بدون شک انسان دشمنى نزدیکتر، بىباکتر، خطرناکتر، کوبندهتر، و ویرانکنندهتر از نفس منهاى تربیت ندارد.
آرى نفس که از ابتدا بآن توجه نشود، و در سایه چتر تربیت حق قرار نگیرد، نفسى که از قانون رشد و کمال بىبهره بماند و بخاطر چند روزه زندگى محدود دنیا ویژهگیهایش را از دست بدهد، و بجاى تونجه بخصائص عالىاش، به تمایلات غلط و برنامههاى ضد انسانىاش پاسخ داده شود، البته کوبندهترین و خطرناکترین دشمن است.
على علیه السلام آن رادمرد مسئول، و آن انسان پربینش در ضمن خطبه 113 نهج البلاغه که نمایانگر القاءش در برابر جمعیت زیادى از مردم کوفه است به روبناى دنیا و زرق و برق آن و فریکارىاش اشاره کرده، آنگاه فریبخورى نفس را از دنیا توضیح میدهد و آثار شوم انسان مغلوب هواى نفس را بیان میدارد، به برگردان فارسى سخنرانى على علیه السلام اکتفا کرده، باشد که همه ما از سرمایههاى فکرى آن انسان والا بهرهور شده بتزکیه نفس در سایه برنامههاى الهى برخاسته و بمبارزه با شیاطین انسى و جنّى بهر صورت که جهاد و کوشش اقتضا نماید اقدام کنیم، و در این راه با تکیه بر عنایت و توجه حق استقامت ورزیده، و دشمنان کثیف و طاغوتهاى مختلف و پلید، و چهرههاى ضد خدا و خلق را از میان برداشته و با آهن فکر و آهن شکل گرفته بصورت اسلحه ضربههاى کوبنده بر آنان وارد آورده و بحیات خطرناکشان خاتمه بدهیم، امام علیه السلام سخن خود را اینچنین شروع میکند: «شما را نسبت بمرکزى که بعنوان دنیا در آن زندگى میکنید، و از عوامل مادیش بهره برمیدارید هشدار میدهم، که اینجا خانهاى نیست که بتوانید همیشه در آن بمانید، و خیمه اقامت بکوبید، و همت خویش را مصرف جمع کردن و خوردن آب و علف آن کنید.
روبنایش ببرنامههاى فریبنده آرایش شده، و بهمین آرایش و زینت خود مردمان را از راه هدایت بازداشته، و نفس آنان را براى چنگ زدن بدامنش تحریک میکند، ولى این عروسى است که از ملیونها شوهرى که قبل از شما داشته باکره مانده، و چوپانى است که رمه کسى را تا شامگاه نچرانده!
سرائى است که از نظر حق فاقد ارزش است و بهمین خاطر آن را محل گذر قرار داده، جائى است که حلالش بحرام مخلوط است، و رهروان راه الهى در جدا کردن حلال از حرام در زحمتاند، و نیز نیکى به بدى و شیرینى به تلخى و زندگى بمرگ در این جایگاه بهم درآمیخته و جداسازى هریک از دیگرى مرهون فداکارى و مبارزه در سایه قانون خدا است.
دنیاى گذرا را براى عاشقانش گوارا نکرد، آنان بخاطر بدست آوردن آخرتى آباد بوسیله همین دنیا، تا زنده بودند رنج عبادت و فرمانبردارى از حق را تحمل کردند.
بخاطر بىارزش بودن مواد این دوره از زندگى، از عطا کردنش بدشمنان بخل نورزید، و برایا ندیشمندان همین برنامه نشانه بىاعتبار بودن این سر است، ورنه معنا نداشت از عاشقان بگیرد و به دشمنان بسپارد، نیکى و خوشى را در این سرا کم میتوان یافت، شر و خطر درا ین میدان همیشه آماده است، آنچه بوسیله فعالیت پىگیر مردم جمع میشود بباد میرود، و مالکیت از همگان سلب میگردد، آبادیش رو به ویرانى رفته و آثارى از عمران در آن نخواهد ماند.
پس چه خیر اصیل و ریشهدارى است، در خانهاى که همانند ساختمان پى در رفته و شکسته است، و در عمرى که مطابق با خواست خدا صرف نشود چه بهرهاى میتوان یافت، عمرى که مانند غذا که لقمه خوردن از آنرو به اتمام میرود در سراشیبى تمام شدن است، و چه سودى است در این مدت کم اگر در بستر هدایت نباشد که همانند بپایان رسیدن راه براى راهرو تمام میشود.
براى نجات و بهرهگیرى از عمر، واجبات خدا را خواسته خود قرار داده، و بخاطر اجراى فرمانهاى قاطع حق از خداوند کمک بگیرید، پیش از آن که تهیدست و بیچاره از دنیا بروید، و بپایان عمر و برخورد با مرگ توجه داشته و بفکر تأمین آینده باشید.
پارسایان که بندگان واقعى حقنند، در این سراى همراه با اوصاف عجیبى هستند، بر لب آنان خنده مىبینى، اما دلشان گریان است، آرى گریانند بخاطر اینکه دائم در حسرتند که چرا آنسان که باید بعبادت برخیزند برنمىخیزند!
دلگیرى آنان سخت است گرچه در چهرهشان انبساط، خوشحالى دیده میشود، مردم بر سرمایههاى معنوى و روحى آنان غبطه میخورند، ولى خودشان بر خویش ناراحتند که چرا که سرمایهاند!! شما چرا اینسان نیستید، روبناى دنیا شما را چگونه فریفته که مسئله مرگ و جهان آخرت را از یاد بردهاید، و آرزوهاى بىپایه و پوچ و دروغ بر شما مسلط گشته آنچنان که دنیا بیش از آخرت حاکم بر شماست، و کشش دنیا آنقدر شما را مجذوب کرده که گوئى آخرتى در کار نیست، و این نیست مگر مغلوبیت در برابر نفس، وعد تربیت آن.
ملت عجییب هستید، درحالیکه داراى یک خدا وى ک کتاب و یک پیامبر و دینید، ولى دچار بدبختىهاى فراوان گشته، و این تیرهروزیها نتیجه ناپاکى باطن و دل مریض و روح آلوده شماست، و همه این امراض برگشتش بهواى نفس است، قسمتى از بدبختىهائیکه دچار آن هستید از این قبیل است:
غم یکدیگر را نمیخورید و بار از دوش همدیگر برنمیدارید، به نصیحت و امر بمعروف و نهى از منکر نسبت بیکدیگر اقدام نمیکنید و بهنگام نیاز و تنگدستى از کمک بهمدیگر دریغ میورزید.
درحالیکه یک ملت نسبت بیکدیگر باید کمال محبت و لطف را داشته باشند، تا خیمه عدالت برپا گردد. شما از این نعمت هم بىبهره هستید و چونان گدایان ندار بدبخت و سنگدلان نهى مغز با یکدیگر زندگى میکنید، مسیر شما مسیرى است کهجز آتش کینه و عداوت و بهم ریختن اساس وبنیاد حیات اجتماعى چیزى از پى ندارد. آه، چه شده که باندک دنیا خوشحال و راضى هستید، ولى در برابر از دست دادن بهرههاى بزرگ آخرتى بىتفاوت!!
چون کم دنیا از دست برود، دچار چنان غصه و اندوهى میگردید که علائم آن در چهره شما پیدا میشود، انگار اینجا همیشگى هستید و مال منال دنیا پایدار است.
بخاطر اینکه دیگران عیب شما را نگویند، از تذکر دادن عیوب دیگران باز ایستاده و هریک دیگرى را در لجنزار بدبختى مىبینید و حرف نمیزنید.
براى رد آخرت و دورى از جهان دیگر گوئى با یکدیگر دست برادرى داده و براى جلب دنیا و عشق باین بناى از دست رفتنى و بىاعتبار خیال میکنى با هم متحد شدهاید، دین شما جز بازیچهاى بر زبان شما نیست، چنان آسوده خیالید که گوئى تمام خواستنىهاى اللّه را بپایان برده و همه مسئولیتهاى خویش را عمل کردهاید، و در انجام برنامهها خوشنودى کامل حق را بدست آوردهاید، وه که چه بیخیال شدهاید و چه زندگى پرننگى را ادامه میدهید!!»
آرى هنگامیکه انسان از مرز تربیت دور بماند، و هواى نفس بر او چیره شود اینچنین زندگى و حیاتش توخالى و پوچ میگردد و چنان آدمى در چاه تکبر و غرور و فریبخورى از دنیا فرومیرود که از تمام اهداف مثبت بازمانده و از وجود انسان انبار پر از شر و خطر ساخته میشود.
دام لعنت
لعنت بمعناى دور ماندن از عنایت و لطف خداست، با توجه باین معنا شاید گروهى تصور کنند تنها مردم کافر، فاجر، فاسق، بتپرست، مشرک، ظالم گرفتار لعنت حقند، ولى اینطور نیست در گفتار پیامبر بزرگ چهرهاى در گردونه لعنت معرفى شده که براستى تکاندهنده و وحشتآور است!
رسول بزرگ میفرماید: النّاقص ملعون: آنکه کمبود دارد از رحمت خدا بدور است.
بدون تردید ناقص در این روایت منظور مردمى نیستند که دچار نقص عضوند بلکه ناقص یعنى آن فرد یا خانواده یا ملتى که از طرف خدا تمام عوامل رشد و کمال در اختیار آنهاست، ولى بعلت سهلانگارى و سستى از فضائل و پاکى و درستى و حسنات دورند، و براى جبران کمبودهاى خود اقدام نمیکنند و بمبارزه با فقر مادى و معنوى برنمیخیزند.
اینان چرا توقع دنیاى آباد و آخرت آزاد از عذاب داشته باشند مگر جهل، وجدان خاموش، فطرت از دست رفته، نبود اخلاق میتواند سبب سعادت و آفریننده سلامت باشد؟
دشمنان درونى و برونى بشر نمیخواهند انسان براى جبران کمبودها برخیزد، دنیا با فریفتن، هواى نفس با تحریک تمایلات غلط، طاغوت با حکومت بر تمام هستى انسان، اربابان کفر با قواى مادى همه در کمین ربودن سرمایه هایند، و منتظرند که با تکیه بر غفلت انسان بمحو آثار انسانى اقدام کنند، آیا ما هم باید بنا بودى خویش کمک کنیم، و با دشمنان خویش بهمکارى برخیزیم و به کمبودهاى فکرى و روحى و تربیتى وقعى ننهیم؟! اگر اینطور باشد پس باید گفت تا نقص هست ما در لعنت و عذاب خدائیم.
انسان محبوب
نفس طغیانگر نیرومندترین عامل توقف انسان از حرکت بسوى خداست، هم اوست که با تمام دشمنان دیگر همکارى کرده، انسان را دچار سیهروزى میکند.
هواى نفس عینکى بر دیده طبع میزند که دشمن را دوست ببیند و دوست را دشمن و بقول قرآن مجید عوامل خطر را در برابر انسان جلوه داده و تمام مشاعر و اعصاب را براى بدست آوردن آن عوامل بسیج میکند، و با چنین خدعه و نیرنگى انسان را در آغوش بدبختى انداخته و راه زندگى را بجهنم منتهى میکند.
اینجاست که انسان مسئولیت عقلى و شرعى پیدا میکند که در مقام کسب قدرت و تحصیل نیرو و فراهم آوردن ابزار جهاد برآید تا بهنگام هجوم هوا بتواند از خویش دفاع کند، و در میدان مبارزه با این گرگ خطرناک به پیروزى برسد.
قرار گرفتن در میدان این تجارت و کسب است که انسان را محبوب خدا کرده و زمینه پیروزى در تمام زوایاى زندگى را براى آدمى فراهم میکند.
در این جو است که انسان مصداق اتم و اکمل الکاسب حبیب اللّه میگردد، و چنین انسانهائى هستند که خداوند در قرآن کریم در سه مورد از آنان بعنوان محبوب خویش یاده کرده:
1- إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ «1» 2- فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ «2» 33- إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ «3» در آیه اول و دوم اشاره بمردمى دارد که درون را از دشمنان انسانیت پاک میکنند و در آیه سوم اشاره بمجاهدان و مبارزانى که کشور و جویار زندگى ملت را از شر دشمنان خارجى حفظ مینمایند، این نکته ناگفته نماند که قرآن و روایات اصرار به پاکسازى هر دو جهت درون و برون انسان را دارند، و پاکى درون است که آدمى را به پاکسازى برون واداشته و بعبارت دیگر پاکى باطن همان تقوا و نیروى پرهیزگاریست که علت ارزش و قبولى اعمال است.
نهج البلاغه در خطبه 191 سود پاکسازى درون و تقوا را چنین بیان میدارد: فان التقوى فى الیوم الحرز و الجنّة، و فى غد الطّریق الى الجنّة، نیروى خویشتندارى در زندگى دنیا پناه و سپر دفع عوامل ذلت است، و در جهان بعد راه بسوى بهشت.
گروهى پس از اینکه دعوت بحق و باصول تربیت الهى میشوند در پاسخ میگویند: در چنین زمانیکه عوامل فساد همچون کمربند زندگى را احاطه کرده کسب نیروى مقاومت امکان ندارد و باید با سیل زمان و همرنگى با اکثریت بزندگى ادامه داد، لازم است که پاسخ باین دسته از مردم که عافیتطلبى و تنپرورى و گناه را بر حسنات و فضائل اخلاقى و روحى ترجیح میدهند داده شود، تا آنان که شیفته حقند دلگرمى بیشترى بدست آورده، و براى رسیدن بمقام قرب نیروى بهترى خرج کنند.
پاسخ بیک پرسش
آیا تحصیل نیروى مقاومت، در برابر دشمنان درونى و برونى درهر زمانى امکان دارد یا نه؟
بدون تردید جوابا ین مسئله صددرصد مثبت است، زیرا تا انسان وجود دارد دشمن هم وجود دارد، و تا انسان و دشمنش در مقابل هم هستند، راه تحصیل نیروى باطنى و ظاهرى براى راندن دشمنان از صحنه زندگى باز است، اگر دشمن باشد ولى راه کسب نیرو براى جنگ با او فراهم نباشد باید گفت از عدل دور است عدلى که آسمانها و زمین بر آن استوار است.
اما راه بدست آوردن نیروى ظاهر که عبارت از سلاح جنگ و کارزار با دشمنان ملت و کشور و طاغوتهاى هر زمانست روشن و حرکت در این مسیر هم بر ملت اسلام برنامهایست ضرورى و واجب.
بدست آوردن نیروى باطن واجبتر و راهش رجوع به کتاب خدا و سنت پیامبر و گفتار ائمه و حکمت حکیمان و عرفان عارفان حقیقى و پند ناصحان و نوشتههاى دانشمندان بیدار و امثال این برنامه هاست و هم اکنون «که زمان ما دلگرمى شدید است و بشر در شرق و غرب در محاصره انواع عوامل فساد قرار دارد» آن منابع عالى تربیتى در اختیار انسان است و تا ظهور امام دوازدهم در اختیار تمام مردم آینده خواهد بود، اسلام باتمام ابعادش در هر عصرى پاسخگوى نیازهاى انسان است، و براى تربیت بشر و تقویت نیروهاى معنوى او، و شکوفا کردن استعدادهایش بهترین مکتب است.
قیام بىنظیر مرجع بزرگ شیعه حضرت امام خمینى، و نداهاى بیدار باش آن انسان والا پیکر اسلام را از خرافات و برنامههاى وارداتى زدود، اسلام راستین و سازنده در سایه کوشش آن حضرت بجامعه ارائه شد، در چنین فرصتى که امید در قلوب ناامیدان تابید، مستضعفین نیرو گرفتند، بسیارى از مردم که تا قبل از طلوع وجود او در سستى و تنبلى و غربزدگى میزیستند خویش را در برابر منابع سازنده آئین حق قرار دادند و بسرچشمههاى فضیلتساز نزدیک کردند و براى دفع خطرات دشمنان درونى و برونى بصحنه جهاد با هوا و با دشمن قدم نهادند، جوانانى که از دین خبر نداشتند، و اگر بعضى از آنان در مدرسه و دبیرستان و دانشگاه میخواستند نماز بخوانند خجالت میکشیدند امروز در صفهاى منظم چند هزار نفرى در خیابانهاى ایران بنماز میایستند و افتخار میکنند، در تظاهراتى که گاهى از یک ملیون نفر تجاوز میکند بوقت نماز بنماز میایستند، با رباخوارى و بانکدارى سخت مبارزه دارند، مراکز فساد را یکى پس از یکى نابود و تعطیل میکنند.
زنان و دخترن مسلمان که عفت و فضیلتشان بوسیله عوامل غرب در خطر بود و از حجاب شرم داشتند هم اکنون در دستههاى چند هزار نفرى با حجابى که از دختر پیامبر سرمشق گرفته در تظاهرات شرکت کرده و بنماز میایستند، هم این مرد و زن هستند که به واجبات رو آورده از محرمات دور گشته و آراسته بحقوق اسلام شده و نوید بپا کردن حکومت اسلامى و پیروزى بر تمام دشمنان شرق و غرب را سر دادهاند، در این زمان که بنگارش این دفترچه مشغولم بلوک غرب و شرق، و ابرقدرتهاى زمان از سازندگى و نیروبخشى اسلام به تعجب آمده و در برابر ملت مسلمان ایران در تمام جبههها مشغول به عقبگرد هستند، عوامل آنان در داخل ایران درتمام زوایا شکست خورده، و جامعه اسلامى با سربلندى هرچه تمامتر بفعالیت الهى خود مشغول است، حتى کودکان و اطفالى که هنوز بمدرسه نرفته در خیابانها و کوچه ها با شعارهاى اسلامى حرکته میکنند و خواستار عمل بقرآن و بپا شدن حکومت اسلامى هستند من که خود در مسیر روحانیت قرار دارم در طول مطالعاتم بملتى که رشد سیاسى و مذهبى و انسانى آنان همچون ملت روزگار ما که در سال 1357 شمسى هستند برنخورده ام، تمام این برنامه ها از برکت اسلام است، اسلامى که مزجع بزرگ شیعه و دستیارانش بمردم معرفى کردند، و جامعه ایرانى را از ذلت و بدبختى رهاندند.
انسان هرچند که در قله خطر قرار گرفته باشد، و دشمن از هرسو که او را احاطه کرده باشد و در وارد آوردن ضربههاى هولناک پافشارى کند، میتواند با اتصال بمنابع نیروبخش فرهنگ اللّه و آراسته شدن بترتیب توحیدى با دشمن بجنگ برخاسته و بدون شک بر او پیروز گردد و نیروهاى ابلیسى را وادار به عقبنشینى کند.
حر بن یزید ریاحى از چهرههائیست، که در قله خطر قرار داشت و با آخرین طبقه جهنم لحظهاى بیش فاصله نداشت، ولى با کمک گرفتن از نیروى اندیشه و قدرت وجدان، و شعله ایمان، و نداى فطرت و عاقبتاندیشى و برگشت بآئین الهى، با هواى نفس و تمایلات غلط بجنگ برخاست و پس از غلبه بر دشمن درون بمبارزه با دشمنان بیرونى و ارتش کثیف یزید اقدام کرد، و با حرکت در جویبار معنویت خود را بحوزه حیات عاشقان خدا رساند، و نام پاک و مقدسش را در زمره آزادمردان عالم قرار داد.
بهنگامیکه در سایه نیروى معنوى و قدرت خودنگهدارى دشمنان درون از پاى درآمدند، جنگ با دشمن بیرون کار سهلى خواهد شد، با سرکوب کردن هواى نفس، و شهوت غلط، آدمى مال و جان را بعنوان دو برنامه ناقابل به پیشگاه الهى نثار کرده، و نه اینکه از شرکت در میدان جنگ نمیهراسد، بلکه با عشق و شوق وارد کارزار شده و همچون عمرو بن جموع براى رسیدن به لقاء اللّه اصرار میورزد. زمانیکه هواى نفس با نیروى تقوا مهار شد، و دست جنایت بار نفس اماره از برنامههاى آدمى از ریشه جدا گشت، انسان تمام دشمنانش را در ابعاد مختلف حیات بصورت اصلى مشاهده خواهد کرد، و بدشمن اجازه تعرض بحریم مادى و معنوى خود نخواهد داد.
راستى انسانى را که منابع ملکوتى سیر کرده، و تشنه اى را که چشمههاى فضائل سیراب کرده چه راه آشتى با دشمن است، و چه میلى بسفره خصم دارد و چه نیازى به لذت برن از گناه و عوامل آن؟
آدم سیر چه میلى به غذا دارد، سیراب چه تمایلى به آب، و پهلوان نیرومند تمرین دیدهه چه ترسى از حریف؟
راه صحیح
میدانیم که قرآن و پیامبر و امام همه میزان شناخت حق از باطلند، و روشن است که اگر از این چهرههاى اصولى بعنوان تراژدى مشخصکننده درستى از نادرستى استفاده نکنیم، در دنیا دچار شقاوت و در آخرت گرفتار عذاب خواهیم شد.
جوامعى که برنامههاى حیات خود را با این میزانها تنظیم نکردند یا نمیکنند در زندگى مادى و معنوى دچار بحرانهاى سخت بودند و هستند و هرچه براى گشودن گره مشکلات فعالیت میکنند، بر مشکلات افزودهتر میگردد، و تنها راهحل نابسامانیها بازگشت بفرهنگ خداست.
پیامبر بزرگ اسلام پس از قرآن مجید مهمترین میزان اللّه بروى زمین است، روى این حساب عمل و سخن و امضاى او براى تمام انسانها حجت است، و با توجه بحیات سراسر پر افتخار و پاک او میتوان راه صحیح حیات را از مسیر غلط بازشناخت.
در این بخش به پاسخى از پیامبر در برابر یک پرسش اشاره میشود، تا با در نظر گرفتن آن پاسخ براى زندگى خویش جهت تعیین کرده و براى نیل بعزت در حرکت آئیم، از آن پیشواى بى نظیر پرسیدند سعادت در چیست؟ پاسخ گفت: طول العمر فى طاعة اللّه، زندگى دراز مدت در میدان فرمانبردن از خدا، آرى ماندن بیشتر کسب نیروى فوقالعادهتر، مبارزه گستردهتر، شناخت بهتر، جنگ با دشمن، فعالیت برتر، گردش در مدار والاتر، تحصیل سعادت دو سرا ترجمه این جمله است.
کراهت انبیاء و ائمه از مرگ باین خاطر بود که عمر هرچه کوتاهتر باشد سرمایه کمترى نصیب آدمى میگردد، آنان آرزوى مرگ نداشتند و طلب مردن نمیکردند، زیرا میدانستند دنیا خانهایست که براى کسب فضیلت بهترین تجارتخانه است و هرچه انسان بیشتر بماند و مبارزه گستردهترى با هواى نفس و دشمنان بیرونى داشته باشد، بفیوضات برترى نائل میآید.
طاعت از خدا یعنى چه؟ یعنى جهاد، و مبارزه با موانع راه انسانیت، و اگر عمر در فرمانبرى از اللّه صرف نشود عمر نیست، روىگرداندن از منابع تولید حسنات، بخاموشى دادن شعله فطرت و وجدان، تمام اندیشه را صرف کردن در برنامههاى شکم و شهوت، همت واراده را خرج کردن در راه بدست آوردن زیور و زینت کار مردم زبون و پست است، مردمیکه تعدادشان در زمان ما کم نیست، راج فساد در همه شئون حیات بوسیله ستمگران و اربابان طاغوتى بدست همین مردم سست اراده و عاشق مادیات است.
اینان روح مواج و ابدى خواه انسانى را از ملکوت عالم جدا کرده، و بسوى حوزه مادیت محض سوق داده و باین خاطر با هیچ گناه و معصیتى قانع نشده و خویش را تبدیل بیک موجود پلید و شیطانى نموده، چون سگ هار بهرکسى حمله میبرند، و چونکفتار بهر لاشهاى دست میآلایند و چیزى جز خاک گور آنان را آرام نخواهد کرد.
اینان همان مردمى هستند که با فعالیتهاى غلط خود، و با معکوس کردن واحدهاى تربیتى، براى رشد دیو درون و شیطان برون حمالى کره و از این راه ضربههاى غیر قابل جبرانى بخویش وارد میکنند.
على علیه السلام بنا به نقل تحف العقول ص 217 میفرماید: و اعلموا انّ الهالک من هلک دینه والحریب من حرب دینه: هلاک شه آن بدبختى است که دین از دست داده و غارت زده آن بیچارهایست که پیوندش را با خدا بریده است، راستى چه اندازه احمقى است که انسان با دست خویش گرگ درون و گرگهاى برون را بپرورد و اول بار خود انسان طعمه آنان شود!!
رابطهداران باحق از خداوند عمر طولانى میخواهند، و از سر رسیدن مرگ وحشت ندارند.
عمرى که در پرستش حق سپرى شود، روزگار انسانى که تمامش بمبارزه با شرک و هواپرستى تمام گردد، اوقاتى که بتحصیل خیر دنیا و سعادت آخرت بپایان برسد چرا صاحبش از مرگ کراهت داشته باشد و بچه خاطر از مردن بترسد؟
در میان انسانها یک نفر از مرگ نمیترسد و بهنگام در رسیدن وقت انتقال از این عالم بجهان دیگر غرق در شوق و لذت میگردد دو نفر از مرگ و مردن سخت در وحشت و ترسند، سه گروه شدن مردم در برابر مرگ بمقتضاى اجراى مسئولیت و تکلیف و نقص در اجرا یا عدم اجراى آن است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- البقره 222
(2)- التوبه 108
(3)- الصف 4