اعراب جاهل مردمى بودند بس خشن، تندخو، غارتگر، خطرناک، قمارباز، شرابخوار، رباخوار و زناکار، وحشى و قاتل، و آلوده بهمه گناهان و خلاصه فحشاء و منکرات نقل شیرین زندگى آنان بود.
پیامبر اسلام در میان چنین ملتى مبعوث برسالت شد، بتدریج و با تحمل شدائد زیاد آن گرفتاران بند هوا را آماده پذیرش تربیت کرد، غول نفس مهار شد، با محکوم شدن هوا و غلبه آن ملت بر تمایلات و شهوات خارج از حدود بتهاى برونى نیز شکست، نفوذ سران شرک و کفر از دست رفت، قبایل با یکدیگر آشتى کردند و بمیدان مسالمت و صلح درآمدند، جنگها خاتمه یافت، قتل و غارت از بین رفت، نائره دشمنیها خاموش شد، هر دو نفر از آن جامعه در سایه قرآن با یکدیگر برادر گشت، درد مسکین و فقیر معالجه شد، یتیم از رنج بىپدرى درآمد، معاملات حرام ممنوع گشت، دوستى بجاى دشمنى نشست خزان اصول آدمیت به بهار شکوفا تبدیل شد، حسنات اخلاقى در آن مردم فاقد همه اصول انسانى بجائى رسید که در میدان جنگ با کفار و مشرکین عموزاده یکى از سربازان زخمى براى سرباز از پا درآمده آب برد زخمى در خون غلطیده در حالیکه سخت تشنه بود، اشاره کرد آب را به سرباز زخمى افتاده در چند مترى من برسان زیرا او از من نیازمندتر است میگوید بالاى سر دومى آمدم اشاره کرد بآن سرباز دیگر ده زیرا او زودتر از من از اسب افتاده با عجله بالاى سر سومى آمدن شهید شده بود، ببالین دومى و اولى برگشتم هر دو از دنیا رفته بودند، آرى حکومت بر نفس و پاکسازى درون ملتى آنچنان را باین چنین فضیلت تغییر حال میدهد، آن روز بجان هم رحم نمیکردند، و از غارت مال یکدیگر دریغ نداشتند، امروز در عین نیاز و احتیاج ایثار جان و مال میکنند على علیه السلام میفرماید: نظام الّدین مخالفة الهوى و التّنزّه عن الّدنیا. پابرجائى دین، و باجرا درآمدن قواعد آن در سایه مخالفت بر خواستههاى غلط است، و آزادى از دنیاپرستى بهترین راه رسیدن بسعادت دو جهان.
پیشواى هفتم حضرت موسى بن جعفر علیه السلام از کوچهاى میگذشت از خانهاى صداى موسیقى و برنامهاى ضد حق بگوش میرسید، کنیزى درب خانه بود، امام پرسید: صاحب خانه آزاد است یا بنده؟! پاسخ گفت آزاد است فرمود: اگر بنده بود خانهاش لانه فساد نمیگشت کنیز مفهوم سخن امام را نفهمید، ولى پس از بازگشت بخانه در آستان در پرسش و پاسخ خود را با امام بارباب گفت، مالک خانه سخت ناراحت شد، با پاى برهنه مسیر امام را پیمود، چون بحضرت رسید فریاد زد بخدا قسم آزاد نیستم، بندهام، اشتباه میکردم، پشیمانم بازمیگردم، دشمنان درون و برون را بخاطر طغیان نفس دوست میپنداشتم بدست حضرت توبه کرد، و از مردان راه الهى شد، ترس از مقام حق چنان باو تأثیر کرد که مدتى کوتاه پس از توبه مریض شد و سپس بجوار رحمت حق شتافت.
تردیدى نیست که ما همچون گروهى از خطاکاران گذشته گرفتار نیرومندترین دشمن یعنى هواى نفسیم، و میدانیم که تمام بدبختیهاى خانوادگى و اجتماعى و دولتى و ملى و اخلاقى ما زائیده این دشمن خطرناک درونى است و تا حصول پیروزى چارهاى جز مبارزه با آن نداریم، و اسلحه ما در این میدان عمل و اراده و تصمیم قاطع و آراسته بودن ببرنامههاى قرآن وگفتار پیامبر و امامان است.
پیامبر بزرگ در این زمینه میفرماید:
المومن بین خمس شدائد، مؤمن یحسد، منافق یبغض، کافر یقاتل، و شیطان یذلّ و نفس تنازعه، فبیّن رسول اللّه انّ النفس عدوّ منازع یجب مجاهدته:
مؤمن گرفتار پنج سختى است، رهائى از آن در گرو مبارزه و جنگ است و بدون شک نیروى لازم در این پنج میدان ایمان و تقواست، آن پنج سختى عبارتست از حسدى که برادر مؤمنش باو میورزد، و منافقى که با او دشمنى دارد، و کافرى که با او در حال جنگ است، و موجود شریرى که ذلت انسان را میخواهد، نفسى که انسان را آرام نمیگذارد، سپس فرمود: جنگ و مبارزه با نفس واجب است، و بىتردید اگر انسان در مبارزه با خواستههاى غلط نفس پیروز شود، جنگ با چهار دشمن دیگر کار سادهایست و نیز رهبر بزرگ اسلام فرمود: افضل الجهاد من جاهد نفسه التّى بین جنبیه «1». بالاترین مبارزه سرسختى نشان دادن با نفسى است که بین دو پهلوست، نفس بین دو پهلو کنایه از شهوات و خواستههاى غلط است، و نیز فرمود: طوبى لمن ترک شهوة حاضرة لموعد لم یره «2». خوش بحال کسیکه لذت امروز را براى آبادى روز بعد رها کند.
حیات یا میدان کارزار و مبارزه
از هنگام انعقاد نطفه در صلب پدر، تا زمانیکه شعله شمع وجود با وزش باد مرگ خاموش میگردد، و آدمى آخرین نفس را تسلیم پیک الهى مینماید ناحیه جسم در برابر خطرات گوناگون و بیشمارى قرار دارد، و براى دفع دشمنان باید بمبارزه برخیزد، تا وقتى انسان مستقل نشده و برشد جسمى نرسیده، مبارزه با دشمنان جسم بر عهده پدر و مادر است و از وقت فهم و رشد بر دوش خود انسان. حفظ سلامت جسم تنها در سایه مبارزه با خطرات مربوط بآن است و بدون جنگ با دشمنان سلامت بدن ادامه حیات امکان ندارد، گوئى سرشت ما را با مبارزه بافتهاند، و خمیر وجود را با جنگ و جهاد مایه دادهاند.
اصولا انسان همانند دیگر موجودات بعنوان یک مبارزه و مجاهد بمیدان زندگى فرستاده میشود، و چون قمرى درخشان براى حرکت در مدار جنگ با دشمنان بفضاى هستى پرتاب میگردد.
انسان از همان ابتداى ورود در مرز مبارزه براى روبرو شدن با دشمن و جنگ با او نیرو لازم دارد، و این نیاز طبیعى به نیرو را براى مبارزه، خداوند در حد کامل پاسخ داده است.
خود جسم بتمام وسائل لازم مجهز است، چشم بینا، گوش شنوا، زبان گویا، دست پرتوان، قدم نیرومند، قوه درک و بینش و ... و در مرحله دیگر براى حفظ و تقویت نیروى جسم عوامل گوناگونى از قبیل هوا، نور، آب و انواع مواد خوراکى و آشامیدنى را مقرر فرموده است.
انسان وابسته بمکتب الله واجب است در حفظ سلامت بدن و عوامل مربوط بآن بکوشد، تا بتواند نیروى مبارزه داشته و از عهده تمام مشکلات مربوط بناحیه جسم برآید:
کمخورى در آن حد که توان انسان را کم کند ممنوع، و پرخورى تا آن مرز که انسان را به بستر مرض یا امراض درافکند حرام.
نهچندان بخور کز دهانت برآید |
نهچندان که از ضعف جانت برآید |
|
نماز در رأس واجبات عبادى است، چنانچه ایستاده خواندنش براى سلامت جسم زیان داشته باشد باید نشسته خواند، و اگر نشسته خواندنش مضر باشد باید بحال خوابیده و اگر بحال خوابیده خواندنش ناراحتکننده باشد بهر صورتیکه لطمهاى براى جسم نداشته باشد باید خواند.
روزه ماه رمضان از اهم فرائض خداوند است، چنانکه براى جسم زیانآور باشد ممنوع و قضایش بهنگام قوت جسم واجب: ورنه بجایش باید کفاره داده شود.
حج مسئلهایست مهم، یکى از شرایط استطاعتش سلامت جسم است، چنانچه انجامش براى بدن ضرر داشته باشد باید نایب گرفت، و از اجرایش بوسیله خود باید درگذشت.
مادرى که خود از سلامت کامل برخوردار است اما طبیب بدو گفته روزه براى طفلى که در رحم دارى زیانآور است، حق اجراى آنرا ندارد، و پس از وضع حمل در صورتیکه روزه به غذاى طفل لطمه بزند گرفتنش ممنوع و اجرایش حرام است.
تمام این برنامهها بخاطر اینست که نیروى جسم از بین نرود، و انسان تاب مبارزه با دشمنانش را داشته باشد، و البته نسبت باین مسئله در فصل بهداشت جسم در حد لازم مسائلى بازگو شده: آرى آدم ناتوان از عهده مبارزه با دشمن برنخواهد آمد و بدبختانه در حمله اول دشمن محکوم بزوال و بیچارگى است، در این مسئله بین درد و خانواده و اجتماع فرقى نیست، خانواده ناتوان و جامعه زبون و منهاى سلامت جسم هم در برابر هجوم دشمن محکوم است.
اما مسله خطر در برابر ناحیه جان گستردهتر و زیانش با زیان جسم قابل قیاس نیست.
از همان زمان بسته شدن نطفه در صلب پدر ناحیه شخصیت و روان آدمى با دشمنان خطرناکى روبروست، در آن زمان که انسان در صلب پدر یا رحم مادر است دشمنان ضربههاى خود را از طریق کانال روحى پدر و مادر بآدمى وارد میکنند و از زمان رشد و بعقل نشستن انسان با خود انسان روبرو میشوند.
تا زمانیکه انسان آراسته به نیروى مبارزه با دشمنان روح و روان نشده جنگ با دشمنان و دفع خطر آنان بر عهده پدر و مادر است، زیرا برخوردهاى پدر و مادر با عوامل غلط یا صحیحک و خلقیات و روحیات و خطوط نفسى و فکرى آنان از ابتداى رشد نطفه تا هنگام تولد، و از وقت ولادت تا هنگام مرگ در انسان خواهد بود، و قانون وراثت این معنا را ثابت کرده است و بقول پیامبر السّعید سعید فى بطن و الشّقىّ فى بطن امّه، علت سعادت یا شقاوت مادر است و در مرحله بعد پدر، و باید گفت مسئولیت محکم کردن زیربناى تربیت و آمادگى دادن براى پذیرش تربیت و مبارزه با دشمنان انسانیت، سخت بر عهده پدر و مادر است.
چه آنجا که مسئولیت متوجه پدران و مادران است، و چه آنجا که مسئولیت بر عهده خود انسان قرار میگیرد، اگر براى رشد و بقاء شخصیت و اصول انسانیت پدر و مادر بجنگ با عوامل خطر برنخیزند و یا خود انسان بمبارزه اقدام نکند، از انسانیت بوحشیگرى و حیوانیت سقوط کرده و چون تا آخرین لحظه حیات با دشمنان روبروست، در برخورد با آنان توان و نیروى روحى و فکرى را از دست داده و سرمایههاى معنوى و قابل شکوفایش با هجوم خطرات از دست خواهد رفت.
آن زمان است که آدمیت به ددمنشى، خرد بجهل، عاطفه بخشونت، سلامت بمرض، مردانگى بنامردى، کرامت به پستى، فضیلت برذیلت تبدیل خواهد شد.
همان وقت است که فرد همچون گرگ چنگل، خانواده همچون گروهى وحشى، اجتماع چون حیواناتى خطرناک خواهند شد و دانسته یا ندانسته از درون و برون به جنگ با خویش برخاسته و تمدن و زندگى را چون ملل وحشى و بىتربیت امروز بمرز سقوط و نابودى نزدیک خواهند کرد.
جهان زمان ما یعین قرن بیستم از کتابخانهها، لابراتوارها، چاپخانهها وسائل خبرى سمعى و بصرى، دانشگاهها، دانشکدهها، دبیرستانها، مدرسهها، دانشمندان علوم مختلفه و وسائل مجهز تکنیکى برخوردار است اما بخاطر عدم تربیت صحیح و گرفتار بودن به بند هوا، و آلوده بودن به رذائل اخلاقى از امنیت درون و برون محروم است واحدى با خیال راحت زندگى نمیکندن، و ترس از جنگهاى خانمان برانداز بر فرد فرد مردم جهان حکمفرماست، و کسى نیست که در شرق و غرب از زندگى خود و دیگران راحت باشد، بنابراین تمدن و تکنیک و تکنولوژى و دانش منهاى تربیت چه سود، انسان با برخوردارى از همه وسائل زندگى اگر میدان حیاتش چون جهنم داراى عذابهاى گوناگون و رنجهاى فراوان باشد آیا آن زندگى را میتوان زندگى انسانى گفت؟!
على علیه السلام درباره مردمیکه آراسته به نیروى مبارزه با دشمنان شخصیت نیستند جمله جالبى باین مضمون دارد: آنان که براى دفع خطر دشمن خود را مسلح نکردند، مردمیکه از تربیت خویش غافل ماندند افرادى که از شکوفا کردن سرمایههاى فکرى و روحى بازماندند، گرچه داراى ظاهرى زیبا و فریبنده باشند، اگر چه در خانهها و کاخهائى مجلل و گرانقیمت جاى گرفته و آرمیدهاند، ولى باید بدانند که همچون گیاه سبزى هستند که بر مزبله روئیده و ریشه در کثافت و آلودگى دارند، و این نوع تغذیه براى هیچکس شخصیتساز نیست.
اینان مردمى هستند که غیرت ناموسى ندارند، و بر خلاف آیات ارزنده حجاب از عریان بیرون آوردن زنان و دختران خود در کوچه و بازار ابا ندارند، شرف روحى براى ایشان مفهومى ندارد، کیان انسانى را باخته و همسران و دخترانشان در برابر دیدگانشان در آغوش این و آنند و بقول خودشان از اینکه ناموسشان اجتماعى است لذت میبرند!!
اینان دلخوشى بقمار، رباء، زنا، دروغ، آدمکشى، آلودگى، مجلس رقص و شبنشینى و شمع و شراب دارند، و براى حفظ مقام یا موقعیت، یا لذت بردن از عمر هر گناهى را غنیمت حساب میکنند.
آنها از جاسوسى براى بیگانه گرچه بقیمت نابودى یک ملت باشد، و از فروختن ناموس کشور، و از بتاراج دادن منابع زرخیز مملکت بخاطر چند روز شهوترانى روىگردان نیستند، آرى بقول امیر المؤمنین علیه السلام از گیاه روئیده سر کود مستراح بیش از این توقع نیست و بیش از این هم نمیتوان توقع داشت.
تنها نیروى ایمان و تقوا و خودنگهدارى است که ناحیه جان را از آسیب دشمنان مصون میدارد، تقوائیکه محبوب خداست، و نیروى حافظ بندگان از شر دشمنان، جلوه این نیرو باید تا پایان عمر با انسان باشد، زیرا دشمن حتى در آخرین لحظه حیات براى بغارت بردن فضائل انسان غرق در طمع است. دشمن چون بانسان حمله کند و با نیروى شگفتآور تقوا و ایمان بخدا و ملکات اخلاقى روبرو گردد خود را باخته، و از مبارزه با آدمى دست برداشته، فقط بانتظار فرصت مىنشیند تا انسان نیروى علیه او را از دست بدهد.
مگر نه اینست که ابلیس در پیشگاه حق قسم یاد کرد با همه میجنگم، همه را از پا درمیآورم، از احدى باک ندارم، رابطه بندگانت را با تو قطع میکنم، تنها جائیکه آماده جنگ نیستم و مغلوب شدنم حتمى است هنگامى است که با بندگان خالص و بىشائبهات روبرو شوم، آنان که از ابتدا دشمنان خویش را شناخته و براى اکرزار با دشمن تا سرحد پیروزى نیرو فراهم آوردهاند و بالاخره بحضرت الله گفت: فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ «3». آیه شریفه علاوه بر اینکه مغلوب بودن دشمن را از زبان خود دشمن بر برابر عاشقان الله بیان میکند، بیک نکته بسیار مهم هم ضمنا اشاره دارد و آن مسئله اختیار است، و بعبارت دیگر دشمن میخواهد بگوید این انسان است که میتواند در سایه اراده خویش و با کمک هدایت حق بفراهم آوردن نیرو براى دفع دشمن اقدام کند و نیز این انسان است که با سستى در برابر برنامههاى لازم راه پیر وزى دشمن را بر خود باز میکند و معلوم است که فراهم آورندگان نیرو مخلصین، و دورماندگان از سپر بلا اغوا شدهگان و گولخوردهها هستند و نمیتوان ادعا کرد تمام وسایل ایجاد بدبختى در اختیار دشمن است، تنها کار همه دشمنان وسوسه کردن و اغواگرى و جلوه دادن گناه و پلیدى در نظر انسان است و براى هیچ دشمنى سلطه و سلطنت بر انسان قرار داده نشده، این انسان است که با گوهر اراده و اختیار میتواند بفراهم کردن نیروى مبارزه با دشمن برخیزد و میتواند از فراهم آوردن وسائل جنگى سستى کند و زمینه تسلط دشمن را فراهم آورد، و خداوند بزرگ هم در تمام ادوار راه شناختن دشمنان و تهیه وسائل جنگ با آنان را در اختیار آدمى قرار داده است.
انسانى که در تجارتخانه خویش از بهترین سرمایه برخوردار است و میداند شهر خالى از دزد نیست براى مغازه خود در محکم و قفل و بست سنگین فراهم میکند، و آدمى که در خانه خویش از انواع وسائل زندگى برخوردار است بهنگام شب خانه را بوسیله بستن در و پنجره و قفل ایمنى یا سوت خطر مجهز مینماید و اصولا اگر دشمنى براى انسان نبود اینهمه فعالیت و کار و کوشش پدیدار نمیگشت و زندگى لذت نداشت.
در برابر اضداد
گروهى که میگویند: وجود ابلیس و شیاطین جنى و انسى چرا، وسوسه و حدیث نفس براى چه، عوامل شهواتزا و هواى نفس و برنامههاى ضد انسانیت بچه خاطر، و خلاصه آنچه آدمى را از راه خدا بازمیدارد، چرا در راه حیات و زندگى قرار داشته باشد؟ گفتار و پرسش آنان کاملا بجاست، باید بآنان جواب منطقى داد و باید گفت وجود دشمنان وجودیست که اگر انسان با بیدارى کامل با آنان روبرو شود، میتواند از روبرو شدن با آنها بهترین منفعت و سود را نصیب خود کند و راستى ثابت شده که اگر انسان با چهرههاى ضد حق و دشمنان شخصیت روبرو نبود تکامل برایش معنا نداشت.
مگر جنگ گیاهان با نیروى جاذبه، و عواملى که در خاک و هوا بر ضد آنان است بگیاهان توان و رشد نمیدهد؟
مگر حیوانات، در مقابل با دشمنان خوش ورزیدهتر نگشته و بیش از پیش از لذت حیات فیض نمیبرند؟
مگر وجود امراض، میکربها باعث تکامل علم طب و پیدا شدن داروها معالج و کشف راه نابودى امراض نبود؟
مگر این برنامه از لقمان نقل نشه که گفتند ادب از که آموختى گفت از بىادبان، آنچه آنان را در نظر مردم سبک میکرد من از خویش دور کردم و بآراستن خود بضد آنچه در آنان بود اقدام کردم.
آرى دورى جستن از آنچه ضد فضیلت است، و مبارزه با دشمنانى که در راه سعادتند، و دست و پنجه نرم کردن با میکرب شرک و وباى کفر، و قدرت طاغوت اعتبار آدمى را بالا برده و بارزش انسان میافزاید، جدا اگر اضداد نبودند کوشش و جهاد، مبارزه و قیام، فتح و پیروزى، سعادت و سلامت، و بهشت جاویدان و خوشنودى حق چه معنا داشت؟
مسلمان بیدار از برنامههاى ضد ق آنچنان بنفع خود و ملت اسلام استفاده میکند که گوئى از منابع انرژىزاى مثبت دارد بهره میگیرد.
پیامبر در ارزش و اعتبار مردم مبارز و خودنگهدار و مخصوصا مردم پس از مرگش و على الخصوص مردم آخر الزمان بابو ذر فرمود: آنانکه از در و دیوار زندگىشان عوامل ضد حق میبارد و بخاطر رسیدن بسعادت با آن عوامل مبارزه میکنند، و خویش را از زیانهاى حزب ابلیس حفظ مینمایند همچون پیامبران قبل از من از مقام والائى برخوردارند.
انسان در هیچ دورهاى نمیتواند بدون ضد باشد، اگر باشد رشد و تکامل بىمفهوم میشود، جهل، فقر، سیئات اخلاقى، کفر، شرک، فسق، شیطان، ابلیس، طاغوت، رفیق بد، محیط ناسالم همه ضد سعادتند، و بود اینها اقتضا میکنند که انسان براى فراهم آوردن خیر دنیا و آخرت بمبارزه برخیزد، و راه مبارزه خشنودى و رضوان حق را تحصیل کند، و در این راه میتواند از کمک اللّه، نبى، امام، عدل، شرف، کرامت، جود، مقررات انسانى بهرهور شود.
بنابراین دو مسئله اختیار و ضد دو وسیله براى رشد و تکامل انسانند، نه میتوان بانکار اولى برخاست و نه میتوان در برابر دوم چون و چرا داشت.
گو اینکه بحث از اضداد کار متفکرین و بینایان راه است و مسئلهایست که دانشمندان بزرگى را به بحث در حدود آن واداشته، و در این زمینه باید بطور مفصل سخن راند یا قلمفرسائى کرد، ولى چون این جزوه در سطحى عادى تنظیم شده و بخاطر اکثریت مردم که از اصطلاحات علمى دورند نوشته شده، در آن حدى که عموم بتوانند بپاسخ پرسش ذهن خود برخیزند توضیح داده شد، شرح مفصل و علمى آن را باید به متخصصین فن مراجعه کنید، مسئله اختیار را هم براى پاسخگوئى به پرسش ذهن گروهى از برادران و جوابگوئى بآنان که عقیدهمند به جبرند نیز در سطحى عادى و عامیانه توضیح میدهم تا بر خوانندگان ارجمند بیش از پیش ثابت گردد که اضداد، و نیروى پرارزش اختیار باین خاطر در ظرف حیات ما قرار گرفتهاند، که ما بتحصیل رشد و کمال برخاسته، و زندگى را با نیرو گرفتن از تربیت الهى و ایجاد تمدن بعلاوه دین طراوت و شادى بخشیم و بدانیم که اگر نیروى اختیار نبود، سعادت دو سرا و سلامت نفس و فراهم کردن تقوا و ایمان و لذت بردن از معنویت هیچ مفهومى نداشت، و بدانیم که جنگ با تمام دشمنان و پیروزى بر آنان و فراهم آوردن کلیه وسائل لازم براى مبارزه با موانع حیات و حسنات آن کاملا امکان دارد و بخاطر داشتن گوهر اختیار عذر کسى را در شکست خوردن از دشمنان یا آلوده شدن بگناهان و پلیدیها نخواهند پذیرفت، بنابراین اگر کسى بگوید من نمیتوانستم کسب کمال کنم، یا راهى بسعادت و سلامت نداشتم، یا آراسته شدن بحسنات اخلاقى در توان من نبود، یا من محکوم و مجبور به بدى و پلیدى و پستى بودم، و قضا و قدر من این بود، گفتهاش باطل، و سخنش مردود و عذرش غیر موجه است انسان با دارا بودن سرمایه اختیار امکان هر نوع برنامه مثبت ارد، و میتواند با راهنمائى انبیاء و ائمه از اراده و اختیارش استفاده کند و سعادت دو جهان را براى خود تحصیل نماید.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- سفینة البحار ج 1 ص 195
(2)- وسائل الشیعه ج 6 ص 164
(3)- ص 82- 83