جاى بسى سؤال است که چرا در هیچ یک از کتب اعتقادى ادیان گذشته چنین تفسیرهایى به کار نرفته است؟! پس تکلیف آیات روشن و واضح قرآن، که به صراحت به خواب اصحاب کهف و زنده شدن مردگان توسط حضرت مسیح اشاره کرده است، چه مى شود؟ آیا تفسیرهاى سطحى و کم عمق توسط حسینعلى بهاء و عبدالبهاء چیزى جزء تفسیر به رأى آیات روشن خداوند است؟!
البته حسینعلى بهاء پا را از این فراتر گذاشته و خودش را رجعت مسیح مى داند؛ چنان که در کتاب مبین، خطاب به پاپ مسیحیان مى گوید:یا بابا اخرق الاحجاب قداتى، ربّ الارباب فى ظل السحاب، … کذلک یأمر السماء الاعلى، من لدن ربّک العزیز الجبار، انّه اتى من السماء مره اخرى، ما اتى اوّل مره ایّاک، ان تعترض علیه؛ اى پاپ، پرده هاى غفلت را بدر. رب الارباب در سایه ابر آمد… این طور تو را امر مى کند قلم اعلا از طرف پروردگار عزیز و مقتدر، که مسیح یک بار دیگر از آسمان آمد؛ چنان که در مرتبه اوّلى از آسمان آمد. بپرهیزاز اینکه به او اعتراض کنى.51
عبدالبهاء نیز حسینعلى بهاء (بهاءاللّه) را رجعت حضرت مسیح مى داند:در خصوص رجعت ثانوى حضرت مسیح، مرقوم نموده بودید که در میان احبّا اختلافست. سبحان اللّه، بکّرات و مرّات از قلم عبدالبهاء جارى و بنص صریح قاطع صادر که مقصود در نبوات از رب الجنود و مسیح موعود جمال مبارک و حضرت اعلى است و باید عقاید کل مرکوز بر این نص صریح قاطع باشد… .«52بهائیان طاهره (قره العین)، اولین زنى را که به فرقه باب ایمان آورده است، رجعت حضرت زهرا علیهاالسلام مى دانند!جناب طاهره که در نظر بابیان مظهر عفت و عصمت، و در تقوى و طهارت، رجعت فاطمه ـ صلوات اللّه علیها ـ محسوب مى گردید… .53
نتیجه گیرى
از آنچه گفته شد، به دست مى آید:
1. رجعت یکى از عقاید مهم شیعه است و کسانى که به آن اقرار کنند مؤمن حقیقى و از شیعیان اهل بیت علیهم السلام محسوب مى شوند.
2. رجعت پس از ظهور حضرت مهدى علیه السلام و در آستانه رستاخیز به وقوع خواهد پیوست.
3. آیات فراوانى در قرآن وجود دارد که به طور صریح یا با توجه به روایاتى که از معصومان علیهم السلام رسیده است، رجعت را اثبات مى کند.
4. بر اساس آیات قرآن، درگذشته، امت ها یا اشخاصى بوده اند که به این دنیا بازگشته و سپس از دنیا رفته اند.
5. بر اساس روایات، در رجعت گروهى از پاکان و ناپاکان به این دنیا بازخواهند گشت. پاکان به کمک حضرت مهدى علیه السلام براى برپایى حکومت ایشان خواهند آمد، و از ناپاکان نیز انتقام گرفته خواهد شد.
6. بهائیت عقیده به رجعت را قبول ندارد و منظور از «رجعت» را «رجعت صفات» مى داند که با هیچ یک از دلایل عقلى و نقلى و حتى وضع الفاظ براى معانى قابل اثبات نیست. اگر کسى امروز ادعا کند «من بازگشت حسینعلى بهاء هستم» به خاطر شباهت ظاهرى با او، چه کسى مى تواند ادعاى او را رد کند و آنها به او نیز باید ایمان بیاورند؛ زیرا رجعت صورت گرفته است.
7. بهائیت براى اثبات «رجعت صفاتى» معتقد به اطلاق صفات خداوند بر مظاهر او شده است، در صورتى که صفاتى مانند «اول»، «آخر»، «احد» و «صمد» صفات مخصوص ذات خداوند متعال هستند و بر غیر خداوند قابل اطلاق نیستند.
8. بهائیت در خصوص نمونه هایى از رجعت در گذشته، مانند زنده شدن افراد توسط حضرت مسیح و زنده شدن اصحاب کهف پس از سیصد سال، به تفسیر آیات قرآن پرداخته، و منظور از «زنده شدن» را زنده شدن روحانى و ایمان آوردن به دین جدید مى دانند.
9. بهائیت معجزه را دلیل اثبات نبوت نمى داند، و اگر هم معجزه را بپذیرد آن را حجتى براى حاضران مى داند، نه غائبان! البته علت نپذیرفتن معجزه توسط بهائیان این است که پیامبر بهائیان فاقد هرگونه معجزه اى بوده است.
پینوشتها:
1ـ على اکبر دهخدا، لغت نامه، ج 25، ص 294.
2ـ احمد خاتمى، فرهنگ علم کلام، ص 120.
3ـ در ص 158 کتاب بابى گرى و بهائى گرى، از محمد محمدى اشتهاردى، به ادعاى رجعت مسیح علیه السلام اشاره شده که در قسمتى از مقاله حاضر این ادعا آورده شده است. همچنین در ص 159 کتاب مزبور آمده است: «حسینعلى بهاء ادعاى رجعت حسینى نیز کرده؛ چنان که در الواح او خطاب به آقاجان، کاتب الواح، این مطلب آمده است.»
4ـ ناصر مکارم شیرازى، قرآن حکیم، همراه با ترجمه و شرح آیات منتخب، ص 384.
5ـ همان.
6ـ جعفر سبحانى، منشور عقاید امامیه، ص 241.
7ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 13، ص 1232و1233.
8ـ حسین شهمیرى، رجعت: بازگشت هنگام ظهور، ص 47.
9ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 15، ص 548ـ549.
10ـ سیدهاشم بحرانى، تفسیر البرهان، ج 7، ص 54.
11ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، الایقاظ من الهجعه بالبرهان على الرجعه، ترجمه احمد جنتى، ص 73.
12ـ سیدهاشم بحرانى، همان، ص 340.
13ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 13، ص 60.
14ـ سید محمدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، ج 3، ص 312.
15ـ همان.
16ـ حسین شهمیرى، همان، ص 81ـ82، به نقل از: روح المعانى.
17ـ محمدبن على صدوق، الاعتقادات، ص 74ـ75.
18ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 13، ص 121.
19ـ همان.
20ـ همان.
21ـ همان، ص 123.
22ـ «عبدالبهاء»، پسر حسینعلى بهاء، که پس از او رهبر بهائیان شد.
23ـ عبدالبهاء، مفاوضات، ص 100.
24ـ همان.
25ـ «حسینعلى بهاءاللّه» پایه گذار فرقه «بهائیت» که ادعاى نبوت کرد.
26ـ ناصر مکارم شیرازى، قرآن حکیم، ص 14.
27ـ حسینعلى بهاء، ایقان، ص 51.
28ـ همان، ص 52.
29ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 1، ص 336ـ337.
30ـ حسینعلى بهاء، ایقان، ص 52.
31ـ همان، ص 53ـ54.
32ـ همان، ص 54.
33ـ «على محمد باب»، بنیان گذار فرقه ضاله «بابى»، متولد اول محرم 1235ق در شیراز که ابتدا ادعاى باب یعنى نایب امام زمان علیه السلام و سپس ادعاى نبوت کرد و به دستور امیرکبیر در تبریز تیرباران شد.
34ـ حسینعلى بهاء، ایقان، ص 55.
35ـ همان.
36ـ همان، ص 56.
37ـ همان، ص 54ـ55.
38ـ همان، ص 55.
39ـ سیدمحمدابراهیم بروجردى، تفسیر جامع، ج 7، ص 54.
40ـ حسین بن حسن جرجانى، جلاءالاذهان و جلاءالاحزان، ج 9، ص 364، پاورقى.
41ـ ملّافتح اللّه کاشانى، خلاصه المنهج، تحقیق ابوالحسن شعرانى، ج 6، ص 108.
42ـ صحیفه سجادیه، ترجمه علیرضا رجالى تهرانى، ص 82ـ83، دعاى اول.
43ـ نظامى، کلیات خمسه: مخزن الاسرار، ص 12.
44ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 23، ص 299.
45ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 19، ص 297.
46ـ عبدالبهاء، مفاوضات، ص 77.
47ـ همان، ص 28.
48ـ همان، ص 69.
49ـ جعفر سبحانى، همان، ص 55.
50ـ عبدالبهاء، مفاوضات، ص 70.
51ـ حسینعلى بهاء، کتاب مبین، ص 49.
52ـ عبدالبهاء، مائده آسمانى، مطلب صد و نهم، ص 145.
53ـ شوقى افندى، قرن بدیع، ترجمه نصراللّه مودت، ص 94.