« نکته هاهست بسی محرم اسرارکجاست»
یوسفی هست به چه ، لیک خریدارکجاست
با من خاک نشین ، لاف کرامات مزن
در چنین شبکده ای صاحب دیدار کجاست
تو اسیر هوس و جبه و دستار خودی
آنکه بر خاک زند جبه و دستار کجاست
ای تو شمس العرفا طالب دیدار منم
وه که حیران شده ام خاک ره یار کجاست
صد هزاران چو منی واله آن میکده اند
کیست تا فاش کند خانه خمار کجاست
من چه بی برگ و نوایم به کویری مانم
سبزه و باغ و گل و گلبن ستار کجاست
خسته و بسته منم ، رسته و وارسته تویی
آنکه تیمار کند مرغ گرفتار کجاست
گفتمش قسمت من زآن همه بسیار چه بود
گفت در خوان کرم اندک و بسیار کجاست
هست در شهر بسی مرده بیدار ولی
عاشق زنده دل و زنده هشیار کجاست