مبارزات دامنه دار انسان براى بزرگداشت ناحیه جسم، در این عصر از ویژگیهاى خاصى برخوردار است، که سایر دوره ها از این خصوصیات و ویژگی ها خالى بود.
پیشرفت تکنیک و صنعت، اعماق دریا، پهنه بیابانها، و دل آسمانها را به تسخیر بشر آورده، و رشد دانش بسیارى از مشکلات را حل کرده است.
مسافرتهائی که یکسال زمان لازم داشت، با چند ساعت طى میشود، خطراتیکه در جاده ها بشر را تهدید میکرد از بین رفته، دانش پزشکى سختترین امراض را علاج میکند، اعضاء سالم بدن انسانیکه در مرز مرگ است از قبیل قلب و چشم ببدن مریضیکه زمینه زندگى دارد پیوند میزنند.
شهرها در آغوش زندگى مدرن قرار گرفته، ساختمانهاى صد طبقه و آسمانخراش ساخته شده، و در این ساختمانها انواع وسائل راحتى بکار رفته، روز بروز وسائل مجهزتر و کالاهاى بهتر در اختیار بشر قرار میگیرد و سفره عیش و نوش گسترده تر میگردد.
دل کوهها و معادن شکافته میشود، با باز شدن تونلهاى طولانى مسیر جادهها کوتاهتر میگردد، خیابانها چند طبقه ساخته میشود، سرعت قطارها نزدیک بسرعت هواپیما میشود.
از زیر دریا نفت استخراج میگردد، دل زمین هرچه که سخت باشد براى یافتن منابع انرژى باز شده، و براى پاکسازى هوا جنگل مصنوعى ایجاد میشود.
براى آبیارى مناطق کشاورزى از ابر مصنوعى استفاده کرده و بارانهاى دست ساخته زمین را بشادابى و خرمى مینشاند.
براى کوبیدن دشمن از مجهزترین سلاحها بهره میگیرند، و گاهى میگویند: از سطح کره ماه، یا سطح یک ستاره مراکز دشمن را نابود میکنیم. از دورترین نقطه زمین بفاصله چند ثانیه صوت و تصویر میفرستند.
و در کمترین مدت خبر مهمى را در سطح جهان پخش میکنند.
اینها و هزاران برنامه دیگر از برکت مبارزات دامنهدار بشر با جهل و نادانى نصیب حیات گشته و تا حدودى بمشکلات جسمى پایان داده، و راه بهرهگیرى از عوامل طبیعت را آسانتر کرده است، هنوز هم با سرعت هرچه تمامتر سیر در این مسیر را ادامه میدهد و براى تهیه عیش و نوش بیشتر دو اسبه در میدان علوم مادى بجلو میراند.
خسارتهاى سنگین
پیشرفت حیرتانگیز بشر را در بدست آورد وسائل زندگى جسم و گستردن سفره عیش و نوش براى بعد مادى وجود در بخش قبل دانستید با کمال تأسف باید گفت اکثریت مردم این عصر، در همه کشورها نمیخواهند یا نخواسته اند در ناحیه روح و روان بتقویت و پاکسازى خویش برخاسته، بمبارزه بر علیه کجرویها و شیطنتها اقدام کنند.
با دیدن اینهمه ضرر و حسارت، و مشاهده اینهمه جنایت و بدبختى بعلاج خویش برخیزند.
در سطح بینالمللى دروغ میگویند، با ملتها و ملت خود خدعه میکنند، جنگ و خونریزى بپا میکنند و علتى هم جز استعمار و استثمار ندارد براى بیغما بردن منابع و فرهنگ و اقتصاد ملل ضعیف برمیخیزند، براى گرسنه نگاهداشتن جوامع عقب افتاده بخاطر بهرهکشى از آنان، مازاد غذا و خوراکى خود را کشتى کشتى بدریا میریزند، درحالیکه ملیونها نفر از گرسنگى جان میدهند و اینان بتماشا میایستند، ذرهاى عاطفه بخرج نداده و یک دل بحال اینان نمیسوزد. تمام عهد و پیمانهاى صلح و مودت، دوستى و برادرى، و نتیجه کنفرانسها و سمینارها و نشست و برخاستها فقط بر صفحه چند کاغذ پاره منعکس میگردد!
اکثر زنان را از ویژگیهاى مادر بودن محروم نموده، و جنس لطیف را بهر کوى و برزن کشیده، و هر نوع بهرهایکه مایل باشد ارزان و مفت از بدن نیمه عریان او میگیرد! در برابر عشوه یک دختر، اسرار یک کشور و کیان یک ملت را بدست دشمن سپرده، و براى چند لحظه در آغوش زیبا چهرهاى کشورى را بباد میدهد.
از فریب دادن این و آن خسته نمیشود، ناموس دیگران را میدزدد، روزى یک رفیقه عوض میکند، سرمایه هاى انسانى را به یغما میبرد، دختران را بى صورت نموده، گاهى آنان را به پولداران شرق و غرب میفروشد، ملیونها تومان حقوق ضعیفان را براى یک شب نشینى، و آرمیدن در بستر یک زن بدکاره خرج میکند، ارکان خانواده ها را میلرزاند، و هستى مظلومان را بباد میدهد، از کشتار بى گناهان و حتى اطفال بى گناه و دختران معصومه و انسانهاى آزادیخواه باک ندارد.
از تربیت روان و رشد روح غفلت کرده، بخاطر فراموش کردن روان و شکوفا کردن استعدادهاى انسانى، زبون و پست گشته و دچار خسارتهاى سنگین و زیانهاى کمرشکن شده، انسانیته زیر صفر رفته بشر منبع شر و پلیدى گشته، بیچارگى از سر و رویش میبارد، خجالت نمیکشد حیا نمیکند، آمار جنایات و مفاسدش از چندین جلد کتاب قطور تجاوز میکند، راستى چرا اینچنین پست و زبون شده! عاقبت این زندگى بکجا میکشد از غربیان و از ما بهتران بکجا کشیده؟ کار این جنایتکاران بجائى رسیده که در مفهوم لغات تصرف میکنند، بمعانى کلمات تجاوز مینمایند، صفات عالى انسانى را ساخته علل تاریخى و مقتضیات جغرافیائى میدانند و میگویند امروز آن روز نیست، و دوره این خصائل سپرى شده «براى یقین کردن باین تجاوز بنوشتههاى فروید و سایر یهودیان و نوکران و کاسهلیسان اینان رجوع کنید، ببینید بیدادگرى را تا کجا کشانیدهاند!!
نسخه عالم کبیر رویش سیاه شده، و از وحشیان و درندگان جنگل وحشىتر و درندهتر، کلمه محبت و عشق که زیربناى هستى و حقایق است در چهارچوب غریزه جنسى یا بدتر همجنس بازى حبس شده، حقایق روحى و واقعیات ملکوتى و عوامل تکامل را ارتجاع نامیده و عشق بآنها را بیهوده میدانند، راستى تفو بر تو اى چرخ گردون تفو.
گرانخوابى گریبان جامعه انسانى را گرفته، پلید موجى زوایاى حیاتش را پر کرده، صحنه زندگى تبدیل بگورستانى شده که از هر مرده زنده نمایش عجیب بوى تعفن بمشام میرسد، دنیاى زندگى تبدیل بباتلاق پر از آب گندیده از اعمال و رفتار غلط بشر گشته، انحطاط روحى بحد نهائى رسیده، هنر و صنعت و علم و تمدن و تکنیک همه در استخدام این بىهنران و درندهخویان است، تمام مراکز مهم عالم بدست ناپاکان افتاده و با عصبانى شدن دو مغز پر از الکل و دو چهره دیوانه و فشار دو دکمه در غرب امپریالیسم و شرق کمونیست، تمدن و بشریت تبدیل بتل خاکسر میگردد.
بیچاره بشر، بدبخت انسان، فرومایه آدمیزاد، با اینکه در ناحیه روح از سرمایههائى چون خرد، اندیشه، تفکر، عقل، وجدان، فطرت، نبوت، امامت و ولایت، کتاب آسمانى قرآن مجید، عرفان مثبت، اخلاق، نصیحت ناصحان، پند واعظان، حماسههاى تربیتى، شعر شاعران دار بر دوش برخوردار است، ولى اینهمه دچار پستى و زبونى، ذلت و اسارت و بدبختى است چرا؟
بخاطر اینکه تمام همت صرف مبارزه در راه بزرگداشت جسم است و از جان و روح که بمنزله عیسى وجود و موسى در برابر فرعون است غفلت دارد و از عوامل رشددهنده جان بهره نمیگیرد و با دشمنان روح با داشتن اینهمه وسیله بجنگ و مبارزه برنمیخیزد!!
مبارزان آزاده
روان و روح فراموش شده، بنابراین اکثر مردم زمان شیطانند و شیطانپرست، بتاند و بتپرست، در بند فریبند و فریبکار فرعونند و فرعونساز، فاسدند و مفسد و عجیبتر اینکه براى گول زدن دیگران هر روزدر پس واژههاى مقدسى از قبیل آزادى، حقوق بشر، دموکراسى، ملیت، تسلیحات اخلاقى، پنهان میشوند تا بیش از پیش چهره کثیف استعماریشان پنهان بماند، مبادا مردم
بیدار شده و بر علیه آنان بشورند. «1»
بیشتر مردم امروز در ناحیه جسم و خصوصا مسائل مربوط بشهوت از آزادى و بىبندوبارى همه جانبه برخوردارند، ولى در جهت روح و روان فاقد واقعیتها.
عدم توجه بتربیت روان، قرار ندادن روح در گردونه رشد، منشاء آنهمه مفاسد، و مولد آنهمه رسوائىهائیست که در قسمت قبل ملاحظه کردید.
ولى باید گفت در برابر آنگونه مردم ناتوان، که براى خود هیچگونه قوتى دست و پا نکرده، و در مقابل کوچکترین گناه، چون سربازى تعلیم ندیده در برابر رستم دستان، با مغز بچاه بدبختى فرومیروند خدا ساختگانى بودند و هستند که هر زاویه زندگى پرشورشان براى ساختن یک ملت بهترین درس است.
کیفیت تربیت روحى آنان، انعکاسى از صفات پاک خداست، و از طریق اجراى خواستههاى الهى که در قرآن مجید و سنت پیامبر آمده، فراهم شده است. نتیجه پرورش روان، تقوا و نیروى عظیم خویشتنداریست که آنان را در برابر هجوم هواى نفس و شئونش، و در مقابل دشمنان خطرناک توحید، بپایدارى و استقامت واداشته، و تا سرحد پیروزى آنان را بجلو رانده است.
چه صحنههاى حیرتانگیزى در حیات آنان دیده میشود، چه برنامههاى اعجابانگیزى داشتند، چه مقاومت و سرسختى عجیبى از خود در برابر هجوم عوامل گناه نشان دادند.
میدانید که زورمندترین مردم از نظر جسم، در برابر غریزه شهوت و جلوه مال همچون پرکاهى در برابر هجوم سیل بنیانکن بودند، ولى اینان که از نظر روح داراى نیروى خدائى بودند، در برابر حمله گرگ هواى نفس، و جلوههاى پرزرق و برق مال، و برنامه ریاست آنچنان از خویش مقاومت نشان میدادند که گوئى کوهى در برابر کاهى قرار گرفته.
در این زمینه خوبست از خویشتندارى آنان در برابر ریاست شهوت، مال، که هر زوردارى را بخاک ذلت نشانده، شاهد آورده تا شما و مخصوصا نسل جوان بدانند، که آدم شدن ممکن است، و مبارزه در برابر هجوم فساد باید کار هر انسان خهردمند باشد، و آگاه شوند که در هر عصرى چهرههاى پرفروغى میدرخشند که جبین تاریخ و حیات از آنان آبرو گرفته و میگیرد.
1- حکومت نارواى عثمان وضع جامعه اسلامى را بهم زده بود، حکومت فقط از عنوان اسلام بهره داشت، ولى واقعیت آن عبارت بود از یک حکومت صددرصد ابلیسى و جاهلى که در سایه شوم آن حزب کثیف اموى عهدهدار تمام مقامات مملکتى بود، و حزب الله در هیچ برنامه اى راه نداشت.
قلم نویسندگان شکسته شده بود، زبان گویندگان از پس سر درآمده بود، بیداران راه از برنامههاى حیاتى محروم بودند، دهان آمرین بمعروف و ناهین از منکر را میدوختند، فاصله جهنمى طبقاتى بحد نهائى رسیده بود، دارندگان از سیرى میمردند، و نداران از گرسنگى قالب تهى میکردند.
در این میان مشعل هدایتى براى روشن کردن جو تاریک آن روز بنام ابو ذر با تمام وجود میسوخت، لحظهاى از پا نمى نشست، حکومت ضد الهى عثمان را بر سر کوى و بام رسوا میکرد، قرآن میخواند و مفهوم واقعى اش را در اختیار مردم میگذاشت، ملت را علیه بیدادگرى میشوراند، خفتگان را بیدار مینمود، از حق و حقیقت حمایت داشت سختى ها میدید، زجرها میکشید، ولى از پاى نمى نشست، حکومت بهر وسیله ممکن براى خاموشى او اقدام کرد نشد، تا بخیال خودش از طریق کانال پول دست بساکت کردن ابو ذر بود.
در آن زمان که کاخهاى بنى امیه و کارگزاران دولت در مدینه و زمینهاى زیاد و آب و حشم و زر و زور و مال آنان چشمها را خیره میکرد ابو ذر و ابو ذرها در آتش فقر میسوختند، حق آنان بیغما و غارت رفته بود.
ابو ذر خرج خانه و زن و فرزندانش را بوسیله شیری که از یک یا چند بز ماده میگرفت تأمین میکرد و پولداران و مالپرستان بخاطر اینکه زر و سیم زیادى داشتند سطح زندگى را در آن روز بالا برده بودند، معلوم است که بر سر تهیدستان چه میآید، در چنان حالى عثمان غلام مخصوص خود را خواست، سه هزار دینار در اختیارش گذاشت و گفت اگر این پول را بابو ذر بقبولانى ترا آزاد خواهم کرد.
غلام با خوشحالى هرچه تمامتر بدر خانه آن مرد خدا آمد، مردیکه یکدینار آن روز مشکلى از مشکلاتش را حل میکرد، دق الباب نمود ابو ذر کنار در آمد، سه هزار دینار را تعارف کرد، ابو ذر پرسید چیست غلام داستان را گفت، ابو ذر فرمود آیا بتمام خانههاى تهیدست چنین مالى را دادهاند؟ گفت نه. گفت این مال از بیتالمال اس که تمام مسلمانان در آن شرکت دارند، عثمان مالک این اموال نیست که بهرکه بخواهد ببخشد، من نیازى بچنین مالى ندارم، آن را نزد اربابت برگردان و بگو بالاترین سرمایه من قبول ولایت و رهبرى و حکومت امیر المؤمنین است، و از این پس از این شیرینکاریها را در حق من روا ندارد، غلام گفت اگر بپذیرى من آزاد میشوم، ابو ذر گفت آرى تو یکنفر آزاد میشوى و من در بند حق یک ملت اسیر میگردم!!
ابو ذر با تمام زوایاى حکومت عثمان مبارزه داشت، جان بر سر مبارزه گذاشت، و لحظهاى از اقدام بر علیه طاغوت دست برنداشت او تسلیم برنامهاى جز برنامه خدا نگشت، و از زندگى خود آموزندهترین درسها را براى ملت اسلام بجاى گذاشت.
2- میگویند: بانسان فرزانهاى چون مقدس اردبیلى گفتند دروغ میگوئى گفت هرگز، زبان بتهمت میالائى گفت نه، بهنگام گرسنگى و تشنگى از شبهه و حرام استفاده میکنى پاسخ داد نه، گفتند اگر بهنگام طغیان غریزه شما را با زیباترین زن در اطاق خلوتى قرار دهند چه برنامهاى خواهید داشت، جواب گفت که باید خداى بزرگ بکمک این عاجز برخیزد، آرى در آنجا از نیروى عشق و ایمان بحق و تقوا و خویشتندارى بهره گرفته و بپاکى جان ضربه نخواهم زد، زندگى پرسود این مرد نمایشگر این بود که از گناه و حتى از مکروهات سخت پرهیز داشت.
راستى اگر تمام افراد جامعه چنین بودند چه جامعهاى داشتیم، جامعه نمونه و نمونهاى از جامعه بهشتى.
3- مینویسند: مرکبى را کرایه کرد تا از نجف بکربلا برود و با همان مرکب از کربلا به نجف بازگردد.
بهنگام بازگشتن از کربلا، نامهاى باو سپردند که در نجف بدست کسى برساند، از طرفى نامه را گرفت بخاطر اینکه حاجت برادر مؤمن را رد نکرده باشد، از طرف دیگر از مرکب پیاه شدو تا مقصد در کنار مرکب راه را پیاده طى کرد، میگفت من در وقت کرایه این مرکب اضافه بر خود و بار مورد نیازم چیزى نداشتم. اکنون یک نامه بمن اضافه شده، نمیدانم این اضافه بار را صاحبش راضى است یا نه، بهتر این که پیاده بروم، و خویش را قبل از احراز رضایت صاحب مرکب در برنامه غیر خدائى نیندازم، چه میدانم شاید عمر من تا رسیدن به نجف کفاف نداد، لااقل اگر در راه مردم مدیون مردم نمیرم!! راستى عاشقان خدا و تربیتیافتنگان مکتب توحید چه میکنند، آخر حاکمیت بر نفس تا کجا؟ اکثر مردم روزگار ما و مخصوصا زورداران و زرداران چه برنامههائى اجرا میکنند. اموال عمومى را میدزدند، و معادن ملتها را کشتى کشتى بغارت میبرند، چه مصیبت بزرگى است، و بزرگتر از آن غفلت صاحبان مال، و مالکان اصلى.
4- مینویسند: بین زنان حرمسراى امیرى زورمند، نزاع سختى در گرفت دختر زیبا چهره آن امیر از وضع داخلى خانه سخت رنجیده خاطر شد، نزدیک غروب آفتاب لباس خود را پوشید و در چادر عفت قرار گرفت و از ساختمان مجلل خود خارج شد.
آن مزان اول غروب خیابان و بازار بسته میشد، و همه مردم بخانه میرفتند در کوى و برزن کسى نبود، دختر وارد بازار خلوت اصفهان شد، در میان بازار مدرسهاى بود که دانشجویان علوم دینى در آن درس میخواندند، وارد مدرسه شد، باطاقى که یک دانشجو در آن درس میخواند وارد گشت طلبه جوان از مردم شهر گرگان و استرآباد آن روز بود، در بحبوحه جواین قرار داشت، جوان با دیدن یک عامل محرک شهوت همهچیز را فراموش میکند، و چون تنور جهنم شعلههاى غریزهاش زبانه میکشد دانشجوى جوان از دیدن آن فرشته زیبا و پناهنده شدنش، بگوشه یک اطاق نمور و ویرانه تعجب کرد، میخواست او را بمحاکمه بکشد، که ناگهان دختر باو گفت از خانوادهاى زورمندم، در برابرم مقاومت مکن ورنه برایت گرفتارى سخت فراهم میشوم. طلبه جوان سکوت کرد، دختر شام طلبید، پاسخ داد چیزى جز نان خشک و مقدارى ماست و پیاز ندارم، چنانچه بتوانى باین سفره ناچیز قناعت کنى، برایت فراهم آرم، دختر غذاى مدرسه را خورد و از دانشجوى جوان رختخواب خواست و با کمال اطمینان به بستر راحت رفت!
خانواده امیر از غیبت طولانى دختر نگران شدند، کمکم خبر بتمام محوطه ساختمان رسید.
امیر که از شدت غیرت نسبت بناموس خویش برافروخته شده، و خون دو چشمش را گرفته، و نفس در سینهاش حبس شده بود، دستور داد تمام مأمورین بجستجو برخاسته، و هرچه زودتر او را بیابند، ولى جیرهخواران هرچه بیشتر گشتند، کمتر یافتند.
بخاطر اینکه، دختر جوانش، با چهره خیرهکنندهاى که مخصوص او بود گرفتار دست متجاوزى نشود، از غصه نمیخوابید، دمى آرام نداشت، ولى کسى نبود بشاه بگوید: آرام باش، و راحت بخواب، زیرا ناموس تو امشب، در پناه یکى از تربیتشدگان مکتب الله است، کسى نبود باو بگوید اگر شما زورداران و زرداران در برابر غریزه جنسى در عین اینکه یک زن و چند زن رسمى دارید، کمترین مقاومتى از خود نشان نمیدهید، و دست خیانت بدیگران دراز میکنید، ولى براى حفظ شرف تو، و سلامت ناموست، و ناموس یک مملکت، انسانهائى یافت میشوند که با طغیان شهوت مبارزه کرده و درا ین میدان پیروزند، کسى نبود بامیر بگوید امشب دختر زیبا و جوانت در پناه یک روحانى پاکدل و پاکچشم و با تربیت قرار گرفته و او و امثال او نهتنها از ناموس تو نگهدارى میکنند، بلکه سلامت ناموس یک ملت و بل جهان بسته بپاکى و فضیلت آنان است.
صبح شد، دختر نماز بجاى آورد، ماندن آنشب را تا صبح براى ادب کردن، اهل حرم کافى دانست، بعمارت خویش بازگشت، خبر آمدنش در سراسر کاخ پیچید، پیدا شدنش را بامیر خبر دادند از محل اختفایش پرسید پس از آن که معلوم شد بمدرسه رفته، در اطاق یکى از طلاب شب را بپایان رسانده، دستور دستگیرى دانشجوى جوان صادر شد، مأمورین بسراغش رفتند، او را بدربار آوردند، از او سئوالاتى کرد: دخترم شب گذشته در اطاق شما بود، آرى، چرا او را پذیرفتى، تهدیدم کرد، از غذاى تو خورد، بلکه با نان و ماست سفره من قناعت کرد، در اطاقت خوابید، آرى، چند دست رختخواب داشتى، یک دست، خودت چه کردى؟ تا صبح بیدار بودم چهره این دختر را دید، آرى بهنگام ورود باطاق، اما نگاهم در اولین مرحله نگاه خارج از اختیار بود، شب را تا صبح بىتفاوت گذراندى نه، درحالیکه دخترم تنها در اختیار تو بود و امکان غلبه بر او را داشتى چه کردى؟ تا صبح با هواى نفس مبارزه کردم چگونه، با یاد خدا، بهنگام فشار آوردن غریزه که هر زورمندى را مغلوب میکند چه کردى؟ بنوبت انگشتان خود را روى شعله شمع مىگرفتم و از سوختن پوست دست بیاد عذاب بینهایت حق میافتادم، بدین وسیله شعله شهوت را خاموش میکردم. سپس انگشتان مجروح خود را در برابر امیر قلدر گرفت و گفت ببین، امیر باورش نیامد، از سلامت دختر جویا شد، خبر سلامتى او را بامیر دادند، خاصان درگاه را طلبید، در حضور آنان از طلبه سئوال کرد نامت چیست؟ پاسخ داد محمد باقر، تاکنون ازدواج کردهاى، نه، مهمان دیشب را بهمسرى میپذیرى؟ تا خدا چه خواهد، امیر میل دختر را جویا شد، جواب داد امر پدر برایم قابل پذیرش است، دختر را عقد کردند و به طلبه جوان سپردند، گروهى عقیده دارند این محمد باقر همان فیلسوف نامدار، محقق بزرگ، دانشمند عالیقدر، استاد بزرگوار حضرت میرداماد است، محدث بزرگوار مرحوم حاج شیخ عباس قمى در جلدا ول سفینة البحار ص 462 از قول سید علیخان در کتاب سلافه نقل میکند:
و اللّه قسم زمان از آوردن مانند و او نازا است، سپس میگوید: آنانکه از او خبر داشتند گفتهاند، مدت چهل سال شبها را به بستر استراحت نرفت، تمام شب را بمناجات با حق گذراند، و از کرامات عجیب او این بود که در تمام عمر براى یکشب نافله شب از او ترک نشد!!
اینان از شئون تمدن مانند زمان ما برخوردار نبودند، اما درون پاکشان بنور الهى روشن بود، و توان مبارزه ایشان با تمام برنامههاى ضد خدائى از نیرومندترین اسلحههاى گرم زمان ما نیرومندتر!
قدرتمندانى بودند که در برابر کششهاى غلط شهوت و مال مغلوب نمیشدند، و مسند حکومت را نیز از یک جفت کفش پاره بىارزش، بىارزشتر میدانستند، و خلاصه هیچ عامل غلطى آنان را از مسیر مستقیم باز نمیداشت، نکته مهمى که در پایان این بخش لازم است یادآورى شود، این است که خداوند مهربان، استعداد مبارزه با هر نوع خطر را در وجود تمام مرد و زن قرار داده، این مردم هستند که باید خویش را در معرض نسیم تربیت الهى که قواعدش منعکس در قرآن و سنت است قرار دهند، تا همه استعدادهایا نسانى آنان شکوفا گردد، و در تمام زمینههاى حیات بتوانند، نیروهاى اهریمنى درونى و برونى را از سر راه خود برداشته، و سلامت دنیا و آخرت خویش را تأمین کنند. قرآن مجید در سوره الشمس باین واقعیت و نتایج سرشارش اشاره کرده، آنجا که میفرماید:
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها، وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها، وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها، وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها وَ السَّماءِ وَ ما بَناها، وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها، وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها، فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها.
قسم بخورشید، و تابشش، سوگند بماه آن هنگام که آفتاب آنرا میدرخشاند. و بروز زمانیکه خورشید آن رار وشن میکند، و بشب وقتیکه عالم را در پرده سیاهى میپوشاند، و بآسمان و آنکه آنرا بنا کرد و بزمین و آن که آن را بساط زندگى کرد، و سوگند بجان و روان و آنکه بآن اعتدال و استواء و استقامت داد، سوگند بتمام این برنامهها که ما بروان و نفس بشر خیر و شر را الهام کرده و آنرا نسبت بشناخت حق و باطل راهنمائى نموده، و تمام استعدادات لازم را براى رسیدن برشد هو کمال در آن قرار دادیم، رستگار شد آنکس که از پس الهام حق بشکوفا کردن قواى نفس برخاست و بتقویت نیروى خویشتندارى و تقوا اقدام کرد. تا خود را از تمام آلودگیها برکنار داشت، و آنکس که از هدایت و الهام الهى بهره نگرفت، و از شکوفا کردن نیروهاى نفسى خوددارى کرد، و به تضعیف خویش همت گماشت، و بر روى حقایق وجود پرده کشید، و با دست خود بناقص کردن روان اقدام کرد، خویش را دچار ذلت و زبونى نموده و زمینه خزى دنیا و عذاب آخرت را براى خود فراهم کرده است.
پی نوشت :
______________________________
(1)- مانند سخنرانیها و مصاحبه هاى شاه خائن که بمدت سى و هفت سال اکثر ملت ایران را فریب میداد، و در سایه تبلیغات ساحرانه بیغماگرى مشغول بود اما جامعه ایرانى به رهبرى حضرت امام خمینى تمام مواضع فریبکاریا و را شناختند و با سالح ایمان و قوت روح بجنایاتش خاتمه دادند. من زمانى بنوشتن این کتاب اشتغال داشتم که تازه از زندان شاه نجات پیدا کرده بودم، و هر روز در تظاهرات خیابانى در سراسر ایران شاهد کشتار وحشیانه مردم که براى آزادى و استقلال قیام کرده بودند بودم، و زمانى این کتاب را مشغول چاپ شدم که ملت ایران از شر استعمار خارجى و استبداد داخلى نجات پیدا کرده بود و هم اکنون در سایه رهبرى روح خدا مشغول بازسازى اقتصادى و معنوى ایران است.