امامت و رهبرى
در اینکه انسان اجتماعى آفریده شده تردیدى نیست، باین خاطر در تمام زوایاى زندگى بکمک و همکارى دیگران نیاز شدید دارد، و این نیاز امریست طبیعى، و از حیات آدمى جدا نشدنى.
ادامه حیات بصورت تنهائى و انفرادى برنامهایست محال، و تنظیم معاش بدون وابستگى بدیگران غیر ممکن.
نیاز به تشکیل اجتماع، و احساس کمکخواهى از دیگران، از ابتداى شروع حیات انسان در کره خاک با مرد و زن همراه بوده، و هیچکس از آن چارهاى نداشته.
اولین انسان از نوع ما، که قرآن مجید از او بعنوان آدم یاد کرده، زندگى را با کمک یک انسان دیگر که همسرش بود پایهگذارى کرد. زندگى دستهجمعى با توجه به غرائز بشر، و تمایلات او، و افزونطلبى و زیادى خواهیش، و برنامه شهوات و احساساتش، و کششهائى که در او نسبت بامور مادى و معنوى بود، اقتضاى تضاد، درگیرى نزاع، جنگ، خونریزى، قتل و غارت، فساد، زورگوئى، ستم، بغى، تجاوز، خودخواهى، خودپرستى، اختلاف، و سایر برنامههاى زیانآور را مینمود، و اگر قدرتى براى پیشگیرى از این مفاسد وجود نداشت، بسرعت هرچه تمامتر کارش بانقراض نسل منتهى میشد!
این قدرت که در سایه آن از تجاوزات جلوگیرى میشد در مسئلهاى بنام حکومت و طبقه حاکم متبلور شده و از همان روزگار اول بنى آدم نیاز شدیدب حکومت و طبقه حاکم را در خویش احساس کرد.
نیاز بحکومت و رهبرى و سیاست و سیاستمدارى، و پیشوائى و امامت نیازیست طبیعى، و بدون پاسخگوئى باین نیاز، چنانچه ملائکه در شروع خلقت آدم یادآور شدند، تمام زوایاى زندگى را فساد و خونریزى خواهد گرفت.
در برنامه حکومت و سیاست دو جهت مورد توجه است، یکى مسئله حاکم و دستیارانش و دیگر قوانین و مقررات و اصولى که باید مشى حکومت بر مبناى آن اصول و قوانین قرار داشته باشد.
مسلم است کهتجزیه و تحلیل این دو برنامه نیاز بصفحات و سخنرانىهاى زیاد دارد و بخاطر اهمیت موضوع و از دورترین روزگار محققین از دانشمندان در اطراف هر دو مسئله کتابهاى زیادى نوشتهاند، و از قدیمىترین ایام دلسوزان بشر آرزوى ایجاد مدینه فاضله داشتند آرزوى پدید آوردن، یا پدید آمدن حکومت و قوانینى که در سایه آن حقوق تمام مردم در همه جوانب حیات رعایت گردد.
در اینجا ناچارم بتوضیح و تشریح هر دو مسئله تا حدودى که لازم باشد بسنده کرده، و حکومت واقعى و اصول آنرا از حکومت غیر واقعى و برنامههاى باطلش باز شناسانده، و برنامهاى که تمام حقوق انسان را بانسان میرساند، از امریکه منجر بتجاوز و ضامن تجاوز متجاوزان است جدا کرده، و خلاصه راه شناخت امامت الهى را از شیطانى نشان دهم.
مهمترین اصلى که در رهبرى صحیح و قوانین آن، با حکومت نادرست و مقرراتش باعث نزاع و بحث و جدال است، اصل انتخاب طبقه حاکم و قوانینى است که خط سیر طبقه حاکم را معلوم میکند.
آنان که عاشق اللّهاند و از ایمان واقعى به معاد برخوردار، و باوضاع حیات و بافت وجود بشر آگاهند، میگویند: انتخاب حاکم و حکومت و مقررات لازمهاش وقف حریم کبریاست، و انتخاب هم باین صورت انجام میگیرد که انسان بر اثر کوشش و مجاهدت داراى آگاهى فوقالعاده و تربیت انسانى، و پاکى درون و قوه کارگردانى میگردد در این حال واجد شرایط حکومت گشته یا بعنوان پیامبر بطور مستقیم از جانب خداوند، یا بعنوان جانشین پیامبر باشاره پروردگار «1» یا بصورت فقیه «2». جامع الشرایط در جامعه نمودار گشته، و با اصول و مقرراتیکه بعنوان کتاب، یا
کتاب و سنت در اختیارش قرار میگیرد، داراى منصب حکومت گشته و در ضمن حکومتش آنچه را صلاح مردم بداند میتواند بعنوان قانون یا برنامه حلال و حرام ارائه دهد، و اصل حاکمیت و قواعدش را که ضامن سلامت دنیا و آخرت اجتماع است بوسیله قوه مجریهاش در جامعه و ملت باجرا به گذارد، چنین حکومتى در حقیقت حکومت اللّه و حاکمیت و کارگردانى خداوند بر جامعه انسانى است.
در این نوع حکومت خداوند بزرگ حاکم و ناظر رئیس حکومت، و رئیس حکومت حاکم و ناظر بر قویه مجریه و قوه مجریه در طول همان واقعیت ناظر و حاکم بر ملت است، و ایمان حاکم به اللّه و باورش بروز جزا و همچنین ایمان قوه مجریه به خدا و معاد و ایمان جامعه و ملت ضامن پیاده شدن تمام مقررات عدالتساز خداست، و در سایه چنین حکومتى حق احدى پایمال نگشته، و محال است انسانى به ظمل و تجاوز برخورد کند.
قیافه حاکم و اصول این نوع حکومت را در چند فراز مختصر «3» از على علیه السلام که سمبل حکومت و سیاست الهى در روى زمین بوده بشنوید:
«اى مالک تو بر مصر حکومت میکنى و امیر المؤمنین بر تو، ولى پروردگار بىهمتا بر ما همه، یعنى او بر عالم وجود مطلق است، او که ما را امام و ولى بر بندگان خود قرار میدهد آزمایش همىکند تا چگونه این وظیفه خطیر را بپایان برسانیم.
مالک هر آن امریکه از مافوق میشنوى با امر خداى بسنج، چنانچه خداوند ترا از آن عمل نهى میکند، زنهار فرمان خالق را در راه هوس مخلوق قربانى نکن، هرگز مگو که من مأمورم و معذور، هرگز مگو به من دستور دادهاند و باید کورکورانه اطاعت کنم، هرگز طمع مدار که ترا کورکورانه اطاعت کنند .... از حقیقت پیروى کنید و مشکلات و مسائل دینى و دنیائى خود را بوسیله قرآن و سنت پسندیده پیامبرتان بگشائید در برابر قرآن خویشاوندى و علاقه خصوصى، هرگز موقعیّت و احترام نخواهد داشت.
مالک باید دیو هوس و مشتهیات را همچون پارسایان پیوسته بزنجیر زهد و عبادت مقهور و محبوس دارى.
خداوند متعال نخستین بین خود و جهانیان حقى بر اصل و مساوات و برابرى برقرار و امضاء فرمود و ... حق امام و حق ملت همانند دو کفه ترازوى حساس و عادل اندک تفاوت از هم ندارند و درست مساوى و برابرند.
حقوقى را که امام باید درباره ملت ایفا کند، دادگسترى، و جستجوى از احوال مظلوم و انتقام از ظالم است، و نیز مدیونست که در تمام شئون زندگى با تمام طبقات رعیت مساوى و معادل باشد.
مالک اگر روزى در طى انجام وظیفه باشتباه پاى از حدود حق بیرون گذارى و ملت مصر از لغزش تو آگاه شوند بر خطاى خود اعتراف کن و در مسجد صلاى عام در ده و بىپروا از جامعه پوزش بخواه.
بخداى توانا سوگند: چنان نقشه حدود و حقوق را با هندسه عدل و داد ترسیم کنم که پشیزى از دارائى بینوایان بر گردن اشراف بنى امیه یعنى همان کسانى که با شمشیر ستم و جور خود بجان مردم افتاده و سرانجام پیشواى خود را هم فداى تبهکارى و اشتباهات خود کرده بودند باقى نماند.
باز بهرچه مقدسا ست سوگند پولهائى که از ثروت دیگران بکابین زنان رفته و قبالههاى املاک بدان وسیله تنظیم شه است بدست عدالت ما بازگرفته خواهد شد و اسناد و مدارک را که به امضاى ظلم ننگین است بهیچ رسمیت نخواهیم شناخت.
در آن روزگار که من زمام توده را بدست گیرم، بطبقات اعیانى که مولود سازمان کثیف و آلوده پیشین است احترام نمیگذارم و به گله اشراف گوش نمیکنم و همه را با همان چشم که خداوند نگران است نظر میکنم.
افاضه عدل در میان طبقه، مولد نیروى معنوى عظیمى براى حکومت فراهم میآورد و تکیهگاهى براى آنست که از هر قدرت مادى در موقع پیشآمدها محکمتر و ثابتتر میباشد، و با چنین نیرو هر رنج و سختى قابل تحمل میشود.
مالک تو هرکه هستى براى مسلمانان افزون از خدمتگزارى نخواهى بود .... همیشه با تودهباش با شادى آنها شاد شو و در اندوهشان شرکت کن.
حسن جان پسرم، هرچه میخواهى نخستین و واپسین توه را مقدم دار و نیاز ایشان را از احتیاجات خود عزیزتر بدان.
مالک تقدیس نمیکنم آن تودهاى را که حق مستمندان از نیرومندان باز نگیرند. الا اى پسر حارث میان خویش و یگانه فرق مگذار و پسر خود را بر سیاهان صحراى مصر رجحان مده حق سنگین است و برداشتن آن دشوار استخوانى آهنین و اندامى از پولاد میخواهد که در زیر بار گران حق فرسوده و خمیده نشود.
اسلام زشت و زیبا نمیشناسد و به لایههاى موهوم اشراف احترام نمیگذارد ما مسلمانان ناگزیریم که بهرچه غیر از آزادى و مساوات است پشت پا زنیم و همگان را با همه همسر و هموزن دانیم.
اموالى که بخداوند متعال تعلق دارد، مقتضى است بین بندگانش سیاه و سپید با تمام مساوات تقسیم گردد.
اى حسن بدان که در دانشهاى گوناگون آن دانش از همه گرانبهاتر است که نفعش بجهت توده و محیط گرانبهاتر باشد، علمى که سود نرساند و قوم را بسرمنزل خوشبختى سوق ندهد علم نیست.
اى مالک در آن هنگام که به تقسیم بیت المال اقدام میکنى بیچارگان مصر را چه آنها که در مرکز حکومت مقیماند، چه آنان که ساکن ماوراى صحرا و بیابانند از بهره کافى فراموش مکن و میان نزدیک و دور فرقى مگذار.
توضیح میدهم که چون یک نفر متعین و شریف خدمتى کوچک انجام داد جزاى او هم کوچک خواهد بود و موقعیت اجتماعى و خانوادگیش در ایفاى وظیفه دخالتى نخواهد داشت.
برادرم عقیل که پیرمردى ناتوان و نابیناست، وقتى بسراغم آمد کودکان معصوم خود را که از فرط گرسنگى و بینوائى چهرهاى نیلگون داشته با همان وضع رقتآور در پیشگاه من بشفاعت حاضر کرده بود، بلکه بتواند یک صاع گندم بیش از حقوق مقرر خود از بیت المال استفاده کند.
من در پاسخ او همیشه خاموش بودم و نالههاى جگر خراشش را به خونسردى و بىاعتنائى گوش میدادم، از سکوت من چنین نتیجه گرفت که ممکن است دینم را بدنیاى او بفروشم و براى رفاه و آسایش برادرم در مال دیگران خیانت کنم، تا روزى آهنپارهاى را در آتش سرخ کرده بانتظار عقیل آن شراره جانگذار را گرم نگهداشتم همینکه براى آخرین دفعه از تیرهبختى خود سخن راند و تهىدستى خویش را عذر خیانت من قرار داد آن پاره آتش را بجاى سکه طلا در دستش گذاشتم چنان فریاد کرد که پنداشتم هم اکنون بدرود زندگى خواهد گفت .... گفتم: اى عقیل مادر بعزایت گریه کند تو از این پاره آهنى که انسانى آن را ببازیچه در آتش گرم کرده چنین مینالى ولى من آتشى را که از خشم و غضب پروردگار شعله میزند چگونه تحمل نمایم؟
در پایان مقدمه چاپ سوم ابو ذر غفارى دو جمله مهم از ابو ذر غفارى میخوانیم، که مبارزه آئین حق را با زورگویان و زرداران خائن که بناحق منصبى را اشغال میکنند نشان میدهد، و نمایانگر این معناست که حاکم در حکومت اسلامى با داشتن شرایط لازم انتخاب شده خداست، و اصول حکومتش اصول الهى اما جمله اول (در برابر قلدر بنى امیّه معاویه گفت) اى معاویه! این کاخ را اگر از پول خود میسازى اسراف است و اگر از پول مردم خیانت!
و دیگر خطابش به عثمان بود، اى عثمان! گدایان را تو گدا کردى و ثروتمندان را تو ثروتمند ساختى.
زندگى افسانهاى سردمداران ملتها در طول تاریخ اعم از خاقانها و قیصرها و کسارها و زرداران و زورداران دیگر بروشنى نشاندهنده این معناست که حکومت زور، یا حاکمان انتخاب شده از طرف مردم نه خود صلاحیت کارگردانى دارند و نه مقرراتى که براى اداره امور اجتماع وضع میکنند، زیار مجموع قوانین حقوقى و مدنى و جزائى و سیاسى ساخت بشر، همیشه بنفع توده حاکم بوده و چه محرومیتها که زیر چتر قانون براى ملتها بوجود نیاورده.
تجربه ثابت کرده، و تاریخ بازگوکننده مسله است، که زمانیکه انتخاب توده حاکم بدست مردم باشد دولت و ملت روى خوشبختى و سعادت نخواهند دید، و ملتها از دورترین ازمنه تاریخ تاکنون دچار مفاسد و خسرانهائى بودهاند که از ناحیه حکومتها گریبانگر آنان شده است.
در همین دورانى که ما زندگى میکنیم، ملاحظه میکنید که رسانههاى گروهى شرق و غرب دائم دم از کلمات زیبائى نظیر آزادى، استقلال، قانون، حقوق بشر زده میشود، ولى در جنب همین کلمات هر روز آمارهاى بهتآورى از غارتگرىها، کشتنها، زدنها، تبعید کردنها، به زندان انداختن بیگناهان، تجاوزات، دزدیهاى بینالمللى، بیماریهاى روانى، خودکشیها، بزهکاریها داده میشود! راستى اگر حکومتها و مقرراتشان در گردونه حق بود اینهمه بلا و بدختى بسر بشر میآمد.
در زمینه نارسائىهاى قوانین بشرى، و ناشایسته بودن طبقه حاکم، و غلط بودن انتخاب حکومت از طرف مردم میتوانید به کتابهاى تاریخى و حقوقى مراجعه کنید، و اگر حوصله مطالعه کتابهاى علمى و تاریخى ندارید با تماشاى وضع زمان و بخصوص اوضاع ملتهاى اسلامى و ملت خویش بصدق این واقعیت مؤمن شوید، که بشر صلاحیت حکومت و جعل قانون ندارد، و انتخاب حاکم از طرف مردم برنامهایست که اشتباه بودنش نباید مورد تردید باشد.
حکومتهاى زور یا منتخب مردم همیشه حافظ منافع خویش بوده، و براى پاسخگوئى بزیاده طلبى و عشق بمقام، و تمایلات و غرائز و شهوات فعالیت میکردند و در اینه زمینه جعل قانون داشتند، و ملتها براى آنان نیروى کمکى و ابزار فراهم آورنده بودند!!
اینجاست که انسان براى حفظ حقوق مالى و براى برجا ماندن آبروى انسانى، و بخاطر حقّ حیات و شئون آن و خلاصه براى نظام دادن باوضاع زندگى باید دست نیاز بسوى فرمانرواى بىنیاز عالم یعنى اللّه دراز کند. و با روى آوردن ببرنامههاى خداوندى شفاى تمام دردهایش را از حضرت او بخواهد.
قرآن و روایات و اصولا آئین الهى از همان ابتداى ارائه شدنش بمرز حیات، نیاز به حکومت و سیاست را یک نیاز طبیعى دانسته، و نظامحیات را بدون حاکم صالح نظامى حیوانى و جنگلى خوانده است، و همچنان که خداوند را پاسخگوى بتمام نیازهاى تکوینى معرفى نموده، هم او را براى انتخاب طبقه حاکم و نوع حکومت و قوانین مربوط بحکومت شایسته دانسته، و حق انتخاب حاکم و اصول حکومت و جعل قوانین را وقف حریم مقدس کبریاء قلمداد کرده است.
در این برنامه در حقیقت حاکم اصلى خداست «ان الحکم الّا اللّه، له ملک السّموات و الارض» و حکومتکننده بر مردم خلیفه و جانشین خدا در مردم است، و چنین حاکمى که خلیفه خداست صلاحیت دارد واجدین شرایط الهى و انسانى را بعنوان دستیار انتخاب کرده و در پستهاى گوناگون اجتماعى بگمارد، و از همینجاست که حکومت اسلامى دارنده تمام برنامههاى لازم و مورد نیاز ملت است، و هر انسانى را از ابتداى ولادت تا هنگام مرگ در سایه حکومت الله و مقرراتش توجه کرده، و علاوه بر حفظ حقوق طبیعى او زمینه رشد و تکامل عقلى و روحى او را نیز به بهترین صورت فراهم میآورد.
در این زمینه بکتابهاى نظام الحکم و الادارة، على و الحاکمون، امّت و امامت، حقوق تطبیقى، حقوق در اسلام، قضا و شهادت در تمام کتب فقهى، و بخصوص حکومت اسلامى قائد بزرگ اسلام و مرجع بىنظیر تاریخ امام خمینى مراجعه کنید.
آئین حق تشکیلدهنده حکومتى است، که در آن حکومت افرادى صالح و شایسته و سالم و واجد شرایط زمان امور را در هر تاریخى بدست میگیرند، و قانون حاکم بر تمام زوایاى حیات و آن حکومت، همان قانون خداست، قانونیکه سرچشمه آن عدل و علم و حکمت خداست. انبیاء و ائمه حکام انتخاب شده حق بودند، که با تمام قوا بنا بودى حکومت زورداران و زرداران و حتى منتخبین مردم قیام کردند، وه براى هدایت و نجات مردم و احقاق حق انسان از هیچگونه فداکارى مضایقه ننمودند، و پس از آنان حکومت شایسته آن مردمى است که واجد شرایط اسلامىاند، و خداوند بعنوان نیابت از انبیاء و ائمه بحکومت آنان بر مردم که حکومت اللّه است رضایت داده است، و از نیابت آنان تعبیر به نیابت عامه میشود.
بنابراین در حکومت اسلامى پیامبر خلیفه خدا و امام جانشین پیامبر و فقیه جامع الشرایط نایب امام علیه السلام است، و قانون و اصول حکومت عبارت از قرآن و سنت و مصلحتخواهى حاکم است.
قرآن و حکومت
قرآن مجید در سوره البقره آیه 31- 38 آدم را آراسته بتمام علوم مورد نیاز و دارنده کلمات حق، و منور بنور هدایت و شایسته بهشت آخرت، و حاوى و مجرى قوانین الهى معرفى میکند، بدون تردید چنان انسانى از هوا و هوس بدور، و از تجاوز غرائز و شهوات در امان، و از رذائل پیراسته، و از تمام امراض فکرى و روحى پاک است، بهمین خاطر خلیفة الله در روى زمین است «اذ قال ربّک للملائکة انّى جاعل فى الارض خلیفة» و با این شرایط صلاحیتش براى کارگردانى محرز است، و اتفاقا حضرت او مسئولیت داشت، که خاندان خود را سرپرستى کرده و آنان را بحقوق خویش راهنمائى فرموده، و زمینه رشد و تکاملشان را در تمام جوانب حیات فراهم آورد.
پارهاى از روایات باب نبوت بحار الانوار او را اولین پیامبر از صد و بیست و چهار هزار پیامبر شمرده، و با توجه بتوضیحات گذشته باید گفت آدم اولین کسى است که سنگ زیربناى حکومت اسلامى را در زمین پایهگذارى کرده و هم اوست که سیاست را با مذهب یکى دانسته و مأمور بود با اصولى که در اختیار دارد بر خانواده یا افرادیکه در آن زمان در اختیارش بودند حکومت کند زیرا نبوت هیچ پیامبرى از حکومت او بر ملت نمیتواند جدا باشد، و اصولا پیامبر یا امام حاکمى است الهى براى اداره شئون حیات جامعه.
وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. «4»
آنگاه که ابراهیم تمام مراحل بندگى را طى کرد، و از عهده مجموع امتحانات برآمد، و خلوص و پاکى و فضائل درا و جلوه کرد، بدو گفتیم: هم اکنون ترا به پیشوائى و رهبرى تمام انسانها برگزیدیم، و تو براى تمام جوامع انسانى الگوخواهى بود، عرضه داشت خداوندا این مقام در فرزندان من هم خواهد بود، پاسخ دادیم، این پیمانیا ست که در توده متجاوز و ظالم قرار داده نمیشود.
ملاحظه میکنید که ابراهیم پس از آراسته شدن بشرایط لازم بمقام حکومت و رهبرى انتخاب میگردد، و این منصب بزرگ و پرمسئولیت از فاقدین شرایط بحکم صریح قرآن؟؟؟
میگردد.
وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکِینٌ أَمِینٌ قالَ اجْعَلْنِی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ، وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ. «5»
حاکم مصر پس از اینکه تعبیر خوابش را بتوسط جوان زندانى شنید گفت: او را نزد من آورید تا از زندان نجاتش دهم، و از این پس جزء خاصیان بارگاهم گردد، چون یوسف با عزیز مصر روبرو شد عزیز او را در خرد و اندیشه یافت، باو گفت: امروز پیش ما صاحب منزلتى و بعنوان بزرگترین خردمند کشور و امین مملکت.
یوسف گفت: با توجه بشرایطى که در من مىبینى مرا به خزینهدارى مملکت و ضبط دارائى کشور منصوبدار که من در نگهدارى و راه مصرف آن بینا و آگاهم.
پس از مدتى یوسف فرمانرواى مطلق مصر شد و او این استعداد را داشت که هرکجا بخاهد فرمانروائى کند، آرى هرکس را ما بخواهیم از انوار تربیت خویش بهرهمند سازیم و ما اجر مردم نیکوکار را از بین نمىبریم و ضایع نمیگذاریم.
در این آیات امانتدارى، آگاهى به راه مصرف مال، استعداد رهبرى و پیشوائى از شرایط حاکم اسلامى شمرده شده، و فاقد این شرایط بدون تردید از گردونه انسانیت خارج است چه برسد از مدار حکومت و سیاست.
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ: «6»
این وعده حتمى خداست بمردمیکه در میان شما از ایمان به خدا و کردار پسندیده در همه زوایاى زندگى برخوردارند که اینان باید در مرز حکومت و رهبرى قرار بگیرند، چنانچه مؤمنین و صاحبان عمل صالح قبل از ایشان در پست پیشوائى قرار داشتند.
در این آیه ایمان بخدا و آنچه مربوط به الله است، و عمل صالح از شرایط رهبرى قلمداد شده است.
یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ. «7»
داود ترا در زمین مقام پیشوائى و فرماندهى دادیم، در تمام برنامهها بین مردم به حق حکمرانى کن، هرگز از هواى نفس و تمایلات و غرائز پیروى منما، زیرا مسیر ترا از خدا برمیگرداند و آنانکه از راه خدا گمراه شوند گرفتار عذاب سخت خواهند شد و این عذاب محصول فراموش کردن آخرت و روز حساب است.
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ، وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ، وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِینَ. «8»
ما بابراهیم اسحاق و یعقوب را عطا کردیم، و اینان از بندگان شایسته حق بودند، همه را برهبرى و پیشوائى بر خلق برگزیدیم، ایشان مردم را بمقررات ما راهنمائى میکردند، بدینگونه که ما آنان را بانجام کار نیک، و بپاداشتن نماز و پرداخت زکات و انجام تمام برنامههاى بندگى دستور میدادیم و آنان هم مردم را باین امور راهنمائى مینمودند.
لوط آن انسانیکه باو مقام رهبرى و دانش عنایت کردیم، و از محیطى که مردمش بیرون از آدمیت بودند، و گرفتار اعمال ناپسند، نجات دادیم.
روایات و حکومت
عیسى بن السرى ابى الیسع میگوید: بامام ششم گفتم: مرا از مبانى و پایههاى اسلام خبر ده، آن برنامههائیکه شناختش بر همگان لازم است، و در صورت عدم معرفت آدمى به هلاکت خواهد رسید، و برنامههاى انسان در پیشگاه حق قبول نخواهد شد.
امام فرمود: شهادت به یگانگى خداوند و رسالت پیامبر، و اقرار باینکه هرچه از جانب خداوند ارائه شده حق است.
پرداخت زکات و قبول رهبرى آن انسانهائیکه خداوند مردم را به پذیرفتن پیشوائى آنان فرمان داده.
بحضرت صادق عرضه داشتم در مسئله رهبرى شرط مخصوص و امتیاز چشمگیرى است که واجد رهبرى بآن شناخته میشود فرمود: آرى خداوند در قرآن «النساء 59» میفرماید: اى اهل ایمان از خدا و رسول و صاحب امر پیروى کنید، و رسول خدا میفرماید: آنکس که بمیرد و پیشواى بر حق زمان خود را نشناسد بمرگ جاهلیت مرده، آرى امام و رهبر واجد شرایط رسول الهى بود و سپس على علیه السلام، ولى دیگران معاویه را در برابر على پیشوا دانستند! و پس از على حسن و حسین، اما بىخبران یزید را برهبرى برگزیدند! آه على کجا و معاویه، حسین کجا و یزید فاصله اینان فاصله میان نور و ظلمت و حق و باطل است، سپس امام خاموش شد آنگاه فرمود: شرح بیشترى ندهم حکم اعور گفت چرا فدایت گردم، حضرت فرمودند: بعد از حسین على بن الحسین و پس از او محمد بن على ابا جعفر، آنگاه امام ادامه دادند: شیعه ما نیاز شدیدى که داشت پیش از حضرت باقر علیه السلام مناسک حج و حلال و حرام خود را نمیدانست با کمک حضرت باقر بدانچه بآن محتاج بودند رسیدند، امروز هم خداوند براى جامعه پیشواى بر حق قرار داده، و زمین خالى از چنین رهبرى نیست، آنکس که در هر زمان پیشواى واقعى را نهشناسد اگر بمیرد بمردن جاهلیت از دنیا رفته و هم اکنون تو از هر زمانى بشناخت رهبر محتاجترى، سود شناخت پیشوا هنگام مرگ روشن میشود، سپس امام اشاره به گلوى خود کرد فرمود: وقتى جانت به گلو رسید و یافتى که زندگى را با معرفت به امام و کارگردان واقعى و بر حق تمام کردهاى خواهى گفت من در راه درست و صحیح بودم. «9»
روایت مفصل بود از آوردن تمام متن آن خوددارى شد، آنچه در این فرازها مهم است اینستکه امام فرموده زمین هیچگاه بىرهبر حق نباشد. این جمله اشاره باینستکه در هر عصرى واجدین شرایط حکومت اسلامى در میان امت خواهند بود، و این مردمند که باید از انتخابشدگان الهى پیروى کرده و زمینه اجراى فرهنگ خدا را در سایه حکومت اسلامى فراهم آوردند.
عجلان ابى صالح میگوید: به امام صادق عرضه داشتم حدود ایمان را برایم بگو فرمود:
قبول اینکه جز حق شایسته پرستش نیست، و اینکه محمد صلى الله و علّیه و آله فرستاده خداست، و آنچه بعنوان نقشه حیات از جانب الله آمده حق است، و نماز پنج وقت، و پرداخت مالیات و روزه رمضان و حج خانه حق، و پذیرفتن رهبرى واجدین شرایط و دشمنى و دورى از دشمنان ما و زندگى را با زندگى مردم راستین هماهنگ کردن. «10»
عن ابى جعفر السلام قال: بنى الاسلام على خمس الصلاة و الزّکاة، و الصوم و الحج و الولایة و لم یناد بشىء ما نودى بالولایة یوم الغدیر. «11»
امام پنجم فرمود: اسلام بر پنج پایه بنا شده: نماز، زکات، روزه، حج، رهبرى و پیشوائى و بهیچ برنامهاى همچون مسئله رهبرى که در روز غدیر ترسیم شد اهمیّت داده نشده.
قال الصادق علیه السلام: فامّا من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا لهواه (على هواه) مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلّدوه. «12»
امام ششم فمود: از آگاهان به قرآن و اسلام هر آنکس که داراى نیروى خویشتندارى و قدرت حفظ دین از هجوم کفار و مشرکین و مبارز با هواى نفس، و فرمانبر تمام برنامههاى الهى باشدا و رهبر ملت است، و بر تمام جامعه پیروى از او لازم و ضرورى است.
با توجه بآیات و روایاتى که امر حکومت و سیاست را براى بپا داشتن نظام عدالت در جامعه ضرورى میداند، باید گفت: بىخبران از آیات و روایات که گاهى هم متأسفانه در لباس اهل علم یافت میشدنمد باستناد به چند روایت که شاید هم ساخت بنى امیه و بنى عباس باشد تشکیل حکومت اسلامى را تا قیام قائم غیر ممکن میدانسته، یا میدانند، باید گفت بىخبرى یا سستى و تنبلى و تنپرورى و راحتطلبى اینان اقتضا میکند که دست از آنهمه آیات و رایات برداشت و به زاویه چند روایت غیر مقاوم با قرآن پناه ببرند!! و نیز باید گفت معلوم نیست تز بىپایه و سخیف «دین از سیاست جداست» از چه زمانى بوسیله اربابان استعمارى و عمال بىخردشان در بین مسلمین بخصوص مردم سادهلوح رواج یافته و از آن روز بود که پایه سیهروزى و تیرهبختى ملت اسلام پایهگذارى شد، ملتى که قرآن آنها انبیاء را در رأس سیاست و حکومت قلمداد کرده، و نیاز بدولت و حاکم واجد الشرایط را نیاز لازم و ضرورى دانسته، من شما را براى رفع هرگونه شبهه در این برنامه حیاتى به مطالعه کتاب گرانبهاى کشف اسرار نوشته قائد عظیم الشأن اسلام و مرجع آگاه و بیدار، و رهبر بىنظیر عالم تشیع، و رعد خدائى علیه استعمار و استعمارگر حضرت امام خمینى صلوات الله و سلامه علیه سفارش مىکنم.
در هر صورت از مجموع آیات و روایات استفاده میگردد که رهبر در جامعه و ملت کسى میتواند باشد که ار شرایط مهمى برخوردار باشد با تبلور آن شرایط مستحق رهبرى گشته و در گردونه انتخاب الله براى رهبرى درآمده، و بر ملت واجب میشود که در تمام برنامهها از او اطاعت کنند، شرایط لازم براى رهبر را میتوان در برنامههاى زیر یافت:
1- آگاهى و بینائى بامور و آراسته بودن به دانش اسلامى.
2- متخلق بودن باخلاق الهى و استعداد رهبرى ملت.
3- فرمانبر فرمان حق در تمام زوایاى حیات.
4- بپایان بردن تمام آزمایاتیکه براى رشد و کمالش لازم بوده.
5- امین بودن نسبت بتمام برنامههاى خالق و خلق.
6- حفظ ثروت عمومى و آگاهى بمصارف آن.
7- ایمان بآنچه که باید ایمان داشته باشد.
8- دارا بودن عمل صالح.
9- مستثنى ننمودن خویش از قانون.
10- خودنگهدارى و تقوا داشتن.
11- اقامه حدود و نشر احکام.
12- انتخاب کارمندان شایسته براى اداره امور جامعه.
13- زندگى کردن برابر با عادىترین افراد جامعه.
14- بنا بفتواى مرجع بىنظیر تاریخ حضرت امام خمینى در توضیح المسائل: حریص نبودن بدنیا.
انسانى که واجد شرایط و حدود باشد، بدون شک لایق مقام با عظمت پیشوائى و مرجعیت و حکومت و سیاست است.
اگر ملت اسلام داراى این چنین دولت و سیاست و حاکم و حکومت شوند تمام برنامههاى پنجگانه قبل یعنى دانش و عشق و تنفر و تهذیب نفس و اجراى فرمان و سلامت جسم بعالیترین کیفیت تبلور یافته و جامعه از فیوضات بىپایان الهى بهرهمند خواهند شد. آرى با چنین زمامدارانى علم با تمام شئنش در جامعه گسترده میگردد، و ریشه جهل و بىخبرى میخشکد، و عشق و محبت به الله و شئون الله بنهایت درجه شعلهور میشود، و تنفر از برنامههاى ضد حق در دل انسان بشدیدترین مرحله میرسد و اخلاق ملت و جامعه مهذب گشته و روان و نفس از آلودگیها پاک میگردد، و تودهها در سایه قدرت الهى این نوع از حکومت در تمام زوایاى زندگى فرمانبر حق گشته و بخاطر نبودن گناه و فساد و مواد حرام و کسب ناسالم و بپا شدن قواعد بهداشتى اسلام و عمران و آبادى سلامت جسم مردم تأمین شده، و تمام برنامههاى حق حاکمیتش را بر جامعه حفظ خواهد نمود.
بىتردید در سایه این شش برنامه که اهم آنها مسئله سیاست و حکومت است، جامعهاى خواهیم داشت ایدهآل و خودنگهدار و خویشتندار و اهل تقوا و پاکى، در آنصورت است که چهره عدلنمایان شه و باب حکمت بروى مردم بازگشته، و هیچ انسانى نمیماند مگر آنکه بحقوق طبیعى و انسانیش برسد.
با توجه بمقدمات ششگانهاى که سازنده خودنگهدارى و تقواست مردم باید براى استیفاى حقوق خویش بپا خاسته و به پیاده کردن آن شش برنامه اقدام کنند و با تکیه بر لطف خداوند بامید پیروزى و حصول نتیجه باشند.
در بخشهاى آینده به تجزیه و تحلیل تقوا و منافعش پرداخته، و هر آنچه در این زمینه لازم باشد در اختیار دوستان قرار خواهد گرفت، امید است خداى توانا ما را براى بهرهگیرى از تربیت توحیدى کمک کند.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- آیه تبلیغ و آیه انتخاب هرون براى موسى
(2)- بمعناى گسترده کلمه نه بمفهوم اصطلاحى فعلى آن
(3)- فرازها از خطبهها و نامهها و سفارشات امیر المؤمنین علیه السلام انتخاب گشته.
(4) البقره 124
(5)- یوسف 54- 56
(6)- النور 55
(7)- النور ص 26
(8)- الانبیاء 72- 74
(9) اصول کافى ج 2 ص 15- 17
(10) اصول کافى ج 2 ص 15- 17
(11) اصول کافى ج 2 ص 15- 17
(12)- سفینة البحار ج 2 ص 381