قرآن همه ى موجودات مادى را چه آسمانى و چه زمینى براى انسان، و انسان را براى خدا مىداند، قرآن در زمینهى امور مادى که در خدمت انسان قرار دارند مىفرماید:
«أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» «1».
آیا شما انسانها به حقیقت مشاهده نکردید که خدا آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است مسخر و رام شما قرار داد؟
و در زمینهى امر معنوى مىفرماید:
«وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» «2».
و تو را براى خود انتخاب کردم.
این که انسان براى خدا انتخاب شده، مرتبه و درجهى بسیار بالایى است و از همهى درجات و مراتبى که براى انسان مقرر است بالاتر است. راستى چه شگفتآور است که همهى موجودات آسمان و زمین براى انسان و انسان براى خداست و این انسان است که باید این درجات بالقوه را به خصوص این درجهى اخیر را به مرحلهى فعلیت برساند و تا آنجا پیش رود که در محضر معنوى حق بار یابد و به قول اهل دل انسان کامل گردد.
اگر انسان مرکب وجود خود را- که به تعبیر اهل حال بُراق انسانیت براى رسیدن به معراج معنوى است و آن مرکب و براق عبارت از جسم و متعلقات آن از قبیل شکم و شهوت است- با قواعد الهى و ریاضات شرعى کنترل کند، ترقى به آن مرتبهى والا براى او حاصل مىشود؛ یعنى به آنجا مىرسد که جز خدا نداند و جز خدا نبیند و در حدّ وسع وجودش و قدرتهاى معنوىاش کارهاى شگفتانگیز از او سر مىزند!
بىتردید انسان در وادى سیر و سلوک و حرکت به سوى معراج انسانیت، براق لازم دارد و این جسم مادى براق اوست؛ و این جسم هنگامى مىتواند براق قابلتوجهى براى حرکت روح به سوى معراج معنوى باشد که تحت کنترل امور شرعیه درآید.
نکتهى بسیار مهم در این زمینه این است که: اگر سالک به درستى و راستى سلوک کند و از پیچ و خمهاى وادى طلب بر اساس موازین شرعى گذر کند شک نیست که بُراقش که در ابتداى کار صبغهى جسمانى دارد به تدریج صبغهى روح به خود مىگیرد و کارهاى خارق العاده از او سر مىزند؛ یعنى همان کارهایى که از روح برمىآید جسم نیز انجام مىدهد مثلًا طى الارض، طى اللسان و طى الخلق پیدا مىکند.
همهى ما از نظر روحى و در عالم ذهن و باطن طى الارض و طى اللسان و طى الخلق داریم؛ یعنى مىتوانیم در حالى که جسممان در محلى قرار دارد روحمان در یک چشم به هم زدن در مکه و یا دورترین نقاط عالم باشد و یا مىتوانیم در ذهن خود باغى با درختان بسیار عالى و مناظر دلنواز و داراى همه گونه امکانات خلق کنیم.
بىتردید هر کسى مىتواند از نظر ذهنى و روحى این کارها را انجام دهد و این سفرهاى دور و دراز را در عالم باطنش تحقق دهد و این امور را بیافریند و اگر با ریاضتهاى مشروع و انجام عبادتها و اخلاص جسمش رنگِ روح به خود گیرد، یقیناً طى الارض و طى الخلق و طى اللسان جسمانى پیدا مىکند. براى اطمینان یافتن شما به این حقیقت حقّه لازم است چند نمونه از کردار سالکان به حق رسیده نقل شود.
طى اللسان عارف وارسته شیخ نخودکى
نخودک نام قریهاى است نزدیک مشهد مقدس. عالم بزرگ و عارف وارسته حاج شیخ حسن على نخودکى در این قریه اقامت داشت، وى هر شب به حرم مطهر حضرت امام رضا علیه السلام مشرف مىشده و دوباره به روستاى نخودک برمىگشته است. او در این رفت و برگشت که نزدیک به هشت فرسنگ مىشده، یک ختم قرآن مىخوانده است! یعنى پانزده جزء آن را هنگام رفتن و پانزده جزء دیگر را هنگام بازگشت قرائت مىکرده است. اما چگونه و به چه کیفیت؟ مگر ممکن است انسان در چنین مسیرى با پاى پیاده آن هم هر شب یک ختم قرآن بخواند؟ آرى، او این قدرت را داشته است چون به مقام طى اللسانى رسیده بود واین همان مقامى است که براى حبیب بن مظاهر هم حاصل شده بود، آن انسان کم نظیر و عارف مخلص که حضرت حسین علیه السلام کنار بدن قطعه قطعهاش خطاب به دشمن گفت: کسى را به شهادت رساندید که هر شب یک ختم قرآن مىنمود!
پدید آمدن چشمه ى آب با دم عیسوىِ عارفى وارسته
حضرت آیت اللَّه العظمى حاج سید عبدالهادى شیرازى که از مراجع بزرگ شیعه و عارفى وارسته و سالکى ریاضت کشیده بود، کرامتى عجیب دارد که مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ غلامرضا یزدى معروف به فقیه خراسانى نقل کرده است. او مىگوید: با گروهى از علما در معیت آیت اللَّه شیرازى از نجف به سوى کربلا مىرفتیم، در میان راه به شدّت تشنه شدیم به صورتى که راه رفتن برایمان بسیار مشکل شد.
آن مرد الهى و دارندهى دم عیسوى فرمود: بیایید پشت این تپه تا به شما آب بدهم. همهى ما به پشت تپه رفتیم و دیدیم چشمهى آبى فوران مىکند، همه آب خوردیم و تجدید وضو کردیم و لُنگها و چپیههاى خود را خیس کرده به روى سر انداختیم و پس از رفع خستگى به راه افتادیم، ولى من ناگهان متوجه شدم که در مسیر نجف به کربلا آب نبوده، لذا به پشت تپه برگشتم و دیدم چشمهى آبى وجود ندارد. شیخ مىگوید: لنگ خیس روى سر من بود ولى از چشمهى آب خبرى نبود!! این است معناى طى الخلق.
کرامتى شگفت از سالکى کم نظیر
مرحوم آیت اللَّه العظمى حاج سید احمد خوانسارى مرجعى بزرگ و عالمى ژرف اندیش بود، وى در وادى سیر و سلوک و عرفان گامهاى بلندى برداشته بود، آیت اللَّه حاج شیخ مرتضى حائرى فرزند بزرگوار مؤسس حوزهى علمیهى قم این داستان را که خود از زبان مرحوم آیت اللَّه خوانسارى شنیده بود نقل فرمود که:
من پدر سالخوردهاى داشتم، در زمانى که سفرها با مرکبهاى حیوانى انجام مىگرفت او را براى زیارت حضرت رضا علیه السلام به مشهد مىبردم، رسم کاروان این بود که در منزل آخر استحمام مىکرد و براى ورود به مشهد آماده مىشد، من در استحمام به پدرم کمک دادم و لباسهاى او را هم خود شستم، هنگام شب چون بسیار خسته بودم با همان خستگى به خواب سنگینى فرو رفتم، کاروان بدون توجه به من همان وقت شب حرکت کرد و پدر سالخوردهام را نیز با خود برد، نزدیک طلوع آفتاب از خواب بیدار شدم، چیزى به قضا شدن نماز نمانده بود، به سرعت تیمم کردم و نماز خواندم، پس از نماز همهى وجودم را در تنهایى بیابان ترس گرفت، فکر پدرم که اکنون با کاروان رفته و چه کسى از او مواظبت مىکند و چه کسى در پیاده و سوار شدن و وضو گرفتن به او یارى مىدهد مرا آزار مىداد.
در این فکر بودم که به ذهنم آمد آقا و مولاى خود حضرت حجة بن الحسن را بخوانم. بلافاصله گفتم: یا اباصالح المهدى ادرکنى. تا این استغاثه را نمودم، ناگهان در برابر دیدگانم سرور مهربانم را دیدم که فرمود: این راه را در پیش بگیر و برو. عظمت او به من مهلت نداد تا با جنابش سخن بگویم، همان راهى را که فرموده بودند طى کردم، چند دقیقهاى بیشتر نرفته بودم که منظرهاى بهتانگیز پیدا شد، قهوهخانهاى با باغى زیبا و درختانى شاداب و حوض آب و فوارهاى روح انگیز، پیاده شده و زیر درختان نشستم، برایم چایى آوردند، طعمش با چایىهاى دیگر تفاوت داشت، دو سه لیوان چایى خوردم که ناگهان متوجه شدم پول ندارم. به کسى که چایى آورده بود گفتم: آقا من پول ندارم. گفت:
کسى از تو پول نمىخواهد، این چایى براى تو خلق شده است!!
وقتى خستگىام برطرف شد از جاى برخاستم و به راه افتادم، چند دقیقهاى بیش راه نرفته بودم که دیدم به قافله رسیدم. قافلهاى که از اول شب تا صبح راه رفته و اکنون قصد دارند اطراق کنند، سراغ پدر رفتم دیدم منتظر است پیادهاش کنم. از من پرسید کجا بودى؟ گفتم: عقب ماندم، خوابم برد، سپس او را پیاده کرده و مشغول خدمت او شدم.
آرى، امام زمان علیه السلام مىتواند با یک اشاره آن قهوهخانه را با آن امکانات خلق کند و با یک اشاره مرحوم آیت اللَّه خوانسارى را طىّ الارض دهد و با یک چشم به هم زدن وى را به قافله برساند.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- لقمان (31): 20.
(2)- طه (20): 41.