چرا اسلام، در برخی موارد حقوق زن و مرد را مساوی قرار نداده است؟
پاسخ استاد شهید، مرتضی مطهری: زن و مرد به دلیل اینکه یکى زن است و دیگرى مرد، از جهات زیادى مشابه یکدیگر نیستند و جهان براى آنها یکجور نیست. بر این اساس،می بایست از جهات گوناگونی مانند حقوق و تکالیف و مجازاتها وضع مشابهى نداشته باشند. یعنی اصل عدالت حکم میکند که وقتی زن و مرد متفاوتند حقوقشان نیز مانند خودشان و متناست شرایطشان باشد نه اینکه شبیه یکدیگر و یکجور وضع شود.
زن اگر بخواهد حقوقى مساوى حقوق مرد و سعادتى مساوى سعادت مرد پیدا کند راه منحصرش این است که مشابهت حقوقى را از میان بردارد، براى مرد حقوقى متناسب با مرد و براى خودش حقوقى متناسب با خودش قائل شود. تنها از این راه است که وحدت و صمیمیت واقعى میان مرد و زن برقرار مىشود و زن از سعادتى مساوى با مرد بلکه بالاتر از آن برخوردار خواهد شد. نباید با تقلید و تبعیت کورکورانه از روش غرب- که هزاران بدبختى براى خود آنها به وجود آورده- نام قشنگى (تساوی حقوق) روى یک فرضیه غلط (تشابه حقوق) بگذاریم و بدبختیهاى نوع غربى را بر بدبختیهاى نوع شرقى زن بیفزاییم. حرف ما این است که عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودى که طبیعت زن و مرد را در وضع نامشابهى قرار داده است، هم با عدالت و حقوق فطرى بهتر تطبیق مىکند و هم سعادت خانوادگى را بهتر تأمین مىنماید و هم اجتماع را بهتر به جلو مىبرد. این چیزی است که اسلام میگوید.(1)
آیا زن و مرد متفاوتند؟ ارسطو می گوید:« نوع استعدادهاى زن و مرد متفاوت است و وظایفى که قانون خلقت به عهده هر یک از آنها گذاشته و حقوقى که براى آنها خواسته، در قسمتهاى زیادى با هم تفاوت دارد.» مردم دنیاى قدیم زن و مرد را که ارزیابى مىکردند، تنها از این جهت بود که یکى درشت اندامتر است و دیگرى کوچکتر، یکى خشنتر است و دیگرى ظریفتر، یکى بلندتر است و دیگرى کوتاهتر، یکى کلفت آوازتر است و دیگرى نازک آوازتر. حداکثر که از این حد تجاوز مىکردند، این بود که تفاوت آنها را از لحاظ دوره بلوغ در نظر مىگرفتند و یا تفاوت آنها را از لحاظ عقل و احساسات به حساب مىآوردند؛ مرد را مظهر عقل و زن را مظهر مهر و عاطفه مىخواندند. در دنیاى جدید در پرتو مطالعات عمیق پزشکى، روانى و اجتماعى تفاوتهاى بیشتر و فراوانترى میان زن و مرد کشف شده است که در دنیاى قدیم به هیچ وجه به آنها پى نبرده بودند. رشد بدنى زن سریعتر است و رشد بدنى مرد بطئتر. حتى گفته مىشود جنین دختر از جنین پسر سریعتر رشد مىکند. رشد عضلانى مرد و نیروى بدنى او از زن بیشتر است. مقاومت زن در مقابل بسیارى از بیماریها از مقاومت مرد بیشتر است. زن زودتر از مرد به مرحله بلوغ مىرسد و زودتر از مرد هم از نظر تولید مثل از کار مىافتد. دختر زودتر از پسر به سخن مىآید. مغز متوسط مرد از مغز متوسط زن بزرگتر است ولى با در نظر گرفتن نسبت مغز به مجموع بدن، مغز زن از مغز مرد بزرگتر است. ریه مرد قادر به تنفس هواى بیشترى از ریه زن است. ضربان قلب زن از ضربان قلب مرد سریعتر است. میل مرد به ورزش و شکار و کارهاى پر حرکت و جنبش بیش از زن است.
احساسات مرد مبارزانه و جنگى و احساسات زن صلح جویانه و بزمى است. مرد متجاوزتر و غوغاگرتر است و زن آرامتر و ساکتتر. زن از توسل به خشونت درباره دیگران و در باره خود پرهیز مىکند و به همین دلیل خودکشى زنان کمتر از مردان است. مردان در کیفیت خودکشى نیز از زنان خشن ترند. مردان به تفنگ، دار، پرتاب کردن خود از روى ساختمانهاى مرتفع متوسل مىشوند و زنان به قرص خوابآور و تریاک و امثال اینها. احساسات زن از مرد جوشانتر است. زن از مرد سریع الهیجانتر است، یعنى زن در مورد امورى که مورد علاقه یا ترسش هست زودتر و سریعتر تحت تأثیر احساسات خویش قرار مىگیرد، و مرد سردمزاجتر از زن است. زن طبعاً به زینت و زیور و جمال و آرایش و مدهاى مختلف علاقه زیاد دارد برخلاف مرد. احساسات زن بىثباتتر از مرد است. زن از مرد محتاطتر، مذهبىتر، پرحرفتر و ترسوتر و تشریفاتىتر است. احساسات زن مادرانه است و این احساسات از دوران کودکى در او نمودار است. علاقه زن به خانواده و توجه او به اهمیت کانون خانوادگى بیش از مرد است. مرد از زن بیشتر قدرت کتمان راز دارد و اسرار ناراحت کننده را در درون خود حفظ مىکند و به همین دلیل ابتلاى مردان به بیمارى ناشى از کتمان راز بیش از زنان است. زن از مرد رقیق القلبتر است.
مرد بنده شهوت است و زن در بند محبت است. مرد زنى را دوست مىدارد که پسندیده و انتخاب کرده باشد و زن مردى را دوست مىدارد که ارزشش را درک کرده باشد و دوستى خود را قبلًا اعلام کرده باشد. مرد مىخواهد شخص زن را تصاحب کند و در اختیار بگیرد و زن مىخواهد دل مرد را مسخر کند و از راه دل او بر او مسلط شود. مرد مىخواهد از بالاى سر زن بر او مسلط شود و زن مىخواهد از درون قلب مرد بر مرد نفوذ کند. زن از مرد شجاعت و دلیرى مىخواهد و مرد از زن زیبایى و دلبرى. زن حمایت مرد را گرانبهاترین چیزها براى خود مىشمارد. زن بیش از مرد قادر است بر شهوت خود مسلط شود. شهوت مرد ابتدایى و تهاجمى است و شهوت زن انفعالى و تحریکى.
پروفسور ریک مىگوید: در تورات آمده است: «زن و مرد از یک گوشت به وجود آمدهاند». بلى، با وجودى که هر دو از یک گوشت به وجود آمدهاند، جسمهاى متفاوت دارند و از نظر ترکیب بکلى با هم فرق مىکنند. علاوه بر این، احساس این دو موجود هیچ وقت مثل هم نخواهند بود و هیچ گاه یک جور در مقابل حوادث و اتفاقات عکس العمل نشان نمىدهند. زن و مرد بنا به مقتضیات جنسى رسمى خود بهطور متفاوت عمل مىکنند و درست مثل دو ستاره روى دو مدار مختلف حرکت مىکنند. آنها مىتوانند همدیگر را بفهمند و مکمل یکدیگر باشند ولى هیچ گاه یکى نمىشوند و به همین دلیل است که زن و مرد مىتوانند با هم زندگى کنند، عاشق یکدیگر بشوند و از صفات و اخلاق یکدیگر خسته و ناراحت نشوند.»
چرا زن و مرد متفاوتند؟ خلقت این تفاوتها را براى این به وجود آورده است که پیوند خانوادگى زن و مرد را محکمتر کند و شالوده وحدت آنها را بهتر بریزد. و به دست خود، حقوق و وظایف خانوادگى را میان زن و مرد تقسیم کند. قانون خلقت تفاوتهاى زن و مرد را به منظورى شبیه منظور اختلافات میان اعضاى یک بدن ایجاد کرده است. اگر هر یک از چشم و گوش و پا و دست و ستون فقرات در وضع مخصوصى قرار گرفته، نه از آن جهت است که با دو چشم به آنها نگاه شده و به یکى نسبت به دیگرى جفا شده است. تفاوتهاى زن و مرد «تناسب» است نه نقص و کمال. قانون خلقت خواسته است با این تفاوتها تناسب بیشترى میان زن و مرد- که قطعاً براى زندگى مشترک ساخته شدهاند و مجرد زیستن انحراف از قانون خلقت است- به وجود آورد.
دستگاه عظیم خلقت براى اینکه به هدف خود برسد و نوع را حفظ کند، جهاز عظیم تولید نسل را به وجود آورده است؛ دائماً از کارخانه خود، هم جنس نر به وجود مىآورد و هم جنس ماده، و در آنجا که بقا و دوام نسل احتیاج دارد به همکارى و تعاون دو جنس (مخصوصاً در نوع انسان) براى اینکه ایندو را به کمک یکدیگر در این کار وادارد، طرح وحدت و اتحاد آنها را ریخته است؛ کارى کرده است که خودخواهى و منفعت طلبى- که لازمه هر ذى حیاتى است- تبدیل به خدمت و تعاون و گذشت و ایثار گردد، آنها را طالب همزیستى با یکدیگر قرار داده است؛ و براى اینکه طرح کاملًا عملى شود و جسم و جان آنها را بهتر به هم بپیوندد، تفاوتهاى عجیب جسمى و روحى در میان آنها قرار داده است و همین تفاوتهاست که آنها را بیشتر به یکدیگر جذب مىکند، عاشق و خواهان یکدیگر قرار مىدهد. اگر زن داراى جسم و جان و خلق و خوى مردانه بود محال بود که بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و مرد را شیفته وصال خود نماید، و اگر مرد همان صفات جسمى و روانى زن را مى داشت ممکن نبود زن او را قهرمان زندگى خود حساب کند. پانوشت:
1. ر.ک:نظام حقوق زن در اسلام، شهید مطهری، ص 133