این شخصیت والا که بر بسیارى از اساتید حکمت و عرفان برترى داشت و شاگردان بنامى در مکتب او تربیت علمى و عملى یافتند براى شکایت از خوانین اطراف اصفهان که مختصر ملک او را تصاحب کرده بودند به تهران آمد و چون کسى به شکایت او ترتیب اثر نداد، به اصرار طلاب در مدرسه صدر شروع به درس کرد و تا آخر عمر در همان حجره اى که بالاى آب انبار مدرسه بود سکونت اختیار نمود.
با این که در اوایل زندگى تمکّن مالى قابل توجه داشت، در اواخر عمر که نیازش بیشتر بود به حال تجرد با نان و پنیر ساخت، در حالى که مى توانست از پرتو شخصیتش بهره هاى مادى فراوان ببرد.
این مرد بزرگ در حالاتش آمده:
یک لحظه به غفلت نگذراند، یا تدریس مى کرد و یا به عبادت مشغول مى شد و در بیست و چهار ساعت بیش از پنج ساعت نمى خوابید، اغلب روزها روزه داشت و بیشتر ساعات شب عبادت مى کرد، با آن که دائماً در خود سیر داشت و همیشه حزن قلبى داشت، هیچگاه تبسّم از لبش دور نمى شد!