فقط یه خاطره مامان جون تعریف می کرد که فکرمیکنم شنیدنش خالی از لطف نباشه : مامان میگه روزی که رفتم بلیط روز فروش قطار مشهد ـ تهران یا قم بگیرم بلیط گیرم نیامد یه خانوم دیگه هم مثل ما دنبال بلیط میگشت گفت: یکی از مامورین کنترل منو راهنمایی کرد که ،خانوم برو بلیط توراهی بگیر پیادت نمی کنن ! بعد اضافه بهای بلیط رو میگیرن میری تهران .
مامان میگه من که زیاد تو خط این کارا نبودم با خودم گفتم بی قانونی و دروغ کار درستی نیست خلافه ! ولی اخه چرا ؟! اگه جا هست چرا بلیط نمیدن ؟ اگه نیست چرا پیاده نمیکنن ؟!
خلاصه یه جوری توجیه کردیم و بلیط دامغانو گرفتیم ،ولی نچسبید! گفتم دوروز دیگه عادت میکنی ها!! شیطونه گفت : ای بابا تو هم چقدر گیر میدی! قطار رو با اتوبوس عوض میکنی ؟ برو خدا برات درست کرده!! خانومه میگفت : کار اقاست (ع)!!بلیط گیرمون اومد !!
با خودم گفتم اقا(ع) و کارای غیرقانونی؟!
خلاصه یکی زدم تو گوش وجدان و بی خیالش شدم وبرای اینکه صفایی به دل بدم گفتم تا موقع حرکت قطار برم حرم یه سلام بدیم به اقا(ع) وعرض تشکری !!
رفتم حرم اما از اونجا که عجله داشتم ازین در رفتم و عرض ادب و سلامی کردم و ازون در بیرون اومدم. منتها موقع سلام گفتم : اقاجون اگه این کارا درست نیست ما هم راضی به خلاف نیستیم حاضریم نریم ها! بعد هم خداحافظی کردم و همون طور سرپا چند ایه قران ودعا خوندم و اومدم بیرون . اما چشمتون روز بد نبینه!تو همین فاصله کمتر از ده دقیقه نفهمیدم کی وکجا کتابی که بلیطم لاش بود گم شد!!! برگشتم فهمیدم کار کی بود !!! البته چند بار گشتم پیدا نشد که نشد رو به ضریح اقا(ع) کردم وگفتم اقاجون تشکر !!که راضی نشدین خلاف کنم ولی خداییش شما همه دعا هارو اینقدر زود جواب میدین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟