از زیبایی هاى بسیار مهم اخلاقى و حسنات باطنى، گذشت و چشم پوشى از ستم قابل گذشتى است که کسى از روى جهل و تعصّب و کینه و خشم و حسادت و تنگ نظرى به انسان روا داشته است.
بىتردید هر انسانى در معرض کینه و خشم و حسد و تنگ نظرى خویشان و اطرافیان و آشنایان و دیگر مردمان است، اگر بخواهد در مقام انتقام از آنان برآید، که زیان و ضررش از ستمى که دیده بیشتر است یا باید گناهى چون گناه ستم کنندگان مرتکب شود تا زخم ستم دیدگى اش بهبود نسبى یابد. ولى اگر برابر با خواسته ى حق که انسان را در قرآن مجید به عفو و گذشت فرمان داده گذشت کند، هم خشنودى خداى مهربان را جلب کرده و هم به پاداش عظیم حق دست یافته و هم از ضرر و زیان انتقام- که محصول تلخ کینه و خشم است- در امان مانده است.
خداى عزیز در قرآن مجید فرمان داده است:
«... فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ...» «1».
گذشت کنید و انتقام گرفتن را وا گذارید تا خدا عقوبتش را براى خطاکار بیاورد.
«... فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «2».
از ایشان گذشت کن و انتقام گرفتن را وا گذار، زیرا خدا نیکوکاران را دوست دارد.
«وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «3».
و باید گذشت کنید و انتقام گرفتن را وا گذارید، آیا دوست ندارید خدا شما را بیامرزد و خدا بسیار آمرزنده ى مهربان است.
«... وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ...» «4»*.
خردمندان بدى را به وسیله ى خوبى دفع مىکنند.
«... وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «5».
و اگر گذشت کنید و از انتقام درگذرید و ببخشایید (مورد آمرزش قرار مىگیرید) زیرا خدا بسیار آمرزنده ى مهربان است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
ألا أدُلُّکُمْ عَلَى خَیرِ أخلاقِ الدُّنْیَا وَالآخرةِ؟ تَصِل مَن قَطَعَک وَتُعْطِى مَن حَرَمَک وَتَعْفُو عَمَّن ظَلَمَک «6»
. آیا شما را بر بهترین اخلاق دنیا و آخرت راهنمایى کنم؟ صله ى رحم با کسى که از تو بریده و عطا کردن به کسى که تو را از عطایش محروم کرده و گذشت از کسى که به تو ستم ورزیده است.
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
ینادى منادٍ یَومَ القِیامَةِ مِن بُطنانِ العَرْشِ: ألا فَلیقُم کُلُّ مَن أجرهُ عَلىَّ. فَلَا یَقومُ إلّا من عُفِىَ عَن أخیه... «7»
روز قیامت ندا دهندهاى از باطن عرش ندا مىدهد: آگاه باشید کسى که پاداشش بر عهده ى من است برخیزد. پس برنمىخیزد مگر کسى که از برادرش گذشت کرده است.
و نیز رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
إنّ العَفوَ یَزیدُ صَاحِبَهُ عِزّاً فَاعْفُوا یُعِزَّکُمُ اللَّهِ «8»
بىتردید عفو و گذشت عزت دارنده اش را مىافزاید، پس گذشت کنید تا خدا شما را عزّت دهد.
روزى هفتاد بار گذشت کن
مردى به پیامبر اسلام عرضه داشت: خدمتکارى دارم که گاهى اشتباه مىکند و زمانى که کارى را به او واگذار مىکنم با نقص انجام مىدهد و چه بسا کارى را از او مىخواهم ولى انجام نمىدهد، حدّ و مرز گذشت به چنین خدمتکارى چه اندازه است؟ رسول اسلام فرمود: از طلوع آفتاب تا هنگام غروب، حدّ و مرز گذشت از خدمتکارى که اشتباه کرده یا سستى ورزیده، هفتاد بار است!!
گذشت قیس بن عاصم
به احنف بن حیس گفتند: تو با این که عرب هستى چرا این اندازه بردبار و آسان گیر و باگذشتى؟ در حالى که باید تندخو و خشن و تلخ باشى! گفت: من درس گذشت و عفو را از قیس بن عاصم آموختم، یک بار میهمانش بودم به خدمتکارش گفت: غذا بیاور. او غذا را در ظرفى سنگین وزن حمل کرد، در راه ظرف غذا که در حال جوشیدن بود از دستش رها شد و بر سر فرزند قیس افتاد و او را کشت. خدمتکار لرزه بر اندامش افتاد ولى قیس زیر لب گفت: هیچ راهى براى حلّ مشکل این خدمتکار نمىیابم جز این که او را آزاد نمایم؛ به او گفت:
تو در راه خدا آزادى، مىتوانى هرجا که خواستى بروى. سپس گفت: اگر او را نزد خود نگاه مىداشتم تا چشمش در چشم من بود خجالت مىکشید، بنابراین او را آزاد کردم تا هم در اضطراب نباشد و هم در حال شرمندگى به سر نبرد!
من هم مانند تو اشتباه مىکنم
عوف بن عبداللَّه خدمتکارى داشت که هرگاه اشتباه مىکرد به او مىگفت:
دقیقاً تو هم مانند آقا و مولایت عوف بن عبداللَّه هستى، به همان صورت که تو نسبت به مولایت که من هستم اشتباه مىکنى من هم شبانه روز چند بار نسبت به مولایم اشتباه مىکنم. دو نفرى ما در این زمینه یکى هستیم.
روزى خدمتکار مرتکب کارى شد که عوف بن عبداللَّه به شدت خشمگین شد، وى را صدا زد و گفت: امروز چنان مرا به خشم آوردى که مىخواستم تو را به عقوبت سختى دچار کنم، ولى به تو مىگویم در راه خدا آزادى که حق زدن از من سلب شود، برو که خدا تو را به من سفارش کرده که از تو گذشت کنم.
گذشت حضرت یوسف از برادران
برادران یوسف به خاطر حسدورزى به یوسف، او را با حیله و تزویر از دامن پرمهر پدر و آغوش محبت وى جدا کردند و در بیابان کنعان پس از این که او را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند، پیراهن از بدنش درآوردند و او را به چاه انداختند، ولى هنگامى که در سفر سوم مصر او را شناختند و وى را در اوج قدرت و عظمت دیدند در برابر آن همه ستم جز این جواب را- که قرآن مجید بیان داشته- نشنیدند:
«... لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» «9».
امروز بر شما ملامت و سرزنشى نیست، خدا شما را مورد مغفرت قرار مىدهد و او مهربانترین مهربانان است.
گذشت امام سجّاد از کنیز خطاکار
امام از کنیزش خواست آب به روى دستش بریزد تا براى نماز آماده شود، ناگاه آفتابهى پرآب از دست کنیز رها شد و با سر حضرت سجاد علیه السلام برخورد کرد و سر آن حضرت را شکست. امام به جانب او سر برداشت. کنیز گفت: خدا مىگوید خشم خود را فرو خورید. امام فرمود: خشم را فرو خوردم. کنیز گفت:
و از مردم گذشت کنید. حضرت فرمود: خدا از تو بگذرد. کنیز گفت: خدا نیکوکاران را دوست دارد. حضرت فرمود: برو که براى رضاى خدا آزادى «10».
گذشت شگفت انگیز پیامبر
امام باقر علیه السلام فرمود: زن یهودیّهاى را که گوشت گوسفندى به زهر آمیخته و به عنوان هدیه خدمت رسول خدا آورده و آن جناب از آن تناول فرموده بود، دستگیر کردند و به محضر رسول خدا آوردند. حضرت به او فرمود: چه چیزى تو را به انجام این کار واداشت؟ گفت: نزد خود فکر کردم اگر پیامبر است این گوشت زهرآلود به او زیان نمىرساند و اگر پادشاه است مردم از او راحت مىشوند. پیامبر او را بخشید!! «11»
برخورد کریمانه با خدمتکار
امام صادق علیه السلام خدمتکارش را دنبال کارى فرستاد، خدمتکار در بازگشت تأخیر کرد، امام به دنبال او رفت، وى را در حال خواب یافت، بالاى سرش نشست و به باد زدن او مشغول شد تا خدمتکار از خواب برخاست. حضرت فرمود: فلانى به خدا سوگند حق تو نیست که هم شب بخوابى و هم روز، شب براى خوابیدن حق تو است و روز براى انجام کار حق ماست «12».
نصیحت امام سجاد علیه السلام به دلقکى بیکار
امام صادق علیه السلام روایت مىکند: دلقکى بیکار در مدینه بود که اهل مدینه از دلقک بازى و سخنانش به خنده مىآمدند. روزى به مردم گفت: این مرد مرا خسته و درمانده کرد (منظورش حضرت على بن الحسین علیه السلام بود).
آن گاه به مردم خطاب کرد که هیچ کارى از کارهاى من او را به خنده نیاورده و به ناچار باید ترفندى به کار گیرم تا او را بخندانم!
امام ششم علیه السلام مىفرماید: روزى على بن الحسین علیهما السلام در حالى که دو نفر از غلامانش او را همراهى مىکردند از منطقهاى عبور مىکردند، آن دلقک به سوى حضرت آمد و رداى مبارکش را از پشت سرش ربود، دو خدمتکار حضرت او را دنبال کردند و ردا را از دستش گرفته به جانب حضرت آوردند و به دوش مبارکش انداختند. حضرت در حالى که خود را از چشم انداز آن دلقک پنهان مىداشتند و دیده از زمین برنمىگرفتند به دو خدمتکارش فرمودند: این چه اتفاقى بود که رخ داد؟ گفتند: مردى دلقک است که مردم مدینه را مىخنداند و از این راه نان مىخورد! امام فرمود: به او بگویید واى بر تو! براى خدا روزى است که در آن روز، بیکاران و بیعاران زیان مىکنند «13».
عطا و بخشش به کسى که تو را محروم نموده
این برنامهى بسیار زیباى اخلاقى از حقایق باارزشى است که خداى مهربان به پیامبر بزرگوارش سفارش کرده است و ریشه در لطف و رحمت و کرامت حضرت حق دارد. چه بسا انسان به حوادثى تلخ مبتلا مىشود و روزگار از او روى بر مىتابد و بسیارى از درها به روى او بسته مىشود و مشکلات وى را در تنگنا قرار مىدهد و به نظر مىآورد که اگر به فلان شخص که از اقوام یا دوستان است مراجعه کند و آبرو مایه بگذارد و از او درخواست کمک نماید او با روى باز از انسان استقبال مىکند و با چهرهاى گشاده انسان را مىپذیرد و با بزرگوارى و کرم، مالى را در جهت حل مشکل در اختیار قرار مىدهد. ولى وقتى به او مراجعه مىشود در حالى که قدرت بر حلّ مشکل انسان دارد بر طبل مأیوس کردن انسان مىکوبد و آدمى را از خود مىراند و به عرصهى محرومیت از عطایش مىنشاند.
با چشیدن چنین زهر تلخى از دست او، خداى مهربان فرمان مىدهد که اگر چنین شخصى چون تو دچار مشکل شود و در تنگنا قرار گیرد و در حالى که تو در گشایش و وسعت مالى قرار گرفتهاى براى حلّ مشکلش به تو مراجعه کند، تو آن روزى را که در سختى و تنگدستى به او مراجعه کردى و او تو را از عطایش محروم ساخت مانع عطاى خود به او قرار مده، بلکه با بىتوجهى کامل در رابطه با حالت بخیلانهى او، دست عطایت را به سویش بگشا واو را به عرصهى محرومیت از لطف و احسانت منشان و با گشادهرویى و خوش خلقى از عطایت بهرهمندش ساز.
چنین کارى که باید گفت تلافى کردن بدى به خوبى است از زیباترین حالات اخلاقى و از نقاط قوّت روحى و از بهترین کارهاى انسان است.
بیایید یاران به هم دوست باشیم |
همه مغز ایمان بىپوست باشیم |
نداریم پنهان ز هم عیب هم را |
که تا صاف و بىغش به هم دوستباشیم |
بود غیب ما و شهادت برابر |
قفا هم به طورى که در روست باشیم |
بود دوستى مغز و اظهار آن پوست |
چه حیف است ما حامل پوست باشیم |
چو ما را به حق دوستى مىرساند |
بیایید با دوستى دوست باشیم |
مکافات بد را نکویى بیاریم |
اگر بد کنیم آن چنان کوست باشیم |
بکوشیم تا دوستى خوى گردد |
به هر کو کند دشمنى دوست باشیم |
نداریم کارى به پنهانى هم |
همین ناظر آنچه در روست باشیم |
ز اخلاق مذمومه دل پاک سازیم |
بر اطوار یارى که خوشخوست باشیم |
بود سینهها صاف و دلها منور |
چو آیینه کان مظهر روست باشیم«14» |
احسان پیامبر به اهل مکه
پیامبر بزرگوار اسلام سیزده سالى که در شهر مکه مردم را به هدایت الهى فرا خواند از ناحیهى مردم دچار آسیبها و رنجها و بلاهاى گوناگونى شد.
برخى از یارانش را با شکنجه هاى گوناگون کشتند، عدهاى را از دیار و وطن آواره کردند، گروهى را به شدت مورد آزار قرار دادند و از هر جهت به خود آن حضرت سخت گرفتند و او را به آزارهاى بدنى و روحى دچار ساختند، تهمت جنون و سحر و دروغگویى به او زدند و بارها با سنگ و چوب به وى حمله کردند، پس از مهاجرت به مدینه جنگهاى سختى به او تحمیل نمودند.
زمانى که اسلام و اهلش در سایه ى قرآن به اوج قدرت رسیدند به فرمان پیامبر بىآن که اهل مکه خبردار شوند مکه را محاصره کردند و با پیروزى- بدون خون ریزى- به مسجد الحرام درآمدند و همان سخنى را که یوسف با برادرانش گفت، به اهل مکه گفتند که امروز هیچ ملامت و سرزنشى بر شما نیست بروید و راحت باشید که همهى شما را آزاد نمودم، سپس به اهل مکه با رویى گشاده احسان و نیکى کرد و بهترین درس اخلاق را به مردم جهان و بویژه به قدرتمندان آموخت!
صله ى رحم با کسى که با تو قطع پیوند نموده
مسأله ى صله ى رحم از مسائل بسیار مهمى است که قرآن مجید و روایات بر آن تأکید فراوان دارند.
قرآن و روایات به انسان سفارش دارند که اگر یکى از افراد خانوادهات با تو قطع پیوند کرد تو با او قطع رابطه مکن بلکه مسأله ى صله ى رحم را نسبت به او به کار بگیر و از این راه به تلطیف روح او کمک کن و وى را در بند لطف و محبت خود انداز.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بقره (2): 109.
(2)- مائده (5): 13.
(3)- نور (24): 22.
(4)- رعد (13): 23.
(5)- تغابن (64): 14.
(6)- کافى: 2/ 107، باب العفو، حدیث 2؛ بحار الانوار: 68/ 399، باب 93، حدیث 2.
(7)- عدد القویه: 156؛ بحار الانوار: 68/ 403، باب 93، حدیث 11.
(8)- کافى: 2/ 121، باب التواضع، حدیث 1؛ بحار الانوار: 68/ 419، باب 93، حدیث 49.
(9)- یوسف (12): 92.
(10)- بحار الانوار: 68/ 398، باب 93. کنیز این آیهى قرآن را خواند «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»، آل عمران (3): 134.
(11)- اصول کافى: 2/ 108، باب العفو، حدیث 9؛ بحار الانوار: 68/ 402، باب 93، حدیث 9.
(12)- کافى: 2/ 112، باب الحلم، حدیث 7؛ بحار الانوار: 68/ 405، باب 93، حدیث 17.
(13)- امالى صدوق: 220، المجلس التاسع و الثلاثون، حدیث 6؛ بحار الانوار: 68/ 424، باب 93، حدیث 66.
(14)- فیض کاشانى، دیوان اشعار، غزل 611.