اشاره:
اندیشة تشکیل جامعه ای عاری از ظلم و ستم و تبعیض که در آن معیارهای عالی معنوی و انسانی یا به عبارتی دموکراسی واقعی حاکم باشد، از دیرباز در ذهن بشر از جایگاه و اهمیّت خاصی برخوردار بوده و هست. از زمانی که افلاطون در آرای خویش مدینة فاضله را عنوان می کند، تا قرن ها بعد که این اندیشه به صورت (( یوتوپیا))[1] یا شهر آرمانی در آثار نویسندگان و فلاسفه تجلّی می نماید، می توان جلوه های گوناگونی از چنین تفکری را بازیافت.
به عبارتی، می توان به جرأت اذعان نمود بشر از آن هنگام که ابتدایی ترین جوامع را تشکیل داد، همواره در درون خویشْ آرزومند جامعه ای آرمانی و به تبع آنْ شخصیتی بوده که بتواند چنین جامعه ای را تشکیل دهد. این شخص در حقیقت همان منجی موعود است که در ادیان و فرهنگ های اقوام و ملل مختلف با تلقی ها و نگرش های گوناگون و به صورت های متنوعی معرفی شده است. ما در این مقال تلقی های مختلف اندیشة موعود ـ البته به جز آنچه در عقاید اسلامی مطرح می باشد ـ را به اختصار بررسی و تبیین خواهیم کرد.
همانطور که اشاره شد، منجی موعود و نجات بخش در نزد اقوام و ملل مختلف با آیین ها و فرهنگ های کاملاً متفاوت، به اَشکال و صور گوناگون و متنوعی مطرح شده است؛ اما جملگی تقریباً در یک نکته متفق القول هستند که نجات بخشی خواهد آمد و آنان را از یوغ بندگی جبّاران و ستمکاران و حاکمان زورگو رهانیده، جامعه ای پر از عدل و داد به وجود خواهد آورد. هندوها انتظارِ دهمین تجلی ویشنو یا کالکی را دارند؛ بودایی ها ظهور بودای پنجم را منتظرند؛ یهودیان به جز مسیح (ماشیح) نجات دهنده ای نمی شناسند؛ مسیحیان، فارقلیط را می طلبند که عیسی مسیح مژدة آمدنش را داده است؛ و بالاخره مسلمانان که قائل به ظهور حضرت مهدی(ع) هستند.
البته چنین اندیشه ای مختص مکاتب و ادیان مذکور نیست، بلکه چنین روایاتی در اشکال مختلف، از قصص مذهبی گرفته تا اساطیر و افسانه ها، در میان همة اقوام و ملل متمدن و غیرمتمدن جهان و حتی قبایل بدوی وجود داشته و دارد. مثلاً ژرمن ها معتقد بودند که فاتحی از طوایف آنان قیام نماید و نژاد ژرمن را در جهان برتری بخشد. نژاد اسلاو بر این باور بودند که از مشرق زمین، یک نفر برخیزد و تمام قبایل اسلاو را متحد سازد و بر دنیا مسلط گرداند. اهالی یوگسلاوی (صربستان) نیز در سرودهای حماسی خویش از شخصی به نام (( مارکو کرالیه ویچ))[2] نام می برند و انتظار ظهور وی را دارند. ساکنان جزایر انگلستان از دیرباز منتظر ظهور (( آرتور))ند که در جزیرة (( آوالون)) سکونت دارد. بنابر عقیدة ایشانْ وی روزی ظاهر می شود و نژاد (( ساکسون)) را در دنیا غالب می گرداند و سیادت جهان، نصیب آن ها می گردد.[3]
اندیشة موعود در میان قبایل بدوی و تمدن های امریکای میانه نیز به صورت های متنوع و جالبی وجود دارد. بنابر باور اکثر آن ها، شخصیت های اسطوره ای ایشان که بعضاً تا مقام خدایی نیز ارتقا یافته اند، همان گونه که به طور ناگهانی و اسرارآمیزی ناپدید شدند، دوباره روزی مراجعت می کنند و باعث نجات مردم و سامان بخشیدن به اوضاع جامعة خویش خواهند شد. مثلاً در میان سرخپوستان امریکای میانی، آزتک ها از (( کتسال کواتل Quetzal Coatl)) و تولتک ها از (( سه آکاتل توپیلتسین Ce Acatl ToPiltzin)) و مایاها از (( کوکولکان Kukulcan)) در اساطیر خویش یاد می کنند که احتمالاً منشأ هر سه یکی است.
بنابر روایات، سه آکاتل توپیلتسین (ToPiltzin، شاهزادة ما) بزرگ ترین شخصیت اسطوره ای امریکای کهن است که در سال 977 م. به تخت نشست و باعث شکوفایی تولان شد، ولی در مدتی کوتاه به دلایل دینی، دشمنانش وی را طرد کردند و او با پیروانش به ساحل خلیج یوکاتان رفت. چند سالی نزد قوم مایا ماند و در سال 999 به روایتی، هنگام مراجعت مُرد و به روایتی دیگر، غیب شد. چنانکه در افسانه ها آمده، سه آکاتل به هنگام ترک مردمش بر کَلکی از مارهای به هم تابیده سوار شد و رفت و قول داد که روزی از سمت طلوع خورشید باز گردد. تاریخ آن را نیز معین کرد. این تاریخ با سال 1519 (سال ورود اسپانیایی ها) به سرزمین آزتک مطابقت دارد. روایت ها در این مورد بسیار متفاوتند.
بنا به روایتی، سه آکاتل که سرخپوستان وی را پاپا می نامیدند، به هنگام ترک سرزمین و مردمانش، ورود دسته ای از بیگانگان را از جانب مشرق پیشگویی کرد و به آنان گفت که چهارمین یا پنجمین نسل با بیگانگان روبرو خواهند شد، و آن ها سرخپوستان را بردة خویش خواهند کرد، درست همان طور که اکنون آن ها با او چنین رفتاری می کنند و وی به جهت اذیت و آزار مردان اهریمن صفت، مجبور به ترک آنجاست. سپس رو گرداند و رفت. مردم تولا آنچه را وی گفته بود در کتاب های خویش تصویر کردند و منتظر حوادث ماندند. وی از شهرها و تپه ها گذشت و بر هر یک نامی نهاد. بسیاری از مردم نیز به دنبالش روان شدند. بعضی گفته اند: تپه ای را گشود؛ به درون آن رفت و ناپدید شد. بعضی دیگر گفته اند: ردای خویش را بر دریا گسترد؛ علامتی روی آن کشید؛ سپس بر روی آن نشست؛ به دریا زد و از نظرها ناپدید گشت.[4]
اینکاها نیز از ایزدی آفریننده موسوم به (( ویراکوچا Virakocha)) نام می برند و معتقدند پس از آن که کار آفرینش به دست وی پایان گرفت، دستورهایی برای مردمش بر جای گذاشت، و قبل از آن که در آسمان ناپدید شود، قول داد که روزی مراجعت خواهد کرد.[5]
در ادبیات متأخر سرخپوستی به چهرة دیگری به نام (( اینکاری Inkarri)) بر
می خوریم که در اساطیرْ بیش تر از او به مثابة (( پسر خورشید)) و (( زنی وحشی)) یاد
می شود؛ امّا او یک خدای سرخپوستی نیست، بلکه خاطره ای کمرنگ از پادشاهی باستانی است که پس از سالیانِ دراز انتظار، زنده می شود تا حقوق از دست رفتة سرخپوستان را باز پس گیرد.[6]
بومیان جزیرة (( هاوایی Hawai)) نیز در افسانه های خود از پهلوانی اسطوره ای به نام (( رواو Rou)) یاد می کنند. وی بنابر افسانه ها، روزی به طور ناگهانی سوار بر زورقی شد و در دل دریا گم شد؛ اما پیش از آن که برود، وعده داد که دوباره روزی سوار بر یک پرندة غول آسا باز خواهد گشت.[7]
ساکنان جزایر (( ملانئید melaneid))، واقع در جنوب اقیانوس آرام، در این باره
افسانه ای دارند مبنی بر این که در زمان های دور، پادشاه یک سرزمین ناشناس ـ که امریکا نام داشت ـ به دیدار آن ها آمده بود. نام این خدا (( جان فرام John rum)) بود، که به آن ها قول داد در روزی از روزها، با پنجاه هزار تن از پیروان آسمانی اش از دهانة آتشفشان (( مازور masur)) بیرون آید و زندگی فقیرانة بومیان را بهبود بخشد و برای آن ها خوشبختی به ارمغان آورد. ولی بومیان می گویند این خدا فقط در صورتی نزد آن ها باز خواهد گشت که آن ها سنّت ها را زنده نگاه داشته و خدایان را پرستش کنند.[8]
گذشته از این ها، چنین معتقداتی را می توان در اساطیر کهن مصر باستان، چین و افسانه های یونانی بازشناخت.
موعود در آیین یهود
در عهد عتیق، کتاب مقدس یهودیان، اشارات مکرّری به نجات بخش آخر زمان شده است.[9] کسی که خواهد آمد تا جهان مطلوبی را که همه خواستار آنند و سودایش را در سر می پرورانند، از نو بسازد. جهانی روشن و عاری از پلیدی ها که در آن آدمی به همة آرزوها و امیال پاک انسانی برسد و کامیاب شود. در زبور داوود که تحت عنوان مزامیر در عهد عتیق آمده، تقریباً در هر بخش از آن، اشاره به ظهور منجی آخرالزمان، و نوید پیروزی صالحان بر شریران، و بالاخره تشکیل حکومت واحد جهانی و تبدیل ادیان و مذاهب گوناگون به دینی واحد و جهان شمول موجود است:
و او قوم ترا به عدالت داوری خواهد نمود و مساکین ترا به انصاف. آن گاه کوه ها برای قوم، سلامتی را بار خواهند آورد، وتلها نیز در عدالت، مساکین قوم را دادرسی خواهد کرد، و فرزندان فقیر را نجات خواهد داد، و ظالمان را زبون خواهد ساخت ... . در زمان او، صالحان خواهند شکفت و وفور سلامتی خواهد بود، مادامی که ماه نیست نگردد. و او حکمرانی خواهد کرد از دریا تا دریا، و از نهر تا اقصای جهان. به حضور وی، صحرانشینان گردن خواهند نهاد و دشمنانِ او خاک را خواهند لیسید... جمیع سلاطین او را تعظیم خواهند کرد و جمیع امّت ها او را بندگی خواهند نمود... بر مسکین و فقیر کَرَم خواهد فرمود، و جان های مساکین را نجات خواهد بخشید... نام او تا ابد الآباد باقی خواهد ماند؛ اسم او پیش آفتاب دوام خواهد کرد؛ آدمیان در او برای یکدیگر برکت خواهند خواست، و جمیع امّت های زمین او را خوشحال خواهند خواند.[10]
یهودیان معتقدند نجات دهندة آخرالزمان، مسیح (=ماشیح) به معنای مسح شدة خداوند است که جهان مطلوب و درخشان آینده را می سازد. اکثر اندیشمندان یهود بر این باورند که ظهور مسیح و فعالیت او برای بهبود وضع جهان و برقراری صلح و آرامش میان همة اقوام و تأمین خواست ها و نیازهای بشری، بخشی از نقشه های خداوند در آغاز آفرینش بوده است. براساس همین عقیده، لزوم وجود نجات بخش که کسی جز مسیح نیست، پیش از آفرینش کاینات به ذهن خداوند خطور کرده است.[11]
به اعتقاد همة یهودیان، نجات دهنده (مسیح) انسانی است همانند دیگران؛ امّا برخوردار از جلوه و جبروت خدایی. او جهان را با نور خویش که جلوه ای از نور خداست روشن خواهد کرد. برخی ماشیح را همان داوود می دانند. (هوشع 3: 5) برخی دیگر، او را از خانوادة داوود می شمارند. (مزامیر 18: 49-50)[12] گروهی نیز می گویند که خداوند در پایان جهان، داوود دیگری را برای نجات مردم می فرستد. (ارمیاه، 9:30)
در این زمینه، اندیشمندان آرای متفاوتی اظهار کرده اند که گاه، یکدیگر را نقض
می کنند؛ امّا آنچه روشن است این که مسیح از خاندان داوود است که در پایان جهان برای نوساختن جهان و نجات بشر ظهور خواهد کرد.
موعود در آیین مسیحیان
بنابر اعتقاد مسیحیانْ نجات دهنده، فارقلیط به معنای تسلّی دهنده و شفیع و مددکار است؛ امّا در عهد جدید، مراد از آخرین نجات دهنده همان عیسی مسیح است که بار دیگر زنده خواهد شد و جهانِ سراسر فساد و تباهی را نجات خواهد داد:
دربارة قیامت مسیح پیش دیده گفت که: نفس او در عالم اموات گذاشته نشود و جسد او فساد را نبیند. پس همان عیسی را خدا برخیزاند و همة ما شاهد بر آن هستیم.[13]
همچنین مسیح نیز چون یک بار قربانی شد تا گناهان بسیاری را رفع نماید، بار دیگر بدون گناه برای کسانی که منتظر او می باشند، ظاهر خواهد شد به جهت نجات.[14]
البته ذکر این نکتة مهم در این جا الزامی است که در عهد جدید به جز عیسی مسیح، به موعود نجات بخش دیگری نیز اشاره شده است که عیسی مسیح، وعدة آمدنش را
می دهد. وی (( تسلی دهندة)) دیگری است که مسیح از خدا (پدر) برای امّتش درخواست می کند و خدا او را اعطا می کند تا همیشه با ایشان باشد. جهان او را نمی بیند و
نمی شناسد، ولی آنان که به مسیح ایمان دارند، وی را باز می شناسند:
و من از پدر سؤال می کنم و تسلّی دهنده ای دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما باشد؛ یعنی روح راستی که جهان نمی تواند او را قبول کند. زیرا که او را نمی بیند و نمی شناسد؛ امّا شما او را می شناسید، زیرا که با شما می ماند و در شما خواهد بود.[15]
او آن مسیحایی نیست که امّت موسی و یهودیانْ انتظارش را داشته و دارند. او بعد از عیسی مسیح و پس از رفتن وی خواهد آمد. او هدایتگر به همة راستی هاست و جهان را به عدالت و داوری ملزم خواهد نمود. از خود چیزی نمی گوید، بلکه از مسیح خبر می دهد و او از خدا (پدر):
و من به شما راست می گویم که رفتن من برای شما مفید است؛ زیرا اگر نروم تسلّی دهنده نزد شما نخواهد آمد، امّا اگر بروم او را نزد شما می فرستم. و چون او آید جهان را بر... عدالت و داوری ملزم خواهد نمود... ولیکن چون او، یعنی روح راستی، آید شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد؛ زیرا که او از خود تکلّم نمی کند، بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد. او مرا جلال خواهد داد؛ زیرا آنچه آنِ من است خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد... .[16]
موعود در آیین هندو
در آیین هندو، موعود نجات بخش موسوم به (( کالکی kalki)) در پایان آخرین دورة زمانی از ادوار چهارگانة جهانی، یعنی (( کالی یوگه))[17] ظهور خواهد کرد. بنابر تفکر هندویی، جهان از چهار دورة رو به انحطاط تشکیل شده است. در چهارمین دوره، یعنی عصر کالی، فساد و تباهی سراسر جهان را فرا می گیرد. زندگانی اجتماعی و معنوی به نازل ترین حدّ خود نزول می کند و موجبات زوال نهایی را فراهم می سازد.[18]
در این عصر (کالی یوگه یا دورة انحطاط) که بنابر باورهای هندویی از نیمه شب بین 17 و 18 ماه فوریه سال 3102 قبل از میلاد مسیح شروع گردیده، و ما اکنون در آن به سر می بریم، فقط به یک چهارم دَرْمه (دین یا نظم کیهانی) عمل می شود و سه چهارمش به فراموشی سپرده شده است.
مردمان این دوره گناهکار، ستیزه جو و چون گدایان، بداقبال و سزاوار اقبالی نیستند. چیزهای بی ارزش را ارج می نهند، آزمندانه می خورند و در شهرهایی زندگی می کنند که پر از دزدان است.[19]
در پایان چنین دوران سیاهی، آخرین و دهمین تجلّی (اوتارة) (( ویشنو Vishnu)) موسوم به کالکی،[20] سوار بر اسبی سفید و به هیأت انسان ظهور خواهد کرد. وی سراسر جهان را سواره و با شمشیری آخته و رخشان در می نوردد تا بدی و فساد را نابود کند. با نابود کردن جهان، شرایط برای آفرینشی نو مهیا می شود تا در مهایوگای آتی، دیگر بار عدالت و فضیلت ارزش یابند.[21]
موعود در آیین بودا
در آیین بودا، اندیشة منجی موعود با مفهوم (( میْتْرِیه Maitreya)) (واژه ای سنسکریت به معنای مهربان) تبیین می گردد. در الهیات بودایی، او را بودای پنجم[22] و آخرین بودا از بودایان زمینی می دانند که هنوز نیامده است، امّا خواهد آمد تا همة انسان ها را نجات دهد. در نمادنگاریِ بودایی، او را به هیأت مردی نشسته که آمادة برخاستن است، نمایش می دهند تا نمادی باشد از آمادگی وی برای قیام!
روایات بودایی دربارة شخصیت و چگونگی ظهور آخرین بودا یا منجی موعود یعنی کسی که خواهد آمد تا همگان را مژدة رهایی داده و آن ها را از چرخة آهنین رجعت های مداوم به عالم نجات دهد) همداستان نیستند. در سنّت مهایانه که یکی از دو سنّت یا مذهب اصلی بودایی است، توجه بیش تری به شخصیت میتریه شده است. در روایات مهایانه ای، شاکیه مونی ـ که همان (( گُتمه autama)) بودای مشهور است ـ چهارمین بودا و میتریه که پس از او خواهد آمد، به عنوان بودای پنجم معرفی شده است. در حالی که در برخی روایات بودایی، گُتمه بودای هفتم است و بوداسف (Bodhesattava) در آینده و به عنوان آخرین بودا ظهور خواهد کرد.
دربارة زندگی و سرنوشت مقدّر میتریه نیز به عنوان آخرین بودا اختلاف وجود دارد. در (( کانون پالی)) (منبع اصلی اطلاعات ما از آیین بودای اولیه) اهمیّت چندانی به وی
نداده اند؛ تنها در یک سوره (سورة چکّه وتّی سیهه ناده) از این مجموعه نام او را برده اند. امّا از آثار غیر کانونی (غیر مقدس) دو اثر به این آموزه اختصاص یافته است.
در (( مهاوَنسه Mahavansa)) که به تاریخ سریلانکا می پردازد، روز شمار حوادث مربوط به قیام میتریه به وضوح چنین گفته شده است:
پس از آن که شاکیه مونی به پری نیروانه (نیروانة بزرگ) رسید، جهان پای به سراشیبی اجتماعی و کیهان شناختی نهاد؛ پنج هزار سال پس از آخرین بودا، آفتاب آموزه های بودایی افول می کند و طول عمر آدمیان به ده سال فرو می کاهد. در این زمان، چرخه وارو می گردد: زندگی متحوّل شده، به طوری که متوسط عمر مردم به هشتاد هزار سال می رسد.[23] با این عمرهای طولانی و زمینة مناسب برای تعالیم بودا، یک (( چکره ورتین Cakravartin)) یا (راهنما) خواهد آمد. او برای مردم رفاه و بهروزی می آورد و آموزه های بودا را ترویج می کند. آن گاه که چنین فضایی بهشت گون فراهم آمد، میتریه از آسمان (( توشیته Tushita)) نزول می کند، بوداییِ خویش را به کمال می رساند، و درمه را به فرهیختگان می آموزد. (( مَها کشیپه MahakashyaPa))، از مریدان برجستة بودا، از خلسه ای که پس از پری نیروانة معلم خویش بدان فرو رفته بود، بیرون می آید تا بار دیگر بودا را خدمت کند و آموزه های آن روشنی یافته را بشنود.[24]
26