امام صادق علیه السلام مىفرماید:
در تحصیل چیزى که اگر براى به دست آوردنش جان نکنى و به طور طبیعى حرکت نمایى به تو مىرسد، حرص نزن که اگر براى به دست آوردن مقدّر، حریص نباشى، فکرت راحت و در پیشگاه حضرت حق، مورد توجّه و لطف خواهى بود.
علت مؤاخذه مریض
اما براى به دست آوردن برنامههاى دنیایى اگر حرص بورزى و حدود حضرت دوست را مراعات نکنى، به سه علّت در حریم حضرت او مورد مؤاخذه خواهى بود.
1- شتاب و حرص در آنچه که براى یافتنش، حرص لازم نیست.
2- عدم اعتماد و توکّل بر وجود مقدّس حق، آن هم خداوندى که موجودى از موجوداتش را از هیچ نظر در جهان غیب و شهود از یاد نمىبرد.
3- عدم رضایت به داده حق و پشت کردن به قسمت و روزى خدا که این عدم رضایت به داده حق، همیشه باعث تجاوز از حدود و فرو رفتن در بسیارى از گناهان شده، اگر انسان از دریچه ایمان و اطمینان و یقین و معرفت به تمام زوایاى این جهان بنگرد، به این نتیجه مىرسد که هر چیزى در این عالم به جاى مخصوص خود قرار گرفته و این در و آن در زدن، براى به دست آوردن آنچه لازم نیست و جز بار سنگین در زندگى دنیا و عذاب سخت در آخرت ثمرى ندارد، کارى باطل و عملى شیطانى است.
حرص در امور دنیایى و در زمینههاى مادى که به حقیقت خارج از نیازهاى انسان است و تنها به درد تماشا کردن و گذاشتن و از دنیا رفتن مىخورد، مورث شکستن حدود الهى و پایمال کردن حقوق بندگان مظلوم و ضعیف خداست.
آن کس که براى مال دنیا حرص مىزند، در حقیقت یا ایمان به حقایق ثابته ندارد، یا در ایمان به واقعیّات، ناقص است و باید توجه داشته باشد که علت حرص، محبت بیش از اندازه به مال دنیا و زر و زیور ظاهرى است و معلوم است، کسى که به خاطر شدت عشق به مال حرص بورزد، بسیارى از آنچه که به دست مىآورد، شرعى و حلال نیست و تازه آنچه به دست مىآورد، به خاطر عشق شدیدش به آن، با تمام وجود به نگهداریش مىکوشد و در این جهت هم بدبختانه، دچار بخل مىگردد.
در حقیقت، حریص از طرفى مادّه پرست و از طرف دیگر بخیل و در جهت حیات دنیایى و آخرتى از بدبختترین مردم است.
آن کس که براى به دست آوردن مال دنیا، در باطن و ظاهر، مقررات حق را رعایت مىکند و از باب فضل الهى و رحمت و عنایت دوست به ثروت مىرسد، نباید گفت علّت ثروتمند شدنش حرص بوده، بلکه عامل ثروتش عنایت و لطف خدا بوده، به همین خاطر در مقام نگاهدارى ثروت نمىماند، سعى مىکند آنچه از باب فضل دوست به دست آورده، پس از برطرف کردن نیاز و احتیاج خود و عیالاتش آن را با دوست از طریق خمس، انفاق، صدقه، فى سبیل اللّه، زکات، معامله کند.
آرى، کسى که با فضل خدا دارا شد محال است بخل بورزد، بخل نتیجه حرص و دنیاپرستى است.
عزیزان! خداوند مهربان، مولاى کریم و رحیم، پروردگار رحمان، براى هر موجود زندهاى تا آخرین دقیقه حیاتش، روزى لازم را مقرّر داشته که آن روزى را موجود زنده باید به وسیله کار و کوشش و زحمت و سعى به دست آورد. و به عبارت دیگر به فرموده قرآن مجید: واسطه به دست آوردن روزى حتم را کار شرعى و سعى صحیح قرار دهید، چون روزى امرى حتمى و مسئلهاى مسلّم و حقیقتى غیر قابل انکار است و عامل جلب آن هم کار و کوشش مىباشد، چه نیازى به زاید بر روزى است که براى به دست آوردنش عاملى، جز حرصِ لعنتى نیست و نتیجه و ثمرش، بخل و پایمال کردن حقوق ضعیفان است.
اگر حرص حریصان و به دنبال آن بخل بخیلان معالجه شود، جامعه از بسیارى از شرور و مفاسد و مهالک و رنجها و مشقّتها آزاد مىشود و حقّ کسى از دستش نرفته و بلکه حقوق از دست رفته مظلومان به راحتى به آنان باز خواهد گشت.
با این مقدمات باید گفت: حریص آدم بیچارهاى است؛ زیرا از طرفى گرفتار همّ و غم زیاد و از جهتى دچار نقشههاى شیطانى و مکرها و حیلهها و از نظرى اسیر مشقات و زحمات بىاندازه و در مرحلهاى دچار بخل و امساک و در قسمتى گرفتار ظلم و تجاوز و فساد و افساد است و عاقبت هم تمام محصولات حرص خویش را باید در همین دنیا بگذارد و در حال تماشاى گذاشتهها با حسرتى غیر قابل وصف، با دو قطعه پارچه کفنى به سوى گورى تنگ و تاریک حرکت کرده و دچار محاکمات سخت الهى شود و در مقام پاسخ، نسبت به آن همه بدبختىها که براى خود و دیگران فراهم کرده، برآید!!
بنابراین چیزى که مورد نیاز است و از طریق کار مشروع به انسان مىرسد، باید به همان قناعت کرد و از حرص زدن بر مازاد آن که براى به دست آوردنش سعى غیر شرعى لازم است پرهیز کرد که، قناعت به داده حق از طریق کسب شرعى عین عقل و درایت و حرص بر مازاد از روزى مقرر شده، عین جهل و حماقت است.
راستى، کسى که دچار حرص نیست، در حقیقت منوّر به قوّه دفع هر برنامه غیر الهى است، اگر تمام دنیا با زر و زیورش و زینت خیره کنندهاش به او روى آرد، حتى براى تماشاى آن حاضر نیست دو پلک از روى هم بردارد، چه رسد به این که دست دراز کند و آنچه در شأنش نیست از آن بردارد.
ایمان و عشق به حق، بصیرت و آگاهى و نورانیّت قلب و روح، به هیچ وجه به انسان، اجازه خروج از حدود الهى و مرزهاى معنوى را نمىدهد.
عاشق فقط و فقط نگران معشوق است و بس و تمام سعى و کوششش بر این است که هر چه تا روز زنده بودن در دنیا لازم دارد از دست معشوق بگیرد و بس.
انسان و حرص
اگر با دقت عقلى و بصیرت قلبى و نور جان که شعلهاى از نور خداست به مسئله حرص بنگریم، به این حقیقت واقف مىشویم که حرص در اصل یک مایه فطرى و یک سرمایه الهى در وجود تمام انسانها است و این صفت در کارگاه هستى بشر، از عنایات خاصه حضرت ربّ العزّه و از الطاف پروردگار بزرگ عالم است.
اگر وجود انسان خالى از حرص بود، بدون تردید دنبال هیچ برنامهاى نمىرفت و براى جلب هیچ خیرى و دفع هیچ شرى قدم بر نمىداشت!!
مسئله مهم در اینجا این است که در درجه اوّل، اولیاى خانه و مدرسه و مکتب و در درجه دوّم، خود انسان باید در جهت دادن به این صفت بیدار باشد که خداى نخواسته این خصلت با عظمت و این نعمت شگفتانگیز رنگ شیطانى به خود نگیرد و سبب انحراف انسان از تمام حقایق نشود!!
تفسیر حرص
در تفسیر «المیزان» در سوره مبارکه معارج در زمینه حرص بیان واضح و سخنى متین آمده که دانستنش براى پىبردن به حقیقت حرص لازم است «1»:
کلمه هلوع صفتى است که از مادّه «هاء، لام، عین» و مصدر هَلَع که به معناى شدت حرص است، اشتقاق شده و نیز گفتهاند که کلمه نامبرده را دو آیه بعد تفسیر کرده.
پس هلوع کسى است که هنگام برخورد با ناملایمات، بسیار جزع مىکند و چون به خیرى مىرسد از انفاق به دیگران خوددارى مىنماید.
و به نظر ما این وجه بسیار خوبى است و سیاق آیه هم با آن مناسب است، چون از شکل دو جمله: [إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً] «2» پیداست که مىخواهد هلوع را معنا کند.
از نظر اعتبار عقلى، هلوع هم چنین کسى است، چون آن حرصى که جبلّى انسان است حرص بر هر چیزى نیست که چه خیر باشد و چه شر، چه نافع باشد و چه ضارّ، نسبت به آن حرص بورزد، بلکه تنها حریص بر خیر و نفع است، آن هم نه هر خیرى و نفعى، بلکه خیر و نفعى که براى خودش و در رابطه با او خیر باشد.
و لازمه این حرص این است که در هنگام برخورد با شر مضطرب و متزلزل گردد، چون شر خلاف خیر است و اضطراب هم خلاف حرص.
و نیز لازمه این حرص آن است که وقتى به خیرى رسید، خود را بر دیگران مقدم داشته، از دادن آن به دیگران امتناع بورزد، مگر در جایى که اگر کاسهاى مىدهد قدح بگیرد، پس جزع در هنگام برخورد با شر و منع از خیر، در هنگام رسیدن به آن، از لوازم هلع و شدت حرص است.
و این هلع که انسان مجبور بر آن است و خود از فروع حب ذات است، به خودى خود از رذایل اخلاقى نیست و چطور مىتواند صفت مذموم باشد، با این که تنها وسیلهایست که انسان را دعوت مىکند به این که خود را به سعادت و کمال وجودش برساند.
پس حرص به خودى خود بد نیست، وقتى بد مىشود که انسان آن را بد کند و درست تدبیر نکند، در هر جا که پیش آمد مصرف کند، چه سزاوار باشد و چه نباشد، چه حق باشد و چه غیر حق و این انحراف در سایر صفات انسانى نیز هست، هر صفت نفسانى اگر در حد اعتدال نگاه داشته شود، فضیلت است و اگر به طرف افراط یا تفریط منحرف گردد، رذیله و مذموم مىشود.
پس انسان در بدو پیدایش در حالى که طفل است، هر آنچه که برایش خیر و شر است مىبیند و با آن غرائز عاطفى که مجهّز به آن شده، خیر و شر خود را تشخیص مىدهد و مىفهمد که چه چیزى را دوست دارد و چه را دوست ندارد و قواى درونیش اشتهاى آن را دارد، یا از آن متنفّر است و در حدود خودش به منافع و مضار و جلب و دفع آن آگاهى یافته و قدرت پیدا مىکند اما بدون این که براى آن چیز حدى و اندازهاى قائل باشد و وقتى به درد و یا مکروهى برمىخورد، دچار جزع مىشود و چون کسى مىخواهد مزاحمش شود به هر طریقى که بتواند ولو به گریه و فریاد از تجاوز او جلوگیرى مىکند. کودک هم چنان بر این حال است تا به حدّ رشد و عقل برسد و حق و باطل و خیر و شر را تشخیص داده و به آنچه درک مىکند اعتراف نماید، در این هنگام است که بسیارى از حق و باطلها و خیر و شرها در نظرش برعکس مىشود، یعنى بسیار از امورى که به نظر حق بود، باطل و باطلها حق مىگردد.
حال، اگر در همان اوان بخواهد نسبت به حق و باطلهاى دوران کودکیش که مصادر همه آنها هواى نفس و اشتهاى دلش بود، پافشارى کند و زیر بار احکام عقلش در تعیین حق و باطلها نرود، خداى تعالى بر دلش مهر مىزند، در نتیجه به هیچ حقى برنمىخورد، مگر آن که آن را باطل جلوه مىدهد و به هیچ صاحب حقى بر نمىخورد، مگر آن که به حقش ستم مىکند و اما، اگر عنایت الهى او را دریابد همه غرائز او و از آن جمله: حرصش بجاى حرص بر هواى نفس، حرص بر حقطلبى مىشود، چنین کسى دیگر در برابر هیچ حقى استکبار نمىورزد و هیچ صاحب حقى را از حقش منع نمىکند.
پس هر انسانى در همان آغاز تولدش و در عهد کودکى و قبل از رشد و بلوغش مجهّز به حرص شدید هست و این حرص شدید بر خیر صفتى است کمالى که اگر نبود به دنبال کمال و جلب خیر و دفع شر از خود بر نمىآمد، هم چنان که قرآن کریم فرمود:
[وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ] «3».
و همانا او نسبت به ثروت و مال سخت علاقهمند است [و به این سبب بخل مىورزد].
و چون به حد بلوغ و رشد رسید به یک جهازى دیگر مجهّز مىشود و آن عبارت است از عقل که با آن حقایق امور را آن طور که هست درک مىکند، اعتقاد حق و عمل خیر را تشخیص مىدهد، آن وقت است که حرص شدید در ایام کودکیش که او را در هنگام برخورد با شر به جزع در مىآورد و در هنگام رسیدن به خیر از بذل خیر جلوگیرش مىشد، مبدل به حرص دیگر مىشود و آن حرص شدید به خیر واقعى و فزع شدید از شرّ اخروى است.
و با در نظر گرفتن این که خیر واقعى عبارت است از، مسابقه به سوى مغفرت پروردگار و شر واقعى عبارت است از، نافرمانى خداى تعالى؛ در نتیجه چنین کسى از کار خیر سیر نمىشود و پیرامون گناه نمىگردد و اما نسبت به شر و خیر دنیوى حرصى نمىورزد و از حدودى که خداى تعالى برایش معین کرده تجاوز نمىکند، در هنگام برخورد با گناه، حرص خود را با فضیلت صبر کنترل مىکند و نیز در برابر اطاعت پروردگار حرص خود به جمع مال و اشتغال به دنیا را با فضیلت صبر کنترل مىنماید و هم چنین هنگام برخورد با مصیبت، جزع خود را با فضیلت صبر ضبط مىکند و همین حرص به منافع واقعى براى چنین انسانى صفت کمالى مىشود.
واما اگر انسان از آنچه عقلش درک مىکند و فطرتش به آن اعتراف مىنماید روى بگرداند و هم چنان پاى بند هوا و هوس خود باشد و همواره آن را پیروى نموده، مشتاق باطل و متجاوز حق باشد و حرصش برخیر دنیوى کنترل نداشته باشد، خداى تعالى نعمتش را مبدل به نقمت نموده، آن صفت غریزیش را که بر آن غریزه، خلقش کرده بود و آن را وسیله سعادت دنیا و آخرتش قرار داده بود، از او مىگیرد و مبدل مىکند به وسیله شقاوت و هلاکتش تا او را با اعراض از حق و جمع مال دنیا و گنجینه کردن آن وابدارد و این معنا همان است که در آیات متعرض آن شده.
از آنچه گذشت روشن شده که اگر صفت حرص را در آیات مورد بحث- که از خلقت بشر سخن مىگوید و با در نظر گرفتن این که مىخواهد حرص را مذمّت کند- به همه انسانها نسبت داده با احسن بودن خلقت هر چیز که آیه:
[الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ] «4».
همان کسى که آنچه را آفرید نیکو ساخت، و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد.
از آن خبر مىدهد منافات ندارد، چون حرص که منسوب به خدا است، حرص بر خیر واقعى است و حرص که صرف جمع مال و غفلت از خدا مىشود، منسوب به خود انسانها است، این خود انسان است که حرص خدادادى را مثل سایر نعمتها به سوء اختیار و کج سلیقگى خود به نقمت مبدل مىسازد.
و استثناى مؤمنان در آیات بعد هم نه از این جهت است که این صفت در آنان وجود ندارد، «چون مىبینیم حرص مؤمنان اگر از دیگران بیشتر نباشد کمتر نیست، اما حرصشان را در عبادت و خدمت به خلق و تحصیل علم مصرف مىکنند و سیر هم نمىشوند»، بلکه استثناى آنان از این جهت است که مؤمنان حرص خود را به همان صورت کمال و فضیلت اصلىاش باقى گذاشتند و به صورت رذیله و نقمت مبدل نکردند.
در حقیقت، حرص یک واقعیت الهى است که اگر با نور هدایت جهت داده شود باعث سعادت دنیا و آخرت و اگر هم چون مهارى به دست شیطان بیفتد، علت خزى دنیا و عذاب همیشگى جهان بعد است.
بهترین مرحله حرص، در وجود انسان حرص به نجات دادن مردم از جهل و بىخبرى و آزاد کردن آنان از مشکلات مادى و معنوى است و حرص به رساندن خود به نقطه با عظمت لقاى حق و خشنودى حضرت دوست، چنان که اخلاق همه انبیا و امامان و اولیا بوده و قرآن مجید به این حقیقت، ناطق است.
آرى، چه سرمایهاى از معرفت به حق و چه مایهاى از حرص زدن براى رسیدن به آغوش رحمت و مغفرت محبوب، پر منفعتتر و سودمندتر است؟!
حرص مذموم
در سطور گذشته به این حقیقت اشاره شد که اگر دست حرص از دامن هدایت حق کوتاه گردد و مهار حرص به دست ناپاک هواى نفس بیفتد، آدمى دچار بلاى دنیا و عذاب آخرت مىگردد.
حرص، در صورتى که در کنار چراغ پر فروغ هدایت قرار نگیرد، از انسان در جهت مقام، فرعون و در جنب مال، قارون و در کنار دانش، بلعم باعورا مىسازد!!
حملات شدید دانشمندان علم اخلاق به مسئله حرص به عنوان یکى از بدترین رذائل، متوجه چنین حرصى است.
حرص مذموم در کلام نراقى
فقیه بزرگ، ملا احمد نراقى در باب حرص مذموم مىفرماید «5»:
از رذایل متعلّقه به قوه شهویه، صفت حرص است و آن صفتى است نفسانیه که آدمى را مىدارد بر جمع نمودن زاید از آنچه به آن احتیاج دارد و این صفت، یکى از شعب حبّ دنیا و از جمله صفات مهلکه و اخلاق مضلّه است، بلکه این صفت خبیثه بیابانى است کران ناپیدا که از هر طرف روى به جایى نرسى، وادیى است بىانتها، هر چند در آن فرو روى عمق آن را نیابى.
بیچارهاى که بر آن گرفتار شد، گمراه و هلاک گشت و مسکینى که به این وادى افتاد، دیگر روى خلاصى ندید؛ زیرا که حریص هرگز حرص او به جایى منتهى نمىشود و به حدّى نمىایستد، اگر بیشتر اموال دنیا را جمع کند باز در فکر تحصیل باقى است و هر چه به دست او آید باز مىطلبد و آن بیچاره مریض است و نمىفهمد و احمق است و نمىداند.
چگونه چنین نباشد و حال آن که مىبینیم حریص را هشتاد سال عمر کرده است و فرزندى ندارد و این قدر از اموال و خانه و مستغلات دارد که اگر به فراغت بگذراند، صد سال دیگر او را کفایت مىکند و خود یقین دارد که بیست سال دیگر عمر او نیست، باز در صدد زیاد کردن مال است و تأمل نمىکند که فایده آن چیست؟ و چه ثمرهاى دارد، اگر از براى خرج است، آنچه دارد منافع آن وفا به خرج مدت العمر او مىکند و اگر از براى احتیاط است اگر آنچه دارد، احتمال تلف مىرود هر چه تحصیل کند چنین است، پس اگر این مرض حمق نیست پس چه بلاست و هر که به این مرض مبتلا شد، خلاصى از آن مرض نهایت اشکال دارد و از این جهت حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمودند:
هرگاه از براى فرزند آدم دو رودخانه طلا باشد، باز رودخانه سوم را مىطلبد و اندرون او را هیچ پر نمىکند مگر خاک «6».
و فرمود:
آدمیزاد پیر مىشود و دو چیز در او جوان مىگردد و قوت مىگیرد: یکى حرص مال و یکى طول امل «7».
و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروى است:
حریص بر دنیا چون کرم ابریشم است، هر چه بیشتر بر دور خود مىپیچد، راه خلاص او دورتر مىشود تا از غصّه بمیرد «8»!
بعضى از بزرگان گفتهاند:
از عجایب امر آدمى آن است که اگر او را خبر دهند که همیشه در دنیا خواهى بود، حرص او بر جمع کردن مال زیاد نخواهد شد از آنچه حال مىداند که چند صباحى بیش زنده نیست و در صدد جمع آن است و این را براى هر که تفحص کند در احوال مردمان، ظاهر و روشن است.
سنایى آن حکیم فرزانه مىگوید:
هم چو مردانت قدم در راه دین باید نهاد |
دیده بر خط هدىً للمتقین باید نهاد |
|
چون زراه گلبن توبوا الى اللّه آمدى |
پاى بر فرق اتینا طائعین باید نهاد |
|
چون خر دجال نفست شد اسیر حرص و آز |
بعد از این بر مرکب تقوات زین باید نهاد |
|
نفس فرعون است و دین موسى و توبه چون عصا |
رخ به سوى جنگ فرعون لعین باید نهاد |
|
گر عصاى توبه مر خیل لعین را بشکند |
شکر آن را دیده بر روى زمین باید نهاد |
|
گر تو خواهى نفس خود را مستمند خود کنى |
در کمند عشق بسم اللّه کمین باید نهاد |
|
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- المیزان: 20/ 13.
(2)- و هنگامى که خیر و خوشى [و مال و رفاهى] به او رسد، بى تاب است، معارج (70): 21.
(3)- عادیات (100): 8.
(4)- سجده (32): 7.
(5)- معراج السعادة: 301 در بیان صفت حرص.
(6)- روضة الواعظین: 3/ 429؛ مجموعة ورام: 1/ 163.
(7)- معدن الجواهر: 25؛ ارشاد القلوب: 1/ 39؛ بحار الأنوار: 70/ 22، باب 122.
(8)- الکافى: 2/ 134، باب ذم الدنیا والزهد فیها، حدیث 20؛ بحار الأنوار: 70/ 23، باب 122، حدیث 13