و به حق کسی جز حضرت علی(علیه السلام) شایسته خلافت و وصایت و امانت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نبود; چنان که این حکم الهی بر آن رقم خورد: (وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ)(واقعه: 10 و 11) و درست به همین دلیل است که خداوند اعلام و ابلاغ حکم وحی را مبنی بر خلافت و ولایت حضرت علی(علیه السلام)لازمه و تتمه رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله)می داند و به او می فرماید: اگر چنین نکنی، رسالت خود را به انجام نرسانده ای و او خود به درستی پشتیبان و حامی ولایت و تکیه گاه دوستداران و موالیان حضرت است: (وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ.)(مائده: 67) از این رو، پیامبر(صلی الله علیه وآله)حضرت علی(علیه السلام) را به عنوان خلیفه و دست پرورده و تربیت یافته مکتب نبوّت و ولی و وصی و بلکه مکمّل رسالت خود به مردم معرفی و اعلام می دارد: برای هر پیامبری وصی و جانشینی شایسته است و چنین کسی برای من همانا علی است و لاغیر. پس سخن او را بشنوید و از او فرمان برید.27
روزی که شد از جام ولا مستْ محمّد
از شوق علی داد دل از دست محمّد
آن روز که با پرتو خورشید ولایت
ره را به شب از چار طرف بست محمّد
از مژده «اکملت لکم دینکم» آن روز
شد شاد و زهر بندِ غمی رست محمّد
صحرای غدیر است زیارتگه دل ها
آنجا که شد از جام طرب مست محمّد
تا بر همه ابلاغ شود حکم خداوند
بر عرشه منبر شد و بنشست محمّد
تا جلوه حق را به تماشا بنشیند
بگرفت علی را به سر دست محمّد
با دست علی بود که بت های حرم را
از پای درافکنده و بشکست محمّد
هر بند که بر پای بشر بود زرافشان
بگشود زهم یکسر و بگسست محمّد.28
از جمله افتخارات امام علی(علیه السلام) این بود که در صدر اسلام در بسیاری از امور مهم از جمله تبلیغ دین، جنگ، حل اختلافات قبیله ای، اخذ مالیات و قضاوت به یاری پیامبر می شتافت و بلکه به نمایندگی از سوی آن حضرت، به بلاد گوناگون و میان قبایل و طوایف اعزام می شد.
این همکاری ها و جان نثاری ها در امور گوناگون از عهده کسی جز حضرت علی(علیه السلام) برنمی آمد و در واقع، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)با کمبود یاران جان بر کفی همچون علی(علیه السلام) مواجه بود. بنابراین، بارها پس از تشکیل حکومتش در مدینه، به معضلات زیادی از سوی مردم و اقوام و ملل و کارشکنی های مخالفان دچار شد تا جایی که برای رفع این تناقضات و عدم همکاری قاطبه مردم، آیه «اخوّت» نازل شد: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ.)(حجرات: 10) بدین روی، پیامبر به دستور الهی، اقدام به «عقد اخوّت» بین مردمان و گسترش این امر تا حد ایجاد یک فرهنگ در سطح جامعه کرد و از میان آن همه صحابه و یاران و نزدیکان، حضرت علی(علیه السلام) را به برادری خود برگزید و عقد اخوّت را جاری کرد.
در ماجرای «حلف الفضول»، بنابر نقل معتبر محمّدبن سعد هنگامی که پیامبر در میان اصحاب خود قرار گرفت، دست خود را بر شانه علی گذاشت و فرمود: «انتَ اخی ارثنی وارثک.»29
حضرت در امر خطیر تبلیغ، جان فشانی ها نمود و در عرصه های گوناگون، به جای پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) وارد شد و به راستی، کسی در این زمینه موفق تر و کوشاتر از حضرت علی(علیه السلام) برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) نبود; چنان که در سال دهم هجری، که رسول خدا خالدبن ولید را برای تبلیغ دین به یمن فرستاد، او نتوانست این تکلیف سنگین را به انجام برساند و شأن نمایندگی از ناحیه پیامبر(صلی الله علیه وآله) را حفظ کند و از این رو، از میانه راه برگشت ـ و یا مجبور به بازگشت شد ـ و در هر مسئولیتی که پیامبر به او می داد، طفره می رفت و از توفیق انجام آن بازمی ماند و شانه خالی می کرد. اما حضرت علی(علیه السلام) را برای اتمام حجّت بر مردم، به یمن فرستاد و نامه ای بدو داد تا برای مردم آنجا قرائت کند و او نیز با اشتیاق و توان بالا، به این کار تن داد و توانست اغلب مردم یمن را مسلمان کند و بازگردد.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) قرائت سوره برائت بر کفّار را بلافاصله پس از نزول آن، به حضرت علی(علیه السلام) واگذار نمود و او را سوار بر ناقه خود کرد و عمامه خویش را بر سرش بست و او را عازم مکّه نمود و در حق وی دعا کرد. باید اذعان داشت که بی تردید چنین اقدامی آن هم در دل کفّار و منافقان و مشرکان و برای اولین بار، با آن خطاب های تند قرآنی، کاری بس دشوار و مستلزم شجاعت و ایثار بود که به حق، کسی جز حضرت علی(علیه السلام) را یارای این کار بزرگ نبود.
علاوه بر این، حضرت از جانب رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) به میان علما و صاحب ادیان مثل حواریّون مسیحی می رفت و به مسائل مطرح شده و تناقضات فکری آن ها پاسخ می گفت و دین مبین و اکمل اسلام را با منطقی صحیح و عالمانه بر ایشان عرضه می نمود. جمع کردن اقوام و عشیره پس از نزول آیه «انذار» و دعوت ابولهب و ابوجهل برای پذیرش دین مبین اسلام در اولین قدم نیز کاری بود بس بزرگ که به یاری حضرت علی(علیه السلام)صورت پذیرفت.
در این زمینه، حضرت زخم های کاری نیز برمی داشت و از ناحیه برخی جهّال و کفّار به جای پیامبر(صلی الله علیه وآله) سنگ هم می خورد، اما از انجام مسئولیت و مأموریتش طفره نمی رفت و دم برنمی آورد و حتی نزد پیامبر آن ها را بر زبان هم جاری نمی ساخت و تا تحقق مسئولیت خود لحظه ای از پای نمی نشست، و چه بسیار که در راه تبلیغ در کنار پیامبر(صلی الله علیه وآله)یاور جان برکف و جان نثار و سپر بلایش بود; چنان که نقل شده است، در «شعب ابی طالب»، که قبیله بنی هاشم سه سال در محاصره مشرکان قریش (مکّه) بودند، حضرت علی(علیه السلام) در حالی که دشمن دیده بان گذاشته بود، مخفیانه خود را به پیامبر(صلی الله علیه وآله)می رساند و برای پیامبر و مسلمانان آذوقه می برد. آن وقت، 18 تا 20 سال بیشتر سن نداشت.30
ابن ابی الحدید معتزلی به نقل از امالی محمدبن حبیب می نویسد: ابوطالب بر جان پیامبر می ترسید; بسا شب هنگام که نزد بستر او می رفت و او را بلند می کرد و علی را به جایش می خواباند و در عین حال، علی(علیه السلام) را دل داری می داد و بر این کار تشویق می کرد. علی بن ابی طالب خطاب به پدرش می گفت: آیا مرا دل داری می دهی؟ من دوست دارم یاری ام را نسبت به پیامبر(صلی الله علیه وآله) ببینی و بدانی که من پیوسته و در هر حال، برادر محمّدم. من احمد را، که در کودکی و جوانی از سوی خدا ستوده شده است، برای رضای او یاری می کنم.31
أتأمرنی بالصبرِ فی نصرِ احمد فواللّهِ ما قلتُ الذی قلتَ جازعاً
ولکنّنی احببتُ اَن ترَ نُصرتی لِتعلمَ اَنّی لم ازل لکَ طائعاً
و سعیی لوجهِ للّهِ فی نصرِ احمد نبی الهدی المحمودِ طفلا و یافعاً32
ترجمه: آیا مرا به صبر درباره پیامبر فرامی خوانی. به خدا قسم که گفتن من از سر بی تابی نبود! من همواره فرمانبردار توام، اما یاور پیامبر. من از کودکی یار پیامبر بودم و دوست دارم یاری ام را ببینی.
پس از خلاصی مسلمانان از «شعب ابی طالب» (پس از سه سال محاصره اقتصادی) خدیجه و ابوطالب در فاصله کمی از یکدیگر رحلت کردند و حضرت علی(علیه السلام) تنهایی و غم خواری پیامبر را جبران می نمود و به یاری ایشان می شتافت. همان سال پیامبر(صلی الله علیه وآله)راهی طائف شد تا به ادامه رسالت خود، یعنی تبلیغ دین، بپردازد. حضرت علی(علیه السلام) نیز در کنار او بود. مردم طائف زیر بار نرفتند و جسورانه علیه پیامبر(صلی الله علیه وآله)شوریدند و از هر طرف سنگ پرتاب می کردند، اما حضرت علی(علیه السلام)خود را سپر پیامبر ساخت و سنگ ها را به جان خرید و طبق نقل، سر مبارکش چند بار مجروح گشت.33
استجازة من النبی لحرب
هل یدفعُ الدرعُ الحصینُ منیةً یوماً اذا حضرت لوقتِ مماتِ
انّی لأَعلَمُ اَنّ کلَّ مُجمَع یوماً یؤولُ لفُرقة و شتاتِ
یا ایُّها الداعی النذیر و مَن بِه کَشف الالهُ رواکد الظلماتِ
أطلقْ فدیتکَ لابنِ عمِّکَ امره وَارْمِ لهداتکَ عنه بالجمراتِ
فالموتُ حقٌّ و المنیّة شربةٌ تأتی الیه فبادر الزکواتِ.34
ترجمه: اگر هنگام مرگ فرا رسد، آیا زره استوار مرگ را باز می دارد؟ نیک می دانم که هر انجمنی روزی به جدایی و پراکندگی انجامد. پس ای خواننده، بیم دهنده و آنکه خدا تاریکی ها را بر او گشوده! فدایت گردم! پسرعم خود را رها کن (از او دل بکن) و دشمنانت را از او به پرتاب سنگ بازدار! مرگ حق است و مردن هم جامی است که وی روزی نوشد، پس او باید به کاری شتافت که جان را پاس دارد.
علاوه بر این، در موسم حج سال سیزده هجری، که گروهی از مسلمانان مدینه به مکّه آمدند و گرد پیامبر جمع شدند، کفّار قریش از فرصت بهره جستند و سلاح به دست گرفتند و به اجتماع ایشان حمله بردند. در این هنگام، حضرت حمزه و علی(علیهما السلام)دست به شمشیر بردند و مهاجمان را وادار به گریز و فرار از محل ساختند.35
ماجرای «لیلة المبیت»، به عنوان تهدید بزرگ شورشیان علیه پیامبر در تاریخ ثبت شده است. جوانان قبایل قریش قرار گذاشتند شبانه بر پیامبر حمله کنند و او را در بسترش به قتل برسانند. جبرئیل این خبر را به پیامبر رساند و پیامبر(صلی الله علیه وآله)حضرت علی(علیه السلام)را جای خود خوابانید، حضرت علی(علیه السلام)پرسید: آیا شما به سلامت خواهید بود؟ پیامبر فرمود: آری، آن گاه حضرت علی(علیه السلام) لبخند رضایتی بر لب نشاند و در جایش خوابید.36
بدون تردید، هیچ کس جز او توان چنین کاری نداشت که در مقابل حمله قریش بر او، به گمان آنکه محمّد است، آنچنان استوار شجاع بایستد و به آن ها پاسخ بگوید و آن ها را از محل دور و حتی تهدید نماید و با برخی از آن ها به دفاع از خود و استنکاف از دادن نشانی رسول خدا بپردازد. بنابر نقل روایات، در همان شب، جبرئیل و میکائیل به اذن خدا فرود آمدند و به یاری حضرت علی(علیه السلام)شتافتند و سنگ ها از او دفع می نمودند و او را بر این جان نثاری تحسین می کردند و می گفتند: «به به از این ایثارگری! ای پسر ابوطالب! چه کسی مانند توست؟ خداوند به وسیله تو بر فرشتگان هفت آسمان مباهات می کند.»37 و همان لحظه این آیه، که به تصریح بیشتر علمای اهل سنّت و تمام علمای شیعی در خصوص امام علی(علیه السلام)است، نازل شد: (وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ)(بقره:207); و بعضی مردانند (حضرت علی(علیه السلام)) که از جان خود در راه رضای خدا می گذرند و خداوند دوستدار چنین بندگانی است.
در شعری حضرت می فرماید: شب را در حالی که مراقب دشمنان بودم، در آنجا خفتم و نتوانستند مرا از تصمیم خود بازدارند و با عزم جزم، آماده کشته شدن و گرفتاری بودم.38
در خصوص انتقال «فواطم» در گیر و دار پرماجرای پس از هجرت پر حادثه و پر درد حضرت از مکّه به مدینه هم باید گفت: حقیقتاً کسی را جز حضرت علی(علیه السلام)یارای انجام آن نبود; چنان که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نامه ای به ابوواقد لیثی داد تا به حضرت علی(علیه السلام)در مکّه بدهد و او شبانه فواطم (فاطمه دختر پیامبر(صلی الله علیه وآله)، فاطمه مادر علی(علیه السلام)و فاطمه دختر زبیر) را به مدینه برساند. حضرت علی(علیه السلام)نیز پس از دریافت پیام، چنین کرد و حقیقتاً از جان عزیز خود در این راه گذشت. او برای به سلامت رساندن امانت های رسول خدا(صلی الله علیه وآله)به نزد حضرتش، این راه طولانی را بدون استراحت و از بیراهه، آن هم شبانه (به همراه فواطم) پیمود و در طول مسیر، با دشمنان از جمله اطرافیان ابوسفیان (بنی امیّه)، که در طول تاریخ همیشه مانع راه فرزندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) بودند، روبه رو شد و با آن ها به مقابله برخاست و از فواطم دفاع کرد و آن ها را از خطرات این دشمنان به سلامت عبور داد.39
جان فشانی های علی(علیه السلام) در میدان های نبرد
حضرت بارها نمایندگی از جانب پیامبر(صلی الله علیه وآله)را در امور جنگ «غزوه ها و سریّه ها» و فرماندهی نیروها را بر عهده گرفت و از سوی حضرت به میان اعراب وقریش می رفت و از بازماندگان شهدا و حتی خانواده های بی گناه دشمن، که پدران و برادران خود را در جنگ از دست می دادند، تفقّد و دل جویی می نمود. جالب است که این بار مسئولیت را، بخصوص در جنگ های سختی مثل بدر و حنین و فتح مکّه و احد و خیبر، کسی جز حضرت علی(علیه السلام) توان به دوش کشیدن نداشت; چنان که پیامبر برای اتمام حجت با مردم، بارها دیگران را به جای حضرت علی(علیه السلام) به جنگ ها فرستادند اما آن ها توان انجام آن کارها را نداشتند. برای نمونه، ولیدبن عتبه را ابتدا به فرمان دهی بدر فرستادند، اما او از پذیرش آن سرباز زد و از این رو، امام علی(علیه السلام)را بدانجا فرستاد و شمشیر خود را به دست او داد و زره خود را بر تنش پوشاند و پس از فتح، پرچم خود را به او سپرد و در حق او دعا کرد. آن حضرت پس از غزوه بدر در سال دوم هجری و شکست لشکر دشمن و مشرکان می فرماید: من در خردی، بزرگان عرب را به خاک انداختم و سرکردگان «ربیعه» و «مضر» را هلاک ساختم. شما می دانید که مرا نزد رسول خدا چه مرتبتی است و خویشاوندانم با او چه نستبی دارند.40
در جنگ احزاب، که مشرکان به مدینه حملهور شدند، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) حضرت علی(علیه السلام) را فرستاد تا با آن ها به جنگ تن به تن درآید. آن ها مرد جنگی قدرتمندی مثل عمروبن عبدود را به جنگ با حضرت علی(علیه السلام) فرستادند و این علی(علیه السلام) بود که توانست پس از رزم جانانه با عمرو، او را به خاک اندازد و در این باره ابن شهرآشوب نقل می کند: علی او را بر زمین زد و بر سینه اش نشست و پیامبر جریان خدو انداختن عمرو به چهره مبارک علی و مکث او در کشتن عمرو را که دید، گریست و بعد از او پرسید: چرا ابتدا او را نکشتی؟ گفت: چون او خدو بر صورتم انداخت و بر مادرم دشنام داد، ترسیدم مقابله من با او از سر انتقام و رضایت نفسم باشد. به همین دلیل، مکث نمودم.41 از این رو، حضرت فرمود: «ضربةُ علی یومَ الخندقِ افضلُ مِن عبادةِ الثقلینِ.»42
در سیره ابن هشام آمده است: در این جنگ، مرتضی ـ کرم اللّه وجهه ـ علَم پیامبر در پیش کرد و با کفّار جنگ همی کرد تا از ایشان خلقی به قتل آورد و هر کس از کفّار که با او به جنگ درآمدند، بکشت.»43 در این باره، حضرت، خود در نامه ده نهج البلاغه و خطبه 33 اشاره کرده است. پیامبر نیز فرمود: «لَمبارزةُ علی افضلُ اعمالِ اُمّتی الی یومَ القیامةِ.»44
مولانا در این باره شعر زیبایی دارد:
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزّه از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری بر آورد و شتافت
او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
او خدو انداخت بر رویی که ماه
سجده آرد بهر او در سجده گاه
در زمان شمشیر انداخت آن علی
کرد او اندر غزایش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل
وز نمودن عفو و رحمت بی محل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا بگذاشتی؟
گفت من تیغ از پس حق می کشم
بنده حقم نه مملوک تنم
فعل من بر دین من باشد گوا
شیر حقم نیستم شیر هوا.
جنگ خیبر در سال هفتم هجری رخ داد، در حالی که یهودیان در قلعه ماندند و مسلمانان بر آنان غالب شدند. پسران مهاجر و انصار همه در انتظار بودند که رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) آن ها را برای فتح خیبر اعزام کند و پرچم فتح را به دست ایشان بدهد، اما حضرت پرسید: علی کجاست؟ گفتند: مریض است و چشم درد دارد و در جنگ حاضر نشده است. فرمود: او را بیاورید. حضرت علی(علیه السلام)را به اصرار حضرت آوردند و حضرت با آب دهان مبارکش او را شفا بخشید، سپس پرچم فتح را به دست او داد و او را به طرف قلعه های خیبر فرستاد و او هم توانست با کندن در خیبر، برخی از دشمنان را اسیر و برخی را تار و مار سازد.45 این امتیاز بزرگ از آنِ حضرت علی(علیه السلام) و حق شایسته ایشان بود و کسی توان کسب آن را نداشت و از این رو، همه یاران بر او غبطه می خوردند و این غبطه ها و احساس تقرّب حضرت علی(علیه السلام) نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به تدریج، به حسادت مهاجر و انصار در حق او مبدّل شدند.
کسی که قلعه خیبر گشوده به دست
به جنگ بدر ز اهریمنان کشیده دمار
کسی که روی مگردانده هیچگه از رزم
کسی که در احد از دشمنان نکرد فرار
نبی فرستاد و نفرمود تا که گرد آیند
رکابدار نبی چون مهاجر و انصار
از آن فراز علی را بخواند در برِ خویش
وصی کنار نبی آمد و گرفت قرار
فراز است نبی شد علی که تا بیند
به دست قائد اسلام مظهری زشعار.46
حسان بن ثابت در این باره سروده است:
و کانَ علی ارمد العین یبتغی دواءً فلّما لم یحسّ مداویاً
شفاه رسولُ اللّه منه بتفلة فبورکَ مرقیاً و بواک راقیاً.47
علاوه بر این، پس از فتح مکّه و تسلیم شدن قریش، که با جان فشانی حضرت علی(علیه السلام) و به نمایندگی از جانب رسول خدا(صلی الله علیه وآله)تحقق یافت و او یک تنه به شکستن بت ها و پاک سازی خانه خدا از لوث وجود خدایان چوبین پرداخت، این آیه در مدح او نازل شد: (لَا یَسْتَوِی مِنکُم مِنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلّاً وَعَدَاللَّهُ الْحُسْنَی وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ)(حدید: 10); آنان که قبل از شما پیش از فتح مکّه، انفاق جان و جهاد در راه خدا کردند با شما مساوی نیستند، آن ها مقامشان عظیم تر از کسانی است که بعد از فتح، انفاق و جهاد کردند و خدا به همه و عده نیکوترین پاداش داده و خدا به هر چه کنید آگاه است.
در خصوص دامادی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که شهره عام و خاص است، این حجت حق بر همگان آشکار است که حضرت علی(علیه السلام)داماد پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)است و بر هر دوست و دشمنی پدیدار که او نهایت تقرّب و محبوبیت را نزد پیامبر و خانواده او دارد و این امر به اذن الهی صورت گرفت و کسی را یارای انکار خورشید نیست.
نسائی می نویسد: ابوبکر و عمر فاطمه را از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)خواستگاری کردند، اما پیامبر فرمود: فاطمه صغیر است و حضرت زهرا(علیها السلام)نیز روی برگرداند، اما وقتی حضرت علی(علیه السلام)به خواستگاری رفت، پیامبر وی را به ازدواجش درآورد.48رسول خدا پس از ازدواج این زوج آسمانی به خانه حضرت فاطمه(علیها السلام)آمد و فرمود: دخترم، به خدا سوگند! نمی خواستم تو را به ازدواج کسی جز بهترین فرد از خویشانم درآورم. سپس برخاست و رفت.49
نتیجه
با توجه به آنچه ذکر شد و بیان ابعاد تقرّب امام علی(علیه السلام) به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و جان نثاری های ایشان در راه پیامبر، آیا کسی جز او شایسته و درخور خلافت بر حق رسول خدا هست؟ و آیا هیچ عقل و تدبیری و یا نقل صحیحی می پذیرد که علی رغم ماجرای صریح غدیر و بیعت علنی مردم با حضرت علی(علیه السلام)در آنجا و نزول آیات قرآن و پیغام و بشارت وحی، احدی جز او می تواند قدم جای پای پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بگذارد و این رسالت گران بها را تداوم بخشد؟
تافته از دوش نبی آفتاب
خیره در او چشم دل شیخ و شاب
از لب احمد پی اکمال دین
ها ، بشنو زمزمه راستین!
اینکه مرا زینت دوش آمده است
جان ز ولایش به خروش آمده است
بعد من او راهبر و رهنماست
سرور مردان خدا مرتضاست
حافظ آیین محمّد بُوَد
جلوه ای از پرتو سرمد بود
یاور من بنده خاص خداست
معرفت آموز دل اولیاست
تابش خورشید زنام علی است
سکّه توحید به نام علی است.
پینوشتها:
1ـ مناقب خوارزمی، ص 2 / علی بن عیسی، کشف الغمه، ج 1، ص 112.
2ـ به نقل از: محب الدین طبری، ذخائرالعقبی، ص 111.
3ـ شیخ مفید، الارشاد، ص 11.
4ـ به نقل از: محمّدبن جریر طبری، تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک)، ج 3، ص 1173.
5ـ ابن عبدالبرّ القرطبی، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج 3، ص 28.
6ـ رضا معصومی، در خلوت علی، انتشارات حافظ نوین، به نقل از: ابن یمین فریومدی.
7ـ نهج البلاغه، ترجمه علی اصغر فقیهی، خطبه قاصعه، تهران، مشرقین، 1383، ص 139.
8ـ همان، ص 192.
9ـ نهج البلاغه، خطبه 31.
10ـ نهج البلاغه، خطبه 71.
11ـ رضا معصومی، پیشین، ص 79، به نقل از: مولانا جلال الدین مولوی.
12ـ نهج البلاغه، خطبه قاصعه، ص 220.
13ـ محب الدین طبری، پیشین، ص 60 / علی بن عیسی، پیشین، ج 1، ص 79 / نهج البلاغه، خطبه قاصعه 192.
14ـ نهج البلاغه، خطبه قاصعه، 192
15ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 39، ص 212.
16ـ مرتضی مطهری، حکمت ها و اندرزها، تهران، صدرا، ص 139.
17 قطب الدین نیشابوری، دیوان شعر امام علی(علیه السلام)، ش 151، ص 232.
18ـ نهج البلاغه، نامه 45.
19ـ علی بن عیسی، پیشین، ج 1، ص 99 / مناقب خوارزمی، ص 28.
20ـ احمدبن حنبل، مسند، ج 1، ص 19.
21ـ مولانا جلال الدین محمّد مولوی.
22ـ محب الدین طبری، پیشین، ص 82.
23ـ احمدبن حنبل، پیشین، ج 1، ص 16.
24ـ «صاحب سرّی علی بن ابی طالب» به نقل از: ینابیع الموده، ناب 56 و 187.
25ـ حسکانی، شواهدالتنزیل، ج 1، ص 234 و ج 2، ص 244.
26ـ کلیات دیوان علی در شعر شاعران (بیعت با خورشید)، چ یازدهم، تهران، زرّین، 1373، ص 98، به نقل از: کسائی مروزی.
27ـ محب الدین طبری، پیشین، ص 131 / محمّدبن جریر طبری، پیشین، ج 3، ص 1172.
28ـ محمدعلی صفری (زرافشان)، بیعت با خورشید، ص 63.
29ـ ابن هشام، سیرة النبی، ج 2، ص 126 / ابن سعد، طبقات، ج 2، ص 65.
30ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 256.
31ـ همان، ج 14، ص 64.
32ـ به نقل از: قطب الدین ابوالحسین بیهقی نیشابوری، مجموعه اشعار منسوب به امام علی(علیه السلام)، شعر شماره 275، ص 360.
33ـ به نقل از: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 127.
34ـ به نقل از: قطب الدین ابوالحسین بیهقی نیشابوری، پیشین، ترجمه ابوالقاسم امامی، تهران، اسوه، 1379، ص 172.
35ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 9، ص 48.
36ـ ر.ک: تفسیر کشف الاسرار، ج 1، ص 554.
37ـ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 22.
38ـ تذکرة الخواص، ص 41 به نقل از: ابن عبّاس.
39ـ ابن هشام، سیرة النبی، ج 2، ص 124.
40ـ نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
41ـ ابن شهرآشوب، پیشین، ج 1، ص 2.
42ـ علی بن عیسی، پیشین، ج 1، ص 150 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 41، ص 91.
43ـ ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 662.
44ـ عبدالمجید آیتی، تاریخ پیامبر و اسلام، ص 295.
45ـ ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 364.
46ـ کلیات دیوان علی در شعر شاعران، ص 126.
47ـ محمدبن جریر طبری، پیشین، ج 3، ص 546 / شیخ مفید، ارشاد، ص 114.
48ـ به نقل از: خصائص امیرالمؤمنین، ح 120، ص 114.
49ـ همان، ح 136، ص 116