از مسائلى که براى تمام اندیشمندان روشن شده اینستکه تمام موجودات جهان داراى نیروى اثرگذارى و اثرگیرى هستند، اگر بگوئیم خانه خلقت، کاخ آفرینش مرکز اثر و تأثر است سخنى بگزاف نگفته، زیرا فعل و انفعال و تأثیر و تأثر دو واقعیت است که در بافت وجودى تمام اجزاء عالم مشاهده میشود.
این دو برنامه در موجودات زنده آشکارتر است، باین خاطر کوشش روانشناسان بیشتر متوجه باوضاع موجودات زنده است.
روانشناسان عاملى که موجود زنده را تحت تأثیر قرار میدهد نامگذارى بمحرک و عکسالعمل موجود زنده را در برابر محرک پاسخ و از موجود زنده بهر نامى که مشهور است یاد میکنند.
روانشناسان براى هریک از موجود زنده و محرک و پاسخ یک علامت اختصارى انتخاب کرده که در مقالات یا سخنرانیها بآن علائم اشاره میکنند.
پاسخ/ موجود زنده/ محرک
// تردید نیست که هر موجود زندهاى?O در برابر محرک?S داراى پاسخ است?R روانشناسان تمام محرکها را بر دو دسته تقسیم کردهاند محرک داخلى، محرک خارجى و بتناسب این تقسیم باید گفت پاسخ موجود زنده هم بر دو نوع است پاسخ داخلى، پاسخ خارجى.
در مثل، کسیکه دچار مرض قند است، بدستور طبیب باید از آمپولى بنام انسولین که از لوزالمعده حیوانات گرفته شده و براى کم کردن قند خون مصرف میکنند تزریق کند.
هنگامیکه مواد انسولین وارد بدن میشود، قند بمرحله طبیعى برگشته و بیمار را از عوارض آن راحت میکند در اینجا بیمار موجود زنده انسولین محرک و برگشت قند بحد طبیعى پاسخ موجود زنده است و انسولین از محرکهاى داخلى است.
و در قسمت محرکهاى خارجى به نور و صوت مثل میزنند و عکسالعمل چشم یا گوش موجود زنده را پاسخ میگویند.
روانشناسان میگویند: همیشه باید نیروى ما متمرکز در توجه بمحرک باشد زیرا موجود زنده جز عکسالعمل در برابر محرک کار دیگرى ندارد و پاسخ موجود زنه بطور جدى به تناسب عامل تحریک است. این مائیم که باید تمام دقت را بکار برده محرک داخلى یا خارجى را در وضعى عادلانهتر قرار دهیم تا پاسخ موجود زنده در برابر آن عادلانه باشد، بدون تردید محرک اگر خارج از حدود باشد، موجود زنده چارهاى جز پاسخ خارج از قانون ندارد و در این زمینه زیان متوجه انسان است، فرض کنید انسولین بیش از حد ببدن تزریق شود، یا نور و صوت بیش از اندازه بچشم و گوش برسد چه خواهد شد؟ آنچه مهم است تنظیم محرک بتناسب موجود زنده است، این بود نظر روانشناسان که براى تنظیم کردن این مسائل سالها مطالعه و آزمایش و تجربه کردهاند، و از این راه به بشر خدمتى درخور ستایش نمودهاند.
نظر اسلام
از مطالعه دقیق آیات قرآن و روایات و اخبار رسیده از پیامبر و ائمه طاهرین استفاده میشود، که اسلام در برنامه تربیت و تعلیم مسئله محرکها و پاسخها و موجود زنده را بصورت گسترده و جامعى توضیح داده، و بدون شک اگر مرد و زن با الهام گرفتن از قواعد اسلام در مسئله تربیت و سایر برنامهها زندگى کنند، بتماشاى سعادت نائل آمده و در هیچ برنامهاى دچار ذلت و زبونى نخواهند شد.
اسلام در برنامههاى تربیت قائل بدو نوع محرک است، محرک درونى مثبت و محرک درونى منفى.
1- محرک درونى مثبت: عبارتست از عقل، اراده، وجدان، عشق و ایمان و تمام حسنات اخلاقى، که انسان خواه ناخواه در برابر هریک از این محرکهاى مثبت پاسخهائى مثبت دارد، اگر این محرکها در درون انسان با تکیه ببرنامههاى الهى رشد پیدا کنند، بناچار موجود زنده را وادار بپاسخ میکنند، و میدانندن که پاسخ در برابر هریک از این محرکهاى مثبت چه خلاءهائى را در زندگى فردى و خانوادگى پر میکند.
2- محرک خارجى مثبت: قرآن، پیامبر، امام، رفیق خوب و شایسته، معلم صالح، پدر و مادر آگاه، محیط اسلامى، که پاسخ انسان در برابر هریک از این محرکهاى مثبت خارجى پر کننده خلاء است، و اگر انسان از نیروى اراده و اختیار خویش استفاده کند و خود را در برابر محرکهاى مثبت درونى و برونى قرار دهد انسان ایدهآل خواهد شد و مجتمع تشکیل یافته از این انسانها جامعه اسلامى و توحیدى خواهد بود، جامعهاى که هریک از افرادش بحقوق طبیعى، اجتماعى، اقتصادى و اخلاقى خود خواهد رسید، و نشانى از کمترین ظلم و تجاوز در آن جامعه یافت نخواهد شد.
3- محرک درونى منفى: هواى نفس، طول امل، خواسته غلط، مجموع رذائل اخلاقى که انسان را سخت تحت تأثیر قرار داده، و راه ذلت و زبونى و شقاوت را بروى انسان میگشاید و تأثیرات سوئى بر جسم و جان و بر اوضاع خانه وجامعه میگذارد.
4- محرک خارجى منفى: محیط آلوده، فرهنگ استعمارى، پدر و مادر بىتربیت، معلم خائن، کارگردانان دولتى ستمگر، رفیق ناباب، عوامل تحریک شهوت و غریزه. م
انسان برترین موجود زنده روى زمین است و خواه ناخواه در برابر این چهار نوع محرک قرار دارد و در برابر هریک از این محرکها ناچار بپاسخ است و پاسخ او در برابر هریک از محرکها عبارتست از احوال درون و اعمال بیرون او، اینجاست که موقعیت محرکها و نقش آنها در زندگى انسان و بالاتر در سعادت و شقاوت او روشن میشود، و اسلام در این زمینه بالاترین مسئولیتها را نسبت ببشر بعهده گرفته و آن آگاهى دادن بمردم است که محرکهاى مثبت درونى و برونى، و محرکهاى منفى درونى و برونى چیست و کدام است، و چه تأثیراتى در حیات انسان و جسم و جانش میگذارد و پاسخهاى انسان در برابر محرکها بچه کیفیت است، و اینهک این محرکها و پاسخها اگر مثبت باشد پدیدآرنده حیات اسلامى و تربیت خدائى در دنیا، و آفریننده بهشت در جهان بعد است و بر عکس اگر انسان خویش را در برابر محرکهاى منفى درونى و برونى قرار دهد، نظام زندگى دنیایش آشفته شده، و در تمام زوایاى حیات دچار ظلم و تجاوز گشته، دنیاى آخرتش بقول قرآن درهم ریخته و جز عذاب الیم برایش باقى نخواهد ماند.
اسلام در این زمینه از نشان دادن هیچ راه قانونى فروگذار نکرده وتمام مقرراتش بر پایه جلب منفعت براى بشر، و دفع ضرر از زندگى آدمیان قرار دارد.
نظام بندگى و عبادت، نظام اخلاق و معنویت، نظام اقتصادى و مادیت نظام اجتماعى و سیاست و خلاصه کلیه نظامات اسلام بر اساس آبادى دنیا و آخرت ناس قرار دارد، و پیامبر بزرگ در ابتداى بعثت باین حقیقت اشاره کردند انّى قد جئتکم بخیر الدّنیا و الآخرة.
در فرهنگ مقررات اسلام، انسان بپاکترین زندگى دلالت میگردد، و در جهت قانون بتمام نیازهاى او پاسخ گفته میشود.
اسلام بر خلاف تمام فرهنگها، که در موضع قانونگذارى سعى دارند بتمام تمایلات و خواستهها و غرائز غیر قانونى جواب مثبت بدهند، و هر رنگیکه بشر دلش بخواهد به بشر بدهد، اراده دارد که بشر را رنگ حقیقت و واقعیت دهد، و میکوشد که مقام خلافت ازخ دا را در انسان متبلور کند و خلاصه باو رنگ خدائى بدهد صبغة اللّه و من احسن من اللّه صبغة «1».
اسلام مقرراتش بوسیله اللّه و بصلاحدید پیامبران و ائمه تنظیم شده و از جامعه دعوت میکند: بر خدا تکیه کرده، و حق را وکیل خویش گرفته، و از اجراى دستورانش کراهت نداشته باشند، زیرا فرامین او آفریننده خیر دنیا و آخرت بشر است و چه رنگى از رنگ اسلام بهتر است؟.
در سطور قبل خواندید، هیچ مسئلهاى در اسلام فروگذار نشده، و آنچه براى دنیا و آخرت انسان لازم بوده بیان گردیده، پیامبر بزرگ فرمود: بخدا قسم هیچ برنامهاى نبود که شما را بجهنم نزدیک کند مگر اینکه من شما را بآن آگاه و از آن نهى کردم، و هیچ مسئلهاى نبود که شما را ببهشت برساند مگر اینکه من براى شما بازگو کردم و اجرایش را از شما خواستم. آرى در ارائه قرآن، و مقررات لازم و اینکه پس از پیامبر بایدب ائمه رجوع شود برنامهاى فروگذار نشده و حجت الهى بر تمام بندگان تمام است.
دانشمندان ربانى در هر عصرى مردم را به پیروى از قرآن و رسول الهى و ائمه بزرگوار دعوت کرده و عهدهدار بیان فرامین الهى در جامعه بودند اینان با زبان و قلم نگذاشتند رابطه ناس با نبوت و امامت قطع گردد، آیا باز هم براى کسى عذرى باقى است؟
برنامه بازشناساندن محرکها در اسلام از اهمیت ویژهاى برخوردار است در این جزوه اگر بنا باشد بتمام محرکهاى مثبت و منفى اشاره شود مثنوى هفتاد من گردد، از اینجهت از هریک از محرکهاى مثبت و منفى یک یا دو نمونه یاد خواهد شد، تا زمینهاى براى شناخت انواع محرکها چه درونى و چه برونى در اختیار دوستداران تربیت قرار بگیرد در اینجا تذکر این نکته ضرورى است که در قرآن و روایات از عوامل تحریک مثبت و منفى تحت کلمه محرک یاد نشده، بلکه عنوان اصلى مسئله مورد توجه قرار گرفته و پاسخ انسان در برابر هریک توضیح داده شده و از مردم مسلمان دعوت شده بسوى محرکهاى مثبت درونى و برونى روى آرند، و از عواملى که پاسخ انسان در برابر آن جز زیان و خسارت بحوزه زندگى چیزى نیست بپرهیزند، مثلا عقل یکى از محرکهاى مثبت درونى است و قرآن محرک مثبت برونى، پاسخ انسان در برابر این عامل مثبت باور کردن خدا، شناختن حقایق، شناخت زبانها، تصدیق پیامبر، ارزیابى عاقبت برنامهها و از این نوع امور است، در قرآن مجید نزدیک به هزار آیه درباره این محرک مثبت ذکر شده اما با عنوان اصلى مسئله که عبارت است از تعقل، تفکر، تفقّه و از این قبیل، و حسد یکى از محرکهاى منفى درونى است که عکسالعمل انسان در برابر آن غصه، رنج، ناراحتى، لاغرى، زخم معده و عاقبت خودکشى است، از این محرک هم تحت عنوان خود حسد یاد شده و دنیائى که هدف است نه وسیله یکى از محرکهاى منفى برونى و اینکه در این مقالات از برنامههاى مثبت و منفى یا واجب و حرام در اسلام بعنوان محرکها یاد شده بپیروى از اصطلاح روانشناسان است و نحوه تقسیم و توضیح و تشریح هریک از محرکها از نویسنه این جزوه است.
جهل
جهل از محرکهاى منفى درونى است، تمام بدبختیهائیکه در جوانب حیات انسان دچار آن میگردد، پاسخ آدمى در برابر این محرک است، نمیتوان انکار کرد، که نادانى و ندانستن از خطرناکترین دشمنان است، که انسان در دوره تاریخ حیات با آن روبرو بوده.
جهل مبدأ شرور، مفاسد، پلیدیها، بدبختیها، آوارگیها، اسارتها و فروافتادن در کام اژدهاى استعمار و استثمار و استحمار است.
مبارزه با این محرک، و عواملى که آن را تقویت میکنند، از اهم واجبات و فرائض اسلامى است، و براى بیرون راندنا ین دشمن پرخطر تنها سلاحى که باید بکار برد سلاح علم و دانش است.
تقویت خرد و اندیشه بوسیله دانش، اعم از دانشى که انسان از طریق دین اسلام میآموزد، و در سایه آن باصول زندگى و قواعد انسانى آشنا میگردد، یا دانشى که در کلاس کسب میکند، یا علمى که از راه مطالعه کتب پرثمر بدست میآورد، این دشمن درونى را ضعیف کرده و ننگ بودنش را از دامن حیات و هستى انسان میزداید.
در اینجا باید توجه داشت که معلم غذائى که بعنوان علم بمغز انسان میدهد باید از هر جهت با رشد و تکامل انسان تناسب داشته داشته باشد، زیرا استعمارگران و نوکران کثیف آنان خصوصا در جوامع شرقى، گاهى و یا همیشه سعى دارند از طریق فرهنگ و باستخدام گرفتن پارهاى از برنامهها بعنوان دانش، مانند هنر و هنرپیشگى، شعر و موسیقى، فیلم و فیلمدارى، مجله و سینما، بر جهل مردم بیفزایند، آنان را از منابع زرخیز فکرى و مادیشان غافل کنند، تا بتوانند به دزدىها و یغماگریها و جنایتهاى خویش ادامه دهند، در اینجاست که قرآن مجید بطور قاطع از انسان دعوت میکند در معلم و غذایش دقت نماید فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ «2». مفسرین شیعه به پیروى از امام باقر علیه السلام جهتى از این آیه را تفسیر به غذاى روح و فکر کردهاند، و اینکه بر هر مسلمانى واجب است از افراد شایسته و صالح و شناخته شده و متخلق باخلاق الهى علم فراگیرند.
در زیرنویس این آیه شریفه محدث بزرگ و جامع فضائل مرحوم فیض کاشانى در تفسیر صافى مقالهاى دارد، که من برگردان فارسى آن را از پاورقى تفسیر نوین ص 58 نقل میکنم.
«همچنان که آدمى روح و بدن دارد، طعام نیز جسمانى و روحانى میباشد، و همانطور که مأمور است به غذاى جسمش بنگرد تا ببیند که منشأش آبى است که از آسمان نازل میشود و زمین شکافته میگردد، لازم است بغذاى روحانیش نیز بیندیشد تا بداند که آنهم از آسمان از جانب خدا نازل میگردد، بدین طریق که باران وحى بر زمین نبوت و شجره رسالت و سرچشمه حکمت میبارد، تا از آنها حبوب حقایق و میوههاى معارف بیرون آمده، و ارواح آنانکه قابل تهذیب و تربیت هستند از آنها تغذیه مینماید پس اینکه امام باقر میفرماید باید آدمى بعلمش بنگرد که از چه کسى فرا میگیرد، یعنى شایسته است دانش خود را از اهل بیت نبوت بگیرد، که مهابط وحى و سرچشمههاى حکمت میباشند، و علومشان از جانب پروردگار است، چنین علومى است که صلاحیت دارد غذاى روح شود، بر خلاف کسانیکه رابطهاى میان آنها و خداوند از حیث وحى و الهام نیست، که دانش آنان یا حفظ اقوال مردمى است که در اقوالشان حجتى نیست، یا ابزار جدالى است که دخالتى در حقانیت و رسیدن به راه راست ندارد، پس از خدا نیست بلکه چنین علمى از شیطان است و نمیتواند غذاى روح باشد».
در زمینه علوم مادى که در برنامههاى روزمره بکار میرود چنانچه در فصل علم و دانش توضیح داده شد، مردم وظیفه یادگیرى دارند، و تعلیم و فراگرفتنش واجب کفائى است، فراگرفتن علوم مادى از معلم شایسته و علوم معنوى از انبیاء و ائمه و علماى ربانى انسان را از جهل جدا کرده و زمینه رشد و تکامل مادى و معنوى را براى جامعه فراهم میآورد.
پس از اینکه شایستگى علم و معلم احراز شد، و معلوم گشت آنچه در اختیار انسان قرار میدهد، در راه صلاح و سداد انسان است و درمانکننده درد خطرناک نفهمى و جهل میباشد، باید تمام هوش و گوش و مشاعر آدمى براى دریافت نور دانش مصرف گردد و تا حصول پیروزى و غلبه بر جهل این راه را ادامه دهد.
امام حضرت موسى بن جعفر علیه السلام چنانچه کتاب کافى و وافى، و بحار و تحف العقول نقل میکنند خطرات جهل را براى هشام بن حکم شاگرد بزرگوارشان نقل میکنند و در حقیقت امام علیه السلام جهل را یک محرک منفى و درونى دانسته و نزدیک به هفتاد برنامه را بعنوان پاسخ انسان در برابر آن بیان میدارد، و از آن برنامهها تحت جمله ارتش جهل یاد میکند، و اگر انسان بمعالجه جهل برنخیزد در برابر آن چارهاى جز پاسخ گفتن در نزدیک به هفتاد مورد ندارد، که همه موارد ایجادکننده خسارت در زندگى دنیا و آخرت آدمى است.
پاسخ/ انسان/ جهل
// پاسخ موجود زنده، محرک
کفر، نومیدى، ناسپاسى، دلسختى، رغبت خارج از حد بمادیگرى، تکبر، تکذیب حق، جور، طمع، نفهمى، تندخوئى، شتاب، دوروئى، ناخشنودى، حرص، پردهدرى، شکمپرستى، غدر، مرض درشتى، بدکارى، افشاء سر، پلیدى، رنج، فزونطلبى، شقاوت، گردنفرازى، سختدلى، انتقام، فراموشى، دریغ داشتن از خیر، نافرمانى از حق، کودنى، نیرنگ، تأخیر در نیکى، ستم، بىشرمى، درشتى، هوس، اصرار بر گناه، عدم پذیرش حق، شک، دریوزگى، قطع رابطه، دشمنى سربلندى بیجا، انکار، راز گشودن، زشتى، حسادت، زیادهروى، بلاء، سبکى، سهلانگارى، دورى از دعا، جدائى، سخنچینى، کسالت، بخل، فریفتگى، اندوه، خودبینى، حماقت. «3»
اینست ضربههاى هولناک جهل، آیا مبارزه با این محرک خطرناک درونى نباید از مهمترین برنامههاى انسان باشد؟
بر مردما ست که بعلاج این مرض بوسیله کسب دانش برخیزند، و مبارزه با جهل را بوسیله رجوع به دانایان و تقویت خود و معرفت و نیرو بخشیدن بتوان خویشتندارى تقوا تا بکمال رساندن قوه اندیشه و بهرهگیرى از آن ادامه دهند.
سوءخلق
سوءخلق به مجموعه سیئات اخلاقى و رذائل روانى اطلاق میشود، انسان در برابر هریک از رذائل اخلاقى که خود یک محرک خطرناک درونى است پاسخ یا پاسخهائى دارد.
مبارزه با فقر حسن خلق برتمام مرد و زن مسلمان واجب است، و اصولا اسلام از سه رکن اعتقاد و عمل و اخلاق تشکیل شده، و فاقد اخلاق فاقدى ک سوم از مسلمانى است.
کسى نباید اجازه دهد ظرف هستى و وجودش پایگاه برنامههاى ابلیسى و ضد خدائى شود، من اگر بخواهم تمام برنامههاى حسن خلق و سوءخلق را که قواعد هر کدامش اولى از محرکهاى مثبت درونى و دومى از محرکهاى منفى درونى است توضیح دهم بایدب تمام آیات و روایات باب اخلاق اشاره کنم، و این بر خوانندگانست که بکتب اخلاقى اسلامى مراجعه کنند، در این بخش بیکى از محرکهاى منفى درونى باب اخلاقى که شاید بیشتر مردم گرفتار آنند، و پاسخهاى آنان در برابر آن زیانهاى زیادى نصیب ایشان کرده بسنده کرده.
حسد
حسد در میان رذائل اخلاقى از محرکهاى زیانبار درونى است، که آدمى را در دام خطرهاى فراوان جسمى و روحى گرفتار میکند.
غصه، رنج، اندوه، پریدگى رنگ، بهم خوردن ضربان قلب، لاغرى، زخم معده، تشنج، ضعف اعصاب، کشتن، خودکشى و ... پاسخهائیست که انسان در برابر این محرک از خود بروز میدهد.
رشک و حسد بردن بدیگرى که چرا نعمت، زیبائى، مقام، شخصیت، و مال دارد، انسان را دچار اضطراب و ناامنى روحى میکند، و مسیر زندگى را بسوى بدبختى تغییر جهت میدهد.
زیبائى ظاهرى دیرى نمىپاید که از بین میرود، مال دست بدست میگردد، و یا با یک حادثه نابود میشود، مقام و موقعیت هیچ پایدارى ندارد، هر نوع نعمت مادى در معرض زوال و نیستى است، پس چه معنا دارد عاقل و مسلمان باوصاف عارضى و به نعمتهاى از دست رفتنى که در اختیار دیگران است حسد بورزد؟!
دنیا آنقدر ندارد که بر او رشک برند |
اى برادر که نه محسود بماند نه حسود |
|
حسد گاهى ویرانگر وجود خود حسود، گاهى متلاشىکننده زندگى یک خانواده، و زمانى بدبختکننده یک ملت، و چهبسا قوه تخریبش ویرانکننده تاریخ درخشان یک جامعه میباشد، و یا تغییردهنده تاریخ یک است.
از امام ششم پرسیدند، آیا مردم موقعیت علمى، اخلاقى، سیاسى، و شخصیت والاى على علیه السلام را در همه شئون حیات آگاه نبودند؟
فرمود چرا، عرضه داشتند بکدام علت پس از درگذشت پیامبر با او مخالفت کردند و تا آخر عمر لحظهاى او را از آزردن خاطر آزاد نگذاشتند؟! امام فرمود بخاطر حسد.
آرى بمقام و موقعیت بىنظیر او رشک بردند، بهمین خاطر بخیال خود میخواستند نعمتهاى معنوى و انسانیش راکه از راه بندگى بدست آوره بود از او بگیرند، یا او را همانند عادىترین فرد جامعه تنها گذاشته، تا از پیشرفت برنامههاى خدائىاش که مایه حیات اسلام و تاریخ بشر بود جلوگیرى کنند، و این حسدى بود که تاریخ یک جامعه را تا روز واپسین تغییر جهت داد، و علت ستمهاى فراوان بر پیکر اسلام و اجتماع شد و راستى حسابرسى به میوههاى تلخ این نوع حسد از طاقت تمام انسانها خارج است جدا گاهى پاسخ انسان در برابر این محرک درونى ویرانگر تمام ویژهگیهاى مثبت یک جامعه تاریخى است، ذکر قسمتى از روایات باب حسد، شاید لازم باشد، تا هرکس آلوده به این درد خطرناک است با توجه بگفتار معصوم خود را معالجه کند.
عن ابى عبد اللّه قال: انّ الحسد یأکل الایمان کما تأکل النّار الحطب: «4»
حسد ویرانگر ایمان است، چنانچه آتش خورنده و از بین برنده هیزم است.
علامه مجلسى در زیرنویس روایات حسد در بحار مقاله جالبى دارد، که فرازهائى از این مقاله چنین است: حسد از نظر عقل زشت است، زیرا حسد عبارت از بدخواهى نسبت به دگران و خشم بردن بر احسان الله به بندگان است، کدام گناه بدتر از ناگوار داشتن آسایش مسلمان است، مگر نعمت دست مردم براى تو چه زیانى دارد که بر آن رشک میبرى؟!
علل حسد زیاد است مهمترین آنها هفت عدد است: کینه، عزتخواهى، تکبر، عجب، وحشت، ترس از فوت مقاصد خویش، حب ریاست، بدذاتى و بخل، علامه بزرگوار حضرت مجلسى که در خدمت بشیعه کمنظیر است و دفاع مرجع عالیقدر شیعه حضرت امام خمینى در اولین سخنرانى پس از مرگ پسرش بعنوان گلایه از روشنفکرانیکه از تاریخ حیات دانشمندان کم اطلاعند و باین سبب در ارزیابى خود نسبت بدانشمندان شیعه دچار اشتباه شدهاند و دفاع امام نمایشگر واقعیت بر ارزش مجلسى است، مقاله خویش را در بحار درباره حسد باینصورت ادامه میدهد: حسد از بیماریهاى بزرگ دل است و امراض دل جز با عمل و عامل قابل درمان نیست.
براى رفع بیمارى حسد باید بدانى که اولا رشک بردن و حسد ورزیدن بایمان و بدنیاى تو ضرر میزند بخاطر اینکه حسد تو بمعناى خشم بردن نسبت بر مقدرات حق بیکى از بندگانش، و اینکه چرا خداوند بفلانى نعمت عنایت کرده؟!
و اما بدنیایت زیان وارد میسازد زیرا بخاطر اینکه آدمى در زیر فشار حسد دچار هرگونه بدبختى و رنج و پستى شده و از زندگى آرام محروم و ممنوع خواهد شد.
در مقاله مجلسى دقت کنید و در جملاتش بخصوص قسمتهاى آخرش بیندیشید خواهید دانست که از فرازهاى بیان شده مجلسى بطور صریح استفاده میشود که حسد یک محرک داخلى است و آدمى در زیر فشار این محرک دچار مصائب گوناگونى میگردد، و تکتک برنامههائیکه در قرآن یا کتب اخلاقى از آن تعبیر بسوءخلق شده بمانند حسد یک محرک خطرناک درونى است.
عن ابى عبد اللّه قال: قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: کاد الفقران یکون کفرا، و کاد الحسد ان یغلب القدر: «5»
امام ششم از قول پیامبر میفرماید: بین فقر و کفر فاصلهاى نیست، آدم فقیر در پرتگاه کفر قرار دارد، و حسد محرکیست که نعمت الهى را از کف انسان میرباید.
قال ابو عبد اللّه علیه السلام: آفة الدین الحسد، و العجب، و الفخر: «6» امام ششم فرمود: رشک، خودبینى، فخرفروشى براى دین آفت است.
قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله اقلّ الناس لذّة الحسود: «7» حسود در زندگى از همه کمتر لذت میبرد.
عارفى فرموده: الحسد یأکل الجسد: «8» رشک درندهایست که جسم را نابود میکند.
قال علّى علیه السلام صحّة الجسد من قلّة الحسد: «9» امام على علیه السلام حسد را محرکى میداند که پاسخ انسان در برابر این محرک از دست دادن سلامتى جسم است، بهمین خاطر میفرماید سلامت جسم از کمى حسد است.
منفى درونى را که همانند زیانبارترین زهر در وجود انسان است در طول آیات و روایات بیان داشته و راه درمان این درد را تعلیم داده، و از مردم مسلمان خواسته با توجه بفرامین الهى و با تقویت نیروى خودنگهدارى بمبارزه با این خطر اقدام کنند، و خویش را از سیئات اخلاقى پاک کرده به حسنات اخلاقى بیارایند.
در باب حسن خلق که تأمینکننده قسمتى از خیر دنیا و آخرت انسان است، روایتى رسیده که دانستن آن براى همه مفید است.
قال ابن لقمانا لحکیم لابیه: یا ابة ایّ الخصال من الانسان خیر؟ قال الدّین قال: فاذا کانتا اثنتین قال: الدّین و المال قال: فاذا کانت ثلاثا قال: الدّین والمال و الحیاء و قال: فاذا کانت اربعاء قال الدّین و المال والحیاء و حسن الخلق، قال: فاذا کانت خمسا قال: الدّین و المال و الحیاء و حسن الخلق و السّخاء قال: فاذا کانت ستّا قال: یا بنّىّ اذا جتمعت فیه هذه الخمس فهو تقىّ نقىّ و للّه ولىّ و من الشیطان برى.
فرزند با تربیت لقمان از پدر پرسید چه برنامههائى از انسان نیکوست؟ پاسخ داد آراسته بودن به دین آرى دین که مجموعه از مقررات الهى است و بنابر مصلحت انسان بوسیله الله وضع شده و در قسمتهائى از اوامر نواهى و عقاید و اخلاق بفرزندان آدم ارائه گشته.
اجراى فرامینالهى و دورى از آنچه ممنوع شده سعادتآفرین، و سر باززدن از نقشههاى جامع الهى برابر با بدبختى و شقاوت انسان است.
قال لقمان لابنه للحاسد ثلث علامات: یغتاب اذا غاب، و یتملّق اذا شهد، و یشمت بالمصیبة: «10» لقمان فرمود پسرم براى حسود سه نشان است. غیبت بهنگامیکه طرفش غائب است، چاپلوسى بهنگاى که حاضر است، زخم زبان زدن بهنگامیکه کسى ببلائى دچار است. عن الصّادق علیه السلام کان رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله یتعّوذ کلّ یوم من ستّ، من الشّک و المشرک و الحمیّة و الغضب و البغى و الحسد. «11»
امام ششم فرمود: پیامبر بزرگ هر روز از شش برنامه بخداوند پناه میبرد شک، شرک، بىپروائى، خشم، تجاوز، حسد.
فى وصیّة الصّادق علیه السلام لا بیجعفر النعمان الأحول: انّ ابغضکم الىّ المتراسون، المشاون بالنمائم، الحسدة لاخوانهم، لیسوا منّى و لا انا منهم، انّما اولیائى الّذین سلّموا لامرنا، و اتّبعوا آثارنا، و اقتدو ابنا فى کل امور: «12»
امام ششم در سفارشاتش باو جعفرا لنعمان الاحول فرمود: مبغوضترین شما پیش من سه گروهاند، ریاستخواهان، سخنچینان، حسودان، اینان از من نیستند من از آنان بیزارم تنها عاشقان و دوستان من آن مردمى هستند که تسلیم فرمان ما و پیرو خطوط حیات ما و تابع برنامههاى ما در همه امور زندگى هستند. این محرک درونى که فشارش بر موجود زندهاى چون انسان، یا تأثیرش بر روان آدمى علت اینهمه پاسخ زیانبار از طرف انسان است نیاز بیشترى به توضیح ندارد، اسلام در یک حد عالى خطرات و ضربههاى هولناک این محرک پرسید پدر اگر بنا باشد انسان از دو برنامه بهرهور شود باید چه کند؟ پاسخ داد تولید مال از طریق مشروع و قرار دادن آن در گردونه برنامههاى سازنده، و بنا بقول قرآن از راه مال میتوان در برابر هریک درهم هفتصد برابر براى بپا داشتن کیان انسانیت استفاده کرد. «13» و مقصود از دین و مال در پاسخ لقمان همین واقعیت است.
میپرسد اگر آدمى خواسته باشد از سه برنامه استفاده کند چه راهى دارد؟ جواب میگوید پس از آراسته بودن بواقعیات دین و تولید و صرف مال در راه الهى، حیاء، حقیقت اینستکه نیروى حیا آدمى را از برنامههاى ناشایسته و کردار ناپسند و اخلاق حیوانى دور نگاهداشته و از گرفتار آمدن بدام خطرناک شیطان حفظ میکند.
میپرسد در صورتیکه آدمى بخواهد از چهار رشته فیض ببرد چه کند؟ پاسخ میدهد پس از دین و مال و حیاء «حسن خلق» اگر به بخش تهذیب نفس مراجعه کرده در آنجا سرفصل ابواب اخلاق پسندیده را ملاحظه میکنید، و براى دریافت مسائل اخلاقى به باب عشره بحار و وسائل و به کتاب با برکت محجة البیضاء مراجعه کنید.
عرضه میدارد اگر بخواهم از پنج برنامه سود ببرم باید چه کنم پاسخ میدهد سخاوت و هنر گشادهدستى، و این صفتى است که باید در همه دارندگان مال جلوه داشته باشد اعم از دارندگان مال یا علم یا هنر یا قدرت.
میپرسد اگر بخواهم از نیر وى ششم بهره بگیرم چه راهى دارد جواب میگوید:
پسرم این پنج برنامه در هر انسانى متبلور شود باید گفت او انسانى است خودنگهدار و اهل تقوا و تصفیه شده از رذائل و عاشق الله و دور از دام شیطان.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بقره 132
(2)- عبس 25
(3)- تحف العقول ص 422
(4)- کافى ج 2 ص 231
(5) کافى ج 2 ص 232
(6) کافى ج 2 ص 232
(7) سفینة البحار ج 1 ص 251
(8) سفینة البحار ج 1 ص 251
(9) سفینة البحار ج 1 ص 251
(10) سفینة البحار ج 1 ص 251 و 252
(11) سفینة البحار ج 1 ص 251 و 252
(12) سفینة البحار ج 1 ص 251 و 252