قرآن مجید از نیروى خودنگهدارى، که بهترین پیروزى انسان در همه زمینههاست تعبیر به تقوا کرده، و همین نیروست که انسان را در راه مبارزه با دشمنان داخلى همچون هواى نفس و طغیان غرائز و صفات رذیله، و با دشمنان خارجى چون کفار و منافقین و استعمارگران، با در دست داشتن اسلحههاى لازم پیروز کرده، و آدمى را با کمکگیرى از عنایت حق از آلوده شدن به گناه و مفاسد، و غلبه دشمنان بر راه رشد و تکامل حفظ میکند.
تقوا در مملکت هستى انسان نیروئیست الهى، که بخاطر آن تمام درهاى غیب بروى انسان گشوده میشود، و آدمى در سایه آن بدریافت حقایقى نائل میگردد، و بنور مطلق هستى میپیوندد.
تقوا واقعیتى است که اگر تمام اعضاء و جوارح آدمى باستخدام آن درآید، جز کارهاى خداپسند از انسان سر نمیزند.
تقوا چراغ راه زندگیست، دشمن هرچند نیرومند باشد از شکست دادن اهل تقوا عاجز است، و چون حس کند در برابر چنین نیروئى قرار دارد، فرار را بر ایستادن و مقاومت کردن ترجیح میدهد.
پاکى دل، صفاى جان، صدق گفتار، بینش گسترده، صحت عمل، حرکات مثبت، نگاه پاک، شنیدن سخن حق، فعالیت در حوزه انسانیت همه و همه از محصولات تقوا هستند.
تقوا سپر از آتش دوزخ، نور زندگى، امید بیداران، روشنى چشم روزنه بسوى سعادت دنیا و سلامت در آخرت است.
خودنگهداران و اهل تقوا، همیشه خویشتن را بازیافته، بخویشتن بازمیگردند و خویشتن را از ضربههاى مهلک درونى و برونى حفظ میکنند.
خودنگهداران در برابر تمام دشمنان داخلى و خارجى پیروزند، و دشمنان در برابر آنان از همه جهت محکوم.
خودنگهداران انسانهائى هستند که مال، منال، ریاست، مقام، جاه، زرق و برق، زیبائى ظاهر، هواى نفس، غرائز طغیانگر، عوامل مادى نمیتوانند آن را بر خلاف برنامههاى الهى جذب کرده و وجود ایشان را نسبت بخودشان و جامعه منبع فساد و پلیدى کنند.
آنچه در مسئله خودنگهدارى باید سخت مورد توجه قرار بگیرد راه بدست آوردن انست، و بىتردید اگر جامعه اسلامى بشناخت این راه واجزائى که با ترکیبشان در وجود انسان این نیرو را فراهم میکنند، اقدام کنند، دنیاى خویش را بهترین صورت آباد کرده، و شر هر نوع دشمنى را از تمام زوایاى حیات قطع خواهند کرد، و در آخرت هم از زندگى ابدى در بهشت برخوردار خواهند شد، چنانچه قرآن فرموده:
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا، فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ «1».
آخرت آباد مخصوص مردمیست که در زندگى خود، در برابر فرهنگ الهى متواضع بوده و از برترىجوئى و تجاوز احتراز جسته و از تباهى و فساد دورى میکردند، آرى خوشبختانه و فرجام نیک از آن خودنگهداران است. و جاى دیگر فرموده:
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ «2».
چنانچه مردم مملکت و جامعه یک کشور از معبودهاى باطل جدا شوند، و دل در گرو عشق الهى بگذارند، و در مقابل تمام مفاسد خودنگهدار باشند درهاى برکات و عنایات خود را از آسمان و زمین بروى آنان باز خواهیم کرد، و باز فرموده:
إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ «3».
بدون تردید خداوند یار و نگهدار و همراه با خودنگهداران است، آنان که در جنب این نیرو از هیچ برنامه نیکى روىگردان نیستند، و نیز میفرماید:
تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً «4».
چنانچه در برابر حوادث پایدارى کنید، و در مقابل مفاسد خویشتندار باشید، از دشمن کمترین آسیبى بشما نخواهد رسید.
من براى شناخت برنامههائیکه، نیروى تقوا و خودنگهدارى را در انسان بوجود میآورد، در مرحله اول به کتاب خدا قرآن مجید، سپس بمنابع اصیل اسلامى، و آثارى که پس از قرآن تشکیل دهنده فرهنگ زنده اسلام است مراجعه کرده، و رویهمرفته از مطالعات ناقصى که در این منابع داشتهام، اصول و اجزاء تشکیلدهنده تقوا و نیروى خودنگهدارى را در چند برنامه یافتم، و ناچارم در جنب هریک از آن چند برنامه باندازه لازم توضیحداده، و از خداى بزرگ بخواهم همه ما و همه برادران و خواهران اسلامى را براى آراسته شدن به عوامل سازنده تقوا کمک دهد، اما واقعیات تشکیلدهنده تقوا عبارتست از:
1- علم و دانش
2- عشق و تنفر
3- تهذیب نفس
4- اجراى فرمان
5- بهداشت و طهارت
6- پیشوائى و رهبرى
علم و دانش
در اینکه پیشرفتهاى اعجابانگیز بشر در تمام زمینههاى حیات فرآورده بینش و دانش اوست تردیدى نیست.
دانش چراغ روشن فرا راه هستى است و علت کشف بسیارى از اسرار جهان.
دل و جان انسان دو تابلوى بیرنگ است، و دانش و علم نقشى سازنده بر صفحه آن دو تابلو.
از قدیمىترین روزگار گفتهاند: آدم بیسواد کور است، و در حقیقت باید گفت این ضربالمثل عین حقیقت است.
آرى کور براحتى از خیابان عبور نمیکند، حرکات مثبت براى آدم کور کار سهلى نیست، کور بدرستى از جوى نمیپرد، کور از انواع زیانها در امان نمیباشد، بهمین خاطر سر گراوزلى سفیر انگلیس در ایران در زمان قاجاریه گفته: من اعتقاد دارم که براى حفظ سرحدات استعمارى بریتانیا اگر ایران را در حال ضعف و بربریت و وحشیگرى که دارد باقى بگذاریم از هر سیاست دیگرى بهتر است!
آرى آدم بیدانش در حال بربریت است، ضعیف است، چهارپاى باربر استعمارگران است، و زیر بار استعمارگران است، و زیربناى شکمپرستى و شهوترانى بیگانگان و بیگانهپرستان، اگر مردم آگاه زیست کنند. زردار و زوردار امکان ادامه زندگى کثیف خود را نداشته، و اصولا بستر رشدى براى آنان نخواهد بود.
اگر جامعه یک کشور، در پرتو دانش و بینش زندگى کنند، مواد خام طبیعى آنان بقیمت ارزان، با مفت بیغما نخواهد رفت، و عجیبتر اینکه پس از بیغما رفتن با قیمتى هرچه گرانتر بعنوان وسائل زندگى بخود آنان باز نخواهد گشت!!
علم مفخر اولاد آدم است، بخاطر آن جاى پاى زندگى محکم، و خمیر حیات بیمایه دانش فطیر است، و مملکت دور از نواى علم فقیر و بدبخت. آدمى زنده دانش است، و پاینده بینش، جهل حجاب اکبر است و علم نور برتر.
آنان که دانش را حجاب اکبر میدانند طایفه خاصى هستند، که از علم بىبهرهاند، و بزرگان و اقطاب آنان فقط در سایه بىخرد نگاه داشتن مریدان راه حکومت و سلطنت دارند!
اسلام در زمانى طلوع کرد که دانش انسان محدود بمسائلى پیش پا افتاه بود، و ملت روم و ایران هم از دانش بهرهاى نداشتند، علماى روم و ایران محدود به مردمى بودند که باجازه دولت کسب دانش میکردند، دانش آنان عبارت بود از مقدارى مسائل طب و حکمت یونان، و اندکى ریاضى و فلسفه نظرى و هیئت بطلمیوس، دانش اینان در استخدام زورگویان بود و اکثریت مردم حق مدرسه رفتن و دانش اندوختن نداشتند زیرا نور دانش براى ملت آزادى و استقلال و حالت طلب حق میآورد و دولتها راضى باین مسائل و بخصوص آزادى ملتها نبودند.
سرنوشت تحصیل در ایران
شاهنامه فردوسى حکایتى از انوشیروان و کفشگر بازگو میکند بهتآور، سپاه ایران در میدان جنگهاى خطرناکى، با روم قرار داشت، براى ادامه جنگ طلب حقوق میکرد، خزانه دولت خالى بود، به پیشنهاد وزیر بنا شد انوشیروان براى وام گرفتن از مردم حاضر شود، پس از اینکه کسرى قبول برنامه کرد، فرستاده وزیر از میان بازرگانان، دهقانان و پیشهوران کفشگرى را پیدا کرد، که حاضر بود بدولت وام بدهد، اما در مقابل آن انوشیروان عادل اجازه دهد فرزند او بمدرسه رفته تحصیل دانش کند.
انوشیروان عادل با کمال بىشرمى این خواسته را رد کرد، و گفت براى من صدور اجازه تحصیل براى کودک یک کفشگر ننگ است.
فردوسى در ضمن اشعارى اینچنین داستان را بازگو میکند.
بدو کفشگر گفت کى خوبچهر |
نرنجى بگوئى ببو ذر جمهر |
|
که اندر زمانه مرا کودکیست |
که آزار او بر دلم خوار نیست |
|
بگوئى مگر شهریار جهان |
مرا شاد گرداند اندر نهان |
|
که او را سپارم بفرهنگیان |
که دارد سرمایه و هنگ آن |
|
فرستاده گفت این ندارم برنج |
که کوتاه کردى مرا راه گنج |
|
اگر شاه باشد بدین دستگیر |
که این پاک فرزند گردد دبیر |
|
ز یزدان بخواهد همى جان شاه |
که جاوید باد و سزاوار گاه |
|
بدو شاه گفت اى خردمند مرد |
چرا دیو چشم تو را خیره کرد |
|
برو همچنان بازگردان شتر |
مبادا کز او سیم خواهیم و در |
|
چو بازارگان بچه گردد دبیر |
هنرمند و با دانش و یادگیر |
|
چو فرزند ما برنشیند به تخت |
دبیرى ببایدش پیروز بخت |
|
هنر باید از مرد موزهفروش |
سپارد بدو چشم بینا و گوش |
|
بدست خردمند مرد نژاد |
نماند بجز حسرت و سرد باد |
|
شود پیش او خوار مردمشناس |
چو پاسخ دهد زو نیابد سپاس |
|
اینچنین بود وضع تحصیل دانش، در ایران متمدن، و کشوریکه بر تمام ممالک آنروزگار فخر میفروخت و اوضاع دیگر ممالک آن روز ناگفتنى است.
فروغ اسلام بر چنان روزگارى تابید، اولین آیاتیکه بر پیامبر نازل شد، سخن از دانش داشت و قلم، یاد گرفتن و یاد دادن، دانستن و دانا نمودن، آگاه شدن و آگاهى دادنه و خلاصه سخن از این بود که باید بدانى و دانائى را بوسیله قلم بدیگر نسل تحویل دهى:
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ، اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ، الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ:
ترجمه و توضیح: نسخه اصلى و منشاء الهامات و کشفها، کتاب عظیم خلقت، و کتاب مرموز انسانا ست، که بقلم ربوبى نوشته شده، و انسان در مدرسه فطرت و عقل و ادراک و تکامل فردى و اجتماعى خود، از این دو کتاب و اشارات و رموز آنها درسهائى آموخته و تجربههائى اندوخته، و بانگیزه حب بقا کوشیده است تا خلاصهاى از فراگرفته و دریافتها، و فشردهاى از تجربههاى خود را بهر صورت ثبت و ضبط نماید، تا علائم خطوطتکامل یافته و نوشتن آسان شده و راه اندیشه و تفکر و ربط با گذشته و آینده و دیگران بازگردیده 9، و اندیشهها بسبب نوک قلم بهم پیوسته، خلاصه و محصول جوامع و تمدنها و نظامات و قدرتها همین آثار و نوشتههائیست که نوک قلم آنها را ثابت نموده، و اعمال نیک و بد و تجربههائیست که باقى گذارده، تا راه اندیشه و پیشرفت را بروى آیندگان بازنماید و جز قلم، همه قدرتها و سرکشیها و ساختمانهاى چشمگیر چون حبابى محو شده است «5».
آگاهى سبب آزادى است، دانش علت سربلندى است، بینش وسیله استقلال است، و علم چراغ راه زندگى، و برترین حربه براى کوبیدن طاغوت و طاغوتیان.
قرآن مجید بین مردم دانا و نادان، عالم و جاهل، فهمیده و نفهم هیچ خط مشترکى قائل نیست، تا جائیکه در سوره الزمر آیه 9 میفرماید:
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ.
کتاب خدا در سوره البقره آیه 21 سر برترى آدم را بر ملائکه علم و دانش میشناسد، و بخاطر این نعمت او را از ملائکه ممتازتر میداند، و علم آدم الاسماء کلها، قرآن الهى براى اهل دانش آنچنان درجات و مقاماتى قائل است که فوق آن درجات را نمیتوان تصور کرد.
یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ.
در کتب روائى، در مسئله دانش و بینش ابوابى آمده، که هم نمایشگر عظمت علم در زندگى است، و هم نمایانگر بنیادى بودن آئین مقدس اسلام، و اینکه هیچ مسلکى باندازه اسلام جامعه را تشویق بفراگیرى علم و آگاهى و فقه بمعناى وسیع کلمه نکرده است.
در اینجا مناسب است بقسمتى از عناوین ابواب دانش و مکتب روائى شیعه اشاره شود، و خوانندگان عزیز براى دقت در برنامههاى اسلام نسبت بدانش و آگاهى، به کتابهاى مهمى از قبیل اصول کافى، بحار الانوار ج اول، محجة البیضاء و سایر کتب اسلامى مراجعه کنند.
سرفصل ابواب دانش در کتب اسلامى
وجوب فراگیرى دانش، تشویق مردم بعلم، ثواب برنامه دانشمند و دانشجو، طبقات مردم در برابر دانش، بهره دوست داشتن دانشمندان، لازم بودن پرسش مسائل زندگى از دانشمندان بحث با اهل علم، رفت و آمد در خانه دانشداران، گفتگو و بحث در مسائل علمى، همنشینى با دانایان، حاضر شدن در مجالس علم، ناروائى آمیزش با نادان، آثار نامیمون عمل منهاى علم، علوم با منفعتى که اسلام مردم را بتحصیل آن امر میکند، آداب دانش اندوختن و احکام آن، ثواب راهنمائى مردم و دانش آموختن بآنان، برترى دانشمندان، ناروا بودن گمراه کردن مردم، کیفیت بهرهگیرى از دانش، طلب علم بخاطر خدا، مسئولیت فوقالعاده دانشمندان، حق دانشمندان بر مردم، نشانههاى علما و اصناف اهل علم، آداب دانش اندوختن، نهى اسلام از پنهان داشتن علم از مردم و خیانت به علم، دانشندانیکه دانش اندوختن از آنان بىمانع است و آنان که نباید از آنان اخذ علم کرد، نهى از پیروى غیر معصوم در آنچه میگوید، بىمانع بودن دانش اندوختن از راویان خبر و فقیهان شایسته، مذمت علماء بدر رفتار و وجوب اجتناب از آنان، نهى از گفتار بغیر علم و فتوا دادن از روى هواى نفس و رأى خویش، نفع نوشتن احادیث اهل بیت و بازگو کردن آن.
در ذیل هریک از این عناوین گاهى نزدیک به 84 حدیث نوشته شده، و میتوان ادعا کرد، در باب دانش بیش از هزار روایت از رهبر بزرگ اسلام و ائمه طاهرین علیهم السلام وارد شده است.
روایات باب دانش:
عن ابى عبد اللّه قال: قال رسول اللّه:
طلب العلم فریضة على کلّ مسلم، الا انّ اللّه یحبّ بغاة العلم «6».
دانشاندوزى بر هر مسلمانى لازم و ضروریست، بدانید که خداوند دانشجویان را دوست دارد.
قال رسول اللّه، موت قبیلة ایسر من موت عالم «7».
تحمل مرگ یک قبیله از مردن یک دانشمند آسانتر است.
قال الصادق علیه السّلام: انّ رسول اللّه ص قال: اعلم النّاس من جمع علم النّاس الى علمه و اکثر النّاس قیمة اکثرهم علما، و اقلّ النّاس قیمة اقلّهم علما «8»:
داناترین مردم کسى است، که دانش دیگران را بر دانش خود بیفزاید، بهترین ارزش مخصوص مردمى است که از بینائى و آگاهى بهرهمند باشند، و هرکس کم بداند خالى از اعتبار است.
قال رسول اللّه: اربع یلزمن کلّ ذى حجى و عقل من امتى، قیل، یا رسول اللّه ماهّن، قال:
استماع العلم، و حفظه، و نشره عند اهله، هو العمل به «9»:
پیامبر فرمود بینایان و آگاهان از امت من باید ملازم چهار برنامه باشند، عرضه داشتند چیست؟ فرمود: فراگرفتن دانش، نگهدارى آن، باهلش آموختن، و اجراى آنچه آموخته شده.
قال رسول اللّه: العالم امین اللّه فى الارض «10»:
دانشمند امین خداوند در روى زمین است.
و قال (ص) یوزن یوم القیامة مداد العلماء بدماء الشّهداء:
در جهان دیگر مرکب نوشتنى دانشمندان، با خون شهیدان وزن میشود.
قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله: من طلب العلم فهو کالصّائم نهاره، و القائم لیله، و انّ بابا من العلم یتعلّمه الرّجل خیر له من ان یکون ابو قبیس ذهبا فاتفقه فى سبیل اللّه تعالى «11»:
آنکس که در راه دانشاندوزیست، همانند آن است که روزهایش را روزه و شبهایش را به عبادت بسر برد، آموختن یک رشته علم بهتر است، از مقدار طلائى که حجمش چون کوه ابو قبیس باشد، و در راه خدا باتفاق برود، در آن زمان که جادهها از هیچ خطرى مصون نبود، در آن روزگار که سفر با تمام رنج و مشقت انجام میگرفت، رهبر بزرگ اسلام بمردم مسلمان میفرمود:
بفرا گرفتن دانش برخیزید گرچه در کشور چین باشد.
اسلام جمله فارغالتحصیلى را سخیف و بىپایه میداند منتهائى براى دانش نمیشناسد، ابتداى تحصیل را ساعت ولادت، فرجام دانشاندوزى را خانه قبر معرفى میکند:
اطلب العلم من المهد الى اللّحد
در اینجا ممکن است براى دوستان پرسشى مطرح شود، و آن اینکه چگونه کودک تازه بدنیا آمده ممکن است تحصیل دانش کند؟ باید گفت مشاعر طفل از همان ابتداى ولادت شروع بفعالیت میکند. و میگویند حساسترین عضو در این وقت گوش است، طفل گرچه بیدار مسائل نیست. اما از تمام برنامهها اثر برداشته و شکل میگیرد، و میتوان گفت حساسترین دوره شکلگیرى طفل از همان وقت شروع میشود و دستور اسلام براى اذان گفتن و اقامه، بگوش راست و چپ کودک بهمین خاطر است.
برادران و خواهران نباید از یک نکته مهم غافل بمانند، و آن اینکه اسلام دانشاندوزى را بدو صورت تصویر میکند، واجب عینى، واجب کفائى، کلیه علومیکه با زندگى و حیات مادى سروکار دارد از قبیل صنعت، تجارت، طب، هنر، کشاورزى، حساب و هندسه، معمارى و مهندسى، واجب کفائى است، یعنى اندوختنش بر همگان ضرورى نیست، بلکه هر قشرى از جامعه باید یک رشته از علوم را بیاموزد، تا بطور دستهجمعى و آموخته شدن تمام علوم بوسیله گروهها نیازهاى مردم برآورده شود.
اما آموختن دانشى که ریشه و اساس روابط فرد را با خانواده، خانواده را با جامعه، جامعه را با حکومت اسلامى، حکومت و دولت را با ملت، دنیا را با آخرت، جامعه را با جوامع تشکیل میدهد واجب اجبارى و همگانى است، و آن دانش که فراگیریش بر حاکم و رعیت، طبیب و مهندس، وزیر و وکیل، وضیع و شریف، خورد و کلان، بزرگ و کوچک، مرد و زن، سیاه و سپید، شهرى و دهاتى واجب عینى است عبارت است ازا صول دین و قسمتى از فروغ اسلام و احکام حلال و حرام و برنامههاى حقوقى، و همه مسائل نفسى و اخلاقى است.
مردم اگر آراسته بتمام علوم گردند، ولى از آگاهى نسبت بمسائل اعتقادى و اخلاقى و عملى اسلام دور باشند، زندگى آنان فاقد امنیت خواهد بود، و بسان دزدى میباشند که با چراغ وارد صحنه شده، و براى بردن گزیدهترین کالا آماده گشته است.
تاریخ حیات ثابت کرده، که امنیت درونى و برونى از برکت دین است، و منهاى دین سلامت دنیا و آخرت مفهومى نخواهد داشت، تربیت منهاى ایمان بىمعناست، و نجات مردم از ظلم و وحشیگرى بدون گرایش به اسلام برنامهایست محال.
بهمین خاطر آیات و روایات تأکید فراوانى نسبت بیادگیرى علم دین دارند، و اهمیت دانش دین به علت عظمت و گستردگى موضوع آنست که عبارت از تأمین خیر دنیا و آخرت آدمى است.
مسئله دیگرى که تذکر آن لازم بنظر میرسد اینست که: انسان پس از فراگیرى دانش دین بلافاصله باید باجراى آن برخیزد، زیرا علم بدون عمل شخصیتساز نیست، ایجادا منیت و سلامت نمیکند، و در این مسئله فرقى بین علوم مادى و معنوى نمیباشد.
على علیه السلام میفرماید:
علم بلا عمل کشجر بلا ثمر، علم بلا عمل کقوس بلا وتر، علم لا ینفع کداء لا تنجع، علم لا یصلحک ضلال، علم المؤمن فى عمله:
که برگردان فارسى جملات بترتیب عبارات اینست: دانش بدون عمل هم چون درخت بىمیوه است، علم بدون عمل کمان بىزه است، دانشى که در آن عمل نیست همچون داروئى است که در آن اثر نیست، علمى که ترا اصلاح نکند گمراهى است، دانش مؤمن در عمل اوست.
جامعه اسلامى گرچه پس از پیامبر در تمام زوایاى حیات دچار انحراف شدند و این انحراف و کجروى عاقبت بسقوط آنان انجامید، ولى در سایه تکیه بر قرآن، قسمتى از علوم قبل از اسلام را با درآمیختن بقواعد الهى تکمیل کردند، و خود نیز مؤسس و پایه گذار، و مخترع و کاشف بسیارى از برنامهها شدند، که میتوان بطور قطع ادعا کرد، که تمدن فعلى جهان منهاى رسوائیهاى اخلاقى اش میوه فعالیتهاى علمى ملت اسلام و بخصوص دانشمندان شیعه است «12».
مسلمین در سایه تشویق قرآن و روایات نسبت بفراگیرى علم آراسته به علومى از قبیل نحو و صرف، بدیع و بیان، عروض و قافیه، حکمت و فلسفه، تفسیر و منطق، تاریخ و جغرافیا، روایت و درایت، علم رجال، ریاضیات، هیئت، تنظیم تقویم، فیزیک و شیمى، فن اسلحهسازى حتى اسلحه گرم، ساختن کاغذ، استعمال قطبنما در دریا، تاریخ طبیعى از قبیل جمادشناسى، نباتشناسى، حیوانشناسى، علم طب و بهداشت، صنایع ظریفه، مهندسى و معمارى، نقاشى و حجارى، زرگرى و ترصیع، منبت کارى، صنعت آهن و فولاد، خاتم کارى، شیشهسازى، قماش و فرش، سفالىسازى، دائرة المعارفنویسى، ایجاد کتابخانه هاى معتبر و فهرستهاى منظم براى کتب، تأسیس مدارس و دانشگاهها و تدریس علوم مختلفه شدند. «13»
البته سعى مسلمین، بخصوص پیروان ائمه اثنا عشر از ابتدا بر این بوده که یادگیرى اسلام و معارف الهى را در رأس تمام برنامهها قرار دهند و هیچ حوزه و مدرسهاى را خالى از این مسئله نمیگذاشتند.
صاحبان تمام علوم و فنون یا فارغالتحصیل مسجد بودند، یا مدرسه و دانشگاه وابسته بمسجد، و غالب اساتید علوم حتّى فلاسفه و اطبائى همچون زکریّاى رازى و شیخ الرّئیس و ریاضىدانانى چون خواجه نصیر طوسى و شیخ بهائى و ابن میثم در سلک مقدس روحانیت بودند، و خلاصه تمام علوم و فنون در سایه اسلام و یادگیرى دین تحصیل میشد.
من نمیخواستم سخن را در فصل دانش بدین پایه ادامه دهم، ولى کنترل یک مسئله گاهى میسر نیست.
آنچه در مرحله دانشاندوزى و بخصوص دانش دین مهم است دو برنامه و یک نتیجه است.
برنامه اول فراگیرى نیکىها و بدیها که درا سلام مشخص شده و به عبارت دیگر دانستن آنچه که در زندگى نیک است و آنچه که در برنامه حیات زشت است، و برنامه دوم آراسته شدن بخوبى ها و دورى و کناره گیرى از بدیها، و نتیجه این دو واقعیّت پدید آمدن امنیّت در دنیا، و نیکبختى در جهان دیگر است.
نتیجه کلى این بخش این شد، که فراگیرى دانش دین باید در رأس تمام برنامه هاى زندگى قرار گیرد، و اجراى تعالیم الهى از پى یادگیرى آن نوربخش زندگى گردد، در آن صورت است که عقل رشد نموده، و اراده و تصمیم آدمى قوت گرفته و بتدریج آدمى آماده و مستعد براى مبارزه با حوادث شده از آراسته شدن به نیکیها و فرار از زشتىها غفلت نورزیده، در سایه دانش و علم به تحصیل نیروى خودنگهدارى و تقوا موفق میگردد، و بقول علما از تقواى نظرى به تقواى عملى میرسد، سلمان و ابو ذر و مقداد و عمار، بلال و میثم و رشید و حجر بن عدى فارغ التحصیلان دانشگاههائى چون مراکز علمى امروز نبودند، اما چهره آنان براى راهراوان راه حق و حقیقت بهترین تابلو و الگو و راهنماست، اینان مردمى بودند که بمعارف الهى آگاهى داشته و آگاهى آنان در اعمالشان متبلور بود، و اینان در زبان قرآن صاحبان بصیرت و تقوایند.