برخی با این پرسش ها رو برو هستند که:
اگر خاتمیت پیامبر اسلام صحیح است، چرا خدای سبحان از ابتدا همه انسان ها را با یک دین و یک پیامبر راهنمایی و هدایت نکرد؟
چه دلیل عقلی بر تجدید نبوت و ختم آن به یک نبی وجود دارد؟
پاسخ به این پرسش ها را از علل تجدید نبوت آغاز می کنیم:
1. کامل نبودن ادیان پیشین: نخستین دلیل تجدید نبوت ها، کامل نبودن ادیان قبلى است. بشر اولى در ابتداى راه بوده، قوانین و معارف نیز درخور همان مرحله براى آنها فرستاده شده و در دوره هاى بعد کامل تر شد تا رسید به دین اسلام که کاملترین دین و قوانین از طریق قرآن به بشریت عرضه شده است. البته آن هم با بودن امام و امامت در کنار قرآن «الیوم اکملت دینکم» و در حدیث هم چنین مى خوانیم که پیامبر اسلام (ص) فرمود: «مثل من در مقایسه با انبیاء همانند مردى است که بنایى بسیار زیبا و جالب مى سازد، مردم گرد آن بگردند و بگویند: بنایى زیباتر از این نیست جز این که جاى یک خشت آن خالى است و من همان خشت آخرین (دین) مى باشم»(1)
به بیان دیگر پیشرفت زمان و نیاز به قوانین جدید براى حل اختلاف و رفع نیازها باعث تجدید نبوت ها مى شد، چنانکه على (ع) مى فرماید: «پیامبر را پس از یک دوران فترت بعد از پیامبران گذشته فرستاد. به هنگامى که میان مذاهب مختلف نزاع درگرفته بود به وسیله او سلسله نبوت را تکمیل کرده و وحى را با او ختم نمود»(2)
2. عقب ماندگى مردم: گاهى علت تجدید نبوت ها عقب ماندگى مردم، و عدم توان بهره بردارى از شریعت موجود بوده است، چنانچه استاد مطهرى (ره) مى گوید: «نیاز به وجود انبیایى که از جانب خدا بر او وحى یا القاء و… مى شود از این جهت است که راه دیگرى براى این که شریعت ابراهیمى را به مردم تعلیم بدهند جز این که عده اى از افراد بشر از طریق الهام مبعوث شوند نیست، یعنى اگر زمان، زمانى بود که مردم علم و تمدن مى داشتند و پایه تمدن بالا مى رفت که کتاب ابراهیم و… نوشته اش ضبط شده و چاپ مى شد و… و در میان یک عده از علما و دانشمندان مى بودند، که قادر بودند مردم را به شریعت ابراهیم و… دعوت بکنند دیگر نیازى به (انبیاى تبلیغى یعنى) افرادى که از طریق الهام این مأموریت را پیدا کنند نبود»(3)
3. تحریف کتب: یکى از علت هاى تجدید نبوت ها و خاتم قرار نگرفتن ادیان قبلى، تحریف کتب ادیان گذشته بوده، که بشر آن وقت نتوانستند کتبشان را از دسترس محرفین به دور نگه دارند، لهذا مى بینید هر یک از پیغمبران گذشته با هر کتابى در هر زمانى که آمد، کتابش از میان رفت، بشر چون بالغ و رشید نبود نتوانست کتاب آسمانى خود را حفظ کند. کجاست صحف ابراهیم؟ کجاست تورات واقعى؟ کجاست انجیل واقعى؟ کجاست آن چه بر نوح نازل شد؟ کجاست اوستاى اصلى و تعلیمات واقعى زرتشت؟
حالت واقعى بشر در آن دوره عین حالت بچه مکتبى بوده که بعد ازمدتى کتاب خود را تکه تکه نموده و از بین مى برد.(4)
از آنچه بیان شد به خوبى روشن گردید که علت ختم نبوت این نبوده است که مردم آن زمان کامل بوده اند، تا انتقاد شود که مردم دوران جاهلیت از تمدن بویى نبرده اند، بلکه علت این بود که ادیان قبلى کامل نبوده و این دین کاملترین دین است و مردم زمان پیامبر (ص) هم این قابلیت را پیدا کردند که از آن دین استقبال کنند، و با قبول اسلام داراى عالى ترن فرهنگ و تمدن بشوند (نه این که دارا بودن) و با تعلیمات پیامبر اکرم (ص) در کنار امامت این قابلیت را نیز دارا شدند که از تحریف قرآن و تغییر آن با نسخه بردارى هاى فراوان و حافظان بى شمار (البته بالاتر از همه تضمین الهى براى حفظ قرآن) جلوگیرى نمایند و بر اثر برخوردارى از فصاحت به این مقدار از قابلیت رسیده بودند که قرآن را به خوبى درک کنند.
«ولید» که از قضات عرب آن زمان بود با شنیدن آیاتى از اول سوره غافر (یا سوره مؤمن) (چهلمین سوره قرآن)، اولین داورى را درباره قرآن چنین بیان نمود: «من از محمد سخنى شنیدم که از سنخ کلام انس و جن نیست. شیرینى خاصى دارد و زیبایى مخصوصى شاخسار آن پر میوه و ریشه هاى آن پر برکت است سخنى است برجسته و هیچ سخنى از آن برجسته تر نیست»(5)
پس راز این که دین اسلام خاتم ادیان است این نیست که مردم عربستان قبل از اسلام کامل بودند و داراى فرهنگ، بلکه با اسلام تکامل یافتند و داراى بهترین فرهنگ شدند، به عنوان نمونه به گفتگوى «جعفر بن ابى طالب» با زمامدار حبشه توجه شود، وقتى نجاشى به جعفر و همراهان گفت: «چرا از آیین نیاکان خود دست برداشته اید و به آیین جدید که نه با دین، تطبیق مى کند و نه با کیش پدران شما، گرویده اید»؟ جعفر چنین پاسخ داد: «ما گروهى بودیم نادان و بت پرست، از مردار اجتناب نمى کردیم، همواره به گرد کارهاى زشت بودیم، همسایه پیش ما احترام نداشت، ضعیف و افتاده محکوم زورمندان بودند. با خویشاوندان خود به ستیزه و جنگ بر مى خواستیم، روزگارى به این منوال بودیم، تا این که یک نفر از میان ما که سابقه درخشانى در پاکى و درستکارى داشت برخاست و با فرمان خدا ما را به توحید و یکتا پرستى دعوت نمود و ستایش بتان را نکوهیده شمرد و دستور داد در رد امانت بکوشیم و از ناپاکى ها اجتناب بورزیم و با خویشاوندان و همسایگان خوش رفتارى نمائیم و از خونریزى و آمیزش هاى نامشروع و شهادت دروغ و نفله کردن اموال یتیمان و نسبت دادن زنان به کارهاى زشت دور باشیم. به ما دستور داد نماز بخوانیم، روزه بگیریم. مالیات ثروت خود را بپردازیم، ما به او ایمان آورده و به ستایش و پرستش خداى یگانه قیام نمودیم و آن چه را حرام شمرده بود حرام شمرده و حلال هاى او را حلال دانستیم. ولى قریش در برابر ما قیام ناجوانمردانه نمودند و روز و شب ما را شکنجه دادند که ما از آئین خود دست برداریم و بار دگر سنگ ها و گل ها را بپرستیم و گرد جنایت و زشتى ها برویم و ما مدت ها در برابر آنها مقاومت نمودیم.
تا آن که تاب و توان ما تمام شد. براى حفظ آئین خود دست از مال و زندگى شسته، به خاک حبشه پناه آوردیم، آوازه دادگرى زمامدار حبشه به سان آهن ربا ما را به سوى خود کشانید…»(6)
نتیجه این شد که علت ختم نبوت تکامل مردم دوران جاهلیت نبوده است تا گفته شود که چنین تکامل و پیشرفتى و تمدن و فرهنگى در کار نبوده، بلکه علت و راز ختم نبوت همان بود که بیان شد که در واقع اسلام باعث و تکامل و پیشرفت جامعه جاهلى شد و آنها را از فقر، ذلت و عقب ماندگى به اوج عزت و پیشرفت فرهنگى و اخلاقى رساند.
و از طرف دیگر قدرت پاسخگویى به همه نیازها تا آخرالزمان توسط قرآن و مکتب اسلام در کنار امامت باعث خاتمیت دین اسلام و ماندگارى آن شده است.
جهت مطالعه بیشتر این منابع را نگاه کنید:
– خاتمیت، استاد مرتضى مطهرى.
– ختم نبوت، استاد مرتضى مطهرى.
– خاتمیت، جعفر سبحانى، ترجمه رضا استادى.
– تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى، ج 17، ص360.