معاشرت، همنشینى، دوستى و رفاقت از نظر اسلام یا به تمام معنا زمینه ساز خیر براى انسان و یا به تمام معنا زمینه ساز شرّ براى آدمى است.
گاهى نیکبختى و سعادت محصول معاشرت صحیح و زمانى بدبختى و شقاوت ثمره معاشرت نادرست و ناسالم است.
پارهاى از برنامهها، خیر و خوبى اش جزئى و آنچنان که باید قابل توجه نیست و بخشى از امور، شر و بدى اش اندک و آنسان که باید مورد نظر نیست اما بسیارى از واقعیات، خیرش فراوان و خیلى از مسائل شرش فراگیر و موجب سقوط و هلاکت آدمى است.
معاشرت و همنشینى با دیگران و دوستى و رفاقت با مردم از امورى است که اگر مثبت باشد و موردش درست و صحیح انتخاب گردد، خیرش نسبت به دنیا و آخرت انسان فراگیر است و اگر باطل و منفى باشد و موردش بجا و درست انتخاب نشود، شرش دامنگیر حیات دنیا و آخرت انسان است.
گاهى انسان از نظر زشتى باطن و رفتارهاى ناپسند و کردارهاى شیطانى تا دوزخى شدن پیش مىرود ولى بر اثر برخورد با دوستى سالم، دلسوز، مؤمن و خیرخواه، تغییر جهت مى دهد و با اثر گرفتن از دوست پاک طینت و مؤدبش در راه بهشت و صراط مستقیم حق قرار مى گیرد.
گاهى انسان از نظر زیبایى باطن و رفتارهاى پسندیده و کردارهاى الهى تا بهشتى شدن و تأمین سلامت دنیا و آخرت پیش مى رود ولى به خاطر برخورد با دوستى خوش ظاهر و بد باطن و بى ادب و بى دین، تغییر مسیر داده با اثر گرفتن از آن منبع شر در راه دوزخ و طریق باطل قدم مى گذارد.
این دو معنا در طول تاریخ بسیار اتفاق افتاده تا جایى که قرآن مجید به هر دو مورد در آیات فراوانى اشاره دارد و هر دو جهت را مایه عبرت و پند براى علاقه مندان به معاشرت مى داند.
فرزند پیامبرى چون حضرت نوح علیه السلام که داراى مقام با عظمت اولواالعزمى بود، از پدر بزرگوارش جدا شد و منکران حق و حقیقت و شهوترانان بى اصل و نسب و گمراهان و گمراه کنندگان بىادب را به رفاقت و معاشرت انتخاب کرد و از روش و منش آنان چنان اثر پذیرفت که بناى شخصیت الهى و انسانى او ویران گشت و به عذاب استیصال که عذاب غرق شدن در امواج شکننده آب بود، گرفتار آمد و درخواست پدر براى نجاتش از خدا به اجابت نرسید!!
[... وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فِی مَعْزِلٍ یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرِینَ قالَ سَآوِی إِلى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ* وَ قِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ* وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ* قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ].
... و نوح فرزندش را که در کنارى بود، بانگ زد که اى پسرم! همراه ما سوار شو و با کافران مباش گفت: به زودى به کوهى که مرا از [این] آب نگه دارد، پناه مى برم. نوح گفت: امروز در برابر عذاب خدا هیچ نگه دارندهاى نیست مگر کسى که [خدا بر او] رحم کند. و موج میان آن دو حایل شد و پسر از غرقشدگان گردید.* و [پس از هلاک شدن کافران] گفته شد: اى زمین! آب خود را فرو بر، و اى آسمان! [از ریختن باران] باز ایست، و آب کاستى گرفت و کار پایان یافت و کشتى بر [کوهِ] جودى قرار گرفت و گفته شد: دورى [از رحمت خدا] بر گروه ستمکاران باد.*
و نوح [پیش از توفان] پروردگارش را ندا داد و گفت: پروردگارا! به راستى که پسرم از خاندان من است و یقیناً وعده ات [به نجات خاندانم] حق است و تو بهترین داورانى.* خدا فرمود: اى نوح! به یقین او از خاندان تو نیست، او [داراى] کردارى ناشایسته است، پس چیزى را که به آن علم ندارى از من مخواه، همانا من تو را اندرز مىدهم که مبادا از ناآگاهان باشى..
پسر نوح با بدان بنشست |
خاندان نبوتش گم شد |
|
سگ اصحاب کهف روزى چند |
پى نیکان گرفت و آدم شد |
|
اثر شگفتانگیز معاشرت چه در جهت مثبتش و چه در جهت منفىاش هرگز قابل انکار نیست.
وقتى انسان بخصوص در ایام جوانى که ایام اوج عواطف و احساسات و غرائز و امیال است به انسانى که مثبت است و از روش و منش پاک و با منفعت بهره دارد دل ببندد و با او رفیق و همنشین شود و نشست و برخاست کند، یقیناً پاکى و مثبت بودن او در انسان اثر مى گذارد و هنگامى که آدمى با شخصى گمراه، بى تربیت و بى ادب در حالى که قدرت بر تغییر او ندارد همنشین گردد و به او دلبستگى پیدا کند، منش و روش نامطلوب او در انسان اثر مىگذارد و وى را به چاه بدبختى و محرومیت از شکوفا شدن استعدادها سرنگون مى سازد.