دنیاى ممدوح
دنیا یعنى مجموعهاى از عوامل مادى و وسائل زندگى، و فراهمآورنده عیش و نوش و خانهاى موقت و زودگذر و از دست رفتنى و دست بدست گشتنى چنانچه این مجموعه از راه صحیح بدست آید و بعنوان وسیله رسیدن به رشد و مقام عالى انسانى در اختیار قرار گیرد، و در راه کلمه حق و حقیقت مصرف شود، چهرهایست بس زیبا ور وىگرداندن از آن حرام و ممنوع و بقول قرآن: و لاتنس نصیبک من الدنیا، قل من حرّم زینة الله التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق و این چهره از دنیا محرک مثبت برونى است و بازدهاش دنیاى عالى و بقول قرآن حیات طیبه و چنانچه این مجموعه از راه زور، قلدى، برنامههاى خلاف، از قبیل غش، تزویر، ریا، دزدى و ... بدست آید و براى انسان هدف باشد، و مصرفش در کانال گناه و جنایت و شهوترانى قرار بگیرد چهرهایست هولناک و مخوف و محرکیست خطرناک از محرکهاى منفى برونى و بازده و پاسخش زور است و ظلم، تجاوز است و خیانت، جنایت است و آلودگى، قتل است و غارت، اسلام با توجه بوضع فکرى و تربیتى مردم دنیا را بدو چهره توجیه میکند، اسلام از رابطه مردم حقپرست، مردم با اندیشه و خردمند و مردمیکه تمام برنامههاى دنیائى را وسیله رسیدن به الله، و رعایت حق خلق قرار داده، تعبیر به رابطه صحیح و انسانى کرده، و اصولا دنیا را براى چنین مردم خانه تجارت فضیلت و شرف دانسته، اینان که از تربیت الهى برخوردارند انفاق، رسیدگى به یتیم، دستگیریاز مسکین، قرض الحسنه، خرج مال در راه جهاد و جنگ با دشمن، پرداخت پول در راه بپا داشتن برنامههاى خدا و ساختن خلق و ... براى آنان از اموریست که از آن سخت لذ ت میبرند، و براى ساخته شدن و ساختن زندهاند، از این طریق است که بتقویت خویش برخاسته، و براى محکم کردن پیوند خلق با خالق اقدام کرده، و در راه ایجاد سلامت در تمام جوانب زندگى دنیا، و سعادت در حیات آخرت گام برمیدارد.
دنیا براى اینان محرک مثبت برون است، کوشش آنها در راه تحصیل اینچنین دنیا کوشش مثبت و ثمربخش است، نهج البلاغه در بسیارى از فرازهایش بدنیاى مثبت اشاره کرده و بتکرار فرموده: بالدنیا تحرز الاخره: بوسیله دنیا میتوان کسب آخرت و جلب خوشنودى حق کرد. «1»
على علیه السلام در حکمت 131 نهج البلاغه از دنیاى مردم با تربیت و روشن ضمیر بدینگونه خبر میدهد:
انّ الدّنیا دار صدق لمن صدقها، و دار عافیة لمن فهم عنها، و دار غنى لمن تزوّد منها و دار موعظة لعن اتّعظ بها، مسجد احبّاء اللّه و مصلّى ملائکة اللّه و مهبط وحى اللّه و متجر اولیاء اللّه اکتسبوا فیها الرّحمة، و ربحوا فیها الجّنة:
دنیا براى مردم پاک روح و انسانهاى راستین سراى راستى و خانه درستى است، مرکز امن است از هر نوع بلاى فکرى و روحى وجسمى براى آنکس که راه زندگى صحیح را از آن یافته باشد، جائیست که از کانال عوامل آن میتوان توشه زندگى سالماینجا و آنجا را فراهم آورد، خانهایست که در و دیوارش از پند و عبرت پر است، اما براى آنکس که دیده عبرت داشته باشد، دنیا خانه عبادت دوستان خداست، دنیا جایگاه نماز ملائکه است، دنیا ظرف پذیراى وحى خداست، دنیا تجارتخانه عاشقان الهى است، عاشقانى که در همینجا بکسب رحمت و لطف حقّ برخاستند، و تمام درهاى محبت خدا را بروى خود باز کردند، و سودى کهاز این تجارت نصیب خود نمودند بهشت جاودانى و همیشگى است. آرى در صورتیکه انسان از تربیت صحیح بهره داشته باشد، و از مقررات پاک الهى شکل گرفته، و براى فرامین الله و عمل بآن احترام قائل باشد دنیا برایش بهترین جایگاه و عمر برایش پرسودترین رأس المال است.
انبیاء و ائمه از خداى بزرگ طول عمر میخواستند، زیرا باین برنامه آگاه بودند که هرچه بیشتر در دنیا بمانند بهره فوقالعادهترى نصیب آنان خواهد شد.
آیات و روایات مشوق کشاورزى در درجه اول و تجارت و صنعت در مرحله بعد نمایشگر نظر اسلام بدنیائى مثبت و این محرک عالى است، دنیاى شکوفاکننده فضائل، و کشنده رذائل، و سازنده زندگى خلق، و بپاکننده آخرت آباد، عقب ماندن از چنین دنیائى بزیان انسان است، و تنبلى و سستى در راه بدست آوردن این مجموعه ممنوع وحرام است. فقر بهمین خاطر مذموم است، و ندارى بهمین جهت عامل ذلت و شقاوت، بىتناسب نیست که نظر اسلام را بنحو مختصر درباره فقر بدانید، و اینکه اسلام با شدت هرچه تمامتر از کنارهگیرى از دنیاى مثبت و سازنده جلوگیرى میکند، بعد از توضیح فقر چهره دوم دنیا را بررسى کرده و نظر اسلام نسبت بآن شرح داده خواهد شد.
فقر و ندارى
از عوامل خطرناکى که آدمى را بانواع بدبختیها و شقاوت و ذلت دچار میکند ندارى و فقر است.
اسلام از فقر بعنوان عامل کفر یاد میکند، آنجا که پیشواى ششم میفرماید:
کاد الفقر ان یکون کفرا. «2» و پیامبر بزرگ فرموده: الفقر سواد الوجه فى الدّارین. «3» ندارى و سیاهى دنیا و آخرت است. على علیه السلام از کابوس وحشتناک فقر مادى بمرگ بزرگتر تعبیر کرده آنجا که میفرماید: الفقر الموت الاکبر. «4» و نیز فرموده: الغنى فى الغربة وطن، الفقر فى الوطن غربة. «5» ... الفقر یحرس الفطن عن حجته، و المقل غریب فى بلدته: «6» دارا در غربت گوئى در وطن است، و ندار در وطن خویش غریب است، ندارى زبان را از برهان و دلیل لال میکند و انگار حرف فقیر بىاعتبار است، و فقر آدمى را در شهر خویش دچار درد غربت میکند.
بفرزندش محمد حنفیه فرمود: یا بنىّ انّى اخاف علیک الفقر فاستعذ باللّه منه فان الفقر منقصة للدّین، مدهشة للعقل، داعیة للمقت «7»: آرى پسرم از ندارى براى تو میترسم، جدا از فقر بخداوند پناه ببر، زیرا ندارى علت از دست رفتن دین و بحیرت انداختن اندیشه و ایجادکننده نفرت در انسان است.
روى این حساب فقر از نظر اسلام کابوسى وحشتناک، مرگ اکبر، نزدیککننده بکفر، و آورنده بدبختى براى آدمى است، و مبارزه با این دشمن سهمگین و پرخطر از وظائف واجب و اولیه هر انسانى مسلمان است، و در هر عصرى با توجه بخصوصیات و ویژگیهاى زمان، باید مرد و زن اسلامى بمبارزه با این خطر اقدام جدى کنند، در این عصر تنها راه مبارزه با این چهره خطرناک بالا بردن سطح فرهنگ فکرى و علمى مردم و جنگ کوبنده با اربابان استعمارى و عمال آنان در همه زمینههاست.
در اینجا باید گفت: وسائل مادى، معادن، انرژیها، زمینهاى قابل کشت، آبها، دامها، حیوانات، نیروى فکر و کار و همه و همه از عوامل مبارزه با فقرند، و باید تمام مرد و زن مسلمان بدانند که در سفره طبیعى عالم باندازهاى که داراى معیشت لازم باشند صاحب حقند، باید همه مردم براى احقاق حق خود با تکیه بر نیروى اندیشه و قواعد لازم حق خود را از این سفره برگرفته و نگذارند عوامل فقر بآنان حمله کنند.
ممالک اسلامى عموما از بهترین و سرشارترین منابع و معادن مادى، و زمینهاى قابل کشت و آب فراوان، و دریا و دریاچه و خلیج برخوردارند و از نظر علم اقتصاد از مکتبى غنى و آزاد و آزادىبخش همچون اسلام برخوردار و از نظر نیروى انسانى داراى یک میلیارد جمعیت یعنى یک چهارم مردم روى زمینند.
اینان نباید در برابر این سه نیروى عظیم: منابع انرژى، نیروى انسانى، فرهنگ خدائى بىتفاوت باشند، و نباید بعنوان کارگر و کارمند زورگویان و استعمارگران و عمال آنان بکار مشغول بوده، و براى حفظ منابع اربابان کثیف امپریالیسم و کمونیسم بفعالیت خود در همه زمینهها ادامه دهند، جدا این بزرگترین ننگ است که انسان از اموال و ثروتهاى بیکران خود بمزد کمى قانع شود و در برابر آن مزد براى دزدان بینالمللى راه غارت و غارتگرى بازکند!! ثروت انبوه
خود را استخراج کند، و دریا دریا این ثروت استخراج شده را به بیگانه تقدیم نماید و مزد کمى دریافت داشته و سپس مزد خود را براى خرید وسائل زندگى باز به غارتگران کثیف بپردازد.
ابتکار کشف مواد، و تبدیل آن بوسائل حیات و تولید و مصرف عادلانه آن بحکم قرآن باید بدست خود مسلمانان باشد، و از اینکه با داشتن معادن کشورى مصرفکننده و از نظر صنعت مملکتى مونتاژکننده باشند سخت بپرهیزند ما ملت اسلام با نیروهاى سرشار خدادادى باید استخراجکننده و فروشنده برنامههاى کشاورزى و صنعتى باشیم و از این راه عزت و استقلال اقتصادى و کشورى خویش را حفظ کنیم.
مملکتى که با داشتن انرژى، و زمینهاى زرخیز، در برنامههاى کشاورزى و صنعتى و دامى دست نیاز بسوى دیگران داشته باشد، باید گفت عقب افتادهترین مملکت و بدبختترین ملت است، و مردم آن زیر بار ننگ ذلّت و استعمارند، چنین جامعهاى بر باد دهنده فرهنگ و کیان خود است، در طولى نمیکشد که نقش او در زندگى باطل شده و بصورت حمال استعمارگران بیرون خواهد آمد. «8»
بیفکرى و تنبلى و سستى و تنپرورى در امر استخراج منابع بوسیله خود و تولید برنامههاى کشاورزى در سطح عالى از نظر اسلام گناه بزرگ و خیانت عظیم است. بیکارى و بىفکرى جدا در اسلام ممنوع و حرام است، و مینویسند هرگاه شخصى بزیارت رسول اکرم میآمد بلافاصله پس از سئوال از نام او از کارش میپرسید، اگر میگفت بیکارم، پیامبر سخت از او اظهار تنفر میکرد، رسول الهى تأمین خرج خویش را از کیسه دیگران و از دسترنج غیر خود حرام نموده و میفرمود در صورت توانائى کار سئوال از مردم ممنوع و گدایان حرفهاى در روز قیامت از عنایت حق محرومند.
بهمین موازات گداپرورى در اسلام امرى مذموم شناخته شده و مصارف دو نوع مالیات اسلامى یعنى خمس و زکات فقط براى رشد ملت و تکامل جامعه اسلامى است.
امام پنجم علیه السلام میفرمود: در روحم خشم و نفرت سختى نسبت بمردم بیکار حس میکنم، اینچنین افراد اگر براى حصول رزق دعا کنند دعایشان بىنتیجه و غیر قابل استجابت است، دعاى آنان کار است و فعالیت، نه ورد و مناجات، خداوند بزرگ زمین و دریا و تمام نعمتهایش را به بشر ارزانى داشته، و نقشه بدست آوردن وسائل زندگى را بوسیله مقرراتش بانسان ارائه فرموده، افراد بهیچ عنوان حق سپرى کردن عمر خویش را در بیکارى ندارند، سپس میفرماید مردم بیکار شرم نمیکنند، براى یکبار صبح زود از خانه بیرون رفته و کنار لانه مورچه بایستند و ببینند مور ضعیف چگونه زمین سخت را شکافته و در آن لانه میسازد، سپس در طلب مواد مورد نیاز بیرون رفته و فعالیت برایش خستهکننده نیست، از هر طرف میدود، از دیوار صاف بالا میرود، از درخت و دشت و هامون و کوه و تپه باک ندارد، با آن جثه لاغر چند برابر وزن خود را به لانه میبرد، از مور ضعیف درس بگیرید استقلال اقتصادى خود را حفظ کنید، نگذارید غارتگران جلوى چشم شما غارت کنند و خود شما بیش از لقمه بخور و نمیر نداشته، و زنده بودنتان براى کار کردن و خدمت باستعمارگران باشد!!
داود پیامبر خدا بوده معجزه داشت، شجاعت و شهامت ذاتى او بود، بهنگام قرائت زبور هزاران نفر براى شنیدن تو اى دلگرمش جمع میشدند، داراى مقام حکومت بود، ولى براى اداره امور زندگى اقتصادى از مقام و شأن خود استفاده نمیکرد، و از بیت المال چیزى برنمیداشت، بلکه بنا بگفته قرآن از آهنى که در کفش نرم شده بود، زره میساخت و آن را ببازار عرضه کرده و از درآمد بازویش خرج خود و خانوادهاش را اداره مینمود.
سلیمان فرزندش نیز همانند او بود، با اینکه از حکومتى بىنظیر بهره داشت، از شأن و مقامش براى اداره امور زندگى استفاده نمیکرد، ارشاد القلوب، بحار باب نبوت، سفینة ج 1 ص 649 میگویند: لباسش از موى زبر، خوراکش از آرد الک نشده، و شب را در پیشگاه الهى بعبادت و گریه مشغول بود، و خرج زندگى خود را از برنامههاى بافتنى که عملکرد دست خویش بود تأمین میکرد.
در هر صورت کار و کوشش خصوصا در درجه اول کشاورزى و دوم صنعت و سپس تجارت در اسلام امرى ضروریست و بهره معنویش در پیشگاه خداوند زیاد است، پیامبران بزرگ اکثرا بکشاورزى و بعضى به صنعت و گروهى به تجارت اشتغال داشتند و براى استقلال اقتصادى اهمیت فوقالعاده قائل بودند، روى آوردن بدنیاى قانونى واجب، رها کردنش ممنوع، و مبارزه با فقر و عاملین فقر و دزدان و استعمارگران و استثمار کنندگان از اهم واجبات اسلامى است.
علاقه بدنیا و بمال دنیا امرى طبیعى، تولید مواد در حد حفظ استقلال لازم، و مصرف عادلانه آن تا ریشهکن شدن فقر و ندارى از میان جامعه و ملت واجب، براى دریافت قواعد اسلام در این زمینه بکتابهاى فروع کافى، من لا یحضره الفقیه، وسائل، اقتصاد اسلامى، اقتصاد ما و کار و کوشش در اسلام و ... مراجعه کنید و بیدار باشید که گول مفاهیم مسخ شده زهد، توکل، صبر، را که بوسیله اربابان استعمارى براى راحتغارت کردن خود وضع کردهاند نخورید.
دنیاى مذموم
در برابر مردم روشن ضمیر و پاکدل، و دارنده تربیت الهى و کیفیت ربط آنان با دنیا، اسلام از وضع مردم بیدین و مغرور و متکبر، و بنده شکم و شهوت، و متجاوز و متجاسر، و بیدادگر و خونخوار، و مردمیکه بخاطر زندگى چند روزه، حیات ابد را از دست مینهند و دنیا را هدف قرار داده، و براى رسیدن بآن از هیچ جنایت و گناهى باک ندارند، مردمیکه آزادى انسانها را سلب و از آنان همچون غلامان حلقهبگوش و خانهزاد، براى ارضاء شهوات خود بهرهکشى میکنند و خلاصه از کیفیت ربط این ددان ووحشیان و جانوران فضیلتکش و آدمخوار پرده برداشته و برنامه آنان را بوسیله آیات و روایات تجزیه و تحلیل میکند، و از دنیادارى این افراد پست و هرزه تکذیب کرده و دنیا را با توجه بخصوصیات و ویژگیهاى این دسته مرکزى پست، خانهاى بىاعتبار، محلى بىوفا و زندانى تنگ، و قفسى بیچارهکننده قلمداد کرده است.
راستى از دنیاى فرعون و نمرود، ابو لهب و ابو جهل و ابو سفیان، معاویه و یزید و هرون و مأمون، چنگیز و تیمور، آتیلا و نرون، و هرکس در هر عصرى متخلق باخلاق اینان است چگونه باید تعبیر کرد؟ جز آنچه در قرآن و کتب روائى آمده چیز دیگر میتوان گفت، و اینک این شما و این قسمتى از آیات کتاب و روایات درباره دنیاى مذموم، دنیائیکه از طریق نامشروع بدست میآید، و در راه ضد خدا خرج میشود.
وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ، «9» قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا، «10» وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا، «11» إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ. «12» الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ، «13» وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ. ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ، «14» یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ، «15» یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ. «16»
مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ، وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ، «17» فَأَمَّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى «18»:
ترجمه آیات بترتیب، زندگى دنیا نیست مگر عامل فریب، فرآورده دنیا کم است، آخرت براى خودنگهداران نیک است و در آنجا بحق کسى تجاوز نمیشود، واگذار مردمى را که آئین الله را بازیچه و بیهوده گرفتهاند و دنیا آنانرا فریب داده، آنها که لقاء ما را نمیخواهند و دلخوش بزندگى دنیایند و بهمهچیز آن اطمینان داشته، و تصور میکنند آرامش حقیقى در سایه عوامل مادیست مردمى هستند که از دستورات من غافلند.
آنان که زندگى این جهان را در مقابل آن جهان انتخاب کردهاند، و جلوگیر راه خدا شده، مانع رشد و تکامل انسانهایند و زندگى را به کجى گرفتند در گمراهى دورند.
کسیکه سینهاش به کفر و ناسپاسى و پلیدى باز شده لعنت و عذاب بزرگ خدا بر اوست، علت لعنت و خشم خدا بر آنان بخاطر اینست که دنیا را در برابر آخرت انتخاب کرده، و بىتردید خداوند دستگیر مردم کافر نیست.
آنان که از زندگى فقط صفحه ظاهر دنیا را خوانده از آخرت بازماندهاند آرى اى مردم وعده خداوند حتمى است، دنیا شما را فریب ندهد، و فریبدهنده شما را از خدا باز ندارد، آنان که خواستار محصول آخرتند بمحصولشان اضافه میکنیم، و مردمیکه خواهان دنیایند از دنیا برداشت میکنند، ولى در آخرت از بهرههاى الهى بىنصیبند، متجاوزانى که دنیا را براى خود انتخاب کرده و از آن بعنوان هدف یاد میکنند جایگاهى جز آتش دوزخ ندارند.
دقت در این آیات نشان میدهد که از دنیاى مردم بىادب، لا م ذهب، بىتربیت، و آنانکه جز شکم و شهوت همتى ندارند و زندگى آنان مانع پیشرفت برنامههاى خداست مذمت شده، و اسلام جامعه را از گرایش بچنین دنیائى که سر منشأ بدبختى است برحذر میدارد.
امیر المؤمنین (ع) در نهج البلاغه حکمت 103 میفرماید:
انّ الدّنیا و الآخرة عدوّان متفاوقتان، و سبیلان متخالفان، فمن احبّ الدّنیا و تولّاها ابغض الآخرة و عاداها و هما بمنزلة المشرق و المغرب و ماش بینهما کلّما قرب من واحد بعد من الآخر و هما بعد ضرّتان:
دنیا و آخرت دو دشمن غیر همرنگ، و دو راه جدا هستند، همانند حق و باطل و بهشت و دوزخ، دوستدار دنیا و عاشق آن دشمن آخرت است.
فاصله دنیا و آخرت همانند مشرق و مغرب است، بهریک رو کنند از دیگرى دور میشوند، این دو همانند دو هوو هستند که با هم روى آشتى ندارند. در این فرازها دقت کنید بر خلاف آنجا که دنیا مزرعه آخرت است، اینجا دشمن و مخرب آخرت شناسانده شده و معلوم است که چنین دنیائى همانست که از راه نامشروع بدست آمده و در غیر حق صرف میگردد.
و قال علیه السلام: مثل الدّنیا کمثل الحیّة لیّن مسّها، و السّمّ النّاقع فى جوفها، یهوى الیها الغرّ الجاهل و یحذرها ذو اللّب العاقل: «19»
دنیا همانند مار است، داراى پشتى نرم ولى درونى پر از زهر، نادان فریبخورده خواهان آنست، و داناى خردمند از آن در پرهیز.
ضرار که از عاشقان امیر المؤمنین بود با معاویه برخوردى داشت، در آن مجلس معاویه باو گفت: از على علیه السلام برایم بگو ضرار گفت: بهنگامیکه شب پردههاى تاریکش را بهمهجا میگستراند، او در محل عبادت و بندگى قرار میگرفت، محاسن در دست داشت و چون مار گزیده بخودش مىپیچید، و مانند غصهداران میگریست سپس بدنیا خطاب میکرد: اى دنیا، اى دنیا از من درگذر و روى از من برگردان، آیا براى فریب من و بردن دل از دستم، خویش را در برابر من میآرائى: یا بمن اشتیاق دارى و مرا میطلبى؟ دور باشى دیگرى را گول بزن، زیرا من فریب ترا نخواهم خورد ترا سه طلاقه کردهام، آنطوریکه جاى بازگشت نیست، زندگیت کوتاه، ارزشت اندک، آرزویت پست، و سخت بىاعتبارى، آه از کم داشتن توشه آخرت، واى از درازى سفر و ناراحتى قیامت. «20»
در صفحات 108- 120- 122- 144- 145- 148- 151- 164- 165- 166- 191- 202- 248- 281- 285- 304- 310- 320- 348- 419- 423- 493- نهج البلاغه على علیه السلام در توضیح دنیاى مذموم و اینکه یکى از محرکهاى منفى برونى است داد سخن داده، و چهره دنیائیکه وجهه همت قرار میگیرد، و بعنوان هدف شناخته میشود.
دنیائیکه بخاطر آن انسان از تمام فضائل دور مانده و گرفتار انواع ئل میگردد، دنیائیکه بخاطر آن ابراهیم بآتش افکنده میشود. و موسى محکوم باعدام میگردد، و عیسى بپاى دار کشیده میشود، و سر یحیى از بدن جدا گشته، و با پیامبر بزرگ هفتاد و چند بار مردم بىتربیت میجنگند، و بیست و پنجسال حق مسلم على غصب میگردد، و فرزندانش تا امام عسکرى کشته میشوند، دنیائیکه بخاطر آن مردان حق بخاک و خون کشیده میشوند، و مغزهاى متفکر و گروهى از انسانهاى با فضیلت بسیاهچالهاى حبس افتاده بزندانهاى طویل المدة آریامهرى دچار میگردند، و از محصولات عمر پربرکت آنان جلوگیرى میشود، دنیائیکه ... آرى اینچنین دنیا که عامل اینهمه بدبختى براى بشر است، مار خوش خط و خال، اما کشنده فکر و جانست، اینچنین دنیا باید سه طلاقه شود و باید از دست برود، دنیاى بىوفا و بىاعتبارى که بسیارى از مردم تاریخ دچار فریب آن شه و گول زر و زیورش را خوردند و بخاطر بچنگ آوردن آن دست بقتل و غارت، یغما و چپاول، ربا و غش، مکر و حیله، فریب و حسد، کبر و دروغ، تهمت، و غیبت، زنا و قمار و هزاران گناه و معصیت میآلایند.
آرى بدست آوردن اینچنین دنیا، بقیمت از دست دادن دین و آخرت و حسنات اخلاقى است.
على علیه السلام در خطبه 84 نهج البلاغه درباره معامله پرخسارت عمرو عاص نخست وزیر معاویه که دین را بدنیا فروخت میفرماید: راستى از پسر زانیه در شگفتم بمردم شام درباره من دروغ گفته، چنین وانمود کرده که من مردى شوخ و بازیگرم و بشوخى و بازى خو گرفتهام، و باین طریق مردم را سرگرم کرده و از اجراى برنامههاى مثبت سرباز زدهام، باطل و ناحق گفته، بگناه سخن رانده، بدانید که بدترین گفتار دروغ است، او میگوید ولى دروغ میگوید، وعده میدهد اما پیمانشکن است بهنگامیکه برنامهاى را از او بپرسند، از حقگوئى بخل میورزد و دریغ میکند، در عهده و پیمان خود اصرار بعهدشکنى دارد، قطع رحم میکند، چون آتش جنگ شعله کشد، قبل از بیرون آمدن شمشیر از نیام زبان بازى عجیب دارد، ولى وقتى چشم به شمشیر عریان بیاندازد، بزرگترین مکرش براى فرار از جنگ نشان دادن عورت است، و این برنامه نمودار شخصیت اوست، ولى بشما بگویم بخدا قسم یاد مرگ مرا از شوخى و بازیگرى بازمیدارد، اما فراموشى آخرت عمرو عاص را از گفتار حق بازداشته، و در برابر مقدارى پیشکشى که معاویه باو داده با آن منبع پلیدى بیعت کرده و دین خود را در برابر رشوه ناچیز پسر ابو سفیان فروخته و از راه راست دست برداشته.
على علیه السلام در ضمن قطعهاى از یکى از خطابههاى تند و آتشینش درباره مردم کشورش، که از برنامههایش سرپیچى میکردند، و دین خود را بدنیا فروخته بودند میفرماید:
خداوند جزاى شما را کف دستتان بگذارد، آیا اسلام در بین شما نبود که جمعیت شما را از پراکندگى نجات دهد؟! غیرت و جوانمردى ندارید، که براى پیشگیرى از زیان دشمن اقدام کنید، آیا شگفتآور نیست که معاویه ستمپیشگان فرومایه را بخود دعوت میکند، آنان هم بدون گرفتن پاداش و اجر ازا و پیروى مینمایند، و باجراى دستوراتش که همه بر ضد دین است اقدام میکنند؟! اما من شما را که باقى مانده اسلام و مسلمین میشناسم با پرداخت سهم مسلّم هر کدامتان، ببرنامههاى الله دعوت میکنم ولى شما با من بمخالفت برخاسته، از دور من پراکنده میشوید، از وضع من و برنامههاى من هک جز حق نیست خشنود نیستید تا بآن دلگرم باشید و نه نارضایتى و رنجشى تا بر آن اجتماع نموده، اتفاق کلمه داشته باشید، معلوم نیست بچه راهى میروید؟ امروز محبوبترین برنامه پیش من مرگ است!! من قرآن را بشما آموختم، با دلائل روشنبین شما حکم کردم، شما را بآنچه نادان بودیم آگاه نمودم. خوبیها را بیان داشته و توضیح دادم، آه ایکاش کور میدید، و خفته بیدار میشد، آنان که پیشوایشان معاویه و مدرسشان پسر زانیه است چقدر خدا نشناسند!!. «21»
عن ابیعد الله علیه السلام قال: رأس کلّ خطیئة حبّ الدّنیا: «22»
سر هر اشتباهى عشق بدنیاست.
سئل علّى بن الحسین علیه السلام: اىّ الاعمال افضل عند اللّه؟ قال: ما من عمل بعد معرفة اللّه و معرفة رسوله افضل من بغض الدّنیا «23»
از امام چهارم پرسیدند چه عملى در پیشگاه حق از همه اعمال برتر است؟ فرمود پس از شناخت خدا و پیامبرش دشمنى با دنیا.
فى کتاب امیر المؤمنین صلوات اللّه علیه الى بعض اصحابه: فارفض الدّنیا فانّ حب الدّنیا یعمى و یصّم وى بکم و یذلّ الرّقاب: «24»
على علیه السلام در نامهاى بگروهى از یارانش نوشت:
دنیا را ترک کن، زیرا عشق بدنیا آدمى را کور و کر و لال کرده و به پستى و خوارى میافکند.
قال رسول الله من احبّ الدنیا اضّر بآخرته: «25»
دوستدار دنیا، بآخرتش ضرر میزند.
کان عیسى بن مریم یقول لاصحابه: یا بنى آدم اهربوا من الدّنیا الى اللّه و احرجوا، قلوبکم عنها، فانکم لا تصلحون لها و لا تصلح لکم: «26»
عیسى بهمنشینانش فرمود: از دنیا بسوى خدا بگریزید، و دل از آن برگیرید، نه شما شایسته اوئید و نه او شایسته شما.
قال على علیه السلام: انّ دنیاکم هذه لا هون فى عینى من عراق خنزیر فى ید مجذوم و احقر من ورقة فى فم جراد، ما لعلىّ و نعم یفنى و لذّة لا یبقى: «27»
دنیائیکه مشا بآن دل بستهاید پیش من از رگ خوکى که در دست شخص جذامى باشد بىارزشتر است، و از برگى که در دهان ملخ کوچکتر، على را با نعمت از دست شدنى، و لذت ناپایدار چکار؟
آیات و روایات در این زمینه آنقدر زیاد است که میتوان از مجموع آنها کتابى مستقل بوجود آورد، اسلام با دنیائى که از عوامل مادیش فقط بخاطر ارضاء غریزه و بکرسى نشاندن آمال و آرزوهاى غلط استفاده میکنند و از این راه ملتى یا ملتهائى را دچار ذلت و زبونى و استعمار و استثمار مینمایند دشمنى سخت دارد.
مبارزه با این چهره از دنیا از اهم مسائل اسلامى است، و میتوان گفت عدم ارتباط با چنین دنیاى فریبکارى مبدء تمام خوشبختىها براى خود و دگران است، بر تمام مردم لازم است در برابر دنیاى منفى تقوا پیشه کرده و بتقویت فکر و روح برخاسته، تا بتوانند بهنگام روبرو شدن با چنین چهرهاى از عهده مبارزه برآیند.
محبت غیرقانونى نسبت بدنیا، انسان را منحرف کرده، و از رشد فکرى و روحى بازداشته، و نمیگذارد انسان در میدان مبارزه با دشمنان درونى و برونى قدم بگذارد، و بدون شک سقوط اخلاقى ملل غرب و قسمت مهمى از بدبختىهاى شرقیان در گرو دنیاپرستى آنان است.