بزرگان عالم، فکر و اندیشه را مبدأ به دست آوردن سعادت دانسته و در این زمینه جملاتى بسیار زیبا به شرح زیر دارند:
«التَّفَکُّرُ عَلى خَمْسَةِ أوْجُهٍ:
فِکْرَةٌ فی آیاتِ اللّهِ یَتَوَلَّدُ مِنْها التَّوْحیدُ وَالْیَقینُ وَفِکْرَةٌ فی نِعْمَةِ اللّهِ یَتَوَلَّدُ مِنْها الشُّکْرُ وَالَمحَبَّةُ؛ وَفِکْرَةٌ فی وَعیدِ اللّهِ یَتَوَلَّدُ مِنْها الرَّهْبَةُ؛ وَفِکْرَةٌ فی وَعْدِ اللّهِ یَتَوَلَّدُ مِنْها الرَّغْبَةُ؛ وَفِکْرَةٌ فی تَقْصیرِ النَّفْسِ عَنِ الطّاعَةِ مَعَ إحْسانِ اللّهِ یَتَوَلَّدُ مِنْها الْحَیاءُ» «1».
اندیشه بر پنج جهت است:
1- اندیشه در آیات و نشانههاى آفاقى و انفسى حق که نتیجه آن رسیدن به توحید و یقین است.
2- اندیشه در نعمتهاى ظاهرى و باطنى الهى که ثمره آن شکر و عشق به حضرت مولاست.
3- اندیشه در آیات عذاب که میوه آن ترس از گناه و خوف از مقام حق است.
4- اندیشه در وعدههاى الهى نسبت به نیکوکاران که عاقبت آن رغبت و شوق به اعمال صالحه است.
5- اندیشه در تقصیر خویش از طاعت حق، با آن همه احسان الهى به عبد که نتیجه آن شرم و حیا از خداست.
اندیشه در آفرینش آسمان و زمین
عطاء مىگوید:
همراه عبید بن عمیر به نزد عایشه رفتیم، در حالى که بین ما و او پردهاى افکنده بود... ابن عمیر به عایشه گفت: عجیبترین چیزى که از رسول اکرم صلى الله علیه و آله دیدى براى ما بگو، عایشه گریه کرد و گفت: تمام زندگى پیامبر صلى الله علیه و آله عجیب بود، شبى نزد من آمد، کنارش قرار گرفتم، فرمود: رهایم کن تا مولایم را عبادت کنم، برخاست به طرف آب رفت، وضو گرفت، سپس به نماز ایستاد، نماز مىخواند و گریه مىکرد، در حدى که محاسن مبارکش از آب چشم تر شد. آن گاه به سجده رفت و از اشک دیده، زمین را تر کرد، سپس به پهلو قرار گرفت، تا بلال آمد و او را به نماز صبح خبر کرد، بلال به حضرت عرضه داشت، گریه شما از چیست؟ در حالى که گذشته و آیندهات را، خداى مهربان غرق در غفران قرار داده.
فرمود: بلال! واى بر تو، چرا گریه نکنم در حالى که در امشب این آیه نازل شده:
[إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ] «2».
یقیناً در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانههایى [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] براى خردمندان است.
سپس فرمود: واى بر کسى که این آیه را بخواند و به راه اندیشه در آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز قرار نگیرد «3».
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: أُعْطُوا أَعْیُنَکُمْ حَظَّها مِنَ الْعِبادَةِ قالُوا: وَما حَظُّها مِنَ الْعِبادَةِ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: النَّظَرُ فی الْمُصْحَفِ وَالتَّفَکُّرُ فیهِ وَالْإعْتِبارُ عِنْدَ عَجائِبِهِ «4».
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: نصیب و بهره عبادت را به چشم خود ببخشید، عرضه داشتند: بهره چشم از عبادت چیست؟ فرمود: نظر کردن به قرآن و اندیشه در آیات آن و پند گرفتن از عجایبش.
اندیشه، روشنى دل
قلب، این مهمترین عضو آدمى که خانه انعکاس حقایق و مشرق انوار الهیه و جایگاه معرفت و عشق است، گاهى در سیطره جواذب مادى و هواهاى نفسانى و غرایز سرکش حیوانى، به تاریکى خطرناک حرص و بخل، حسد و کینه، شرک و نفاق، عجب و ریا و... آلوده گردد و صاحبش را از پى این آلودگى، به خزى دنیا و عذاب آخرت دراندازد، طبیبان الهى اندیشه در امور و فکر در عاقبت و توجه به احوال نیکان و بدان را، سبب زایل شدن این تاریکى مىدانند، چنان که تاریخ حیات ثابت کرده، هر تاریک دلى با نور اندیشه، روشن دل گشت.
بهاءالدین ولد، از پى راهنمایى گمراهان و تحقق روشنى در فضاى قلب تاریک دلان، در مقالهاى مىگوید:
گفتم: اى اللّه! چنان که نظر مرا بدین اسباب جهان گشاده کردى، تا چست شدم در نگاه داشتن احوال خود، هم چنان نظرم را گشاده به اسباب آخرت کن، تا احتراز کنم از این جهان.
هم چنان که در حسن صور خوبان این جهانى، چشم دادى تا این ها را مىبینم، هم چنان چشم دلم را به جمال خوبان آن جهانى، گشاده کن تا منجذب به خدمتت، چشمههاى علم هر دو جهانى را، از عرصههاى عدم، تو گشاده مىکنى.
اى اللّه! انبیا را بر سر کدام چشمه سار، در عرصه عدم فرو آوردهاى، یا رب! مرا از آن چشمه، آب بده، گفتم: ثنا باید گفتن اللّه را، تا مرا این عطا به ارزانى دارد، فاتحه را آغاز کردم:
[الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ].
همه ستایشها، ویژه خدا، مالک و مربّى جهانیان است.
گفتم: اى اللّه و اى پروردگار! تربیت هر دو جهانى را تو توانى کردن، تربیت چه باشد که علم آن جهانى را به من تو کرامت کن.
[الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ].
رحمتش بىاندازه و مهربانىاش همیشگى است.
اى رحمان! شیر مهربانى این جهان را تو گشاده کردهاى، تا دل نمىدهد که از سر این شیر مهر برخیزند، اى رحیم! هم چنان شیر مهربانى آن جهانى را در سینهام تو روان کن، تا عاشق آن جاى باشم.
[مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ إِیَّاکَ نَعْبُدُ].
مالک و فرمانرواى روز پاداش و کیفر است [پروردگارا!] تنها تو را مىپرستیم.
اى مالک یوم دین! آرزویم هماره عبادت توست.
[وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ].
وتنها از تو کمک مىخواهیم.
استعانت از تو مىطلبم که بگشایى در نظرم را به روح آن جهانى و به تو عاشق ضرورى باشم نه عاشق به تکلیف.
[اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ].
ما را به راهِ راست راهنمایى کن.
راه چشمهاى نما، از چشمه سارهایى که در عدم است که راست به ملک آن جهانى مىرساند.
[صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ].
راه کسانى [چون پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان که به خاطر لیاقتشان] به آنان نعمتِ [ایمان، عمل شایسته و اخلاق حسنه] عطاکردى.
آن چشمه سار دانش که انبیا علیهم السلام در آن چشمه رفتهاند و از آن نوشیدهاند، مرا نیز هم از آن چشمه کرامت کن.
شما «بعضى از مردم» صواب را نمىدانید، چو شما خود را آکندهاید، صواب کجا راه یابد در شما، چشم را به خواب آکندهاید و سر را به سوداى فاسد آکندهاید و شکم را به نان آکندهاید و دل را به حرص آکندهاید و تن را به کاهلى آکندهاید، اى بیچارگان! همهتان در زنگار عصیان ماندهاید، چنان که مرغان در دام مانند.
اکنون جهد کنید تا هر یک گره از پاى یکدیگر بگشایید و رهایى یابید «5».
تا به کى اى دل به اسباب جهان پرداختن |
آتشى باید در این آلودگى انداختن |
|
تن بینداز و روان شو سوى دارالملک جان |
خویش را از اصل خود تا چند دور انداختن |
|
عشق و سوز و درد جو آتش بزن در گفتگو |
تا به کى خودکامى و خودبینى و خودساختن |
|
چیست دانى شرط عاشق زیر تیغ عشق دوست |
رخ چو گل افروختن گردن چو سرو افراختن |
|
کار مردان است جان دادن بدشت کربلا |
زورق همت به طوفان بلا انداختن |
|
از حسینآموز رسم عاشقى گر عاشقى |
چیست رسم عاشقان سر دادن و جان باختن |
|
چیست دانى رسم درویشى هما گر رهروى |
مشکلات راه را بر خویش آسان ساختن |
|
اندیشه موجب فسحت خلق
در قطعهاى از روایت خواندید که:
اندیشه باعث فسحت خُلق است، نفس چون بر اثر جواذب مادى و شهوانى اسیر شود، منبع رذایل و آلودگىها گردد.
در اسارت نفس در بند هوا، حرص، حسد، بخل، کینه، سوء ظن و انواع رذایل بر انسان غلبه کند و هریک از این امور فاسده، براى لغزاندن قدم به چاه بدبختى و گودال سقوط و تنور جهنم کافى است.
انسان، وقتى- با بهرهگیرى از قرآن و معارف الهى- در خسارتهایى که از ناحیه رذایل اخلاقى- چه در دنیا و چه در آخرت- به انسان مىرسد، اندیشه کند و به این معنى واقف گردد که رذایل، موجب تنگى دل و تاریکى جان و ضیق صدر و محدودیت نفس است، بدون شک به علاج اقدام مىکند و راه فضاى با عظمت و جهان بىکران اخلاق ملکوتى را به روى نفس باز نماید.
این گونه اندیشه پاک و با معنى، بهترین علت براى اصلاح وضع معاد و اطلاع بر عواقب کار و اضافه نمودن معرفت در کانون جان است.
[وَهیَ خِصْلَةٌ لا یُعْبَدُ اللّهُ بِمِثْلِها، قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: فِکْرَةُ ساعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَةٍ وَلا یَنالُ مَنْزِلَةَ التَّفَکُّرِ إلّامَنْ خَصَّهُ اللّهُ بِنُورِ الْمَعْرِفَةِ وَالتَّوحیدِ]
تفکر بهترین عبادت
امام صادق علیه السلام در پایان روایت باب اندیشه مىفرماید:
فکر و اندیشه و تفکر و دوراندیشى حقیقتى است که در تمام دوره خلقت، به مانند آن خداوند بزرگ عبادت نشده که فکر، اصل بندگى و ریشه عبادت و نور هر واقعیت و جان هر حقیقتى است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: یکساعت اندیشه در وضع ظاهر و باطن خود، در دنیا و احوالات و انقلابهاى آن در آسمان و زمین، در موجودات و قرآن و معارف الهیه از یکسال عبادت بهتر است و این منزلت بزرگ و مقام با عظمت براى کسى حاصل نمىشود، مگر این که حضرت حق او را به نور معرفت و توحید برگزیده باشد.
در لحظه پایان این جلد، این فقیر دل شکسته و مسکین بال و پر بسته، پس از اداى شکر حق از اتمام این نوشتار، دست گدایى به سوى آن بىنیاز برآورد و به محضر مقدس حضرت حق عرضه داشت:
اى همه عالم زغمت سوخته |
چشم به لطف و کرمت دوخته |
|
جمله رهین تو و انعام تو |
در گرو رحمت و اکرام تو |
|
نام تو هر درد شفا مىدهد |
یاد تو بر قلب صفا مىدهد |
|
آن که تو را یافت دلش شاد شد |
یافت نجات از غم و آزاد شد |
|
مهر تو را هر که خرید اى حبیب |
جنت عشق تواش آمد نصیب |
|
آن که به درگاه تو آرد نیاز |
مىشود او در دو جهان سرفراز |
|
آن که تو را خواند و زارى کند |
لطف تواش یکسره یارى کند |
|
مرهم دلهاى پریشان تویى |
محور جان گرمى ایمان تویى |
|
راحت جانهاى بلا دیدهاى |
مرهم هر زخم جفا دیدهاى |
|
اى غم تو داغ دل زار من |
لطف تو اى نور جهان یار من |
|
گر چه خطاکار و دل آلودهام |
از گنه و جرم نیالودهام |
|
لیک به غفران تو رو کردهام |
خود گل احسان تو بو کردهام |
|
روى سپیدم زکرامات کن |
بنده خود غرق عنایات کن |
|
دیده مسکین به رخت باز کن |
جان و دلش محرم هر راز کن |
|
الهى! دلم را به نور معرفت روشن کن، جانم را به آتش عشقت برافروز، دستم را بگیر، از مهالکم برهان و توفیق ادامه خدمت در راهت را از گداى پیشگاهت دریغ مدار، آمین یا رب العالمین.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- مواعظ العددیه: 277، باب 5، فصل 8.
(2)- آل عمران (3): 190.
(3)- محجة البیضاء: 8/ 194، کتاب التفکّر.
(4)- مجموعة ورّام: 1/ 250؛ محجة البیضاء: 8/ 195، کتاب التفکّر.
(5)- معارف بهاء الدین ولد: 76.