عشق حقیقی و عشق مجازی
اشاره
اگر دیدار گذشته را به یاد آورید، گفتیم که مسافران مقصد عشق هستیم که در سیاره محبت و دوستی رحل اقامت افکنده ایم. سرزمینی که دیدنی ها و شنیدنی های فراوانی دارد. این جا، بوی مهروزی می وزد. دست هایت عطر مهربانی می گیرد. نگاهت نافذترین شکافنده اسرار است. اینجا، باران رافت می بارد. درخت وجودت از نرم خویی و خوش مشربی شاخه های انبوه می تند و تنومند می شود، تا در گذر ایام سایبان دوستی های فران باشی.
«کسی که بیش از دیگران از مهربانی بهره مند است، دوستان مهربان بیش تری نصیبش می گردد و به درختی با چوب نرم شباهت دارد که به راحتی می روید و شاخه های انبوه در فضا می گسترد.» (1)
آیا همه ما همین گونه ایم که امیرمؤمنان علی علیه السلام فرموده اند؟ پس در وادی محبت سیر کن تا ببینی هرگاه ساکن عزلتی، در لحظه های سکوت و تنهایی تو، بلبلان ملکوت به نیت شکفتن واژه های نیایشت پیراهن نغمه می درند و تصنیف «اقرا باسم ربک...» سر می دهند تا شاید سحرگاهی هم صحبت دوست باشی و شفاعت دوستان کنی. پس گاه لب فرو می بندی و گاه نعره می زنی. در جمعیت، غریب و تنهایی، و در خموشی و خلوت، جماعتی از ملایک به گردت حلقه می زنند و اشک مویه هایت را تا آسمان هفتم به تبرک می برند. اینجا لبانت به نام های نیکو مترنم است. گاه از دهانت چشمه حکمت های بلیغ جاری می شود، و گاه از دلت آیینه می جوشد. شاید همان شده ای که دوست می خواهد و شاید هم همان هستی که باید باشی. این اولین نشانه های سلوک و آخرین نشانه های سالک است. اینجا، ابتدای گمنامی است. آن روز که در این راه همراهمان شدی، باید می دانستی که از وادی محبت، جان به سلامت نمی بری. باید از ما می پرسیدی که چرا سفرمان از این وادی آغاز می شود؟ برای این که وادی محبت را وادی بازگشت به خویشتن نامیده ایم. اینجا نقطه آغاز خلقت است. پایان همه بی وفایی ها و نامهربانی هایی است که در حق خودمان روا داشته ایم. اگر محبت را درست بفهمیم، آن قدر بی نشان و گمنام خواهیم شد که شناسنامه هویتمان را به نام عشق خواهند نوشت. اما اوراق هویت ما را در ابتدای راه به دستمان نمی دهند. به ما می گویند: «نام شما را بر جریده عشاق نوشته ایم. آن گاه که مدار محبت را تا انتها پشت سر گذاشتید - هفت منزل آن طرف تر از ابتدای راه - به ضمیمه سند دنیا و آخرت، شناسنامه عاشقی را تقدیمتان خواهیم کرد.» اینجاست که اولین امتحان های مسیر، آغاز می شود. همه دردسرها، بلاها، بی سامانی ها، شوریدگی ها و هزاران مصیبت دیگر در این مسیر حتما به پابوس و زیارت تو خواهند آمد.
اگر حقیقت محبت را خوب درک کنی، دیگر تا «او» فاصله بی معناست. اگر وادی محبت را عارفانه دریافت کنی، هم طلسم فاصله ها را شکسته ای و هم دیو جدایی ها را تبعید کرده ای. سپس تمام راه را بی وقفه خواهی دوید و آن قدر سیر تقربت سریع خواهد بود که باد صبا هم در این سلوک به گردت نرسد.
محبت مانند «مزه شیرین » است که اگر کسی «شیرینی » را در ذائقه خود تجربه نکرده باشد، هرگز نمی توان در قالب واژه ها، احساس شیرین بودن را به دیگران منتقل کرد. محبت نوعی احساس ذاتی است که ریشه در فطرت آدمیان دارد. از این رو، نمی توان افراد را به دوست داشتن چیزی یا کسی که با فطرت آنان هماهنگی و سازگاری ندارد، وادار کرد. در عین حال، می توان شرایطی فراهم نمود تا نیروی بالقوه محبت در انسان به فعلیت رسیده، شکوفا شود.
عرفا معتقدند که اگر انسان از فطرت پاک خویش فاصله نگیرد و سرشت سالم و قلبی سلیم داشته باشد، هرگز به غیرخدا دل نمی بندد و جز او را دوست نمی دارد.
همه انسان ها نیز مستعد محبت به ذات آفریدگار آفریده اند! و از نظر ساختار خلقت، ظرف هیچ انسانی محدودتر از دیگری نیست. ولی چون اغلب انسان ها استعداد و قابلیت خود را نمی شناسند، به بیراهه می روند و در پندار رسیدن به حقیقت، دامان دلشان به تجربه محبت های مجازی آلوده می شود.
کاربرد این ترکیب ما را به این واقعیت رهنمون می کند، که عشق های مجازی حکایت عروسک و ماشین اسباب بازی را دارند; از نظر ساختار و شکل و شمایل، ماشین همان ماشینی است که بزرگ ترها سوار می شوند اما... ماکت و الگویی بیش نیست; پس کودک فریب ظاهرش را می خورد و فقط با آن سرگرم می شود.
اتفاقا محبت های اهل دنیا نیز ماکتی از محبت های حقیقی هستند. بلکه با همان آثار و خواص، حتی در برخی موارد با همان کشش و جذبه، ولی در واقع یک «گول زنک » و «سرگرمی » بیش نیست.
پس علت این که اولیاءالله اندکند، در همین بیراهه گردی های انسان ها ریشه دارد. چه بسا مردمان بسیاری که سال هاست در راهند و هنوز به حضرتش نرسیده اند و در دام پندارهای غلط گرفتار شده اند.
بی گمان، این که می گویند خودشناسی میان برترین راه رسیدن به خداشناسی است، درست است. چون، تا ما نتوانیم به خدا برسیم، او را نخواهیم شناخت و اگر خودمان را نشناسیم نمی دانیم استعداد و ظرفیت ذاتی ما برای این وصال چقدر است. پس بیراهه خواهیم رفت و به جای تقرب، هر لحظه از خدا دور خواهیم شد.
عشق های مجازی خود حدیث مفصل دارد که مجال دیگر می طلبد. بنابراین، محبت قلیان و جوشش دل، و بیداری از خواب های فراموشی است. همان سکوتی که در درون خویش هیاهویی پنهان دارد. یقظه ای که انسان را از غفلت سال های گذشته عمر رها می کند، تا سخن حق را به گوش دل بشنود: «بنده ام! به حق خودم سوگند که من دوستدارت هستم، پس به حق خودم بر تو، سوگندت می دهم که دوستدارم باش.»
دوستی، با این سوگند حضرت دوست آغاز می شود. دیگر به هر حیله ای که بخواهی از محبت او بگریزی، او به راه های صید دلت آگاه ترین است.
آدمیان همگی بندیان محبت اویند; و آنان که غیر او را می خواهند ظرف ادراک خود را بی اندازه کوچک پنداشته اند و عشق را بی آن که تعریف کنند، به محبس تحریف برده اند.
در این آشفته بازار بندگی، یکی را دنیا مدهوش می کند، دیگری را دلبری زیبا. غافل از این که دارایی و دلبری،
همه از اوست و آنان که بیراهه رفته اند، در پندار خود به سوی غیر او نرفته اند بلکه خیال کرده اند «این » اوست! (2) و همگان چه بخواهند، چه نخواهند، کمال مطلق را دوست می دارند. از این رو، ما اکسیر محبت و کیمیای دوستی را تنها محرک فعالیت های بشر می دانیم و معتقدیم هیچ حرکتی بی واسطه محبت و علاقه وجود ندارد.
هرکس به شعله تمایلی، اشتیاقش زبانه می کشد و حرکت می کند. شعله ای صاحب آن را می سوزاند و به خاکستر می نشاند، و شعله ای منشا نورانیت صاحبش می شود و چراغ راه تکامل او می گردد. در نظام محبت، هرکس به کامل ترینی که می شناسد عشق می ورزد. رودخانه به عشق اقیانوس و دریا جریان می یابد. دست برگ ها به عشق نور خورشید از آستین شاخه ها بیرون می آید. زنبور عسل به عشق انباشتن شهد گل ها، در قصر شش گوشه خود تلاش و تکاپو دارد. خلاصه، تکامل هر موجودی را همان می دانیم که محبتش در راه رسیدن به آن معنا می شود.
هیچ می دانی به کدامین جرم ازلی، ما را اشرف مخلوقات نامیده اند؟
پی نوشت ها:
1. نهج البلاغه
2. ارشادالقلوب، ص 292، حدیث 937