تعیین مرز توحید و شرک از آن رو اهمیّت زیادى دارد که بعضى همیشه به علّت برداشتهاى غیرواقعى از برخى مفاهیم در صدد تهمت شرک به دیگر مسلمانان هستند. مثلًا در تعریف عبادت و تعیین مصادیق آن دچار انحرافى شدهاند که به امامیه- به علت دارا بودن فرهنگ شفاعت و توسّل که برگرفته از قرآن کریم و سنّت اهل بیت علیهم السلام است- نسبت شرک مىدهند.
افزون بر این، برخى از فِرَق اسلامى در تشخیص مصادیق شرک گرفتار افراط یا تفریط هستند؛ از خوارج نقل شده که صرف ارتکاب گناه بزرگ موجب کفر مىشود.
در مقابل، مرجئه مىگویند: با داشتن عقیده صحیح توحیدى، هیچ عملى به ایمان انسان لطمه نمىزند.
در توحید افعالى گفته شد که سراسر جهانِ امکان، مظهر خداى سبحان است و اعتقاد به موجودات ممکن که گاهى فعل حق و فیض او هستند، موجب شرک نخواهند شد؛ وجود همه پدیدهها وجود ممکن و ربطى است و هیچ نوع استقلالى از خود ندارند.
نیز گذشت که ارتباط ممکنات با یکدیگر، یا به نحو علت و معلولِ معهود است و یا به نحو رقیق شده آن یعنى تشأّن، و این مطلب چیزى است که نه نکول و انکار آن نشانه توحید است و نه قبول و اقرار به آن علامت شرک؛ چون رابطه علّیّت به دو گونه قابل تصوّر است:
1. علت امکانى که معلول خود وجود مىدهد و در اعطاى وجود مستقلّ است.
معتزله درباره ارتباط انسان و افعال او، به چنین استقلالى معتقدند. این اعتقاد با توحید افعالى منافات دارد و از مصادیق شرک است، گرچه شرک جلى نیست تا موجب خروج از اسلام شود.
2. عدم استقلال علّت امکانى، که علّت مانند معلول خود جلوهاى از فعل حق تعالى است و از خود چیزى ندارد. در این صورت، شرک خفى هم نیست.
بله، اگر کسى بگوید: خداى سبحان در حدوث عالم نقش داشت، ولى در بقاى آن دخالت ندارد و تدبیر جهان به دست دیگران است- چنان که برخى از مشرکان معتقد بودند- شرک جلى است.
معجزه و کرامت هم خارج از قلمرو توحید نیست و اگر براى بعضى افراد یا اشیا اثرهاى غیرعادى و اصطلاحاً معجزه ثابت شود، این تأثیر و تأثّر غیرعادى خارج از نظام علّت و معلول نیست و با توحید افعالى منافات ندارد. پس اعتقاد به تأثیرات شگفت برخى از موجودهاى امکانى تا زمانى که به فقر ذاتى آنها در همه مراحل معتقد باشیم، هرگز آسیبى به اعتقاد توحیدى وارد نمىکند.
عبادت
عبادت غیر خدا از مصادیق روشن شرک عملى است، لازم است نخست مفهوم عبادت و سپس برخى از مصادیق آن ذکر شود.
عبودیّت به معناى اظهار فروتنى و تذلّل است و عبادت در این معنا رساتر از عبودیّت است؛ زیرا عبادت یعنى نهایت فروتنى. «1» برخى از لغویان عبادت را به معناى خضوع و فروتنى دانستهاند ولى این مفهوم، معناى مطابقى آن نیست، بلکه لازم معناى اصطلاحى است. عرف هرگز عبادت را- که به فارسى به معناى پرستش است- مترادف با فروتنى نمىداند.
استاد علامه طباطبایى رحمه الله مىگوید: علّت این که خضوع معناى مطابقى عبادت نیست آن است که خضوع لازم است و با لام متعدّى مىشود، مانند:
إِن نَّشَأْ نُنَزّلْ عَلَیْهِم مّنَ السَّمَآءِ ءَایَةً فَظَلَّتْ أَعْنقُهُمْ لَهَا خضِعِینَ» «2»
اگر بخواهیم، معجزهاى بزرگ از آسمان بر آنان نازل مىکنیم که فروتنانه و بىاختیار در برابرش گردن نهند.
ولى کلمه عبادت بدون حرف جر متعدّى است. «3» فرقه وهابیون، مفهوم اله و معبود را یکى مىدانند و مىگویند: جز خدا را نباید خواند و جز به او نباید امیدوار بود و جز از او نباید طلب یارى کرد، و در تعریف توحید مىگویند: توحید انحصار عبادت در خداى سبحان است و دین انبیا همین است، خلاصه آنچه از کلمات این گروه استفاده مىشود این است که: مطلق خضوع و تذلّل عبادت است و توسّل به غیر خدا و امید شفاعت از غیر او شرک است.
حق آن است که عبادت، مطلق خضوع نیست، بلکه خضوع خاص، همراه با اعتقاد به الوهیّت و استقلال است و اگر قید الوهیّت و استقلال معبود نباشد، صرف خضوع شرک نیست.
براى دفاع از فرهنگ امامیه که در بالاترین درجه توحید نظرى و عملى قرار دارد، به اختصار به موضوع توسّل و شفاعت مىپردازیم، تا معلوم شود که هیچ یک از این دو عمل مشروع، منافى با توحید عبادى نیست.
توسّل
از ریشه «وسل» به معناى تقرّب و نزدیکى است. «وسیله» چیزى است که شخص با آن به غیر نزدیک مىشود «4» و در اصطلاح، وسیله قرار دادن ذات و مقام اولیاى الهى براى تقرّب به خدا و رسیدن به حاجت است.
توسّل به علل غیرطبیعى دو گونه است:
1. توسّل به آنها به عنوان علل مستقلّ در تأثیر و تأثر.
2. توسّل به آنها به عنوان واسطه در رساندن متوسّلان به خداى سبحان، با اعتقاد به اینکه خود آنان مظهر و آیت حق اند؛ نه بیش از آن.
بینش توحیدى هرگز اجازه نمىدهد موحّد به نوع نخست از توسّل تفوّه کند و از خودِ وسایط حاجت بطلبد، چون چنین اعتقادى هم شرک است و با توحید منافات دارد و هم با معناى اصطلاحى توسّل که تقرّب جستن به خداست، سازگار نیست.
بنابراین، معتقدان به توسّل نیز با صراحت مىگویند: از غیر خدا حاجت خواستن و غیر او را در برآوردن نیاز، مستقلّ پنداشتن شرک و موجب خروج از توحید است. ولى اگر طلب حاجت فقط از خدا باشد لیکن از راه وسایط مقدسى که در اثر عبادت خدا، مراتب معنوى والایى را کسب کردهاند از این رو مىتوانندبه اذن خدا ما را به رحمت و مغفرت و توجّه الهى نزدیک و مشمول عنایات خاصه آن حضرت کنند، این مطلب هیچ منافاتى با توحید ندارد و عقل و نقل به جواز آن حکم مىکنند.
توسّل در فرهنگ امامیه از نوع توسّل به وسایل عادى است؛ مثلًا براى کسب نور و گرما به آفتاب و براى رفع تشنگى به آب و براى برطرف شدن گرسنگى به غذا توسّل پیدا مىکنیم که توسّل به مجارى فیض الهى است. به طور مسلّم خاندان عصمت و طهارت به مراتب از این مجارى فیض مادى، برتر و بالاترند.
توسّل به انبیا و اولیا علیهم السلام نیز از این قبیل است. موحّد وقتى غذا مىخورد یا آب مىنوشد، همچون حضرت ابراهیم علیه السلام مىگوید:
وَ الَّذِى هُوَ یُطْعِمُنِى وَیَسْقِینِ» «5»
و آنکه او طعامم مىدهد و سیرابم مىکند.
و امام سجّاد علیه السلام نیز پس از صرف غذا مىفرمود:
الْحَمْدُلِلّهِ الَّذِى أَطْعَمَنَا وَ سَقَانَا، وَ کَفَانَا وَ أَیَّدَنَا و آوانَا وَ أَنْعَمَ عَلَیْنَا و أَفْضَلَ الْحَمْدُ لِلّهِ الّذى یُطْعِمُ، وَ لایُطعَمُ. «6»
سپاس مخصوص خدایى است که ما را طعام بخشید و سیراب کرد و کفایت نمود و تأیید فرمود و پناه داد و بر ما نعمت بخشید و برترین حمد بر خدایى که طعام مىدهد و کسى به او طعام نمىدهد.
ولى تصوّر ملحد آن است که: آب و نان او را سیراب و سیر مىکند، به وسایط عادى هم دید استقلالى دارد و موحّد براى هیچ یک از ذوات مقدّسه استقلال در تأثیر، شفاعت و ... نمىبیند؛ از این رو پس از اقرار به بنده خاص الهى بودن آنان، به آنها توسّل پیدا مىکند.
با این بیان، توسّل عقلًا ممکن است. ادله نقلى نیز دلالت بر وقوع این گونه توسّلات در عصر معصومان علیهم السلام دارد.
توسّل در قرآن و روایات
قرآن کریم نه تنها بر جواز توسّل دلالت دارد، بلکه همگان را به رفتن به حضور پیامبر و طلب عفو از خدا و مشمول استغفار پیامبر قرار گرفتن ترغیب مىکند:
وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیًما» «7»
و هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آنکه به توفیق خدا از او اطاعت شود. و اگر آنان هنگامى که [با ارتکاب گناه] به خود ستم کردند، نزد تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند، و پیامبر هم براى آنان طلب آمرزش مىکرد، یقیناً خدا را بسیار توبهپذیر و مهربان مىیافتند.
منکران توسّل مىگویند: این آیه توسّل را تجویز مىکند ولى با قیود خاصى، اوّل: توسّل به شخص پیامبر صلى الله علیه و آله نه دیگران، دوّم: فقط توسّل در زمان حیات آن حضرت را، نه پس از رحلت وى را. سوّم: توسّل در حضور آن حضرت و از نزدیک را، نه از راه دور. چهارم: فقط توسّل در طلب استغفار؛ نه امور دیگر را.
ولى هیچ یک از این استثناها صحیح نیست؛ زیرا، با پذیرفتن جواز اصل توسّل، بنیان ادّعاى آنان که توسّل را ذاتاً شرک و منافى توحید مىدانند، فرو مىریزد؛ چون اگر توسّل از جهت عقلى شرک باشد، امر عقلى، تخصیصبردار نیست، نمىتوان گفت توسّل حقیقةً شرک است ولى در مواردى جایز است. توحید و شرک از مسائل نقلى و فرعى نیست تا بتوان عموم یا اطلاق آنها را تخصیص یا تقیید زد، بلکه از مسائل عقلى است و اصلى غیرقابل تخصیص است، و اگر توسّل، به معناى درخواست دعا و طلب استغفار جایز باشد، سایر مصادیق آن نیز که در اصل جامع توسّل مشترک است باید جایز باشد و نمىتوان برخى از مصادیق آن اصل جامع را روا و برخى را ناروا دانست.
افزون بر این، اگر توسّل به شخص پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله جایز است، چرا توسّل به دیگر اولیاى الهى جایز نباشد؟ در حالى که ادلّه نقلى دیگر، مؤیّد عمومیّت جواز توسّل است و اگر در زمان حیات رسول خدا توسّل به او جایز باشد پس از رحلت وى نیز جایز است؛ زیرا انبیا و اولیا، و در رأس آنان رسول خدا صلى الله علیه و آله براى همیشه زندهاند.
وقتى بر اساس نص قرآن کریم شهدا زنده باشند، «8» حضرت ختمى مرتبت صلى الله علیه و آله که شهید شهداست، «2» به طور مسلم زنده است و به همین دلیل ناظر اعمال مردم است. افزون بر عرضه مستمرّ اعمال بر آن حضرت در دنیا، در آخرت نیز شاهد محکمه اعمال همگان خواهد بود، پس وى همواره زنده است و از اعمال همه آگاه و آمدن حضور آن حضرت معناى خاص خود را دارد و حضور فیزیکى او لازم نیست، اظهار پشیمانى از راه دور و درخواست طلب مغفرت از او نیز به معناى ادراک حضور اوست؛ مهم آن است که رسول خدا صلى الله علیه و آله از صدق استغاثه نادم با خبر شود.
اهل سنّت و از جمله قرطبى که از متعصّبان ایشان است، در تفسیر خود از امیرمؤمنان علیه السلام نقل کرده که: سه روز پس از دفن رسول خدا صلى الله علیه و آله عربى بیاباننشین آمد و خود را روى قبر آن حضرت افکند و از خاک آن بر سر خود ریخت و عرض مىکرد: اى رسول خدا! شما فرمودید و ما شنیدیم و شما از خدا دریافت کردید، ما هم از شما دریافت کردیم، از جمله آیاتى که بر تو نازل شد این آیه بود که:
وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیًما» «9»
و هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آنکه به توفیق خدا از او اطاعت شود. و اگر آنان هنگامى که [با ارتکاب گناه] به خود ستم کردند، نزد تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند، و پیامبر هم براى آنان طلب آمرزش مىکرد، یقیناً خدا را بسیار توبهپذیر و مهربان مىیافتند.
و من بر خود ستم کردهام و آمدهام تا تو برایم طلب آمرزش کنى. پس از قبر صدایى برخاست که تو بخشیده شدى. «10» نظیر توسّل به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله درباره اثر پیراهن حضرت یوسف علیه السلام نیز آمده که امکان و اثر توسّل به ذوات و آثار ذوات مقدّس را بیان مىکند، حضرت یوسف علیه السلام گفت:
اذْهَبُواْ بِقَمِیصِى هذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِى یَأْتِ بَصِیرًا وَ أْتُونِى بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» «11»
این پیراهنم را ببرید، و روى صورت پدرم بیندازید، او بینا مىشود و همه خاندانتان را نزد من آورید.
فَلَمَّآ أَن جَآءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِفَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنّى أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ» «12»
پس هنگامى که مژده رسان آمد، پیراهن را بر صورت او افکند و او دوباره بینا شد، گفت: آیا به شما نگفتم که من از خدا حقایقى مىدانم که شما نمىدانید؟
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانى: ماده عبد.
(2)- شعراء (26): 4.
(3)- تفسیر المیزان: 1/ 24، ذیل آیه 5 سوره حمد.
(4)- الصحاح: ماده وسل.
(5)- شعراء (26): 79.
(6)- بحار الأنوار: 63/ 376، باب 11، حدیث 30؛ وسائل الشیعة: 24/ 360، باب 59، حدیث 30776.
(7)- نساء (4): 64.
(7)- «وَلَا تَقُولُواْ لِمَن یُقْتَلُ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَ تُ بَلْ أَحْیَآءٌ وَ لکِن لَّاتَشْعُرُونَ» و به آنان که در راه خدا کشته مىشوند مرده نگویید، بلکه [در عالم برزخ] داراى حیاتاند، ولى شما [کیفیت آن حیات را] درک نمىکنید.؛ بقره (2): 154.
(8)- «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلّ أُمَّةِ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هؤُلَآءِ شَهِیدًا» پس چگونه است [حال مردم] هنگامى که از هر امتى گواهى [که پیامبر آنان است بر اعمالشان] بیاوریم، و تو را بر آنان گواه آوریم؟!؛ نساء (4): 41.
(9)- نساء (4): 64.
(10)- تفسیر القرطبى: 5/ 172، ذیل تفسیر آیه 64 سوره نساء.