نقل صحیح است که علّامه حلّى علیه رحمة الخفىّ والجلىّ در وقت احتضار کلمات فرج به او تلقین مى کرده اند مى گفته: لا، پسرش بسیار مضطرب شده و از غایت اضطراب به جناب احدیت استغاثه کرد و درخواست نمود که شیخ را افاقه حاصل شود تا حقیقت حال ظاهر گردد، شیخ را از استغاثه پسر فى الجمله افاقه حاصل شد، از او پرسید که من هر چند شهادتین به تو عرض مى کردم مى گفتى: لا وجه این چیست؟
شیخ فرمود: تو شهادتین عرضه مى کردى و شیطان لعین خلاف او را تلقین مى کرد من به او مى گفتم: لا، نه به تو، هرگاه علامه حلّى با وجود مناعت شأن در آن وقت از دست او خلاصى نداشته باشد واى به حال دیگران که چه شود و چه خواهد شد؟!