أربعٌ مَن کُنّ فِیهِ کَمُلَ إسلامُهُ، وَأعِینَ عَلَى إیمانِهِ، وَمُحِّصَتْ عَنهُ ذُنُوبُه، وَلَقِىَ رَبَّهُ وَهُو عَنْهُ راضٍ، وَلَو کَانَ فِیمَا بَینَ قَرنِه إلَى قَدَمِهِ ذُنُوبٌ حَطَّها اللَّهُ عَنهُ، وَهِىَ: الوَفاءُ بِما یَجعَلُ اللَّهُ عَلى نَفسِهِ، وَصِدقُ اللِسانِ مَعَ النّاسِ، وَالحَیاءُ مِمّا یَقبَحُ عِند اللَّهِ وعِند النّاسِ، وَحُسْنُ الخُلُقِ مَعَ الأهْلِ وَالنّاسِ. وَأربعٌ مَن کُنّ فِیه مِن المُؤمِنِینَ أسکَنَه اللَّه فِى أَعلَى عِلِیّینَ فِى غُرَفٍ فَوقَ غُرَفٍ فِى محلّ الشَّرَفِ کلّ أشرف: مَن آوَى الیتیمَ وَنَظَر لَهُ فَکان لَه ابا رَحیماً، وَمن رَحِم الضّعیف وأعانَه وَکَفاه، وَمن أنفقَ علَى والِدَیهِ ورَفَق بِهما وبِرَّهُما وَلَمْ یَحزُنْهُما، وَمَن لَم یَخرِقَ بِمَملوکِه وَأعَنَه عَلى مَا یَکلِفُه وَلَم یَستَسِعَه فِیمَا لَایُطِیقُ «1»
چهار چیز است که اگر در کسى باشد اسلامش کامل است، و بر ایمانش یارى مىگردد، و گناهانش را از او پاک مىکنند، و خدا را در حالى که از او خشنود است ملاقات مىنماید، و اگر ما بین سر تا قدش گناهانى باشد خدا آنها را از پروندهاش فرو مىریزد و آن چهار چیز عبارت است از: وفا کردن به پیمانى که براى خدا بر عهدهى خود قرار مىدهد، و راستگویى با همهى مردم، و شرم و حیا از کارهایى که نزد خدا و مردم زشت است، و خوش اخلاقى با خانواده و همهى مردم. و چهار چیز است کسى که از مؤمنین در او باشد خدا او را در اعلى علیین در غرفههایى بالاى غرفهها در شریفترین محل جاى مىدهد: کسى که یتیمى را پناه دهد و به او نظر محبت اندازد و نسبت به وى پدرى مهربان باشد، و کسى که به ناتوان رحم کند و او را یارى دهد و امورش را کفایت نماید، و کسى که هزینهى پدر و مادرش را بپردازد و با آنان مدارا کند و نسبت به هر دو نیکى ورزد و آنان را غصهدار ننماید، و کسى که به حقوق غلام و کنیز و خدمتکارش تجاوز نکند و او را بر آنچه تکلیف مىکند یارى دهد و او را در امورى که در طاقت او نیست به کار نگیرد.
در این روایت بسیار باارزش به هشت خصلت پسندیدهى اخلاقى اشاره شده است: وفا به پیمان، راستى در زبان، حیا از امور زشت، خوش اخلاقى با خانواده و همهى مردم، یتیم نوازى، ترحم به ناتوان، نیکى به پدر و مادر، رعایت حق خدمتکار.
امام باقر علیه السلام مىفرماید: هنگامى که چهار خصلت اوّل در انسان ظهور کند چهار پاداش نصیب او مىشود:
اولین پاداش کامل شدن اسلام اوست، به این معنى که عمل به این چهار خصلت، اسلام و مسلمانىاش را از مرتبهى ضعیف به مرتبهى کامل ارتقا مىدهد و به اسلامى پابرجا و ثابت مىرسد؛ اسلامى که از هر حادثه و طوفانى و گناه و معصیتى محفوظ مىماند و دست تطاول و غارت به آن نمىرسد، و اسلامى مىشود که در قیامت مورد قبول حضرت حق واقع خواهد شد، و اسلامى که هر نوع خسارتى را از انسان دفع خواهد کرد.
«وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ» «2».
و کسى که جز اسلام دینى را بخواهد هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت با نداشتن اسلام از زیانکاران واقعى است.
پاداش دومش این است که او را بر ایمانش که مرتبهاى فوق اسلام است یارى مىدهند تا به نقطهى پرنور یقین برسد، یقینى که در قلبش چون نور خورشید فرار دهندهى ظلمت شک و تردید و وسواس و دودلى نسبت به حقایق است، یقینى که در استوارى و ثبات و استحکام و پابرجایى به جایى مىرسد که هجوم حوادث تلخ و شیرین کمترین اثر تخریبى در آن نخواهد داشت، یقینى که براى مؤمن نورى ملکوتى و عرشى است و به تعبیر روایات نور اللَّه است و مؤمن به همه چیز و به همه کس به وسیلهى آن نور مىنگرد، لذا تشخیص حق از باطل در همهى شؤون و همهى حوادث براى او آسان مىگردد.
«یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ...» «3».
خدا اهل ایمان را در دنیا و آخرت به ایمان ثابت و استوار پابرجا و ثابت قدم مىدارد.
امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت مىکند:
إتّقوا فِراسَةَ المُؤمِنِ فَإنّهُ یَنظُرُ بِنورِ اللَّه «4»
از هشیارى و تیزبینى مؤمن بپرهیزید، زیرا او با کمک نور خدا به همه چیز و همه کس مىنگرد.
سومین پاداشش پاک شدن گناهان از پروندهى اوست. آرى، کسى که به این چهار خصلت آراسته شود به تدریج باطنش به حسنات خو مىگیرد و خصلتهاى پسندیده در وجودش چون رنگى ثابت و پابرجا مىشوند و نهایتاً سبب محبوبیت و مقبولیت او نزد خدا مىگردد و خدا هم به پاس محبتى که به او مىورزد هدیهاى چون پاک شدن گناهانش به او مىبخشد.
پاداش چهارمش دیدار و لقاى پاداش اخروى حق و مقام حضرت محبوب است در حالى که آن دیدار و لقا توأم با رضاى خدا از اوست و لذت این رضا و خشنودى خدا از انسان- که لذت قلبى است- از لذت بهرهگیرى از نعمتهاى بهشت عنبر سرشت- که لذت جسمى است- به مراتب بیشتر و بهتر است.
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست |
آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست |
|
خوش مىدهد نشان جلال و جمال یار |
خوش مىکند حکایت عزّ و وقار دوست |
|
دل دادمش به مژده و خجلت همى برم |
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست |
|
شکر خدا که از مدد بخت کار ساز |
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست |
|
سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار |
در گردشند بر حسب اختیار دوست |
|
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند |
ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست |
|
کحل الجواهرى به من آر اى نسیم صبح |
زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست |
|
ماییم و آستانهى عشق و سر نیاز |
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست |
|
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک |
منت خداى را که نیم شرمسار دوست «5» |
|
حضرت امام باقر علیه السلام مىفرماید: و آراسته شدن به چهار خصلت پسندیدهى دیگر- که در متن روایت مطرح است- سبب ورود به اعلاعلیین و غرفههایى فوق دیگر غرفهها در محل باارزش، آن هم برخوردار از همهى ارزشها خواهد بود!
اینک شما را به توضیح هر هشت خصلت که از عالىترین خصلتهاى انسانى است توجه مىدهم.
وفاى به عهد
انسان خداجو و مؤمن گاهى کار مثبتى را چه در جهت مالى و چه در جهت اخلاقى و چه در جهت خانوادگى و اجتماعى براى خدا متعهد مىشود که آن را انجام دهد، باید به این معنى توجه داشته باشد که وفاى به عهد امرى لازم و واجب است و قرآن مجید و روایات نسبت به این حقیقت تأکید و پافشارى دارند.
«... وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا» «6».
به عهد و پیمان وفا کنید، زیرا عهد و پیمان مورد بازپرسى است.
«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ...» «7».
به کتاب زندگى اسماعیل توجه کن، بىتردید او انسانى وفادار به عهد و پیمان بود.
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ» «8».
و اهل ایمان کسانى هستند که رعایت کنندگان امانت و پیمانند.
شخصى به نام ابومالک مىگوید: به حضرت على بن الحسین علیه السلام گفتم مرا به همهى قوانین دین خبر ده، حضرت فرمود:
قَولُ الحَقّ وَالحُکمُ بِالعَدلِ وَالوَفاءُ بِالعَهدِ «9»
. گفتار حق و حکومت به عدالت و وفاى به عهد همهى قوانین دین است.
حسین بن مصعب مىگوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که مىفرمود:
ثَلاثَةٌ لا عُذرَ لأحدٍ فِیها: أداءُ الأمانَةِ إلى البَرِّ وَالفَاجِرِ، وَالوَفاءُ بِالعَهْدِ لِلبَرِّ وَالفاجِرِ، وَبِرُّ الوالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانَا أوْ فاجِرَیْنِ «10»
. سه چیز است که در عمل به آن براى احدى هیچ عذرى نیست: اداى امانت به نیکوکار و بدکار، وفاى به عهد نسبت به نیکوکار و بدکار، نیکى به پدر و مادر چه این که هر دو نیکوکار باشند و چه بدکار!
موسى بن جعفر علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت مىکند که آن حضرت فرمود:
لَا دِینَ لِمَن لَاعَهْدَ لَهُ «11»
. کسى که پاىبند به عهد و پیمانش نیست دین ندارد!
اهل بیت و وفاى به عهد
در شأن نزول آیهى شریفهى «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ» «12» شیعه و سنى روایت کردهاند که دربارهى امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است.
داستان نزول آیه به این سبب است که حضرت حسن و حسین بیمار شدند، رسول خدا و جمعى از چهرههاى برجسته از آن دو بزرگوار عیادت کردند. پیامبر هنگام عیادت به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اگر به خاطر بهبود دو فرزندت نذرى را بر عهده مىگرفتى در شفاى آنان بىاثر نبود. آن حضرت و فاطمهى زهرا علیهما السلام نذر کردند که اگر خداى مهربان آن دو را شفا دهد سه روز روزه بگیرند، فضهى خادمه هم به دنبال آن دو بزرگوار متعهد سه روز روزه گرفتن شد.
حسن و حسین پس از آن نذر شفا یافتند در حالى که خاندان طهارت پس از شروع روزه جهت افطار چیزى نداشتند، امیرالمؤمنین علیه السلام سه پیمانه جو از بازار قرض گرفت که در برابرش پارچهاى پشمین براى قرض دهنده ببافد، جو را به خانه آورد، حضرت زهرا علیها السلام آن را آسیاب کرد و نان پخت و على علیه السلام پس از نماز مغرب نان را جهت افطار بر سر سفره گذاشت که ناگهان مسکینى به آنان مراجعه کرد و درخواست کمک نمود، همهى اهل خانه نان خود را به او بخشیدند و با آب افطار کردند؛ شب دوم هم یتیمى طلب غذا کرد باز همهى خانواده نان خود را به او دادند، و شب سوم اسیرى دق الباب کرد و این بار هم همهى خانواده سهم خود را به او بخشیدند و جز با آب افطار نکردند.
روز چهارم در حالى که نذرشان را ادا کرده بودند، على علیه السلام همراه دو فرزندش نزد پیامبر آمدند، چون پیامبر در حسن و حسین از شدت گرسنگى ضعف و ناتوانى دید گریست. در این وقت جبرئیل با سورهى «هَلْ أَتى» به حضرت نازل شد «13».
نتیجهى وفاى به عهد از طرف انسان این است که خداى مهربان هم به وعدههایش نسبت به نیتهاى صادقانه و عملهاى مثبت و خلق و خوى پسندیدهى مؤمن که پاداش عظیم دنیایى و آخرتى است وفا کند، چنان که در قرآن مجید به این واقعیت خبر داده است:
«وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» «14».
به پیمان من (که فرمان ما و احکام و حلال و حرام من است) وفا کنید تا من هم به عهدى که نسبت به شما (در جهت پاداش بخشى به شما) دارم وفا کنم.
هشام بن سالم مىگوید: به حضرت صادق علیه السلام گفتم: پسر پیامبر، مؤمن را چیست که وقتى دعا مىکند چه بسا براى او مستجاب مىشود، و چه بسا مستجاب نمىشود؟ در حالى که خدا فرموده: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» «15»؛ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.
حضرت فرمود: هنگامى که عبد، خدا را در دعایش به نیت راستین و قلب مخلص بخواند دعایش پس از وفاى به تعهداتش به خدا مستجاب مىگردد، و اگر خدا را بدون نیت راستین و بدون قلب مخلص بخواند دعایش مستجاب نمىشود، آیا خدا نفرموده به عهدم وفا کنید تا به عهدى که به شما دارم وفا کنم؟
پس کسى که وفا کند نسبت به او وفا خواهد شد «16».
راستى در زبان
صدق در گفتار و راستگویى از عالىترین صفاتى است که حضرت حق از همهى انسانها خواسته است و همهى پیامبران الهى و امامان معصوم و اولیاى خدا به این صفت زیبا آراسته بودند. مؤمن، خدعه در گفتار و غش در کلام و دروغ در سخن ندارد، بلکه همه جا و با همه کس بر اساس دستور شرع و حکم عقل سخن به راستى و صدق مىگوید و از دروغ و گفتار خلاف حقیقت مىپرهیزد.
در فصول گذشتهى این نوشتار دربارهى زبان و وظایفش تا جایى که اقتضا داشت مطالبى گفته شد.
آنچه که در این بخش شایان ذکر است این است که خدا و پیامبران و امامان به شدت از دروغ و دروغگو متنفرند و در آیات کتاب خدا لعنت و دورى از رحمت بر دروغگویان مقرّر شده است.
«فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ» «17».
پس لعنت و دورى از رحمت خدا را بر دروغگویان قرار مىدهیم.
در روایتى بسیار عجیب مىخوانیم که: مردى خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام آمد، در حالى که آن حضرت کنار یارانش قرار داشت، به حضرت سلام کرد، سپس گفت: به خدا سوگند من تو را دوست دارم و عاشق تو هستم. حضرت فرمود:
دروغ گفتى. آن مرد گفت: به خدا سوگند دوستت دارم و این سخن را تا سه بار تکرار کرد. حضرت فرمود: دروغ گفتى، آن گونه که مىگویى نیستى؛ زیرا خدا ارواح را دو هزار سال پیش از بدنها آفرید، سپس دوستداران ما را به ما عرضه کرد، به خدا سوگند روح تو را در آنان که به ما عرضه شدهاند نمىبینم. آن مرد ساکت شد و دیگر به گفتارش باز نگشت! «18»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- امالى مفید: 166، مجلس 21، حدیث 1؛ بحار الانوار: 66/ 380، باب 38، حدیث 38.
(2)- آل عمران (3): 85.
(3)- ابراهیم (14): 27.
(4)- کافى: 1/ 218، باب المتوسمین الذین ذکرهم اللَّه، حدیث 3؛ بحار الانوار: 64/ 74، باب 2، حدیث 4.
(5)- حافظ، دیوان اشعار، غزل شماره 60.
(6)- اسراء (17): 34.
(7)- مریم (19): 54.
(8)- مؤمنون (23): 8.
(9)- خصال: 1/ 113، جمیع شدائع الدین ثلاثة أشیاء، حدیث 90؛ مستدرک الوسائل: 11/ 316، باب 37، حدیث 13139.
(110)- خصال: 1/ 123، ثلاث خصال لا عذر فیها، حدیث 118؛ بحار الانوار: 72/ 92، باب 47، حدیث 2.
(11)- نوادر راوندى: 5؛ بحار الانوار: 72/ 96، باب 47، حدیث 20.
(12)- انسان (76): 7.
(13)- در تفاسیر و مصادر شیعه و سنى این مطالب ذکر شده است: تفسیر کبیر (فخر رازى): 30/ 243، ذیل آیهى «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ...»؛ مجمع البیان: 10/ 514؛ تفسیر کشاف: 4/ 670؛ غایة المرام: 368؛ فرائد السمطین: 2/ 53؛ الدر المنثور: 6/ 299؛ تفسیر قمى: 2/ 390؛ تفسیر برهان: 10/ 135؛ تفسیر المیزان: 20/ 212.
(14)- بقره (2): 40.
(15)- مؤمن (40): 60.
(16)- اختصاص: 242؛ بحار الانوار: 90/ 379، باب 24، حدیث 23.
(17)- آل عمران (3): 61.
(18)- کافى: 1/ 438، باب معرفتهم اولیاءهم، حدیث 1؛ بحار الانوار: 26/ 119، باب 7، حدیث 5.