1 ـ 4. اجرای بهینة قوانین الهی و گزارههای اخلاقی
پایبندی به دستورات و تکالیف دینی (قوانین الهی) و گزارههای استوار اخلاقی، راز پویایی و ماندگاری جوامع و راه درخشان بهروزی و رستگاری انسانها است. عدم اجرای کامل و بهینة آنها یا به کار بستن ناقص و ضعیف آنها در اجتماع، موجب زوال و فروکاهیدگی آن و زندگی مضطرب، نابسامان، غیر الهی و غیر اخلاقی میشود.
سستی در اجرای حدود الهی، عمل به قوانین بشری مخالف با دستورات دینی، تبعیض و برخورد چندگانه با تکالیف دینی، تفسیر و تحلیل شخصی و نادرست از آنها، غرق شدن در زندگی مادی و شهوانی و … موجب دوری بشر از خدا و معنویت شده و او را در گرداب ناملایمات و کاستیهای اخلاقی میاندازد.
«عصر ظهور» دوران رهایی انسان از این کاستیها و ناراستیها در پرتو عمل به دستورات الهی ـ به خصوص ارزشهای اخلاقی ـ و برپاداشت قوانین دینی و آموزههای وحیانی است.«لایبقی موضع قَدَم الاّ وطئهُ و اقام فیه الدّین الواجب لله»[13]؛ «جای پایی در روی زمین نمیماند جز اینکه به آنجا گام مینهد و آیینی را که از سوی خداوند واجب گشته، اقامه میکند».
«… یُمهّد الارض و یُحیی السنّةو الفرض»[14]؛ «زمین را مهد ]زندگی[میسازد و سنّت و واجبات ]دینی[ را زنده میکند».«یقیم الناس علی ملّتی و شریعتی و یدعوهم الی کتاب ربّی»[15]؛ «مردم]جهان[ را به ملّت و آیین من در میآورد و آنان را به کتاب پروردگار من دعوت میکند».طبق روایت امام باقر علیه السلام نیز آن حضرت دست خود را بر سر تمامی بندگان خدا میگذارد و عقول آنها را متمرکز و اخلاقشان را کامل میکند (اذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم و اکمل به اخلاقهم)[16].
دو. رویکرد دانایی محور
در این رویکرد، مکانیسم تربیت عقلانی و دانش اندوزی قدسی مورد توجه قرار گرفته و به فزونی دانایی و حکمت انسان در پرتو تعالیم قرآن و یادگیری کامل آموزههای اعتقادی و معرفتی و بالارفتن سطح دانش و خردورزی او پرداخته میشود؛ انسان در پرتو رشد فکری و علمی و بهرهوری از خرد ناب انسانی، حقایق را بازشناخته و مسیر درست و بایسته را انتخاب میکند. در این رابطه میتوان مکانیسمهای زیر را شمارش کرد:
2-1. شکوفاسازی عقل فردی و جمعی
مهمترین مکانیسم رسیدن به بصیرت اخلاقی، کمال فکری است؛ یعنی، توجه ویژه دین به شکوفا کردن عقل و خرد آدمی و بالا بردن سطح دانایی و روشن بینی او. پس نخستین و اساسیترین مکانیسم، شکوفایی بعد فکری و عقلی انسانها است. عقل، پایه و اساس انسانیت، حجت باطنی خداوند، وسیلة فهم و دریافت معارف بنیادین اعتقادی و یکی از منابع استنباط احکام فقهی اسلام است. شکوفا سازی و تربیت این موهبت ارجمند الهی، رسالت تمامی ادیان آسمانی، به ویژه دین اسلام بوده است.
اسلام، به عقل و تعقل بسیار اهمیت داده و تربیت اخلاقی را به نوعی تربیت عقلانی و بازپروری قوة استدلال میداند. فیلسوفان و متکلمان شیعی ـ از جمله شیخ طوسی، شیخ مفید، فارابی، بو علی سینا و… ـ بر این باورند که عقل آدمی، توان شناسایی حسن و قبح افعال را دارا است و عقلی دانستن حسن و قبح را نیز به این معنا میدانند که عقل آدمی، میتواند در ابتدا به حسن و قبح عملی پی ببرد.
محتوای برخی از روایات، این است که اساساً زیربنای اخلاق، وابسته به عقل و خرد است؛ زیرا عقل است که آدمی را از ارتکاب اعمال زشت و رفتار ناپسند باز میدارد و او را به پاکی گزینی و روشنبینی ایمانی و اخلاقی دعوت میکند. به عبارت دیگر عقل همانند پیامبر بیرونی است که انسانها را از ارتکاب اعمال زشت باز میدارد. امام علی علیه السلام میفرماید:
«العاقل من تورع عن الذنوب و تنزه من العیوب»[17]؛ «خردمند کسی است که خود را از گناهان بر حذر داشته، خود را از عیوب پاک سازد.» و نیز «العاقل من قمع هواه بعقله»؛ «خردمند کسی است که در پرتو عقلش، بر هواهای نفسانی پیروز گردد».
با توجه به سخنان امام علی علیه السلام عقل عبارت است از : نیروی تشخیص و ادراک حق و باطل در «قلمرو نظر» و خیر و شرّ در «قلمرو عمل» از یک سو و بازدارنده از اعمال گناه و هدایت کننده به اعمال صالحه از سوی دیگر.
پس برای برخورداری از روحیات متعالی و اخلاقی، در درجة اول باید به پرورش خرد و عقل پرداخت. طبیعی است وقتی علت، پرورده باشد، معلول نیز قویتر و استوارتر به وجود خواهد آمد. امام صادق علیه السلام میفرماید: «دعامة الانسان العقل و العقل منه الفطنة و الفهم و الحفظ والعلم»؛ «ستون وجودی انسان، عقل است و هوشمندی و فهم و حفظ و دانش از عقل سرچشمه میگیرند».[18]
وصول به کمالات اخلاقی در پرتو نیروی خرد و عقل امکان پذیر است و هر مقدار عقل دچار رکود گردد، به همان نسبت امکان رشد اخلاقی ممتنع خواهد بود. رسول خدا در روایتی میفرماید : «انما یدرک الخیر کله بالعقل»؛ «همانا همه نیکیها و کمالات در پرتو عقل عاید انسان میگردد».
البته آنچه در امر تربیت عقلانی از اهمیت برخوردار است، بذل توجه به پرورش عقل الهی است؛ چرا که انسان سعادتمند در مکتب اسلام، کسی است که علاوه بر تربیت یافتن در عقل معاش، عقل معاد نیز در وی رشد یابد. به نظر مرحوم نراقی، عقل برترین قوة وجود آدمی است و با پیروی از آن است که دیگر قوا تعدیل شده و به فضایل مربوط دست مییابند.[19]
البته در عین حال که بر عقل تأکید فراوان شده، به تزکیه درون و تحولات درونی نیز توجه گشته است؛ یعنی در امر تربیت اخلاقی، باید به تحوّل و پاکی درونی نیز توجه داشت. قرآن هر گاه از هدایت بشر صحبت میکند؛ این هدایت، بیشتر هدایت درونی، قلبی و شهودی (الهامی و ایجابی) است.
برای مثال در جایی میفرماید:«و یزید الله الذین اهتدوا هدیً»؛[20] «خداوند هدایت آنهایی را که هدایت یافته اند، افزون خواهد نمود». این شهود از منظر اسلام، به معنای تحولی درونی و باطنی است که فرد را به یک منشأ متعالی (خداوند) وصل میکند و آدمی را واجد دریافت الهامات و مکاشفات دینی و مذهبی مینماید.
عصر ظهور، در آن شکوفایی عقل فردی و جمعی بشر و غلبه بر جهل، دانایی بر جهالت و دانش قدسی بر علم پوشالی است. در عقل فردی، انسان خردورز به رشد بالایی از تعقل و اندیشه میرسد و میتواند خوب و بد را بشناسد و خوب را انتخاب کند. در عقل جمعی همة بشر به یک رشد متوازن فکری و درک و فهم بالای اجتماعی میرسند و با تمرکز عقول، زمینه ریشهکنی ناملایمات و ناهنجاریها به وجود میآید و انسانهای فهیم و دانا به حقیقت زندگی دست مییابند.
در روایت بسیار قابل توجهی، به این بعد از کمال فکری و عقلی بشر ـ که در عصر ظهور در حد بالایی خواهد بود ـ اشاره شده است. امام باقر علیه السلام میفرماید: «اذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم و کملت به احلامهم»[21]؛ «وقتی قائم قیام کند، دست (عنایتش) را بر سر بندگان مینهد و بدین وسیله عقل آنها زیاد شده و فهمشان بالا میرود (کامل میگردد)». علامه مجلسی در مراة العقول درباره این روایت میگوید: «ضمیر در «یده» یا به خداوند بر میگردد و یا به قائم و در هر دو حال این سخن کنایه از بخشندگی و مهربانی، یا قدرت و تسلط میباشد و این دومی احتمالش بیشتر است».
به نظر میرسد این جمله، کنایه از تربیت مردم، توسط امام قائم علیه السلام میباشد و تعبیر از «رؤوس» (سرها)، به آن دلیل است که مردم، سر را مرکز خرد و اندیشه میدانند و دست بر سر نهادن کنایه از اقناع و تربیت است و فرقی نمیکند که خداوند مربی باشد و یا مهدی علیه السلام ؛ زیرا قانون مهدوی، همان قانون الهی است و تربیت او، آیت تربیت پروردگار بلند مرتبه میباشد. بدین ترتیب نتیجة طبیعی و مطلوب تربیت ـ که عبارت از گرد آمدن عقلها و تکامل اندیشهها است ـ به بار مینشیند.[22]
منظور از گرد هم آمدن عقلها، توافق بر عقیدهای واحد و برنامة قانون واحد میباشد. آن طور که به سختی میتوان، تصور کرد بین دو نفر که در تفکر کلی دولت جهانی مهدوی ذوب شدهاند، اختلافی درگیرد، به ویژه زمانی که امت و بشریت به درجهای از کمال برسند که افکار عمومی آنها «معصوم» گردد و همنوایی و اتفاق در کارها بسیار آسان شود.
مراد از تکامل اندیشهها (کملت به احلامهم)، رشد یافتگی هر چه بیشتر انسانها است. این تعبیر به جنبه خیرخواهانة انسان باز میگردد؛ همان جنبهای که نخستین مرحلة آن عدالت فردی و بالاترین مرحلهاش «عصمت»[23] است که جامعه بشری سرانجام به آن خواهد رسید.
این نتیجه در هر دو جنبة علمی و روانی، موجب پدید آمدن بینش و بیداری در دولت و جامعة مهدوی میشود؛ همان بینشی که در ژرفای آن، جز برای کسانی که در آن عصر زندگی میکنند، ممکن نیست و ما نیز تنها عناوین کلی آن را میشناسیم.
پس دست نهادن بر سر بندگان خدا، به معنای تربیت و اعتلای اندیشهها و افکار و عواطف انسانها است که اگر همراه با رشد اخلاقی و تزکیه و تربیت صحیح باشد در انسان «بصیرت اخلاقی» ایجاد میکند و او را به سرمنزل مقصود رهنمون میسازد.
روایت دیگر از امام باقر علیه السلام : (فَجَمعَ به عقولهم و اکمل به اخلاقهم)مؤید این برداشت است. پرورش خرد و اندیشة آدمی (تربیت عقلانی) و بالابردن سطح دانایی و بصیرت او، مکانیسمی تأثیرگذار و با ارزش در رشد و شکوفایی معنوی او است که در هر عصری کارساز بوده و در جامعة مهدوی، به طور کامل محقق خواهد شد.
2-2. شکل گیری اندیشه و فکر قرآنی (اندیشه واحد قرآنی)
قرآن، برنامه جامع و کامل برای ساختن جامعهای سالم و آباد، انسانی فرهیخته و متعالی و آیندهای رو به رشد و مترقی است. وجود آموزههای وحیانی قرآن، به عنوان مبنا و معیار درستی و نادرستی اندیشهها و افکار و تربیت کننده و اصلاح گر نفوس و دلها، عامل رستگاری و نجات همة انسانها در هر سطح و منزلتی است.
حاکمیت فکر قرآنی و قانون جامع الهی، افکار و آرای گوناگون فلسفی و سیاسی و اندیشههای ناقص و دنیاگرایانه، عامل برخی از انحرافات، ارزش ستیزیها، دنیاگراییها، تشویشها و حتی بیعدالتیها و جنگها است.
از منظر دینی، بسیاری از این آرا و نظریات، برخاسته از هواهای نفسانی و فکر ناقص بشری هستند و چون راهی به حقیقت ندارند، در گره گشایی از کار بشر، ناتوان میباشند. اگر بتوان این آرا و اندیشهها را در پرتو قرآن بال و پر داد و از تعدد و چندگانگی آنها جلوگیری کرد، میتوان امیدوار به حل مشکلات شد.
حضرت علی علیه السلام در بارة اینکه امام مهدی علیه السلام نظرات، قوانین و خواستها را مطابق با قرآن میکند، میفرماید: «یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی و یعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرأی…»[24]؛ «او خواستهها را تابع هدایت وحی میکند، هنگامی که مردم هدایت را تابع هوسهای خویش قرار میدهند و در حالی که به نام تفسیر، نظریههای گوناگون خود را بر قرآن تحمیل میکنند، او نظریهها و اندیشهها را تابع قرآن میسازد».
بر همین اساس او افکار و اندیشهها را متمرکز میکند: «اذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم و کملت به احلامهم».«وقتی قائم ما قیام میکند، دست ]عنایتش[ را بر سر بندگان مینهد و بدین وسیله عقل آنها زیاد شده و ]فهمشان بالا میرود[ و عقولشان متمرکز میگردد».[25] و آنها را به سمت اندیشه واحد قرآنی سوق میدهد: «هو الذی یجمع الکلم و یتم النعم»[26]؛ «او کسی است که وحدت کلمه را ایجاد میکند و نعمت را کامل میسازد».
برای اینکه این اندیشه واحد و جامع شکل بگیرد، آن حضرت حقایق قرآنی و آموزههای اصیل آنرا تعلیم میدهد و موجب دانایی پرهیزگارانه انسانها میشود؛ چون قرآن کریم هم بر نور دلها میافزاید و هم بر دانش و حکمت آنان: «….. یعلم الناس القرآن علی ما انزل الله جل جلاله»[27]؛ «قرآن، همان گونه که خداوند نازل کرده به مردم یاد داده میشود» و «استأنف بکم تعلیم القرآن و شرایع الدین… کما انزل الله علی محمد»[28]؛ «وقتی قائم قیام میکند، قرآن و احکام دین را همان گونه که بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است، از نو به شما میآموزد».
2-3. تعلیم حکمت قدسی
«حکمت» عبارت است از: معرفت لازم برای شناخت و دریافت اصول و قواعد کمال در عرصه دنیا و سرای ابدیت و به کار بستن آنها در مسیر حیات معقول.[29] آیات قرآنی، حیات با حکمت را (که هدف از بعثت پیامبران تبلیغ آن بوده است)، از آن خدا و به حیات طیبه تعبیر نموده است؛ بلکه آن را حیات حقیقی نامیده است: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً»؛[30] «هر کس، از مرد یا زن، کاری شایسته کند و با ایمان باشد، قطعاً او را به حیاتی پاک، زنده خواهیم داشت».
نیروی علم، خیر و صلاحش در این است که به آسانی میان گفتار دروغ و راست، عقاید حق و باطل و کارهای زشت و زیبا فرق بگذارد و چون این نیرو به دست آمد، ثمرة حکمت از آن حاصل میشود که سرچشمة اخلاق نیکو است و همان است که خدا دربارهاش فرموده است: «و من یؤت الحکمة، فقد اوتی خیراً کثیراً»؛ «به هر کسی که حکمت داده شده، خیر فراوانی به او اعطا گشته است».
نیروی خشم حسنش نیز در این است که انقباض و انبساطش به اندازهای محدود شود که حکمت اقتضا دارد. همچنین شهوت، خیر و صلاحش در این است که به فرمان حکمت (عقل و دین) باشد و….[31] در این رویکرد میبینیم که حکمت جایگاه ویژهای در رشد فکری و اخلاقی انسان دارد و نوری الهی است که بر دل مردان الهی متجلی میشود و منجر به بصیرت میگردد (درجة بالای حکمت، بصیرت است). بدین جهت «تعلیم حکمت قدسی» بارزترین ویژگی عصر ظهور است تا مردم در پرتو آن، پاکگزین و خیرگرا شوند و از نیروی دانش و خرد، در جهت نورانیت و معنویت درون استفاده کنند.
«تؤتون الحکمة فی زمانه…»[32]؛ «در زمان ظهور، به مردم حکمت عطا میشود» و «یملأ الله عزوجل به الارض نوراً بعد ظلمتها و عدلاً بعد جورها و علماً بعد جهلها»[33]؛ «خدای عزوجل به وسیلة او، زمین را پس از تاریکی آن از نور آکنده میسازد و پس از ستم آن، از داد پر مینماید و آن را پس از جهل و نادانی، از دانش مالامال میکند». این حکمت آموزی باعث درمان و ریشه کنی جهالت و نادانی و فزونی علم و دانایی میشود: «او مانند پیامبر صلی الله علیه و آله نشانههای جاهلیت را از بین میبرد«کما هدم رسول الله امر الجاهلیة».[34]
به راستی «جهل» سرچشمه و منشأ بسیاری از آفتها و رذایل است؛ زیرا بدون معرفت و دانایی، نخستین شرط سلامت عمل محقق نمیشود و آفتها و رذایل اخلاقی از جهالت و نادانی سر ریز میگردد. امری که در عصر ظهور، معکوس شده، شکل درست و طبیعی خود را پیدا میکند (جهالتها از بین میرود).
2-4. نهادینه کردن آموزههای بنیانی
بر اساس این سازوکار، برای اینکه انسان بتواند اعمال و رفتار درست و با اعتدالی بروز دهد و اخلاقگرا و معنویتگرا، باید زیربناهای فکری و معرفتیاش استوار و فخیم گردد؛ یعنی، تا انسان شناخت درست و باور عمیقی نسبت به مبانی اعتقادی خود (به خصوص توحید)، نداشته باشد و آنها را با دل و جان نپذیرد، کمتر هنجار پذیر شده و به سمت کمالات واقعی خود حرکت میکند. پس رشد فکری و اخلاقی بشر، مترتب بر تعمیق باورهای دینی و آشنایی عمیق با آغاز و فرجام خود و حاملان وحی (انبیا) و راهبران طریق (امامان) است.
همان گونه که مهمترین برنامه رسول اکرم صلی الله علیه و آله، جایگزینی توحید، به جای شرک و بنیان نهادن تمدن توحیدی بود؛ آن هم با تغییر در باورهای اعراب جاهلی. در عصر ظهور نیز تقویت بنیانهای فکری و اعتقادی مورد توجه خاصی خواهد بود:
«یدعو الناس الی کتاب الله و سنة نبیه و الولایة لعلی بن ابیطالب و البراءة من عدوه»[35]؛ «مردم را به سوی کتاب خدا، سنت پیامبر، ولایت علیبنابیطالب و بیزاری از دشمنان او دعوت میکند» و «لا یبقی فی الارض الانودی فیها شهادة لا اله الاالله»[36]؛ «هنگامی که او قیام میکند، زمینی باقی نمیماند، مگر آنکه گلبانگ توحید در آن بلند گردد».
منابع
[1]. سیدمهدی موسوی، روش های تربیت، ص13و14.
[2]. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، ج2، ص 57، ج49.
[3]. نعمانی، الغیبة، ص 275، ح55.
[4]. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج2، ص 473.
[5]. طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص 290.
[6]. صافی، منتخب الاثر، ص592، ح4.
[7]. کلینی، کافی، ج8، ص396، ح597.
[8]. صافی، منتخب الاثر، ص209، ح49.
[9]. طوسی، کتاب الغیبه، ص 185.
[10]. محمدبن مسعود، تفسیر عیاشی، ج2، ص 57، ح49.
[11]. نعمانی، الغیبة، ص 184، ح35.
[12]. ابن طاووس، ملاحم، ص 64؛ مقدسی شافعی، عقدالدرر، ص145؛ صراط المستقیم، ج2، ص262.
[13]. صدوق، کمال الدین، ج2، ص 411.
[14]. صافی، منتخب الاثر، ص 210.
[15]. صدوق، کمال الدین، ج2، ص 611، ح6.
[16]. راوندی، الخرائج و الجرائح، ج2، ص 841، ح71.
[17]. غرر الحکم.
[18]. مختار امینیان، مبانی اخلاق اسلامی، ص125.
[19]. محمد مهدی نراقی، علم اخلاق اسلامی، ترجمه مصطفوی، ص96.
[20]. مریم (19)، آیه 76.
[21]. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج1، ص 25، ج1.
[22]. ر.ک: سید محمد صدر، تاریخ پس از ظهور، ص 460.
[23]. همان، ص 460.
[24]. نهج البلاغه، خطبه 138.
[25]. کلینی، کافی، ج11، ص25، ح1.
[26]. حائری یزدی، الزام الناصب، ص 75.
[27]. مفید، الارشاد، ج2، ص 386.
[28]. حر عاملی، اثبات الهداة، ج3، ص 560، ح 628.
[29]. محمد تقی جعفری، عرفان اسلامی، ص 149.
[30]. نحل (16)، آیه 97.
[31]. ر. ک: المحجة البیضاء، ج5، ص 136.
[32]. نعمانی، الغیبة، ص 239، ح30.
[33]. صدوق، کمال الدین، ج1، ص 260، ح5.
[34]. نعمانی، الغیبة، ص 230، ح13.
[35]. عیاشی، تفسیر عیاشی، ج2، ص 57، ح49.
[36]. همان، ج1، ص 183