بحران جانشینی بهاءالله تا حدود زیادی یادآور بحران جانشینی سید کاظم رشتی و سید علی محمد باب است که منشأ این مناقشات صدور «لوح عهدی» ازسوی میرزا حسینعلی بود که در آن جانشین خود را شناسانده بود. کانون اصلی بحران، مناقشه رهبری میان عباس افندی و برادرش، محمد علی بود. عباس افندی (و به تعبیر او: غصن اعظم) و بعد از او محمد علی افندی (غصن اکبر) معین کرده بود. او در این لوح، ضمن تأکید بر این که به (انزال آیات ) اشتغال داشته، پیروانش را به دوری از کینه و نزاع و سخنان ناروا فراخوانده و توصیه کرده بود که زبان را به گفتار زشت نیالایند؛ گویا به یادمنازعات گوناگون گذشته خود و برادرش (یحیی صبح ازل)، عبارت قرآن «عفا الله عما سلف » (خدا آن چه راکه پیش از این روی داد می بخشد ) را افزوده بود.1
هر چند عباس افندی سرانجام بر برادرش غلبه یافت، در بادی امر، کلیه منتسبین به بهاءالله ، به استثنای هفت نفر، بر مشارالیه شوریده و با محمد علی همراه شدند.
دور نمی نماید که این گرایش به محمد علی ناشی از نقشی بوده است که او در نشر و توزیع آثار پدرش داشت، وی در سال 1308 ، از جانب میرزا حسینعلی به هند رفت و آثار وی را به چاپ رساند. پیروان آیین بهائی، از این حیث ، مرهون وی اند.2
سردمدار منکران عبدالبهاء، میرزا آقاجان کاشانی نخستین مؤمن و کاتب بهاءالله بود. او و چند تن از نزدیکان و فرزندان میرزا حسینعلی با نوشتن نامه ها و کتابهایی به فارسی و عربی و فرستادن پیام برای بهائیان، در مقام انکار جانشینی مقام عبدالبهاء بر آمدند و وی را خارج از «دین بهاء» خواندند.3
بار دیگر منازعات آغاز شد و هر یک از دو طرف در نوشته هایشان از تعبیرات زشت و نسبت هایی چون سرقت اوراق و الواح ، و حتی احکام در حق یکدیگر دریغ نکردند. 4 منابع بهائی نقل می کنند که محمد علی و طرفداران او در ایجاد تضییقات حکومتی برای عبدالبهاء ، زندانی شدن و حتی توطئه قتل او دست داشته اند.5
این منازعات، مانند موارد قبل ،برای عده ای سؤال برانگیز بود و به تعبیر برخی منابع بهائی، 6 بر حیثیت امر بهائی لطمه وارد ساخت.7
عبدالحسین آیتی، بعد از آن که آیین بهائی را رها کرد ، در کتاب کشف الحیل8 چکیده ای از مطالب کتاب (موادی برای مطالعه در باره آیین بابی) ادوارد براون را در باره منازعات دو برادر نقل کرده است.
عبدالبهاء ، در مقام رهبری بهائیان و با تأکید بر این که هیچ ادعایی جز پیروی از پدرش و نشر «تعالیم» او ندارد، با توجه به اوضاع اجتماعی و دینی وبه منظور جلب رضایت مقامات عثمانی، رسماً و با التزام تمام، در مراسم دینی اسلامی، از جمله نمازجمعه ، شرکت می کرد و به بهائیان سفارش کرده بود که در آن دیار به کلی از سخن گفتن در باره آیین جدید بپرهیزند.9
او هم چنین برای حکومتهای مختلف به تناسب اوضاع سیاسی دعا می کرد؛ الکساندر سوم امپراتور روس که به پیروان آیین بهائی اجازه ساختن معبد (مشرق الاذکار) در عشق آباد را داده بود بنا به دستور عبدالبهاء، بهائیان باید پیوسته تأیید و تسدید او را ازخداوند مسئلت می کردند. 10
حکومت عثمانی نیز، خصوصاً با توجه به بی اعتنایی ناصرالدین شاه نسبت به نامه میرزا حسینعلی و احتمالاً برای رفع یا تخفیف سختگیری های موجود با عبارت «الدوله العلیه العثمانیه و الخلافه المحمدیه» مشمول دعای او بود. 11
با این همه، به سبب سوابق طولانی بابیان و بهائیان در خاک عثمانی و نیز بروز درگیری های جدی بین عبدالبهاء و برادرش ، مشکلاتی از سوی سلطان عبدالحمید عثمانی برای او پدید آمد و از سال 1319 تا 1327 که عبدالحمید از سلطنت خلع و دوره جدید حکومت عثمانی آغاز شد وی تحت نظر بود .
در اواخر جنگ جهانی اول ،در شرایطی که عثمانی ها درگیر جنگ با انگلیسی ها بودند و آرتور جیمز بالفور، وزیر خارجه انگلیس ،در صفر 1336/ نوامبر 1917 اعلامیه مشهور خود مبنی بر تشکیل «وطن ملی یهود» در فلسطین را صادر کرده بود،مسائلی روی داد که جمال پاشا، فرمانده کل قوای عثمانی، عزم قطعی بر اعدام عبدالبهاء و هدم مراکز بهائی در عکا و حیفا گرفت.
برخی مورخان ، منشأ این تصمیم را روابط پنهان عبدالبهاء با قشون انگلیس ،که تازه در فلسطین مستقر شده بود ،می دانند. منابع بهائی نیز نوشته اند که او مقدار زیادی گندم از املاک خویش ذخیره کرده بود و آنها را در اختیار قشون نگلیس گذاشت؛ لیکن معمولاً در منابع بهائی، تصمیم جمال پاشا را به سعایت های «ناقضین» (طرفداران محمد علی افندی) نسبت می دهند ( فیضی، ص 259-262) و درعین حال تصریح می کنند که لرد باالفور در همان روز وصول خبر به جنرال النبی سالار سپاه انگلیس در فلسطین دستور تلگرافی صادر و تأکید نمود که «به جمیع قوا در حفظ و صیانت حضرت عبدالبهاء و عائله و دوستان آن حضرت بکوشند. 12
ظاهراً برای سپاسگزاری از این عنایت دولت انگلیس بوده است که بلافاصله بعد از آن که حیفا در ذیحجه 1336/ سپتامبر 1918، به تصرف قشون انگلیس درآمد، عبدالبهاء برای امپراتور انگلیس ، ژرژ پنجم ، دعا کرد و از این که سراپرده عدل در سراسر سرزمین فلسطین گسترده شد به درگاه خدا شکر گزارد. 13
دریافت نشان شهسواری (نایت هود) از دولت انگلیس و ملقب شدن وی به عنوان « سر » نیز بعد از استقرار انگلیسیها در فلسطین صورت گرفت. 14
عبدالبهاء در 1340(1300ش) درگذشت و در حیفا به خاک سپرده شد و در مراسم خاکسپاری او نمایندگانی از دولت انگلیس حضور داشتند و وینستون چرچیل ،وزیر مستعمرات بریتانیا، با ارسال پیامی مراتب تسلیت پادشاه انگلیس رابه جامعه بهائی ابلاغ کرد. 15
از مهم ترین رویدادهای زندگی عبدالبهاء ، سفر او به اروپا و امریکا بود. پس از خلع عبدالحمید از سلطنت، محدودیت های عبدالبهاء نیز برطرف شد و او در 1328، به دعوت بهائیان اروپا و امریکا از فلسطین به مصر و از آنجا به اروپا و یک بار دیگر به امریکا رفت .
این سفر از آن جهت اهمیت دارد که نقطه عطفی در ماهیت آیین بهایی محسوب می گردد . پیش از این مرحله ، آیین بهائی بیشتر به عنوان یک انشعاب از اسلام بروز کرده بود و حتی رهبران بهائی ، در برخی مواضع ،در بلاد عثمانی خود را شاخه ای از متصوفه شناسانده بودند. 16
در آن مرحله ، رهبران و مبلغان این آیین برای اثبات حقانیت خود از درون قرآن و حدیث به جستجوی دلیل می پرداختند (برای نمونه، نوری، ایقان، گلپایگانی، فرائد) و آنها را برای مخاطبانشان که مسلمانان، به ویژه شیعیان بودند مطرح می کردند.
پیروان اولیه آیین بهائی نیز از دین جدید همین تلقی را داشتند و به همین سبب ، مهم ترین متن احکامی این آیین، اقدس ، از حیث صورت ،تشابه کامل بر متون فقهی اسلامی دارد و به ادعای منآبع متأخر بهائی ،با توجه به «محیط معتقدات مذهبی ایران و سوابق عقیده و سنت و عرف و عادت مردم، در زمان پیدایی این آیین و «فقط به اعتبار شیعیان و ایرانیان معاصر با ظهور آیین بهائی تدوین شده است. 17
اما شرایط تاریخی و فاصله گرفتن رهبران بهائی از ایران و نیز عدم موفقیت در جلب نظر مخاطبان اولیه، و نیز مهاجرت شماری از پیروان این آیین به کشورهای غربی و آشنایی رهبران بهائی با اندیشه های جدید در دوره اقامت بغداد و استانبول و عکا ، عملاً سمت و سوی آین آیین را تغییر داد و آن را به صورت آشنای دین های شناخته شده ، به ویژه اسلام، دور کرد.
برخی محققان، یکی از دلایل عدم نشر کتاب اقدس در چند دهه اخیر ،و نیز ترجمه نشدن آن به زبانهای اروپایی، را همین تغییر روش می دانند.
عبدالبهاء ،در سفر سه ساله خود آن چه را که بهائیان به عنوان تعالیم دوازده گانه می شناسند، ولی عملاً به هجده تعلیم بالغ می شود18 مدون و معرفی نمود و تعالیم باب و بهاء را با آن چه در قرن نوزدهم در غرب،خصوصاً روشنگری و مدرنیسم و اومانیسم متداول بود، آشتی داد.
به عبارت دیگر تعلیمات آیین بهائی با سفر عبدالبهاء ،به غرب طنین دیگری یافت.
برخی از این تعالیم در گفتار و نوشتار میرزاحسینعلی نوری مستتر بود وبرخی دیگر نتیجه مطالعات ،تجربیات و برخوردهای عبدالبهاء با تفکر غربی، به ویژه الهیات جدید مسیحی و نیز اندیشه ها و آمال ترقی و تجدد در مغرب زمین بود. 19
نمونه ای از این جمع آوری و التقاط که تفاوت تعالیم بهایی ،قبل و بعد از سفر عبدالبهاء به غرب را چشمگیر می سازد تعلیم راجع به لسان اسپرانتو است که در اوایل قرن بیستم طرفدارانی یافته بود، ولی به زودی غیر عملی بودن آن آشکار شد و در بوته فراموشی افتاد ( نوری. در لوح شیخ، ص 101-102، نیز اشاره ای به این خط کرده است ) .
موارد دیگر تعالیم دوازده گانه عبارت است از : ترک تقلید ( و به تعبیر متداول نزد بهائیان ،تحری حقیقت) .
تطابق دین با علم و عقل ، وحدت اساس ادیان ،بیت العدل ، وحدت عالم انسانی ، ترک تعصبات ،الفت و محبت میان افراد بشر، تعدیل معیشت عمومی، تساوی حقوق رجال و نساء، تعلیم و تربیت اجباری، صلح عمومی و تحریم جنگ .
عبدالبهاء این تعالیم را از ابتکارات پدرش قلمداد می کرد و در مواضع گوناگون گفته بود که پیش از او چنین تعالیمی وجود نداشته است (عبدالبهاء، خطابات، ص 191)؛
با این همه در معرفی آیین بهائی و آن چه میرزا حسینعلی آورده است . بر این نکته که او «تجدید تعالیم انبیا» کرده و «اساسی که جمیع پیغمبران گذاشتند آن اساس بهاءالله است و آن اساس، وحدت عالم انسانی است ،آن اساس محبت عمومی است، و آن اساس صلح عمومی بین دول است. و…»
(همان، خطابات، چاپ زرقانی و کردی، ج 1، ص 18-19، ج 2، ص 286) تأکید کرده بود.
عبدالبهاء چندین کتاب نیز نوشت که اهم آنها بدین قرار است:
مقاله شخصی سیاح، گزارشی است از زبان یک سیاح موهوم، در باره تاریخ باب و بهاء (در باره
این کتاب و تأثر آن از آثار آحوند زاده، محیط طباطبائی، سال 3، ش 6، ص 427، سال4، ش 2، ص 115)؛
مفاوضات ،مکاتیب ،خطابات، هر سه مشتمل بر مطالب مختلف و سخنرانی ها و نامه های او، تذکره الوفا که زندگی نامه شماری از قدمای آیین بهائی است.
پانوشت:
1. نوری، مجموعه الواح مبارکه، ص 39-403 .
2. محیط طباطبائی، سال 6، ش 1، ص 22.
3. زعیم الدوله تبریزی، ص 315.
4. عبدالبهاء، مکاتیب، ج 1، ص 442-443؛ شوقی افندی ، توقیعات مبارکه، ص 138-139، 146-148؛ اشراق خاوری، 1331ش، ص 27؛ فیضی ، ص 54.
5. فیضی، ص 97-102.
6. همان ، ص 57.
7. برای نمونه ، حاجی میرزا جانی کاشانی ،مقدمه براون.
8. ج 3، ص 125-129.
9. مهتدی، ج 2، ص 153؛ محیط طباطبائی، سال4، ش 3، ص 204.
10. سلیمانی اردکانی، ج 2، ص282.
11. عبدالبهاء ،مکاتیب ،ج 2، ص 312.
12. شوقی افندی، قرن بدیع، ج 3، ص 297.
13. عبدالبهاء ،مکاتیب ج 3، ص 347.
14. شوقی افندی، قرن بدیع، ج 3، ص 299؛ آیتی، 1342، ج 2، ص 305.
15. شوقی افندی، قرن بدیع، ج 3. ص 321-322.
16. عبدالبهاء در آخرین روز زندگی در مراسم نماز جمعه شرکت کرده بودند اسلمونت ، ص 75.
17. فرید، ص 42.
18. مومن، ص 185.
19. دایره المعارف جهان اسلام آکسفورد ، ذیل Bahaiا.