جبر و اختیار دو مسئله بسیار مهمى است، که از دیرباز توجه دانشمندان بزرگ را بخود مشغول کرده، و هزاران کتاب براى حل مشکلات هر دو مسئله برشته تحریر کشیده شده.
شاید بتوان گفت شروع بحث جبر و اختیار در امت اسلام از زمان ترجمه کتب یونانى بعربى بوده و در مرحله اول حزب ننگین اموى و سپس بنى عباس خائن و کثیف براى پیشبرد مقاصد ضد خدائى خود و درست جلوه دادن اعمال خطرناکشان از این بحث سوء استفاده کردهاند.
امام صادق علیه السلام که عصرش همزمان هجوم مکتبهاى غیر اسلامى بحیات مسلمین بود، براى رد فرآوردههاى غلط بشرى و برنامههاى گمراه و سرگرمکننده، و ایجادکننده غفلت در مردم نسبت بتجاوز بنى امیه و بنى عباس با بینشى که خاص امام بود بمبارزهاى سرسخت و درهم شکننده آراء و علوم ضد حق دست زد، و در آن میدان پیروزى درخشان و چشمگیرى را نصیب مکتب اسلام کرد.
ورود علوم بیگانه آنچنان مردم را تحت تأثیر قرار داد که مردم تصور کردند قواعد و مسائل آن علوم از اصول ثابت و پابرجاست، و میتوان آن قواعد را معیار شناخت حق از باطل قرار داد!
قسمتى از مسائل اعتقادى و علمى قرآن با آن قواعد موافقت نداشت دانشمندان جیرهخوار دربار اموى و عباسى براى موافقت دادن برنامههاى اسلام با علوم بیگانه دست بکار تأویل شدند، بیچارگان خودفروخته بجاى اینکه برنامههاى وارداتى را با قرآن بسنجند و حق و باطل آن را از هم باز شناسند، عکس این برنامه را عمل کردند، یعنى قرآن و برنامههاى اسلامى را با علوم بیگانه سنجیدند، و مکتبهاى وارداتى را معیار شناخت کتاب و سنت قرار دادند، و چون دیدند بسیارى از مسائل قرآن و اسلام قابل انطباق با آنها نیست و نمیتوانستند بگویند قرآن یا قواعد اسلامى باطل است، ناچار بتأویل و توجیه دست زدند و میرفتند که خطرناکترین ضربهها را بآئین الهى وارد کنند، و اسلام و قرآن را از اعتبار بیاندازند، و هدفى که حزب ننگین اموى و دار و دسته پلید عباسى داشتند پیاه کنند در این زمان عجیب و پرخطر بود که امام ششم شاگردانى برجسته و بزرگ و آگاهانى سترک و پهلوانانى بىنظیر در مسائل علمى اعم از اعتقادى، اخلاقى، طبیعى، طبى و ...
تربیت کرد و در مدار اجتماع قرار داد، اینان نزدیک بچهار هزار نفر بودند که میتوان گفت در حساسترین زمان و خطرناکترین دوران بفرمان حضرت صادق علیه السلام در مرز توحید و قرآن و نبوت و امامت و معاد و سائر برنامههاى اسلامى مستقر شدند و از پیروزى و پیشروى بیگانگان و عمال خطرناکشان جلوگیرى نمودند، و اسلام را از سقوط حتمى نجات دادند.
آنچه ایراد و اشکال در کتب کلامى و فلسفى گرد آمده محصول همان دوران است. دورانى که حکمت یونانى و سایر علوم آن بخصوص علم هیئت رواج گرفت، در صورتیکه قبل از ورود آن مکاتب از آنگونه ایرادات و اشکالات و تأویلها و توجیهها خبرى نبود.
بعنوان مثال: تا قبل از ورود هیئت یونان که از هیئت بطلمیوسى چاشنى داشت تمام مسلمانان اعم از شیعه و سنى معراج پیامبر را با بدن که صریح قرآن مجید است بآسانى باور داشتند، و براى هیچ مسلمانى در این زمینه اشکالى نبود. ولى پس از ترجمه هیئت یونانى که سراسر افکار و نظریات خارج از تجربه بود، و عقیده داشت آسمانها همچون پوست پیاز طبقهاى روى طبقهاى قرار داد البته بین هر طبقه با طبقه دیگر فاصله است، و عبور از آسمان مستلزم شکافتن آنست و سپس مستلزم بهم پیوستن آن و چون شکافته شدن آسمان (خرق) محال است پیوستنش محالتر (التیام) بتدریج ملت اسلام نسبت بمعراج دچار اشکالات سخت شدند رد معراج براى هیچ مسلمانى امکان نداشت، چون صریح قرآن بود، باورش با توجه به هیئت بطلمیوسى فوقالعاده سخت مینمود، براى اینکه قرآن را رد نکره باشند، و از طرفى هیئت را پذیرفته باشند دست بکار تأویل شدند.
گروهى معراج را روحانى دانستند، و گفتند بدن روى زمین ماند و روح باسمانها صعود کرد و عبور روح بخاطر لطافتش مستلزم خرق و التیام نیست، گروهى معراج را در عالم خواب پنداشتند، و عدهاى معراج را تفسیر به سفر فکرى بعالم بالا انگاشتند.
اما امام و شاگردانش که هیئت بطلمیوس را مخالف قرآن میدانستند بر عقیده خود نسبت بمعراج جسمانى باقى ماندند، و قرآن مجید را از هجوم تأویلات نسبت بمعراج و سایر مسائل اعتقادى و حکمى و اخلاقیش حفظ کردند، و اصالتها را به نسلهاى آینده منتقل نمودند، و هم امروز مىبینید که دانشمندان هیئت جدید خط بطلان بر هیئت قدیم کشیدهاند و آن را از اصل و بنیان غلط و بىپایه قلمداد کردهاند، و با کوششهائیکه اینان داشتند آسمان را تودهاى عظیم از جهانهاى بالا میدانند و عبور از جاذبه و مدار زمین و فرود آمدن بکرات دیگر را عملا ثابت کردهاند و براى نمونه براى چندین بار انسان بکره ماه فرستادند و نمونهاى از خاک و سنگ آن سیاره را بزمین آوردند، بنابر نظریات امروز معراج جسمانى قابل امکان، و عروج پیامبر با بدنش بآسمانها طبق قرآن امریست حتمى.
قصد توضیح اوضاع زمان اموى و عباسى را در سوء استفاده کردن از مکتبهاى وارداتى ندارم، زیرا این برنامه مستلزم وقت زیاد و مطالعه دقیق و بتحریر کشیدن مسائل است. و امید است بیداران امت در پى تحقیق این مهم برآمده و با کمک مکتب اهل بیت که در لابلاى کتب گرانبهاى شیعه در حال خاک خوردن است اسلام واقعى را بتوه مسلمان اعم از شیعه و غیر شیعه بشناسانند.
مسئله جبر و اختیار و قضا و قدر هم از سرى مسائلى بود که مترجمین مزدور در اختیار امت قرار داد، و از ایجاد جار و جنجال نسبت بآن بهرههاى کلانى نصیب سردمداران حکومت اموى و عباسى کرد.
ملت آن روز تمام اعمال بنى امیه و بنى عباس را با تکیه بر این قبیل مسائل قضا و قدر الهى میدانستند، و براى خود حق هیچگونه ایراد و اشکال قائل نبودند بلکه صبر و حوصله در برابر برنامههاى این دو حزب را علت اجر و جاذب ثواب اخروى میدانستند!!
ترجمه آن کتب، و تشویق مردم به بحث در اطراف اینگونه مسائل بخصوص جبر و اختیار و قضا و قدر گروهى را عقیدهمند به جبر محض و برخى را معتقد به تفویض و اختیار محض بار آورد، و از این راه زیانهاى فوقالعاده اعتقادى و عملى و اخلاقى نصیب ملت شد، و اگر امام و شاگردانش نبودند امروز از اسلام سالم و صحیح خبرى در دست ما نبود.
امام علیه السلام در برابر هجوم افکار یونانیان بسرزمین اسلامى در قبال پرسش دانشمندان و مردم درباره جبر و اختیار پاسخ میگفتند:
لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین «1». این جمله که ترجمه معمولىاش میشود: نه جبر است نه اختیار بلکه برنامهایست بین این دو کلید حل تمام مشکلات این دو مسئله و توابع آن شد، توضیح مفصل این مسئله را در کتبى چون مکاتیب الائمه ج 2 در فصل فرمایشات حضرت هادى و بحار الانوار جلد عدل و معاد و رسالههاى جداگانهاى که با تکیه بر معارف ائمه طاهرین نوشته شده ملاحظه کنید.
ولى مختصر مسئله را در ضمن یک مقدمه و بیان یک حدیث بسنده کرده و بقیه برنامههاى لازم را با خواست الهى دنبال میکنیم.
این را میدانیم که بوجود آمدن تمام اجزاء هستى، و نظام حیرتآوریکه بکوچکترین جزء این جهان اتم تا عظیمترین تودههاى عالم بالا حکمفرماست، در حوزهاى از جبر قرار دارد، و نیز میدانیم که قسمتى از برنامههاى انسان از قبیل ولادت، اصل مرگ، گردش خون، ضربان قلب، اثرگیریهاى طبیعى، هضم و جذب مواد در سیطره قانون جبر است.
و این را نیز میدانیم که تمام نیروهاى ما بدون خواست ما در اختیار ما نهاده شده و بر ما معلوم است که استخدام نیروها و طرح نقشهها، و باجرا گذاشتن آنها، یا باز ایستادن نیروها و دست برداشتن از فعالیتها همه در اراده و اختیار ماست، و به تعبیر روشنتر اصل قدرت و حقیقت اراده و نیروى فکر و اعضاء و جوارح بدون دخالت و خواست ما بما واگذار شده، ولى استفاده کردن از این نیروها با راهنمائى خداوند و انبیاء و عقل بخود ما واگذار شده است این مائیم که اگر بخواهیم انجام میدهیم، اگر نخواهیم انجام نمیدهیم نه در انجام کارى مجبوریم، و نه در انجام کارى بتمام معنى بخود واگذاشتهایم، نیروها بالاجبار بما داده شده، استعمالش با راهنمائى خدا در اختیار ماست، و بمقتضاى همین اراده و اختیار است که امر و نهى، قانون و مقررات، نظم و انضباط، جرم و جریمه، کار و مزد، تشویق و سرزنش، بیم و امید، حساب و کتاب، معلم و درس، نبوت و امامت، هدایت و ضلالت، بهشت و جهنم وجود دارد اگر اراده و اختیارى نداشتیم هیچیک از این واقعیات مفهوم نداشت اگر عمل نیک ما بجبر است و فاعل حقیقى خداست، و اگر عمل بد ما بجبر است و کننده اصلى خداست، مزد در برابر نیکى و عقاب در برابر بدى معنى نداشت، بچه علت ازا نسان بپرسند چرا کار بد کردى، چرا در مقابل عمل نیک بانسان مزد بدهند، جائیکه انسان هیچ اختیارى از خود ندارد مزد و جریمه چه معنا دارد.
و اگر برنامهها بتمام حیثیت بما واگذارا ست پس کتاب آسمانى و مسئله هدایت، و بعثت انبیاء یعنى چه، اگر ما بتمام معنى بخود واگذاریم معنا ندارد دیگرى در راهنمائى ما و برنامههاى حیاتى ما دخالت کند راستى ما در همه افعال مجبوریم، بحقیقت ما در تمام برنامهها بخود واگذاریم قضاوت را از عقل و وجدان خود بخواهید، و نیز بروایت زیر که یکى از بهترین روایات این باب است دقت کنید.
یزید بن عمیر بن معاویة الشامى میگوید: در شهر مرو بخدمت امام هشتم علیه السلام مشرف شدم، عرضه داشتم از قول امام ششم روایتى را بدین مضمون نقل میکنند لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین. ترجمه این روایت و تفسیرش چیست؟ امام فرمود: آنان که عقیده دارند انسان هرچه انجام میدهد در حقیقت انجامدهنده خداست و در عینحال که خداوند انجامدهنده است انسان را باعمال بد عذاب میکند جبرى مسلکند، و آنان که تصور میکنند تمام برنامه بخود انسان واگذار است و روزىدهنده بندگان امامان هستند عقیدهمند باختیار محض و تفویضند، اما دسته اول که جبرى مذهبند کافرند، و دسته دوم که قائل بتفویض مشرکند.
گفتم: پسر پیامبر معنى امر بین الامرین چیست؟ فرمود اراده داشتن و بودن راهى که انسان بسبب آن انجام اوامر خداوند و ترک منهیات برایش سهل و آسان است، گفتم در انجام امر و ترک نهى که باید بوسیله انسان پیاده شود خداوند خواست و ارادهاى دارد؟ فرمود اصل عبادات و طاعات اراده حق است و امر بآنها و خشنودى از انجامش و کمکى که در پیاده کردنش بانسان میکند مشیت اوست (کمک الهى به عبد عبارتست از نیروهائیکه درا ختیار انسان گذاشته و عبارتست از هدایت و دلالتى که نسبت براه مستقیم بانسان نموده) و اراده و مشیت خداوند در گناهان عبارتست از نهى بشر از گناه و خشمش بانجام آن و سرشکستگى انسان که بسبب گناه برایش حاصل میگردد.
پرسیدم در این زمینهها قضاى خداوند کدام است، فرمود: آرى هیچ کار خوب و بدى نیست مگر اینکه خداوند در آن قضا دارد، گفتم معناى قضا چیست فرمود ثواب و مزد در برابر کار نیک، و عقاب و زجر در برابر کار بد، مزدیکه واقعا نیکوکار مستحق آنست، و عقابى که حق مردم بدکار است «2». قضاى خدا در عمل یعنى بهشت براى عبد، جهنم براى نافرمان، باین معنا نیست که این کار نیک باید حتما از من صادر میشد، و قضاى من درا ین قرار داشت!
بر سر دوراهى
اسلام با معتقدین به جبر محض و تفویض محض مخالف است و هر دو مسلک را جوشیده از افکار شیطان دانسته، و مبدأ تولدش را نارسائى فکر بشر و عدم تعمق او در برنامههاى هستى میداند.
اسلام عقیده به اراده و اختیار دارد اراده و اختیارى که مقتضاى جلب هدایت و منشأ ثواب و عقاب و امر و نهى است، و میگوید هر انسانى در ابتداى تکلیف بر سر دوراهى سعادت و شقاوت است.
اگر با ارادهایکه دارد از هدایت خداوند در قرآن، و نبوت انبیاء و امامت ائمه براى تنظیم زندگى درس بگیرد، در مسیر سعادت قرار گرفته و اگر نسبت ببرنامههاى الهى سستى ورزد و بدنبال هوا و هوس و غرائز و تمایلات فزون از حد برود باختیار خود راه شقاوت در پیش گرفته.
بنیادهاى سعادت و شقاوت در سایه هدایت الهى قابل درک است، و این خود انسان است که باید به نسخه الهى عمل کرده از فیوضات خداوندى بهره گیرد، و خویش را از ضربههاى ناجوانمردانه شیاطین و بتهاى درون در امان نگاهدارد.
دقت در آیه 256 سوره البقره نمایشگر کلیه مسائلیا ست که در این بخش و فصل قبل یعنى فصل جبر و اختیار بیان شد.
لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ، قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لَا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ:
در برنامه دین اجبار و اکراهى نیست خداوند راه هدایت و رشد را از گمراه یو ضلالت بازشناسانده، آنکس که بعوامل زیانآور کفر بورزد و روابط خود را با هر منبع شرى قطع کند، و ایمان به اللّه آورد، بریسمان یغر قابل گسستن چنگ زده و خداوند شنوا و داناست.
آنانکه بر سر دوراهى سعادت و شقاوت و اسلام و کفر از اراده و اختیار خود حسن استفاده کنند، سلامت خود را تأمین کرده و بسعادت ابدى نائل خواهند شد، و آنان که بخاطر لذتهاى زودگذر و دورنماهاى مانند سراب و عیش و نوش چند روزه بعوامل سعادت پشت پا زده و چون پشه هوا بهرجا که شکم و شهوت اقتضا کند میل میکنند و از مقررات سعادتآفرین اللّه و نیروهاى خداداد روى میگردانند بشقاوت و بدبختى ابدى مبتلا شده و خزى دنیا و عذاب آخرت را براى خویش خریدهاند.
پی نوشت ها:
______________________________
(1) بحار ابواب معاد
(2) بحار ابواب معاد