نامگذارى امام حسن علیه السلام
در پانزدهم ماه مبارک رمضان، خداوند مهربان به خاندان رسالت و نبوت، فرزندى عنایت فرمود. این فرزند از نظر جدّ، مادربرزگ، پدر، مادر، برادر و خواهر نعمت خدا بر او کامل بود. زیرا از زمان پدید آمدن انسان، هیچ فرزندى داراى چنین خانواده و ریشهاى در عالم معنویت نبوده است.
وقتى رسول خدا صلى الله علیه و آله بعد از ولادت این فرزند، از خانواده خود سؤال کردند که چه نامى براى او انتخاب کردهاید، عرضه داشتند ما در نام گذارى این فرزند، بر شما سبقت نمىگیریم؛ رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: من در نامگذارى او از پروردگار سبقت نمىگیرم؛ یعنى حتى نام فرزندان خود را آسمانى، ملکوتى و معنوى انتخاب کنید.
سابقه داشته که پروردگار عالم کسانى را نام گذارى کرده است. در قرآن خداوند به حضرت زکریا علیه السلام مىفرماید: فرزندى به تو عنایت مىکنم که نام او را یحیى انتخاب کردم و این نام در گذشته سابقه نداشته است. «1» یا فرشتگان وقتى به حضرت مریم علیها السلام بشارت تولد فرزندى را دادند، به مریم کبرى علیها السلام عرضه داشتند:
«إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ» «2»
این نام گذارى خدا است، همان وقت امین وحى نازل شد و کلمه پاک و پاکیزه معنا دار حسن را از جانب خداوند به پیغمبر صلى الله علیه و آله اعلان کرد که خدا مىفرماید: نام این مولود رمضان را حسن بگذارید.
این مختصرى از مسأله ولادت و نام گذارى و ریشه خانوادگى اهل بیت علیه السلام مىباشد. پس امام حسن علیه السلام اولین انسانى است که در عالم، با دارا بودن چنین خانواده با عظمتِ بىنظیرى به دنیا آمد. اما نگاهى به فرهنگ حضرت حسن بیندازیم.
طریقه احوالپرسى امام حسن علیه السلام «3»
مردى از علاقهمندان به وجود مبارک امام مجتبى علیه السلام، خدمت حضرت مىآید.
کارى هم به جز احوالپرسى نداشته است، حاجت، نیاز و کارى نداشت، نزد خود گفته بود، بروم محضر مبارک امام مجتبى علیه السلام، احوالپرسى کنم. نوعاً احوالپرسى عرب با این جمله شروع مىشود «کیف أصبحت» یعنى حالتان چطور است؟ کلمه «أَصْبَحَ» در جمله قرار دارد که ریشهاش صبح است، ولى اگر بخواهند معنا کنند، معنى آن همین احوالپرسى عمومى مىشود. عرض کرد: «کیف أصبحت یابن رسول الله» حالتان چطور است؟
طبیعتاً کسانى که اهل ایمان و اسلام هستند، در جواب احوالپرسى افراد، به جمله زیباى پرمغز تکیه مىکنند، یا مىگویند، «الْحَمْدُ لِلَّهِ» و یا مىگویند «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ». اما وقتى به وجود مبارک حضرت مجتبى علیه السلام مىگوید: حال شما چطور است؟ امام سیر زیبایى از وضع کل انسانهاى عالم را از زمان آدم علیه السلام تا آخرین نفر در جواب احوالپرسى بیان مىکند که در حقیقت مىخواهند بگویند که حال تک تک مردان و زنان عالم از زمان آدم علیه السلام تا برپا شدن قیامت، که خود من هم یکى از آنها هستم، اینگونه مىباشد.
اگر غیر از این است، پس چه مىباشد؟ مسائلى در این عالم است که همان است و غیر از آن نیست، مانند آن است که خداوند در قرآن مجید مىفرماید:
«أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ» «4»
خدا یکتا است و غیر از این نیست. یا مىفرماید:
«إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ» «5»
مسلم است که قیامت را برپا مىکند و غیر از این هم نیست. و اراده من به غیرِ آن تعلق نخواهد گرفت. در برپا شدنش هم قبولى مردم یا ردّ مردم هیچ اثرى ندارد. کل مردم عالم هم منکر قیامت شوند، من قیامت را برپا مىکنم. فرار بکنند یا فرار نکنند، بترسند یا نترسند، امر قطعى است. مىفرماید: در قیامت من از مردم به جز پرونده نیکو قبول نمىکنم، این را در دنیا به وسیله یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر خود اعلان کردم؛ یعنى آن زمانى که جمعیت کل کره زمین یک مرد و یک زن بود، و آن مرد را به پیغمبرى انتخاب کردم و به او تکلیف کردم همسرت را به سوى خدا هدایت کن و به او بگو که در قیامت پروندهاى جز پرونده اسلامى قبول نمىکنم.
«وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ» «6»
اگر کسى این حقیقت را نفهمد و بمیرد، در آنجا گریبان او را خواهم گرفت که به چه علت مسائل خود را یاد نگرفتى، من جهالت را عذر نمىدانم.
«وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» «7»
استفاده از نعمتهاى الهى
به چه علت گوش را به تو عطا کردم؟ آن را براى ساز، آواز و شنیدن اباطیل ندادم، چشم را براى تماشاى نامحرم و هر فیلمى خلق نکردم؛ یعنى من که این چشم و گوش را به شما دادم، آیا از این اعضا من سهم ندارم؟ که حرف مرا گوش دهید، حرف انبیا و اولیا را گوش دهید و یا حقّ را مطالعه کنید؛ یعنى من در این گوش و چشم شما و نیروى درک شما به اندازه ارزن هم سهم ندارم؟
گوش و چشم شما ملک من است، این گوش و چشم را کجا فروختید و به چه کسى دادهاید؟ من یک ذره راضى نیستم که این گوش و چشم را در غیر امور طبیعى و حقّ هزینه کنید. من تو را آفریدم که:
«لِتَعْلَمُوا» «8»
عالم و دانا شوید. ما بیشتر شنیدیم، که هدف از خلقت مرد و زن:
«ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» «9»،
خداوند در قرآن مجید هدف خلقت انسان را منحصر در بندگى خدا نمىداند.
نمىفرماید: من شما را براى بندگى آفریدم و کار دیگر هم نباید انجام دهید، خداوند مىفرماید: من این خاک مرده را تبدیل به انسان زنده کردم، که این موجود زنده «لِتَعْلَمُوا» داناى به حقایق شود.
من بشر را براى شاگردى على خلق کردم. از امام حسن علیه السلام و حسین بن على علیه السلام علم یاد بگیرد، من ائمه و پیامبران را فرستادم که شما با وصل شدن به آنها دانا شوید. دکتر، مهندس، معمار و هنرمند مثبت شوید، نه هنرمندى که از غربىهاى کافر تقلید مىکند.
دکتر، مهندس و مخترع شدن، ثواب دارد و هدف خدمت به جامعه بشرى مىباشد.
اهانت به امام حسن علیه السلام «10»
امام مجتبى علیه السلام سوار بر استر بودند، شخصى مهار مرکب را گرفت و شروع به ناسزا گفتن کرد، به پدر حضرت مجتبى علیه السلام توهین مىکرد، امام علیه السلام سخنان او را قطع نکردند، مرکب را نگه داشتند و خودشان مستمع شدند، آن مرد هر چه مىخواست به امام حسن علیه السلام توهین کرد و چیزى براى گفتن نداشت.
من شما را آفریدم که در هر موقعیتى مولّد زیباترین حرکت باشید. پدران، مادران، فرزندان، معلمان و استادان به این نکته توجه کنند و به آن عمل نمایند تا به اجر معنوى برسند، هنگامى که مىخواهید مدیران خود را انتخاب کنید، زیباترین کار را در انتخاب کنید؛ یعنى امینترین، عالمترین، فعالترین، بىنظرترین و دلسوزترین را براى امور مردم منصوب کنید.
به کسانى که خداوند انتخاب کرده، توجه کنید، در میان تمام زنان عالم، مریم را انتخاب کرده است، خداوند مىفرماید:
«یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ» «11»؛
یعنى زنى را انتخاب کرده که لیاقت پدید آوردن پیغمبر اولوالعزم را داشته باشد،
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ» «12»
وقتى پادشاه مصر یوسف را از زندان آزاد کرد، یوسف نگاهى به حکومت کرد، مىبیند که کسى او را نمىشناسند، لازم است که خودش را معرفى کند، نه به عنوان خودنمایى، ریا و تظاهر، وجود مبارک یوسف علیه السلام از مخلصین است؛ یعنى از کسانى است که شیطان به پروردگار گفت: من بر این انسانها راه ندارم، بر فکر، قلب، خون، عمل و اخلاق هیچ گونه تاثیرى ندارم، اگر خود را به عنوان برترین معرفى مىکند، به خاطر تکلیف الهى است.
گفت:
«اجْعَلْنِی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» «13»
وزارت، دارایى و پول مملکت را به دست من بسپارید، من هم حافظ مال مملکت شما هستم، کسانى که الان وزیر دارایى هستند، مانند پادشاه مصر حفیظ و علیم نیستند. «14» در حال حاضر ملاک انتخاب، اقوام و خویشان مىباشد، وقتى پول سنگینى به او رسید، براى اطرافیان خود برمىدارد، و به دیگران چیزى نمىدهد.
نیکوترین درخواست از خداوند
امام زین العابدین علیه السلام در صحیفه سجادیه به خدا نمىگوید به من ایمان عنایت کن، مىگوید: «أکمل الایمان» «15» را به من عطا کن. نمىگوید: به من یقین بده، مىگوید: «أفضل الیقین» را به من عنایت کن، هنگامى که شما دعاى کمیل را مىخوانید مىبینید که امیرالمؤمنین در جستجوى برترینها رفته است. «واجعلنى من أحسن عبیدک نصیباً عندک و أقربهم منزلة منک و أخصّهم زلفة لدیک» «16» أحسن، أقرب و أخصّ، از اهداف خلقت است، آیا همه به این اهداف الهى توجه دارند؟ اگر این هدف را پایمال کنند در قیامت جوابگو هستند؟ اگر بخواهید کسى را براى منصبى انتخاب نمایید، از حزب، دار و دسته، اقوام و رفقا استفاده مىکنید یا احسن و اخص را انتخاب مىکنید؟ باید طبق طرح پروردگار عمل کنید.
در امر مرجعیت شاید نود و پنج درصد از فقهاى بزرگ شیعه مىگویند: تقلید اعلم واجب است و تقلید غیر اعلم واجب نیست. افرادى که در رده مرجعیت قرار داشتند همیشه مسأله اعلم بودن را لحاظ مىکردند. مثلا بعد از در گذشت صاحب جواهر، وقتى علماى نجف محضر شیخ مرتضى انصارى آمدند، گفتند: به نظر ما شما اعلم هستید، خود آنها هم دریاى علم بودند، هر کدام از آنها فقیه جامع الشرایط بودند ولى به نظر مبارک و پاکشان، شیخ انصارى اعلم و حق مرجعیت داشته است، اگر شیخ را کنار بگذاریم، باید یک شخص دیگر از میان خود انتخاب کنیم، با این کار در قیامت باید جهنم برویم، به این ارزشها باور داشتند؛ یعنى همیشه سراغ احسن، اعلم و اتقى و برترینها بودند.
تا به حال میلیاردها کتاب نوشته شده است، اما خداوند در قرآن مجید مىفرماید:
«وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ» «17»
در میان همه این کتابها، زیباترین، نیکوترین و بهترین آنها قرآن است، از این کتاب آسمانى متابعت کنید.
با بودن احسن نوبت به تورات و انجیل نمىرسد.
شیخ انصارى مىفرماید: رأى شما این است که من اعلم هستم، اما بین خود و خدا، رأى من این است که اعلم نیستم. گفتند: اعلم کیست، معرفى کنید.
على بن ابى طالب علیه السلام انسانى اعلم، اتقى، اکبر، اعبد و اعظم بودند و شخصیتى است که بعد از پیغمبر صلى الله علیه و آله تا قیامت رتبه او در همه موارد بالاترین است، نه به نظر قرآن و روایت، بلکه به نظر عقل هم او بالاترین است. حال آیات قرآن در این زمینه حجّت را بر ما تمام کرده است، فکر کنید که این مطلب در قرآن یا روایت نبوده است، آیا رها کردن احسن و اعلم و سراغ حسن رفتن، انحراف نیست؟
باید به انتخابهاى خدا تکیه کنیم، انتخابهایى که خدا در قرآن به آنها اشاره کرده است، مانند انتخاب انبیا، به چه دلیل وقتى موسى علیه السلام چهل شبانه روز به کوه طور دعوت مىشود،
«وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی» «18»
چرا در میان هفتاد هزار نفر، هارون را وصى خود قرار مىدهد؟ مىفرماید:
هارون بعد از موسى علیه السلام بهترین انسان بود. اگر بهتر از هارون پیدا مىشد بر موسى علیه السلام حرام بود که هارون را انتخاب کند، چون ظلم به دین و ملت بود.
آن مرد به امام حسن مجتبى و امیرالمؤمنین علیه السلام ناسزا گفت، امام مجتبى علیه السلام برترین انتخاب را در برخورد داشتند؛ زیرا مىدانند که خداوند در قرآن مىفرماید:
«خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» «19»
من شما را براى رفتن به سوى احسن عمل آفریدم، آیا اخلاق ما در خانواده، احسن اخلاق است؟ اخلاق ما در کارخانه و ادارات احسن اخلاق است؟ آیا کسانى که بدنه یک دولت هستند، برخورد آنها با مردم احسن اخلاق است؟
روز قیامت، روزگار عجیبى است و محاکمات بسیار سختى دارد. این وعده خدا مىباشد،
«وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» «20»
اگر در انتخاب اشتباه کنید در روز قیامت شما را نگه مىدارند. کسى که در این مسیر قرار ندارد و خود را دیندار مىداند، با شنیدن این آیات مسیر زندگى خود را عوض نماید.
امام اگر پا از رکاب بیرون مىآوردند و به سینه او مىزدند، این عمل، انتخاب صحیحى نبود. امام اگر به او مىگفتند جاهل، نفهم، احمق، این انتخاب زشت بود.
اگر شیخ انصارى «21» مىفرمود: بارک الله من اعلم هستم، این انتخاب زشت بود، گفتند: آقا اعلم کیست؟ فرمودند: سالها در نجف و دانشگاه امیرالمؤمنین علیه السلام با یک طلبه اهل مازندران، هم درس و هم بحث بودم، در بحثها و درسها، مىدیدم که دقّت و دریافت او از من سریعتر و بهتر است. درس او تمام شد، آب و هواى نجف با مزاج او سازگارى نداشت، به من گفت: در منطقه ما جنگل و دریا وجود دارد، تکلیف الهى من اقتضا مىکند که از آن مردم دستگیرى نمایم. پس او اعلم است.
گفتند: حضر تعالى نامه بنویس که بیاید و پرچم دار عالم تشیع شود، دو ماه طول مىکشید که نامه به ایران برسد، شیخ نامه نوشتند و مهر کردند که صاحب جواهر از دنیا رفته است و شیعه سراغ مرجع اعلم است، به من پیشنهاد مرجعیت را دادند، من با بودن شما، خود را اعلم نمىدانم و پذیرفتن این مقام، براى من شرعى نیست، به نجف بیایید و پرچم شیعه را به دوش بگیرید.
سید العلماء مازندرانى، نامه را خواند،
مردان خدا پرده پندار دریدند |
یعنى همه جا غیر خدا یار ندیدند «22» |
|
در جواب نامهاى زیبا به شیخ انصارى نوشت، قربان شما شوم، قبول است که من وقتى طلبه بودم و با تو همدرس بودم، دقت و فهم من بیشتر و سریعتر بوده است، اما من ده سال از نجف و فضاى بحث و مباحثه دور بودهام، اما شما در نجف مانده و درس و بحث را ادامه دادهاید، به یقین اکنون دقت و دریافت تو از من بهتر و این حقّ، حق شما است. من اصلا داراى چنین حقى در این عالم نیستم.
امام حسن علیه السلام لگد به سینه آن مرد نزد و به او احمق و بىشعور نگفتند، فقط گوش دادند. از آن مرد سؤال کرد: آیا ناسزا گفتن علیه من و باباى من تمام شد؟ امام مجتبى علیه السلام چه باباى مظلومى دارد، آن مرد در عمر خود امیرالمؤمنین علیه السلام را ندیده بود، اما به او ناسزا مىگفت.
معاویه «23» به ضرار گفت: تو از یاران نزدیک على علیه السلام بودى، براى من تعریف کن که على چگونه انسانى بوده است؟ ضرار گفت: اگر على علیه السلام را معرفى کردم آیا به من امان مىدهى که مرا نکشى؛ زیرا تو حسود مىباشى و تحمل آن را ندارى.
بسیارى از مردم تحمل شنیدن تمجید از دیگران را ندارند که بسیار بد و ناپسند است.
نوبت به حضرت مجتبى علیه السلام رسید که در برابر فحشها و ناسزاها جواب بدهد.
سؤال کرد برادر، اهل مدینه هستى؟ جواب داد نه، پس شما مال این شهر نیستید، نه، مسافر هستى؟ بله، مسافر معمولا در یک شهر غریب است، تا مکان و کار مناسبى پیدا کند، طول مىکشد، گفت: من خانه دارم، برویم تا خانه به تو بدهم، اگر بدهکار هستى، برویم بدهى تو را بدهم، اگر درد دارى، درد تو را دوا مىکنم، اگر مشکل دارى، مشکل شما را حل مىنمایم، اگر مىخواهى چند روز در مدینه بمانید، من یک خانه دارم، هر روز سفره من پهن است، هر کس هر چه بخواهد بخورد و ببرد، مانعى ندارد.
آن مرد نرم شد، بعد سر خود را پایین انداخت، مقدارى فکر کرد و سر خود را بلند کرد و گفت: یابن رسول الله، فرهنگ من، فرهنگ شامیان است، ما را گول زدند و دروغ گفتند، مرا به گمراهى انداختند. یابن رسول الله من یک حاجت بیشتر ندارم، فرمود: بگو، گفت: تو در خانه خدا آبرو دارى، به این زمین بگو دهن باز کند و مرا ببلعد.
امام علیه السلام وقتى به او مىگویند حالت چطور است، در جواب انتخاب احسن مىکند؛ یعنى یک مطالبى را مطرح مىکند که تمام انسانها تا قیامت درگیر این مطالب هستند، هشدار و بیدارى مىدهد.
فرمود: «أصبحت» حالم را مىخواهید:
«أصبحتُ ولى ربّ فوقى»
خدا، مالک، مدبّر، محیط، عالم و انتقام گیرنده مىباشد،
«ولایمکن الفرار من حکومتک» «24»، «والنار امامى»
مقابل من جهنم است، زیرا اعمال زشت، همان آتش جهنم است، اگر بخواهم بهشت بروم، باید این آتشها را خاموش کنم.
«والنار امامى والموتُ یطلُبُنى»
دهان مرگ باز است و روزى پنج مرتبه به من نگاه مىکند.
«والحساب مُحدق بى»
مأموران حسابگر خدا که تمام اعمال مرا مىنویسند، مرا در محاصره دارند، از دست آنها نمىتوانم پنهان شوم.
«وأنا مرتهن بعملى»
من در گرو اعمال خود هستم.
«کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ» «25»
علاوه بر این:
«لا أجِدُ ما احَبّ»
هر چه را دوست دارم، نمىگذارند به دست بیاورم، دوست دارم همه دنیا مال من باشد، اما در سفره خود نان خالى مىگذارم،
«و لا ادْفَعُ ما اکْرَهُ»
بلا، مصیبت و رنج را نمىتوانم از خود دور کنم.
و بعد فرمود: اى مرد،
«والامور بید غیرى»
تمام ظاهر و باطن زندگى من، به دست غیر از من اداره مىشود،
«ان شاء عذّبنى»
اگر در قیامت بگوید: حسن بن على باید به جهنم بروى، من چه کار مىتوانم بکنم.
«وان شاء عفا عنّى»
و اگر بخواهد، مرا مىبخشد.
بعد حضرت فرمود: تو از من یک احوالپرسى کردى، این جواب من است، اکنون من مطلبى از تو مىپرسم، تو جواب بده،
«فأى فقیر أفقر منّى»
در این عالم چه تهیدستى از من تهیدستتر است؟
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- اشاره است به سوره مریم (19): 7؛ «یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا»
(2)- آل عمران (3): 45؛ «یقیناً خدا تو را به کلمهاى از سوى خود که نامش مسیح عیسى بن مریم است مژده مىدهد.»
(3)- من لایحضره الفقیه: 4/ 404، حدیث 5873؛ «وَ رَوَى الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ قِیلَ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ أَصْبَحْتُ وَ لِیَ رَبٌّ فَوْقِی وَ النَّارُ أَمَامِی وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُنِی وَ الْحِسَابُ مُحْدِقٌ بِی وَ أَنَا مُرْتَهَنٌ بِعَمَلِی لَاأَجِدُ مَا أُحِبُّ وَ لَاأَدْفَعُ مَا أَکْرَهُ وَ الْأُمُورُ بِیَدِ غَیْرِی فَإِنْ شَاءَ عَذَّبَنِی وَ إِنْ شَاءَ عَفَا عَنِّی فَأَیُّ فَقِیرٍ أَفْقَرُ مِنِّی.» این حکایت و روایت در کتب حدیثى ما درباره امام حسین علیه السلام آمده است.
(4)- کهف (18): 110؛ «که معبود شما فقط خداى یکتاست.»
(5)- حجر (15): 85؛ «بى تردید قیامت آمدنى است.»
(6)- آل عمران (3): 85؛ «و هرکه جز اسلام، دینى طلب کند، هرگز از او پذیرفته نمى شود.»
(7)- نحل (16): 78؛ «و خدا شما راى از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالى که چیزى نمى دانستید، و براى شما گوش و چشم و قلب قرار داد تا سپاس گزارى کنید.»
(8)- طلاق (65): 12؛ «تا بدانید.»
(9)- ذاریات (51): 56؛ «و جن و انس را جز براى اینکه مرا بپرستند نیافریدیم.»
(10)- بحار الأنوار: 43/ 344، باب 16؛ «وَ مِنْ حِلْمِهِ مَا رَوَى الْمُبَرَّدُ وَ ابْنُ عَائِشَةَ أَنَّ شَامِیّاً رَآهُ رَاکِباً فَجَعَلَ یَلْعَنُهُ وَ الْحَسَنُ لَایَرُدُّ فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ الْحَسَنُ علیه السلام فَسَلَّمَ عَلَیْهِ وَ ضَحِکَ فَقَالَ أَیُّهَا الشَّیْخُ أَظُنُّکَ غَرِیباً وَ لَعَلَّکَ شَبَّهْتَ فَلَوِ اسْتَعْتَبْتَنَا أَعْتَبْنَاکَ وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَیْنَاکَ وَ لَوِ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاکَ وَ لَوِ اسْتَحْمَلْتَنَا أَحْمَلْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ عُرْیَاناً کَسَوْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَیْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ طَرِیداً آوَیْنَاکَ وَ إِنْ کَانَ لَکَ حَاجَةٌ قَضَیْنَاهَا لَکَ فَلَوْ حَرَّکْتَ رَحْلَکَ إِلَیْنَا وَ کُنْتَ ضَیْفَنَا إِلَى وَقْتِ ارْتِحَالِکَ کَانَ أَعْوَدَ عَلَیْکَ لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِیضاً وَ مَالًا کَثِیراً فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ کَلَامَهُ بَکَى ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّکَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ وَ کُنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوکَ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ وَ الآْنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَیْهِ وَ کَانَ ضَیْفَهُ إِلَى أَنِ ارْتَحَلَ وَ صَارَ مُعْتَقِداً لِمَحَبَّتِهِم.»
(11)- آل عمران (3): 42؛ «اى مریم! قطعاً خدا تو را برگزیده.»
(12)- آل عمران (3): 33؛ «بىتردید خدا آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را [به خاطر شایستگىهاى ویژهاى که در آنان بود] بر جهانیان برگزید.»
(13)- یوسف (12): 55؛ «مرا سرپرست خزانههاى این سرزمین قرار ده؛ زیرا من نگهبان دانایى هستم.»
(14)- بحار الأنوار: 38/ 90، باب 61، حدیث 1؛ « [الأمالی للصدوق] جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام أَقْدَمُ أُمَّتِی سِلْماً وَ أَکْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَصَحُّهُمْ دِیناً وَ أَفْضَلُهُمْ یَقِیناً وَ أَحْلَمُهُمْ حِلْماً وَ أَسْمَحُهُمْ کَفّاً وَ أَشْجَعُهُمْ قَلْباً وَ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْخَلِیفَةُ بَعْدى
و نیز در تهذیب الأحکام: 3/ 29، حدیث 13؛ «وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَمْلُوکِ یَؤُمُّ النَّاسَ فَقَالَ لَاإِلَّا أَنْ یَکُونَ هُوَ أَفْقَهَهُمْ وَ أَعْلَمَهُم
و نیز در تهذیب الأحکام: 3/ 32، حدیث 25؛ «أَبِی عُبَیْدَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْقَوْمِ مِنْ أَصْحَابِنَا یَجْتَمِعُونَ فَتَحْضُرُ الصَّلَاةُ فَیَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ تَقَدَّمْ یَا فُلَانُ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه و آله قَالَ یَتَقَدَّمُ الْقَوْمَ أَقْرَؤُهُمْ لِلْقُرْآنِ فَإِنْ کَانُوا فِی الْقِرَاءَةِ سَوَاءً فَأَقْدَمُهُمْ هِجْرَةً فَإِنْ کَانُوا فِی الْهِجْرَةِ سَوَاءً فَأَکْبَرُهُمْ سِنّاً فَإِنْ کَانُوا فِی السِّنِّ سَوَاءً فَلْیَؤُمَّهُمْ أَعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّةِ وَ أَفْقَهُهُمْ فِی الدِّینِ وَ لَایَتَقَدَّمَنَّ أَحَدُکُمُ الرَّجُلَ فِی مَنْزِلِهِ وَ لَاصَاحِبَ سُلْطَانٍ فِی سُلْطَانِه.»
(15)- الصحیفة السجادیة: 92، دعاى 20؛ «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیَّاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ.»
(16)- دعاى کمیل.
(17)- زمر (39): 55؛ «و از نیکوترین چیزى که از طرف پروردگارتان به سوى شما نازل شده است پیروى کنید.»
(18)- اعراف (7): 142؛ «و با موسى [براى عبادتى ویژه و دریافت تورات] سى شب وعده گذاشتیم و آن را با [افزودن] ده شب کامل کردیم، پس میعادگاه پروردگارش به چهل شب پایان گرفت، و موسى [هنگامى که به میعادگاه مىرفت] به برادرش هارون گفت: در میان قومم جانشین من باش.»
(19)- ملک (67): 2؛ «آنکه مرگ و زندگى را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید.»
(20)- زلزله (99): 8؛ «و هرکس هموزن ذرهاى بدى کند، آن بدى را ببیند.»
(21)- شرح حال شیخ انصارى در کتاب ارزش عمر و راه هزینه آن، جلسه 17 آمده است.
(22)- فروغى بسطامى
(23)- بحار الأنوار: 33/ 250، باب 20، حدیث 524؛ « [کتاب الروضة] قِیلَ دَخَلَ ضِرَارٌ صَاحِبُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام عَلَى مُعَاوِیَةَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ بَعْدَ وَفَاتِهِ علیه السلام فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ یَا ضِرَارُ صِفْ لِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ أَخْلَاقَهُ الْمَرْضِیَّةَ قَالَ ضِرَارٌ کَانَ وَ اللَّهِ بَعِیدَ الْمُدَى شَدِیدَ الْقُوَى یَنْفَجِرُ الْإِیمَانُ مِنْ جَوَانِبِهِ وَ تَنْطِقُ الْحِکْمَةُ مِنْ لِسَانِهِ یَقُولُ حَقّاً وَ یَحْکُمُ فَصْلًا فَأُقْسِمُ لَقَدْ شَاهَدْتُهُ لَیْلَةً فِی مِحْرَابِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّیْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی قَابِضاً عَلَى لَمَّتِهِ یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ وَ یَئِنُّ أَنِینَ الْحَزِینِ وَ یَقُولُ یَا دُنْیَا أَ بِی تَعَرَّضْتِ وَ إِلَیَّ تَشَوَّفْتِ [تَشَوَّقْتِ] غُرِّی غَیْرِی لَاحَانَ حِینُکِ أَجَلُکِ قَصِیرٌ وَ عَیْشُکِ حَقِیرٌ وَ قَلِیلُکِ حِسَابٌ وَ کَثِیرُکِ عِقَابٌ فَقَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَارَجْعَةَ لِی إِلَیْکِ آهِ مِنْ بُعْدِ الطَّرِیقِ وَ قِلَّةِ الزَّادِ قَالَ مُعَاوِیَةُ کَانَ وَ اللَّهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ کَذَلِکَ وَ کَیْفَ حُزْنُکَ عَلَیْهِ قَالَ حُزْنُ امْرَأَةٍ ذُبِحَ وَلَدُهَا فِی حَجْرِهَا قَالَ فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِکَ مُعَاوِیَةُ بَکَى وَ بَکَى الْحَاضِرُونَ.»
(24)- دعاى کمیل.
(25)- مدثر (74): 38؛ «هر کسى در گرو دستآورده هاى خویش است.»