خط عبودیت و بندگى، نسبت به وجود مقدس حضرت حق تعالى برترین و والاترین نعمت و حقیقتى است که حضرت اللّه، محض محبت و عشق و عنایت و لطف نسبت به بنى آدم، براى انسان قرار داده است.
بدون شک، اگر انسان محبوب حق نبود و مورد لطف و عنایت حضرت دوست قرار نداشت، به عبادت و بندگى خدا دعوت نمىشد.
عبادت عبد نسبت به خداوند، هدف مقدس حضرت بارى تعالى از خلقت انسان است و آن هم از باب نیاز و احتیاجى است که، انسان براى رشد و کمال و تأمین خیر دنیا و آخرت به آن دارد.
اسرار عبادت
در عبادت حق و بندگى نسبت به او حقایق و اسرارى است که در قرآن مجید و روایات و گفتار پاکان و نیکان منعکس است و قسمتى از آن به قرار زیر است:
1- عبادت و بندگى هدف آفرینش انسان است.
2- عبادت و بندگى حق، بالاترین مقام براى آدمى است.
3- عبادت علت رشد و کمال و سعادت و سلامت انسان است.
4- عبادت علت ورود به بهشت و نجات از جهنم است.
5- عبادت بهترین عامل براى برپایى نظم و عدالت در زندگى مردم است.
6- عبادت و بندگى حق، مانع رشد ظلم و ظالم و علت درهم کوبیده شدن فساد و ستم است.
عبادت، هدف آفرینش
در زمینه این شش مرحله عالى، آیات و روایاتى وارد شده که توجه به قسمتى از آن آیات و روایات لازم است.
[وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ] «1».
و جن و انس را جز براى این که مرا بپرستند نیافریدیم.
در اینجا باید به این نکته بسیار مهم توجه کنید که عبادت به آن معنایى که منظور قرآن است از تحقق چند حقیقت محقق مىگردد:
معرفت نسبت به معبود، اطاعت از اوامرى که از جانب او متوجه انسان مىگردد و اجتناب از آنچه که حضرت او بر انسان حرام نموده که در این قسمت، نفى و رجم کامل طاغوتهاى درونى و برونى لحاظ شده که بدون این سه واقعیت عبادت قابل تحقق نیست.
رشد و کمال و خیر دنیا و آخرت با این گونه عبادت بدست مىآید که عبادت غیر این عبادت نیست، بلکه حرکاتى است که در جهت ارضاى نفس انجام مىگیرد نه جلب رضاى خدا. سَألْتُ الصّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام: فَقُلْتُ لَهُ: لِمَ خَلَقَ اللّهُ الْخَلْقَ؟
فقال: إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالى لَمْ یَخْلُقْ خَلْقَهُ عَبَثاً وَلَمْ یَتْرُکْهُمْ سُدىً بَلْ خَلَقَهُمْ لِإظْهارِ قُدْرَتِهِ وَلِیُکَلِّفَهُمْ طاعَتَهُ فَیَسْتَوْجِبُوا بِذلکَ رِضْوانَهُ وَما خَلَقَهُمْ لِیَجْلِبَ مِنْهُمْ مَنْفَعَةً وَلا لِیَدْفَعَ بِهِمْ مَضَرَّةً بَلْ خَلَقَهُمْ لِیَنْفَعَهُمْ وَیُوصِلُهُمْ إلى نَعیمِ الْأبَدِ «2».
راوى مىگوید: از حضرت صادق جعفر بن محمد علیهما السلام پرسیدم: خداوند به چه منظور انسان را آفرید؟
فرمود: خداى تبارک و تعالى انسان را به بازیچه نیافرید و آنان را رها شده قرار نداد، آفرینش انسان براى نمایاندن قدرتش بود و براى این که آنان را به میدان تکلیف رهنمون شود تا مستوجب رضوان او گردند.
انسان را نیافرید تا از او جلب منفعت کند و به وسیله او دفع ضرر نماید، بلکه آنان را به کاخ با عظمت هستى آورد، تا منفعت به آنان برساند و به نعیم جاوید برساند.
فی خُطْبَةِ أمیرالمُؤمِنینَ علیه السلام: الَّذی خَلَقَ الْخَلْقَ لِعِبادَتِهِ وَأقْدَرَهُمْ عَلى طاعَتِهِ «2».
خداوند انسان را براى عبادت آفرید و سپس آنان را براى اطاعت قدرت داد.
عبادت، بالاترین مقام آدمى
2- در طول تاریخ به وسیله افراد گوناگون و به توسط بسیارى از کتب علمى، براى انسان مقاماتى بیان شده و هر کسى یا هر دانشمندى فراخور مقام و حالش براى انسان شأنى بیان کرده، ولى وقتى به بهترین منبع و ارزندهترین ذخیره یعنى قرآن مراجعه مىکنیم، مىبینیم خداوند بزرگ که صاحب آفرینش و خالق عالم و آدم است، بهترین و والاترین مقام را براى انسان مقام بندگى و عبودیت او نسبت به حضرت حق مىداند.
قرآن مجید، بهترین مقامى که براى انبیا و اولیا معرفى مىکند مقام عالى بندگى است، چرا که هر کس به دایره بندگى قدم گذارد، از هر قید و بندى رسته و در فضاى بهارى قرار گرفته که تمام استعدادهایش شکوفا خواهد شد.
بندگى حقیقى، از طرفى تمام درهاى رحمت الهى را به روى انسان باز مىکند و هشت در بهشت را براى انسان مىگشاید و هر در شرى، به خصوص هفت در جهنم را به روى انسان مىبندد.
در مسیر بندگى، قلب انسان به تدریج آماده پذیرفتن نور مىگردد و در کنار آن نور موفق به تماشاى حقایق شده و به وصال جمال خواهد رسید.
اى که با درد تو اندیشه درمان خوش نیست |
بىتماشاى جمال تو گلستان خوش نیست |
|
بىتو ما را هوس گلشن و صحرا نبود |
زان که بىصحبت تو روضه رضوان خوش نیست |
|
هر که عاشق نبود صورت بىجان باشد |
تو خود انصاف بده صورت بىجان خوش نیست |
|
گر چه بسیار شنیدیم که هجران خوشتر |
ما طلبکار وصالیم که هجران خوش نیست |
|
خوشتر اینست که انصاف و غرامت دادن |
هم چنان با من دلتنگ پریشان خوش نیست |
|
اى دل ار طالب وصلى هوس از جان بگسل |
غم جان با طلب صحبت جانان خوش نیست |
|
طالب وصل حرم را نتوان گفت عماد |
که بیابان خطرناک و مغیلان خوش نیست «5» |
|
قرآن مجید در سوره یوسف: 12، مریم: 63 کهف: 65، فاطر: 32، صافات:
81، 111، 122، 132، 171، ص: 45، تحریم: 10، از انبیاى الهى به عنوان عباد مخلصین، عباد مؤمنین، عباد مرسلین، عباد صالحین یاد مىکند و این مقام، بالاترین مقامى است که خداوند مهربان از انبیاى خود به عنوان این مقام یاد مىکند.
قرآن مجید، به طور مکرر از پیامبر عزیز اسلام صلى الله علیه و آله به عنوان عبد یاد مىکند:
[سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ] «6».
منزّه و پاک است آن [خدایى] که شبى بندهاش [محمّد صلى الله علیه و آله و سلم] را از مسجدالحرام به مسجد الأقصى که پیرامونش را برکت دادیم، سیر [و حرکت] داد.
[الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ] «7».
همه ستایشها ویژه خداست که این کتاب را بر بندهاش نازل کرد.
[تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ] «8».
همیشه سودمند و با برکت است آن که فرقان را [که قرآن جدا کننده حق از باطل است] به تدریج بر بندهاش نازل کرد.
در تشهّد هر نماز واجب، تمام مکلفین، به دستور حضرت حق از پیامبر عزیز اسلام صلى الله علیه و آله به عنوان عبد حق یاد مىکنند، تا بدانند که مقام عبودیت، بالاترین مقام و بلکه ریشه تمام مقامات است.
«أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلّااللّهَ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَأشْهَدُ أنّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».
عبادت، علت رشد و کمال
3- انسان مجموعهاى از قوا و استعدادهاى الهى است، تاریخ حیات ثابت کرده که این قوا و استعدادها، جز در سایه عبادت مخلصانه قابل شکوفا شدن نیست.
عبادت مخلصانه عبارت است از: هماهنگ کردن تمام حرکات مادى و معنوى، اخلاقى و روانى، خانوادگى و اجتماعى با دستورهاى حضرت حق.
با چنین حرکتى، انسان هم چون درختى که در شرایط لازم محاصره شده باشد، آن چنان در تمام جوانب حیات رشد مىکند که منتهاى این رشد پایان فراق و رسیدن به مقام قرب و اتصال است.
شما شرح حال انبیا و اولیا را در قرآن مجید ببینید، تمام کمالات و حالات عالى الهى که خداوند بزرگ براى پیامبرانش و اولیاى گرانقدرش شمرده، همه و همه محصول هماهنگى حرکات آنان با دستورهاى الهى است.
اولیا و انبیاى الهى، هر کس را که به کمالات عالى و مدارج ربانى رساندند، از طریق فراهم آوردن زمینه بندگى بوده است.
تعالیم انبیا را در قرآن و ائمه طاهرین علیهم السلام را در روایات و اولیاى الهى را در کتب اخلاق و عرفان ملاحظه کنید، تا به صدق این حقیقت واقف گردید.
دستور العملى از مرحوم بهارى رحمه الله
عارف ربانى، مرحوم حاج شیخ محمد بهارى که افراد معمولى را به مقامات بسیار عالى رسانید، فرامین الهى و حکمت انبیا و ائمه علیهم السلام و پاکان را به آنان تعلیم مىداد، سپس آنان را تشویق به عمل هماهنگ کردن تمام اعمال و کردار و اخلاقشان با آن دستورها مىنمود.
به یکى از شاگردان پرقیمتش که از آن جناب دستور العملى طلب کرده بود، چنین مىنویسد:
آنچه به جناب آقا شیخ احمد لازم است که تأمل درستى نماید، ببیند بنده است یا آزاد، اگر دید آزاد است خودش مىداند هر کارى بخواهد بکند و اگر دانست بنده است و مولا دارد، سر خود نیست، هر کارى بکند ولو دستى حرکت دهد از وى جهت آن سؤال خواهد شد، جواب درستى باید بگوید، پس بنابراین سعیش در تحصیل رضاى مولایش باشد، اگر چه دیگران راضى بر آن کار نباشند ابداً و تحصیل رضاى مولاى حقیقى جل شأنه نیست مگر در تحصیل تقوا.
غرض اصلى از خلقت حاصل نخواهد شد، بجز این که معرفت و محبت میان عبد و مولا باشد و تحصیل تقوا به چند چیز است که چاره ندارد از آن ها:
یکى: پرهیز از معاصى است، باید معاصى را تفصیلًا یاد بگیرد، هر یک را در مقام خود ترک نماید، از جمله معاصى است ترک واجبات، پس باید واجبات خود را هم به مقدار وسع و ابتلاى به آن ها، یاد گرفته عمل نماید و این واضح است که با معصیت کارى اسباب محبت و معرفت موجود نخواهد شد، اگر اسباب عداوت نباشد.
اگر شیخ احمد بگوید: من نمىتوانم ترک معصیت بالمره کنم لابد واقع مىشود.
جواب این است که بعد المعصیة مىتوان که توبه کنى، کسى که توبه کرد از گناه، مثل کسى است که گناه نکرده، پس مأیوس از این در خانه نباید شد، اگر چه هفتاد پیغمبر را سر بریده باشد، باز توبهاش ممکن است، قبول باشد.
مولاى او قادر است که خصماى او را راضى کند، از معدن جود خودش جلت قدرته.
دوم این که: مهما امکن، پرهیز از مکروهات هم داشته باشد، به مستحبات بپردازد حتى المقدور، چیز مکروه به نظرش حقیر نیاید که بگوید: کل مکروه جایز، بسا مىشود یک ترک مکروهى، پیش مولا از همه چیز مقربتر خواهد بود، یا اتیان مستحب کوچکى و این به تأمل در عرفیات ظاهر خواهد شد.
سیم: ترک مباحات است در غیر مقدار لزوم و ضرورت، اگر چه شارع مقدس خیلى چیزها را مباح کرده براى اغنیا، اما چون در باطن میل ندارد بنده او مشغول به غیر او باشد، از امورات دنیویه و لذا خوبست بنده هم نظراً به میل مولى این مزخرفات را تماماً یا بعضاً ترک نماید، اگر چه حرام نباشد ارتکاب به آن ها، اقتداى بالنبیین صلى اللّه علیهم و تأسیاً بالأئمة الطاهرین الطیبین صلوات اللّه علیهم أجمعین.
چهارم: ترک کند ما سوى اللّه را که در دل خود، غیر او را راه ندهد، چطور گفت خواجه:
نیست در لوح دلم جز الف قامت یار |
چه کنم حرف دیگر یاد نداد استادم |
|
اگر جناب شیخ احمد بگوید: با این ابتلاى به معاش و زن و بچه و رفیق و دوست چطور مىشود آدم ترک ما سوى اللّه بکند و در قلبش غیر یاد او چیزى نباشد، این فرض بحسب متعارف بعید است و شدنى نیست؟
مىگویم: آن مقدار که تو باید ترک کنى، آن هر کس است که تو را از یاد او جل شأنه نگهدارد، با آن شخص باید به مقدار واجب و ضرورت، بیشتر محشور نباشى.
و اما هر کس که خدا را به یاد تو بیندازد، ترک مجالست او صحیح نیست، حضرت عیسى على نبینا وآله علیهم السلام فرمودند:
معاشرت کنید با کسانى که رؤیت آن ها، خدا را به یاد شما مىاندازد «9».
الحاصل: طالب خدا اگر صادق باشد، باید انس خود را، یواش یواش، از همه چیز ببرد و همواره در یاد او باشد، مگر اشخاصى را که در این جهت مطلوب بکارش بیاید و آن هم بمقدار لازمه آن کار، پس با آن ها بودن منافاتى با یاد خدا بودن ندارد و محبت این اشخاص هم از فروغ محبت الهى است، جل شأنه.
اگر شیخ احمد بگوید: این ها حق است، ولیکن من با این حال نمىتوانم بجا بیاورم؛ زیرا که شیاطین انس و جن بدور ما احاطه کرده، متصل وسوسه مىکنند، همیشه مانعاند و ما هم کناره بالمره نمىتوانیم بکشیم.
امر معاش اختلال پیدا مىکند، از عهده خودمان برنمىآییم، تا کار به کار کسى نداشته، مشغول خودمان باشیم، ما کجا و این حرفها کجا، جواب مىگوییم: اگر امورات آنى باشد همین طور است که مىگویى، از اینهم بزرگتر، مثل کوه بدواً بنظر آدم مىآید، کوچک نیست.
لیکن اشکال در این است که تکلیف شاق نکردهاند، امورات تدریجى است، پس همین قدر که تدریجى شد، دیگر کار درست مىشود، مردم به تدریج باز و شاهین و سایر مرغهاى صیدى را رام کرده بدست گرفتهاند.
پس ملخص کلام این که در هر مرتبه که هستى آن نیم رمق که دارى آن قدر را که به سهولت مىتوانى به عمل آورى، اگر در آن مسامحه نکردى آن را بجا آوردى، هم چنین بر قوت تو مىافزاید، بلکه زیاده؛ زیرا که فرمود:
تو یک وجب بیا، من یک ذراع و اگر نه مسامحه کردى آن مقدار قوتت هم در معرض زوال است.
مثلًا شب را تا صبح خوابیدى، بناى بیدارى داشتى نشد، حالا که اول صبح است، تا ملتفت شدى پاشو، بین الطلوعین را بیدار بودن این خودش هم فیض علیحده و توفیقى است از جانب حضرت اللّه جل جلاله، این را به مسامحه بر خودت تفویت مکن، به شیطان گوش مده که مىگوید: حالا به وقت نماز صبح زیاد است، قدرى بخواب، غرض او معلوم است.
و هم چنین در مجلسى نشستى، خیلى لغو و بیهوده گفتى، دلت سیاه شد، اما مىتوانى نیم ساعت زودتر پاشوى به تدبیر و حیل، پس این نیم ساعت را از دست مده، پاشو برو و مگو چه فایده دارد، من از صبح به خرابى مشغولم، باز مىتوانى به این جزئى، خیلى کارها را پیش ببرى انشاء اللّه تعالى.
پس بر شیخ احمد لازم آمد، عمل کردن به این ترتیب که مىنویسم:
اولًا، هر کارى دارد، باید اوقات خود را ضایع نکند، بعضى از وقت او مهمل در برود، باید براى هر چیزى وقتى قرار دهد، اوقات او منقسم گردد. وقتى را باید وقت عبادت قرار دهد، هیچکارى در آن وقت غیر عبادت نکند، وقتى را وقت کسب و تحصیل معاش خود قرار دهد، وقتى را رسیدگى به امور اهل و عیال خود، وقتى را براى خور و خواب خود قرار دهد، ترتیب این ها را بهم نزند، تا همه اوقات او ضایع گردد.
مهما امکن، اول شب را وقت خواب قرار دهد، بىخود ننشیند آخر شب از او فوت شود و متذکراً او را خواب ببرد، با طهارت بخوابد، ادعیه مأثوره را بخواند، خصوص تسبیح حضرت صدیقه طاهره علیها السلام را و در سیرى شکم هیچ وقت خود را جنب نکند و پیش از صبح بیدار شود، تا بیدار شد سجده شکر بجا آورد، اگر خودش هم بیدار نمىشود، اسباب بیدارى فراهم بیاورد.
بعد از بیدار شدن، به اطراف آسمان نگاه کرده، به تأمل چند آیه مبارکه که اول آن ها:
[إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ] وآخر آن [إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ] «10» را بخواند بعد تطهیر کرده، وضو گرفته، مسواک نموده و عطرى استعمال کرده، سر سجاده خود بنشیند دعاى: «الهی غارَتِ النُّجُومُ سَمائَکَ» را بخواند.
پس شروع به نماز شب نماى، به آن ترتیب که فقها رضوان اللّه علیهم نوشتهاند:
مثل شیخ بهایى علیه الرحمه در «مفتاح الفلاح» و دیگران در «مصابیح» و غیرهما، به مقدار وقتش ملاحظه عمل و تفصیل و اختیار آن را بنماید.
الحاصل: تا اول آفتاب را وقت عبادت قرار دهد، هیچ شغلى بجا نیاورد غیر از عبادت، کارهاى دیگر را به آن وقت نیندازد، همه را در اذکار و اوراد مشروعه مشغول باشد، اگر هنوز اهل فکر نشده باشد و اما اگر مرورش به ساحت فکر افتاده، هر رشته فکرى که در دست داشته در خلال این اوقات اعمال نماید، اگر دید فکر جامد است، آن را ول کرده پى ذکر برود و ملاحظه نماید هر عملى را که بیشتر در وى تأثیر دارد، آن را بر همه اوراد مقدم دارد، چه قرائت قرآن، چه مناجات، چه ذکر، چه نماز، چه سجده.
بارى بعد از آن ترتیبات، امور خانه را دستور داده به مقدار ضرورت با اهل خانه محشور شده، به بازار برود و هر کس را که دید غیر از سلام چیزى نگوید، مشغول ذکر خودش باشد، تا وارد بازار شود، ذکر مخصوصى در ورود به بازار وارد شده آن را بخواند، بساط خود را پهن نماید، متذکراً به کار خود مشغول باشد.
ذکر کردن در بازار ثواب خیلى دارد، شخص ذاکر در بازار به منزله چراغى است در خانه ظلمانى، خود را بىخود در امور دنیویه مردم داخل نکند.
اگر منکرى دید از کسى به طریق خوش اگر بتواند، آن را رفع کند و اما اگر دید تأثیر نخواهد کرد، یا با گفتن بدتر مىکنند نباید دست بزند، کار نداشته باشد و اوقات مخصوصه نماز را مراعات نماید.
ومهما امکن، غالباً با طهارت باشد، بعد از نماز صبح صد مرتبه استغفار و صد مرتبه کلمه توحید و یازده مرتبه سوره توحید و صد مرتبه: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ» را ترک نکند و استغفارات خاصه بعد از نماز عصر را بخواند، با ده مرتبه سوره قدر، ومهما امکن، روزه را ترک نکند، خصوص سه روز از هر ماه را که پنج شنبه اول و آخر و چهارشنبه وسط هر ماه است، اگر مزاج او مساعد باشد و الّا مراعات مزاج اولى است؛ زیرا که بدن مرکوب انسان است، اگر صدمه خورد از پا مىافتد و لذا نباید خیلى هم به هواى آن بچرخد، تا این که یاغى شود که او را دیگر اطاعت نکند:
خَیْرُ الْأُمُورِ أوْسَطُها «11».
بهترین کارها، طریق اعتدال به دور از افراط و تفریط است.
در همه چیز جارى است، افراط و تفریط هیچ کدام صحیح نیست، در هیچ مرتبه، این است که فرمودهاند:
عَلَیْکَ بِالْحَسَنَةِ بَیْنَ السَّیِّئَتَیْنِ «12».
بر تو باد به کارى نیک بین دو گناهى که از تو سرزده است.
و در هر وقت از شب که بتواند خوب است که یک سجده طولانى هم بجا بیاورد، به قدرى که بدن خسته شود و ذکر مبارک آن را هم «سُبْحانَ رَبِّیَ الْأَعلى وَبِحَمْدِهِ». قرار دهد و مهما امکن، هر چه مىخواند باید با قلب حاضر باشد، حواسش جاى دیگر نباشد و مداومت هم بکند که عمل ملکه و عادت او شود تا این که ترک نگردد.
فعلًا محل بیش از این گنجایش ندارد، این چند کلمه بر سبیل اختصار قلمى گردید و اگر مطالبى دیگر هم لازم شد، شاید بعداً نوشته شود إن شاء اللّه تعالى.
عبادت، علت ورود به بهشت
4- با توجه به کتب آسمانى و نبوت انبیا و امامت امامان و فطرت سلیم و عقل نافذ، ثواب و عقاب، سعادت و شقاوت، فلاح و گرفتارى و خلاصه در پایان کار بهشت و جهنم، دائر مدار بندگى و عدم بندگى انسان است.
بهشت به فرموده قرآن مجید، محصول و معلول هماهنگى اعمال انسان با قوانین حضرت حق و جهنم معلول و محصول تجاوز آدمى از مقررات پروردگار بزرگ عالم است.
در این زمینه به نمونهاى از معارف بلند آسمانى توجه کنید:
[وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ] «13».
و کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، اهل بهشتاند و در آن جاودانهاند.
[وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً] «14».
و کسانى از مردان یا زنان که بخشى از کارهاى شایسته را انجام دهند، در حالى که مؤمن باشند، پس اینان وارد بهشت مىشوند، و به اندازه گودى پشت هسته خرما مورد ستم قرار نمىگیرند.
[وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا] «15».
و کسانى که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته انجام دادهاند، به زودى آنان را در بهشتهایى که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است، درآوریم، در آن جاودانهاند. وعده خدا حق است، و راستگوتر از خدا در گفتار کیست؟
[لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِیادَةٌ وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ] «16».
براى کسانى که نیکى کردند، [بهترین] پاداش و افزون [بر آن] است و چهره آنان را سیاهى و خوارى نمىپوشاند؛ آنان اهل بهشتاند [و] در آن جاودانهاند.
آرى، رنج و مشقت و درد و بلاى اهل ایمان و عمل صالح، خیلى زود به پایان مىرسد و وعده حق نسبت به آنان تحقق پیدا مىکند.
آخر این تیره شب هجر به پایان آید |
آخر این درد مرا نوبت درمان آید |
|
چند گردم چو فلک گرد جهان سرگردان |
آخر این گردش ما نیز به پایان آید |
|
آخر این بخت من از خواب درآید سحرى |
روز آخر نظرم بر رخ جانان آید |
|
به عراق ار نرسد باز عراقى چه عجب |
که نه هر خار و خسى لایق بستان آید «17» |
|
در بسیارى از آیات و روایات وارد شده که:
بهشت، مزد اهل عبادت و به خصوص اهل تقوا و پرهیزکارى است و بدون عبادت و اطاعت از حق و مراعات تقوا، توقع بهشت داشتن، عین بىانصافى و معلول عدم دقت و تدبر و تفکر در آیات الهى است.
[إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً] «18».
یقیناً خدا همه منافقان و کافران را در دوزخ گرد خواهد آورد. [قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ] «19».
خدا فرمود: از این جایگاه و منزلتت نکوهیده و مطرود بیرون شو که قطعاً هر که از آنان از تو پیروى کند، بىتردید جهنم را از همه شما لبریز خواهم کرد.
[لِلَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ] «20».
براى آنان که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند، بهترین سرانجام است و آنان که دعوت او را پاسخ نگفتند، اگر مالک دو برابر همه آنچه روى زمین است باشند، بىتردید آن را براى رهایى خود از عذاب خواهند داد؛ آنان را حساب سختى است، و جایگاهشان دوزخ است، و دوزخ بد بسترى است.
[قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا* الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً* أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً* ذلِکَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً] «21».
بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم از جهت عمل آگاه کنم؟* [آنان] کسانى هستند که کوششان در زندگى دنیا به هدر رفته [و گم شده است] در حالى که خود مىپندارند، خوب عمل مىکنند.* آنان کسانى هستند که آیات پروردگارشان و دیدار [قیامت و محاسبه اعمال] را به وسیله او منکر شدند، در نتیجه اعمالشان تباه و بىاثر شده است، پس روز قیامت میزانى براى [محاسبه اعمال] آنان برپا نمىکنیم.* این است [وضع و حال زیانکاران] به سبب آن که کفر ورزیدند و آیات من و پیامبرانم را به مسخره گرفتند.
عبادت، عامل عدالت در زندگى
5- در زمینه این که عبادت و اطاعت از حق، برپا کننده نظم و انضباط و امنیت و عدالت و سلامت و رحمت در جامعه انسانى است، گمان نمىرود هیچ عاقل با انصافى تردید داشته باشد.
شما در درجه اول به قرآن مجید و در درجه بعد به ابواب عقاید، اخلاق، معاملات، سیاسات کتب روایى و فقهى مراجعه کنید، تا به این حقیقت واقف گردید که اطاعت از دستورها و مقررات الهى گرهگشاى مشکلات، رشد دهنده جامعه به سوى کمالات، پدیدآورنده امنیت و حافظ سلامت در همه شؤون حیات است.
در اجراى اوامر حضرت حق و دورى از محرمات، ظاهر و باطن زندگى از منافع ابدى برخوردار خواهد شد.
عبادت، مانع رشد ظلم
6- بندگى و عبادت حق، ریشه فضایل و عامل پرورش قواى درون و بهترین و برترین نیرو براى حفظ حقوق حق و حفظ حقوق مردم است.
انسانى که در فضاى بندگى واقعى قرار دارد، از ظلم و ستمگرى پاک است؛ زیرا وقتى خدا- که منبع عدل و عدالت است- محور حیات انسان باشد، بنده هم از او رنگ مىپذیرد و حقوق حقداران را رعایت مىکند.
البته این شش موردى که در محور عبادت صحیح توضیح داده شد، معلول معرفت انسان به حضرت حق و اوامر و شؤون اوست.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- ذاریات (51): 56.
(3)- علل الشرایع: 1/ 9، باب 9، حدیث 2؛ بحار الأنوار: 5/ 313، باب 15، حدیث 2.
(4)- الکافى: 1/ 141، باب جوامع التوحید، حدیث 7؛ التوحید: 31، باب 2، حدیث 1؛ بحار الأنوار: 4/ 264، باب 4، حدیث 14.
(5)- عماد فقیه کرمانى.
(6)- اسراء (17): 1.
(7)- کهف (18): 1.
(8)- فرقان (25): 1.
(9)- الکافى: 1/ 39، باب مجالسة العلماء، حدیث 3؛ بحار الأنوار: 14/ 331، باب 21، حدیث 71.
(10)- آل عمران (3): 190- 194.
(11)- عوالى اللآلى: 1/ 296، حدیث 199؛ بحار الأنوار: 74/ 168، باب 7، حدیث 187.
(12)- تفسیر العیاشى: 2/ 319، حدیث 179؛ بحار الأنوار: 68/ 216، باب 66، حدیث 19.
(13)- بقره (2): 82.
(14)- نساء (4): 124.
(15)- نساء (4): 122.
(16)- یونس (10): 26.
(17)- عشاقنامه، فخرالدین عراقى.
(18)- نساء (4): 140.
(19)- اعراف (7): 18.
(20)- رعد (13): 18.
(21)- کهف (18): 103- 106