را تکذیب کرده، از سلطنتت نمىکاهد، و کسى که قضایت را ناپسند دارد، قدرت ردّ کردن فرمانت را ندارد، و کسى که تواناییت را تکذیب کند، نمىتواند خود را از قهر و غلبه تو باز دارد، و کسى که غیر تو را بپرستد، از احاطه و تصرّف و عذاب تو در نرود، و هر که لقاى تو را ناپسند دارد، در زندگى دنیا ابدى و جاودانه نخواهد ماند.
لقاى خداوند
مراد از «لقاء اللّه» ملاقات معنوى و شهود باطنى در قیامت است. چون در قیامت همه وابستگىهاى انسان به مال و مقام و مدرک و منزل بریده مىشود و با روبرو شدن با پاداش و کیفر الهى، حاکمیّت مطلقه حق را درک مىکند.
قرب و لقاى حق فرع بر حبّ و عشق و انس با حق تعالى است. و آن شاخهاى از معرفت و وجدان حق مىباشد و معرفت حق بستگى به برداشتن موانع سلوک و لقاى الهى است و براى این باید حجابها را کنار زد. بدون برکنارى پردههاى حایل میان عاشق و معشوق، چهره معشوق و محبوب نمایان نمىشود. پس شناخت و رؤیت او نیز به دست نمىآید و سپس معرفتِ به خویش هم حاصل نمىشود.
حالت غفلت و منیّت و استقلال نفس و هواهاى نفسانى، پردههاى تاریک و وحشتناکند؛ که انسان را از نور ربوبى حق دور مىسازد و در منجلاب ظلمت دنیوى فرو مىبرد.
شناخت حق از مقوله نور و حبّ دنیا از سیاهترین پردهها و تاریکىهاى دل است. چنانکه امیر مؤمنان على علیه السلام مىفرماید:
الْمَعْرِفَةُ نُورُ الْقَلْبِ. «4»
شناخت، روشنى دل است.
الشَکُّ یُطْفِئُ نُورَ الْقَلْبِ. «5»
شک نورانیّت قلب را فرو مىنشاند.
مَنْ أَحَبَّ لِقاءَ اللَّهِ سُبْحانَهُ سَلا عَنِ الدُّنْیا. «6»
هر که دوستدار دیدار خداوند پاک و منزه باشد دنیا را از یاد ببرد.
هرگاه موانع شناخت خویشتن از میان برداشته شود روشنى دل و دانش و معرفت حق در وجود آدمى جلوهگر مىشود، سپس حبّ و عشق و انس پیدا مىشود و آتش عشق رفته رفته هواى بنده را در هویّت حق فانى مىسازد و او را به قرب حق و به مقام لقاى دوست مىرساند واین همان عبادت آزادگان است که حقیقت آزادى، آزادى از خود و تعلّقات آن است.
امام على علیه السلام در نهج البلاغه درباره بینش اولیاى خدا چنین مىفرماید:
إِنَّ أَوْلَیاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلى باطِنِ الدُّنْیا إِذا نَظَرَ النَّاسُ إِلى ظاهِرِها. «7»
اولیاى خدا آنانى هستند که به باطن دنیا نظر کردند وقتى که مردم به ظاهرش نگریستند.
چشم انسان با چشم همه حیوانات در دیدن ظاهر مادّیات یکسان است و انسان با این چشم سطحىنگر، پشت پرده حقیقتى را نمىبیند. بلکه براى دیدن اسرار خلقت و حقایق امور باید با چشم دل و نور باطن نگریست که حضرت مىفرماید:
«نَظَرُوا إِلى باطِنِ الدُّنْیا»
نه
«باطِنِ الْآخِرَة»
؛ زیرا اگر آدمى به حقیقت و باطن دنیا برسد در صورتى که نظر او به آثار رحمت خدا به دیده ژرف و اندیشهاى باشد به باطن آخرت و باطن حق و باطن عبادت و کلام خدا مىرسد.
اکثر مردم دنیا تنها ظاهر دنیا را مىبینند و هر چیزى را هم به ملاک سطحى ارزیابى مىکنند. با معیار ظاهرى دنیا بیشتر ارزیابىها غلط از آب در مىآید و بشر نسبت به خداوند متوقّع و گلهمند مىشود و گاهى از زندگى سیر مىشود و گاهى نسبت به عدل پروردگار و اعتقادات دینى، ضعیف مىشود. امّا آنانى که باطن نگرند و درون دریاى حقیقت شنا مىکنند هیچگاه در برابر تأثیر موجها قرار نمىگیرند؛ زیرا ریشه امواج باد است. جنبش بادها امواج را به حرکت درمىآورند. و باد هم جا به جایى هواست. بادهاى مادّى موجهایى مانند: موج ثروت، موج فقر، موج مرگ،
موج خوشى، موج شدت، موج بلا و ... تولید مىکند هر گاه اندکى تنگى در مال و منال او مىآید، مىگوید: خداوند منّان مرا خوار و سبک کرده است. و آنگاه که به مال و نعمتى مىرسد مىگوید: پروردگار مرا عزیز و گرامى داشته است. این دیدگاه کسى است که با بینش ظاهرى ارزیابى مىکند و همیشه خداوند منّان را محاکمه و محکوم مىکند و خویش را بینوا و مظلوم جلوه مىدهد.
اما خداوندى که در قرآن مجید باطن غیبت کردن را مساوى با خوردن گوشت مرده مىداند و در پى حفظ آبرو و شخصیّت انسانهاست؛ چگونه مىتواند آبروى کسى را بریزد. به یقین اگر کسى آبرویش را به باد داده، به دست خودش بر باد داده است. وگرنه اگر آدمى هزاران گناه بزرگ و کوچک در خلوت انجام بدهد؛ خداوند محال است آبروى او را ببرد.
هرگز پروردگار ستّار و بندهپرور چنین معاملهاى نمىکند. این برنامه پروردگار عالم است. اگر انسانى در دنیا از ظاهر مادّیات و لذّتهاى جسمى چشم بپوشد و به آثار خلقت و نعمتها به دیده باطنى و رحمانى نظر کند به یقین به لقاى حق شوق پیدا مىکند و گاهى در اثر شدّت حبّ، سر به بیابان مىگذارد.
بر اساس روایت امام صادق علیه السلام که مىفرماید:
مشتاق بىقرار نه میل به غذا دارد و نه از نوشیدنى گوارا لذّت مىبرد نه خواب آسوده دارد نه با دوستى انس مىگیرد و نه در خانهاى آرامش پیدا مىکند، بلکه خداوند را شب و روز بندگى مىکند به امید این که به دیدار محبوبش برسد. چنان که خداوند از موسى بن عمران درباره میعادگاه پروردگارش نقل مىکند: وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبّ لِتَرْضَى» «8» من به سوى تو شتافتم تا خشنود شوى. «9»
جذبه شهود محبوب و دیدار لطف یار، به اندازهاى لذّت بخش و شوقانگیز است که یک لحظه آن با هیچ نعمتى در دنیا برابر نیست. عاشقان دیدار دوست چنانند که اگر افاضه معنوى از آنها بریده شود؛ روح از کالبدشان برمىخیزد.
همانگونه که امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود:
لَوْ حَجَبْتُ عَنْهُ ساعَةً لَمُتُّ. «10»
اگر ساعتى از دیدار محبوب محروم شوم جان مىدهم.
سلامى که پروردگار در بهشت نثار مؤمنان مىکند سلامى از رحمت خاصّه و اشتیاق دیدار سرچشمه مىگیرد و همه الطاف و کرامات در آنجا گرد هم مىآید.
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله حال بهشتیان را چنین توصیف مىفرماید:
در آن حال که بهشتیان غرق در نعمتهاى بهشتى هستند، نورى بر بالاى سر آنان افکنده مىشود، سر برمىآورند، آن نورِ لطف پروردگار از افق بر آنان پرتو انداخته است. ندایى برمىخیزد که سلام بر شما اى اهل بهشت و این همان است که در قرآن آمده است: سَلمٌ قَوْلًا مّن رَّبّ رَّحِیمٍ» «11» با سلام [ى پرارزش و سلامتبخش] که گفتارى از پروردگارى مهربان است.
سپس فرمود:
آنجا آنان به حق مىنگرند و نگاه لطف حق چنان آنان را مجذوب مىکند که از همه چیزها غافل مىشوند و تمامى نعمتهاى بهشتى را فراموش مىکنند و در این حال گروهى از فرشتهها از هر درى بر آنها وارد مىشوند و مىگویند
درود بر شما. «12» چه دیدار روحانگیز و باشکوهى که همه بهشتیان به شور در مىآیند.
و نیز مىفرماید:
هنگامى که اهل بهشت وارد بهشت مىشوند خداوند مىفرماید: چیز دیگرى مىخواهید بر شما بیفزاییم؟ آنان مىگویند: آیا روى ما را سفید نکردى؟ آیا ما را وارد بهشت ننمودى و از آتش رهایى نبخشیدى؟ در این لحظه پردهها کنار مىرود خداوند را به چشم دل مىبینند. در آن حال چیزى محبوبتر نزد آنان از نگاه به پروردگارشان نیست. «13» پروردگار به آنان که خواستار لقاى حقّند وعده دیدار را در روز قیامت و بهشت قرار داده است و با ابتهاج و آرامش و آسایش همگى در آنجا گرد هم مىآیند و صحنههاى شاد و نشاطانگیزى پدید مىآید که حق، پیام مىدهد:
مَن کَانَ یَرْجُواْ لِقَآءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَأَتٍ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» «14»
هر که امید دیدار [پاداش و مقام قرب] خدا را دارد [باید در عرصه طاعت و عبادت بکوشد]؛ زیرا زمان معین شده [از سوى] خدا [که روز قیامت است] حتماً آمدنى است؛ و او شنوا و داناست.
قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَىَّ أَنَّمَآ إِلهُکُمْ إِلهٌ وَ حِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُواْ لِقَآءَ رَبّهِفَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صلِحًا وَ لَایُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبّهِ أَحَدَا» «15»
بگو: جز این نیست که من هم بشرى مانند شمایم که به من وحى مىشود که معبود شما فقط خداى یکتاست؛ پس کسى که دیدار [پاداش و مقام قرب] پروردگارش را امید دارد، پس باید کارى شایسته انجام دهد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند.
ثُمَّ ءَاتَیْنَا مُوسَى الْکِتبَ تَمَامًا عَلَى الَّذِى أَحْسَنَ وَتَفْصِیلًا لّکُلّ شَىْءٍ وَهُدىً وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُم بِلِقَآءِ رَبّهِمْ یُؤْمِنُونَ» «16»
سپس به موسى کتاب دادیم براى اینکه [نعمت خود را] بر آنان که نیکى کردند کامل کنیم، و براى اینکه همه احکام و معارفى که مورد نیاز بنىاسرائیل بود، تفصیل و توضیح دهیم و براى اینکه هدایت و رحمت [بر آنان] باشد تا به دیدار [پاداش و مقام قرب] پروردگارشان ایمان آورند.
شوق لقاى خداوند در روایات
معصومان علیهم السلام در روایات بسیارى انسان را به شوق لقاى دوست، تشویق و سفارش کردهاند:
از جمله رسول اللّه صلى الله علیه و آله در دعایش پس از هر نماز مىخواند:
وَ أَسْأَلُکَ الرِّضَا بِالْقَضاءِ وَ بَرْدَ الْعَیْشِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ لَذَّةَ النَّظَرِ إِلى وَجْهِکَ وَ شَوْقاً إِلى رُؤیَتِکَ وَ لِقائِکَ. «17»
خدایا! خشنودى به قضاى تو و زندگى خویش بعد از مرگ و لذّت دیدن روى تو و شوق به نگاه و دیدار تو را از درگاهت خواستارم.
و نیز حضرت به ابن مسعود سفارش فرمود:
یَا ابْنَ مَسْعُودٍ! قَصِّرْ أَمَلَکَ فَإِذا أَصْبَحْتَ، فَقُلْ: إِنِّى لا أُمْسى وَ إذا أَمْسَیْتَ، فَقُلْ: إِنِّى لا أُصْبِحُ وَ اعْزِمْ عَلَى مُفارَقَةِ الدُّنْیا وَ أَحِبَّ لِقاءَ اللَّهِ وَ لاتَکْرَهْ لِقاءَهُ فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ لِقاءَ مَنْ أَحَبَّ لِقاءَهُ وَ یَکْرَهُ لِقاءَ مَنْ یَکْرَهُ لِقاءَهُ. «18»
اى پسر مسعود! آرزویت را کوتاه گردان و چون صبح کردى، بگو: من روز را به شب نخواهم رساند و چون شب درآمد، بگو: من تا صبح زنده نخواهم ماند.
و بر جدایى از دنیا همّت گمار و دیدار خداوند را دوست بدار و دیدار او را ناخشنود مدان، همانا خداوند از دیدار کسى که دیدار او را دوست دارد، خشنود است و از دیدار کسى که او را دوست ندارد، خرسند نیست.
انس از پیامبر عزیز اسلام صلى الله علیه و آله نقل مىکند که فرمود:
هر که دیدار خدا را دوست داشته باشد خدا نیز دیدار او را دوست مىدارد. و هر که دیدار خدا را خوش نداشته باشد خدا نیز دیدار او را خوش ندارد.
عرض کردند: اى رسول خدا! همه ما مرگ را ناخوش داریم! فرمود: این ربطى به ناخوش داشتن مرگ ندارد، بلکه مؤمن چون زمان مرگش فرا رسد، بشارت دهندهاى از جانب خدا مىآید و او را به آنچه به سویش مىرود بشارت مىدهد. در این هنگام براى او چیزى محبوبتر از این نیست که به دیدار خدا برود بنابراین دیدار خدا را دوست دارد و خدا هم دیدار او را دوست مىدارد. اما گنهکار چون زمان مرگش فرا رسد، سرنوشت بدى که در انتظار اوست پیش او مىآید، از این رو از دیدار خدا ناخشنود است و خدا هم از ملاقات او بیزار است. «19» همچنین در اخبار حضرت داود علیه السلام آمده است که خداوند عز و جل به او وحى فرمود:
اى داود! اگر رویگردانان از من بدانند که چه انتظارى براى آنان مىکشم و چه مهرى به آنان مىورزم و چه اشتیاقى به ترک معاصى از سوى آنها دارم، هر آینه از شوق من بمیرند و از عشق به من بندهاى بدنشان از هم جدا گردد. «20» نیکوست بدانیم از حضرت على علیه السلام پرسیده شد به چه دلیل شیفته دیدار خدا هستى؟ حضرت فرمود:
چون دیدم که خداوند، دین فرشتگان و فرستادگان و پیامبران خود را براى من برگزید، دانستم کسى که مرا چنین گرامى داشته است فراموشم نمىکند. از این رو دوستدار دیدار او شدم. «21» حضرت در نامهاى به معاویه، دلیل حرکت مبارزان و مجاهدان براى پیکار با دشمن را چنین نوشتند:
وَ أَنَا مُرْقِلٌ نَحْوَکَ فى جَحْفَلٍ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ التَّابِعینَ لَهُمْ بِاحْسانٍ شَدیدٍ زِحامُهُمْ ساطِعٍ قَتامُهُمْ مُتَسَرْبِلینَ سِرْبالَ الْمَوْتِ احَبُّ اللِّقاءِ الَیْهِمْ لِقاءُ رَبِّهِمْ. «22»
من با سپاهى از مهاجران و انصار و تابعین که راه آنان را به نیکویى پیمودند به شتاب به سوى تو مىآیم لشگرى سخت انبوه که گرد و غبارشان فضا را گرفته و جامه مرگ به تن دارند و بهترین ملاقات براى آنان، لقاى خداوند است.
در بخشى از نامهاى به مالک اشتر و اهل مصر، اشتیاق خویش را به دیدار دوست یادآور شدند:
وَ إِنّى الى لِقاءِ اللَّهِ لَمَشْتاقٌ وَ لِحُسْنِ ثَوابِهِ لَمُنْتَظِرٌ راجٍ. «23»
هر آینه من آرزومند لقاى خدایم و به پاداش نیک او منتظرى امیدوار.
و نیز در سفارشى ارزنده بشارت بزرگ را، دیدار پروردگار معرفى مىفرماید:
به آنچه خداوند شما را بدان فرمان داده است چنگ زنید؛ زیرا میان هر یک از شما و رسیدنش به شادى و دیدن آنچه دوست دارد، جز این نیست که رسول خدا صلى الله علیه و آله نزد او حاضر شود و آنچه نزد خداست بهتر و ماندنىتر است.
و بشارتى از سوى خداوند عز و جل به او رسد که در نتیجه، دیدگانش روشن شود و دیدار خدا را دوست بدارد. «24» امام صادق علیه السلام مىفرماید:
مؤمن را آسایش حقیقى نباشد مگر آنگاه که خدا را دیدار کند. در غیر اینصورت آسایش در چهار چیز است: سکوتى که به وسیله آن به احوال دل و نفس خود با آفریدگارت پى برى؛ و خلوتى که به سبب آن از گزندهاى پیدا و ناپیداى زمانه نجات یابى؛ و گرسنگىاى که به آن شهوتها و وسوسههاى شیطانى را بمیرانى؛ و شب زنده دارى که بدان سبب دلت را روشن و نهادت را تصفیه و روح و روانت را پاکیزه کنى. «25» اما کسانى که از دیدار روى پروردگار مهربان کراهت دارند در دنیا به هوسهاى زودگذر بسنده مىکنند و در قیامت بسیار گرفتار حسرتها و خسارت روحى و روانى مىشوند.
خداوند منّان درباره چنین افرادى خطاب مىفرماید:
أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُواْ فِى أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّموَ تِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَآ إِلَّا بِالْحَقّ وَ أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ إِنَّ کَثِیرًا مّنَ النَّاسِ بِلِقَآىِ رَبّهِمْ لَکفِرُونَ» «26»
آیا در [خلوت] درون خود نیندیشیدهاند؟ [که] خدا آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست، جز به حقّ و راستى و براى مدتى معین نیافریده است؛ و همانا بسیارى از مردم به دیدار [قیامت و محاسبه اعمال به وسیله] پروردگارشان کافرند.
قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِلِقَآءِ اللَّهِ حَتَّى إِذَا جَآءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُواْ یحَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلَا سَآءَ مَا یَزِرُونَ» «27»
کسانى که دیدار [پاداش و مقام قرب] خدا را تکذیب کردند، یقیناً دچار زیان شدند. تا هنگامى که قیامت به طور ناگهان و غافلگیرانه به آنان رسد، مىگویند: اى بر ما دریغ و افسوس که نسبت به تکالیف و وظایف شرعى خود کوتاهى کردیم. و آنان بار سنگین گناهانشان را بر دوش مىکشند؛ آگاه باشید! بد بارى است که بر دوش خواهند کشید.
أَلَآ إِنَّهُمْ فِى مِرْیَةٍ مّن لّقَآءِ رَبّهِمْ أَلَآ إِنَّهُ بِکُلّ شَىْءٍ مُّحِیطٌ» «28»
آگاه باش! که آنان نسبت به دیدار [قیامت و محاسبه اعمال به وسیله] پروردگارشان در تردیدند. [و] آگاه باش! که یقیناً او به همه چیز [با قدرت و دانش بىنهایتش] احاطه دارد.
سرانجام وابستگى شدید به مال و حبّ دنیا و اعتماد به نفس امّاره، خودخواهى، تجمّل پرستى و فرورفتن در لجنزار شهوات و حیوانیّتِ نفس آدمى همین است که همه مراحل قیامت، از مرگ و برزخ تابهشت و دوزخ را انکار مىکند تا زمینههاى فساد خود را فراهم سازد، انسان نمىداند دنیا و نعمتهاى آن بهانهاى براى لقاى منظر حق و زندگى جاوید در آخرت است که با چهارده مرحله آغاز مىشود.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- در شرح دعاى پنجاهم به مسئله احاطه علمى حق بر موجودات و اینکه ذرّهاى در تمام عالم هستى از حضرتش پوشیده نیست، به اندازه لازم اشاره شد.
(2)- یس (36): 32.
(3)- فاطر (35): 28.
(4)- غرر الحکم: 41، حدیث 1.
(5)- غرر الحکم: 72، حدیث 1068.
(6)- غرر الحکم: 141، حدیث 2491.
(7)- نهج البلاغه: حکمت 432.
(8)- طه (20): 84.
(9)- بحار الأنوار: 67/ 24، باب 43، حدیث 24؛ مصباح الشریعة: 195، باب 94.
(10)- تفسیر روح البیان: 7/ 416؛ الأمثل فى تفسیر کتاب اللّه المنزل، مکارم شیرازى: 14/ 216.
(11)- یس (36): 58.
(12)- الدرّ المنثور: 5/ 266، سنن ابن ماجة: 1/ 65، حدیث 184.
(13)- کنز العمال: 14/ 446، حدیث 39204؛ صحیح مسلم: 1/ 112.
(14)- عنکبوت (29): 5.
(15)- کهف (18): 110.
(16)- انعام (6): 154.
(17)- مکارم الأخلاق: 282، بحار الأنوار: 83/ 2، باب 38، حدیث 2.
(18)- بحار الأنوار: 74/ 103، باب 5، حدیث 1؛ مکارم الأخلاق: 451.
(19)- کنز العمال: 15/ 566، حدیث 42198؛ تفسیر ابن کثیر: 4/ 108، ذیل آیه 31- 32 سوره فصّلت.
(20)- المحجة البیضاء: 8/ 62؛ جامع السعادات: 3/ 103.
(21)- بحار الأنوار: 6/ 127، باب 4، حدیث 11؛ الخصال، شیخ صدوق: 1/ 33، حدیث 1.
(22)- نهج البلاغه: نامه 28.
(23)- نهج البلاغه: نامه 62.
(24)- بحار الأنوار: 6/ 153، باب 6، حدیث 8؛ الخصال، شیخ صدوق: 2/ 614، حدیث 10.
(25)- بحار الأنوار: 69/ 69، باب 96، حدیث 1؛ مصباح الشریعة: 115.
(26)- روم (30): 8.
(27)- انعام (6): 31.
(28)- فصّلت (41): 54.