امام صادق علیه السلام در دنباله روایت مىفرماید:
هر کس با امور مادى و ظاهرى و به تعبیر حضرت با دنیا بر اساس هوا و هوس رابطه داشته باشد، هر نوع رابطهاش و هر شکل ارتباطش، علّت گناه و عصیان و خطا است و چون از طریق روابط غلط، گناه فراوان کسب شد، قرارگاه آدمى آتش دوزخ مىشود.
عشق به دنیا مورث کبر، نیکو دانستن آن برخلاف قواعد الهیه علت حرص، خواستن آن باعث طمع، مدح آن سازنده ریا، اراده آن به وجود آوردنده عجب، اطمینان به آن فراهم کننده غفلت، خوش آیند آن مفتون کننده و سپس از دست رونده است و هر کس برخلاف دستورهاى حق به جمع مال بپردازد و نسبت به آن بخل ورزد به قرارگاهش که آتش است درافتد.
حضرت على علیه السلام مىفرماید:
دارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ وَبِالْغَدْرِ مَوْصُوفَةٌ لا تَدُومُ أحْوالُها وَلا یَسْلَمُ نُزّالُها «1».
دنیا سرایى است پیچیده به گرفتارىها و موصوف به مکر و بىوفایى، احوالش یک نواخت نمىماند و منزلداران در آن از غم و اندوه مرگ، جان به سلامت نمىبرند.
دارٌ هانَتْ عَلى رَبِّها فَخُلِطَ حَلالُها بِحَرامِها وَخَیْرُها بِشَرِّها وَحُلْوُها بِمُرِّها «2».
دنیا خانهاى است که نزد پروردگارش بسى بىارزش و خوار و حلالش به حرام و خیرش به شرّ و شیرینش به تلخش آمیخته است. از پس هر خندهاش، گریه و به دنبال هر راحتش، رنج و پس حیاتش، مرگ است.
دارُ الْفَناءِ مَقیلُ الْعاصینَ وَمَحَلُّ الْأشْقِیاءِ وَالْمُعْتَدینَ «3».
این سراى ناپایدار، منزل گنهکاران و جاى تیرهبختان و مرکز زندگى گردنکشان است، محلى نیست که بر آن دل ببندند و به امورش دل خوش کنند.
دنیا در کلام عبدالرزاق لاهیجى
ملا عبدالرزاق لاهیجى در توضیح بسیار مختصرى که به جملات پایانى این حدیث، درباره ظاهر فریباى امور مادى و مغرور شدگان به آن دارد، مىگوید:
حاصل آن که: این خبیثه دنیّه که از صفت او از هزار یکى و از بسیار اندکى به قلم آمد، هر که را در حبایل غرور خود، دانهخوار حرص و امل گردانید و مکاید و شرور او، هر که را به مکر و تزویر مبتلا و اسیر شهوت و شره ساخت، یقین بباید دانست که طریق خیر و صلاح دینى بر او مسدود شد و امید سعادت و فلاح اخروى از او منقطع گشت، چنان که خالق عالم فرموده که:
[ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ]* «4».
و آنان را در آخرت هیچ بهرهاى نیست.
این محروم بىنصیب از آخرت که اراده دنیا در ضمیرش متمکن است و حبّ دنیا و خواهش وى در خاطرش ثابت و راسخ، موافق خواهش و رغبت او مراد او را در کنارش مىنهند چنان که فرموده:
[مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ] «5».
هر کس [همواره] دنیاى زودگذر را بخواهد [چنین نیست که هر چه بخواهد بیابد بلکه] هر چه را ما براى هر که بخواهیم، به سرعت در همین دنیا به او عطا مىکنیم، آن گاه دوزخ را در حالى که نکوهیده و رانده شده از رحمت خدا وارد آن مىشود، براى او قرار مىدهیم.
با آن که در حقیقت این دنیا که با زحمت بسیار در کف مرادش مىگذارند، به مثابه خیالى است سریع السیر، چنان که خفته در خواب بیند و معانى و صورت چند که به رسم از شدت کوفت و استیلاى مرض مشاهده نماید، خداوند عزیز در کلام مجید از حال بندگان خود خبر داده و فرموده:
[مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ] «6».
برخى از شما دنیا را مىخواست و برخى از شما خواهان آخرت بود.
و در این آیه شریفه اراده خاص و عام را بیان فرموده و قصه نیک و بد را شرح داده، دشمن را از دوست جدا کرده و دور و نزدیک را پیغام فرستاده، طالب دنیا به نزد طالب عقبى کافر است و طالب عقبى به نزد طالب مولا مشرک.
آدمى، باید در صحیفه احوال و در مرآت اعمال خود تأملى و تدبرى واجب داند و به نور بصیرت در دایره فکر طوفى کند، تا مشاهده کند که اراده کدام طرف از نهاد او سر مىزند و به علم خود قیاس برگیرد که از کدام طایفه است. جهد کن تا از آن قوم نباشى که حق سبحانه و تعالى خبر مىدهد:
[مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ] «7».
منافقان میان کفر و ایمان متحیّر و سرگردانند، نه [با تمام وجود] با مؤمنانند و نا با کافران.
طلّاب دنیا را صفت مىنماید که:
[وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ] «8».
و آنان از آخرت [که سراى ابدى و داراى نعمت هاى جاودانى و حیات سرمدى است] بىخبرند.
و سعى کن که از اهل آخرت بلکه از طلاب مولا باشى که در نعت اول مىفرماید که:
و سعى کن که از اهل آخرت بلکه از طلاب مولا باشى که در نعت اول مىفرماید:
[وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ] «9».
و به آخرت یقین دارند.
و در صفت ثانى فرموده:
[وَ الَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ] «10».
و آنان که به پروردگارشان شرک نمىورزند.
حدیث است که:
شیرینى دنیا تلخى آخرت است و تلخى دنیا شیرینى آخرت «11».
و نیز حدیث است که:
دنیا مانند مار و افعى است، ظاهرش نرم است و باطنش زهر قاتل «12».
حکایتى عجیب از دنیا
از حضرت صادق علیه السلام روایت است که:
روزى حضرت داود علیه السلام از منزل خود بیرون رفت و زبور مىخواند و چنان بود که هرگاه آن حضرت زبور مىخواند از حسن صوت او جمیع وحوش و طیور و جبال وصخور حاضر مىشدند و گوش مىکردند و هم چنان مىرفت تا به دامنه کوهى رسید که به بالاى آن کوه پیغمبرى بود حزقیل نام و در آن جا به عبادت مشغول بود.
چون آن پیغمبر صداى مرغان و وحوش و حرکت کوهها و سنگها دید و شنید، دانست که داود است که زبور مىخواند.
حضرت داود به او گفت: اى حزقیل! اجازه مىدهى که بیایم پیش تو؟ عابد گفت: نه، حضرت داود به گریه افتاد، از جانب حضرت بارى به او وحى رسید:
داود را اجازه ده، پس حزقیل دست داود را گرفت و پیش خود کشید.
حضرت داود از او پرسید: هرگز قصد خطیئه و گناهى کردهاى؟ گفت: نه، گفت: هرگز عجب کردهاى؟ گفت: نه، گفت: هرگز تو را میل به دنیا و لذات دنیا به هم مىرسد؟ گفت: به هم مىرسد، گفت: چه مىکنى که این را از خود سلب مىکنى و این خواهش را از خود سرد مىنمایى؟ گفت: هرگاه مرا این خواهش مىشود، داخل این غار مىشوم که مىبینى و به آنچه در آنجاست نظر مىکنم، این میل از من برطرف مىشود.
حضرت داود به رفاقت او داخل آن غار شد، دید که یک تختى در آنجا گذاشته است و در روى آن تخت، کلّه آدمى و پارهاى استخوانهاى نرم شده گذاشته و در پهلوى او لوحى دید از فولاد و در آنجا نقش است که من فلان پادشاهم که هزار سال پادشاهى کردم و هزار شهر بنا کردم و چندین بواکر ازاله بکارت کردم و آخر عمر من این است که مىبینى که خاک فراش من است و سنگ بالش من و کرمان و مارها همسایه منند، پس هر که زیارت من مىکند، باید فریفته دنیا نشود، گول او نخورد «13»!!
شیر خدا رهبر اهل یقین |
حیدر صفدر شه دنیا و دین |
|
سوى قبورش بفتادى گذار |
گفت که اى معتکفات مزار |
|
باغ و سرا سیم و زر و خانمان |
آنچه نهادید شد از دیگران |
|
این خبر خانه و مال و شما |
چیست در آن مرحله حال شما |
|
بهر اجابت زشه ارجمند |
از طرفى گشت ندایى بلند |
|
کآنچه که خوردیم از آن خورده بیش |
سود نبردیم از اموال خویش |
|
وآنچه نهادیم به ملک جهان |
حاصل ما زان نشد الّا زیان |
|
وآنچه از آن روى طمع یافتیم |
پیش فرستاده کنون یافتیم |
|
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- غرر الحکم: 131، حدیث 2248.
(2)- غرر الحکم: 131، حدیث 2249.
(3)- غرر الحکم: 128، حدیث 2179.
(4)- بقره (2): 102 و 200.
(5)- اسراء (17): 18.
(6)- آل عمران (3): 152.
(7)- نساء (4): 143.
(8)- روم (30): 7.
(9)- بقره (2): 4.
(10)- مؤمنون (23): 59.
(11)- روضة الواعظین: 2/ 441؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحدید: 19/ 85.
(12)- الکافى: 2/ 136، باب ذم الدنیا والزهد فیها.
(13)- الأمالى، صدوق: 99، المجلس الحادى والعشرون، حدیث 8؛ کمال الدین: 2/ 524، باب 46، حدیث 6؛ بحار الأنوار: 14/ 25، باب 2، حدیث 3.