عبرت در قرآن
بررسى مسئله عبرت در قرآن مجید ما را به این واقعیّت آشنا مىکند که تمام آیات قرآن، براى اهل دل آیات عبرت و پند است.
قرآن در مواقع گوناگون و مناسبتهاى لازم، داستان زندگى پاکان و ستمپیشگان و عاقبت هر دو طایفه را به بهترین صورت بیان کرده و از مردم مىخواهد، از زندگى پیشینیان و از به کمال رسیدن پاکان و از سرنگون شدن ستمکاران با آن همه قدرت مالى و جسمى و خدمى و حشمى، عبرت بگیرند.
قرآن، وقتى قدرت اقتصادى و سیاسى و اجتماعى ستمپیشگان را که سرنگونى آنان را کسى باور نمىکند بیان مىکند، در پایان داستان نقل شده، عبرتگیرى از وضع آنان را واجب مىداند.
[هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ] «1».
اوست که کافرانِ از اهل کتاب را در نخستین بیرون راندن دسته جمعى از خانههایشان بیرون راند. [شما اهل ایمان] رفتنشان را گمان نمىبردید، و خودشان پنداشتند که حصارها و دژهاى استوارشان در برابر خدا [از تبعید و در به درى آنان] جلوگیرى خواهد کرد ولى [اراده کوبنده] خدا از آنجا که گمان نمىکردند به سراغشان آمد و در دلهایشان رعب و ترس افکند به گونهاى که خانههایشان را به دست خود و به دست مؤمنان ویران کردند. پس اى صاحبان بینش و بصیرت! عبرت گیرید.
[قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أُخْرى کافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ] «2».
تحقیقاً براى شما در دو گروهى که [در جنگ بدر] با هم رو به رو شدند، نشانهاى [از قدرت خدا و حقّانیّت نبوّت پیامبر] بود، گروهى در راه خدا مىجنگیدند، و گروه دیگر کافر بودند که اهل ایمان را به چشم خویش دو برابر مىدیدند [به همین خاطر شکست خوردند] و خدا هر که را بخواهد با یارى خود تأیید مىکند؛ مسلماً در این [واقعیت] عبرتى براى دارندگان بصیرت است.
خداوند در داستان موسى و فرعون، آن مرد الهى و آن قدرت شیطانى مىفرماید:
[اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى* فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلى أَنْ تَزَکَّى* وَ أَهْدِیَکَ إِلى رَبِّکَ فَتَخْشى* فَأَراهُ الْآیَةَ الْکُبْرى* فَکَذَّبَ وَ عَصى* ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعى* فَحَشَرَ فَنادى* فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى* فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى* إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشى] «3».
اى موسى به سوى فرعون برو؛ زیرا که طغیان کرده است.* پس به او بگو:
مىخواهى [از آلودگى شرک و طغیان] پاک و پاکیزه شوى؟* من تو را به سوى پروردگارت راهنمایى مىکنم تا از او بترسى [و از طغیان دست بردارى.]
* پس آن معجزه بزرگتر را به او نشان داد.* ولى [او آن را] تکذیب کرد و سرپیچى نمود.* سپس [به حق] پشت کرد [و براى نابودى موسى] به تلاش برخاست!* پس [قومش را] گرد آورد، و ندا داد* و گفت: من پروردگار بزرگتر شما هستم.* پس خدا هم [به کیفر این ادعاى نابجا] او را به عذاب آخرت و دنیا دچار ساخت.* بىتردید در این سرگذشت براى کسى که [از عذاب خدا] بترسد عبرتى است.
شما به آیات 14 نمل، 184 اعراف، 103 اعراف، 39 یونس، 51 نمل، 40 قصص، 73 صافات، 137 آل عمران، 11 انعام، 86 اعراف، 36 نحل، 69 نمل، 42 روم مراجعه کنید و ببینید خداوند در این آیات به وضع ظالمان، مفسدان، مجرمان، مکذبان و عاقبت آنان اشاره فرموده و مردم را دعوت مىکند از بدبختى این اقوام که روزگارى بر اریکه قدرت تکیه داشتند و تصور نمىکردند با افتضاح و آبرو ریزى دنیا را به سوى جهنم و عذاب ابد ترک کنند عبرت بگیرند و مواظب باشند، دچار آن احوالاتى که آنان بودند نشوند که اینان نیز هم چون آنان گرفتار خواهند شد!
عبرت در روایات
در روایت آمده:
کانَ أکْثَرُ عِبادَةِ أبی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ خصلتین التَّفَکُّرَ وَالْإعْتِبارَ «4».
بیشترین عبادت ابوذر که خدایش رحمت کند، دو خصلت بود: اندیشه و پندگیرى.
کَتَبَ هارونُ إلى مُوسىَ بْنِ جَعْفَرٍ علیهما السلام: عِظْنی وَأوْجِزْ قالَ: فَکَتَبَ إلَیْهِ: ما مِنْ شَیْءٍ تَراهُ عَیْنُکَ إلّاوَفیهِ مَوْعِظَةٌ «5».
هارون به حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام نوشت: مرا موعظه کن ولى کوتاه و مختصر، حضرت نوشتند: چیزى را چشمت نمىبیند مگر آن که در آن موعظه و عبرت است.
عبرت در نهج البلاغة
کتاب با عظمت «نهج البلاغة»، جمعآورى سید رضى، گوشه بسیار کوچکى از دریاى بیکران و فضاى لا یتناهاى اندیشه حضرت یعسوب الدین مولى الموحدین، امام عاشقان، چراغ عارفان، سرحلقه آگاهان، مغز بینش و سرحلقه آفرینش امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام است.
حاج میرزا حبیب اللّه شهیدى خراسانى، آن عارف وارسته، در وصف حضرتش گفته:
روز ازل کآدم و عالم نبود |
جلوهاى از روى على کم نبود |
|
آدم اگر چهره نسودى به خاک |
بر در پیرم على آدم نبود |
|
مرغ گل دریافت بتن جان و دل |
از دم عیسى به جز این دم نبود |
|
نخله مریم نشدى بارور |
سایهاش ار بر سر مریم نبود |
|
اى که نه گر کلک تو دادى نظام |
دفتر ایجاد منظم نبود |
|
کعبه زمیلاد تو این رتبه یافت |
ورنه بدین پایه معظم نبود |
|
در شب معراج که حق با رسول |
گفت سخن غیر تو محرم نبود |
|
کیستى اى آن که همه عالمى |
نام و نشان زآدم و خاتم نبود |
|
گر ننهادى تو بهشتى قدم |
گر شکن زلف تو را خم نبود |
|
فاش بگو کاول و آخر على است |
در دو جهان ظاهر و باطن على است |
|
در کتاب شریف «نهج البلاغة» به هزاران موضوع شگفت درباره حقایق ظاهر و باطن عالم برمىخوریم.
این کتاب اگر سرمشق زندگى جهانیان قرار بگیرد، معیشت، اخلاق، سیاست، خانواده، اجتماع، دنیا و آخرت تمام مردم به تمام معنى آباد مىشود.
«نهج البلاغة»، غذاى مغز، صافى روح، صیقل نفس، چراغ جان، خورشید هدایت، نشانه راه و جامع معارف و علوم عالى الهى و انسانى است.
بخشى از «نهج البلاغة» حاوى مهمترین مواعظ بیدار کننده و بخشى از آن مواعظ راهنمایىهاى حضرت مولا به سوى عوامل عبرت و عبرت آموزى است.
خطبه 20
در خطبه بیستم با تمام محبت و علاقه از مردم مىخواهد از مرگ مردگان و آنچه در ساعت مرگ و پس از مرگ براى آنان اتفاق افتاده جداً عبرت گرفته و اگر مىخواهند بیدار شوند با این زنگ بیدار کننده الهى بیدار شوند، حضرت على علیه السلام این انسان آگاه و این مجسمه فهم و تقوى و این طایر گلشن قدس که در رأس خبرداران و آگاهان و بینایان عالم است از برخورد کسانى که به کام مرگ مىافتند و به آنچه برمىخورند خبر مىدهد و مجموعه آن اخبار را وسیله عبرت براى عبرت گیرندگان قرار مىدهد:
فَإنَّکُمْ لَوْ عایَنْتُمْ ما قَدْ عایَنَ مَنْ ماتَ مِنْکُمْ لَجَزَعْتُمْ وَوَهِلْتُمْ وَسَمِعْتُمْ وَأطَعْتُمْ، ولکِنْ مَحْجُوبٌ عَنْکُمْ ما قَدْ عایَنُوا وَقَریبٌ ما یُطْرَحُ الْحِجابُ، وَلَقَدْ بُصِّرْتُمْ إنْ أبْصَرْتُمْ وَاسْمِعْتُمْ إنْ سَمِعْتُمْ وَهُدیتُمْ إنِ اْهْتَدَیْتُمْ، بِحَقٍّ أقُولُ لَکُمْ لَقَدْ جاهَرَتْکُمُ الْعِبَرُ وَزُجِرْتُمْ بِما فیهِ مُزْدَجَرٌ وَما یُبَلِّغُ عَنِ اللّهِ بَعْدَ رُسُلِ السَّماءِ إلَّاالْبَشَرُ «6».
اگر به چشم ببینید آنچه را که مردگان شما به چشم دیدند، هرآینه غمگین مىشوید و زارى مىنمایید، آن وقت است که تمام اوامر و نواهى خدا و انبیا را مىشنوید و پیروى مىکنید، اما آنچه را رفتگان دیدند از نظر شما پنهان است، به همین خاطر در عمل و اخلاق و عقیده پست هستید.
نزدیک است پرده بین شما و آنچه پس از مرگ است برداشته شود.
عوامل بینایى را به وسیله آیات در اختیارتان گذاشته اگر بینا باشید، آنچه را باید به شما بشنوانند، شنواندهاند اگر شنوا باشید و راه هدایت را به شما نمایاندهاند اگر قبول هدایت کنید.
به شما بگویم که توسط انبیاء، عبرتها بر شما آشکار گردید، از آنچه نهى شده منعتان کردهاند، آن چنان که دیگر جاى عذرى براى شما باقى نیست، از جانب حق تبلیغ نمىکنند پس از رسولان آسمانى جز افراد برجسته بشرى که از جانب حق مأمورند، پس منتظر ملائکه نباشید که براى تبلیغ به شما نازل شوند، به دعوت انبیا گوش فرا دهید و از آنچه براى شما گفتند پیروى نمایید و از حوادث و وقایع به خصوص مرگ آنان که از بین شما رفتند عبرت بگیرید.
خطبه 83
آن گاه در قسمتهایى از خطبه 83 به مسئله مرگ و آنچه بر سر مردم پس از مرگ مىآید اشاره کرده مىفرماید:
مدت عمر و زندگى را از شما پنهان داشته و از آثار گذشتگان براى شما عبرتها باقى گذاشته، از لذت و بهرهاى که از دنیا بردند و از طول مدت و فراخى که قبل از گلوگیر شدن ریسمان مرگ نصیب آنها شده بود.
پیش از رسیدن به آرزوها، مرگ همه آنان را به سرعت گرفت و بین آنان و تمام آرزوهاشان جدایى انداخت، در هنگام تندرستى توشه و زاد براى آخرت برنداشتند و در جوانى و توانایى عبرت نگرفتند.
آیا کسى که در ابتداى جوانى و طراوت شباب و زندگانى است غیر از پیرى و خمیدگى چیز دیگرى را انتظار مىکشد، آیا کسىکه در کمال تندرستى است به غیر بیمارى و سستى چشم براه برنامه دیگرى است، آیا کسى که پا برجا و برقرار است و همه چیزش مهیاست جز فنا و از بین رفتن را انتظار مىکشد.
با این دورى و جدایى از دنیا و همه امورش از قبیل کسب و کار و خانه و تجارتخانه و زن و بچه و دوست و قوم و خویش و انتقال و کوچ کردن و لرزیدن از اضطراب و نگرانى و مصیبت و سختى جان کندن و از بسیارى غم و اندوه آب دهان فرو دادن و به اطراف براى یارى خواستن از خدمتگزاران و خویشان و دوستان را دارند، آیا شیون عزیزان سودى دارد؟!
بیچاره انسان که در گرو گورستان داده شده و در خوابگاه قبر تنها مانده، گزندههاى خاک و مار و مور، پوست تنش را پاره پاره کردهاند و شدت و سختىهاى مرگ، تازگى پوستش را پوسانده و از بین بردهاند، بادهاى سخت آثارش را محو کرده و مصائب دوران نشانههاى او را نابود نموده، نه در میان قبر اثرى از او هست و نه در بین مردم خبر از او باقى مانده!!
جسدها پس از طراوت و تازگى تغییر یافت و استخوانها بعد از آن استحکام پوسید و جانها در گرو بارهاى گران گناه و معصیت بماند، این زمان است که این بیچارگان به تمام اخبارى که انبیا و قرآن نسبت به بعد از مرگ داده بودند یقین حاصل نمودند.
بیچاره و بدبخت انسانى که در غفلت و ضلالت و گمراهى مرد، بعد از آن که در لغزش و خطاى خویش اندک زمانى زیسته بود و در مقابل نعمتهایى که خداوند به او بخشیده بوده عوض و سودى نگرفت و آنچه بر وى واجب بود بجا نیاورد. پس در اواخر سرکشى و پیروى از هواى نفس و هنگام خوشحالى، اندوههاى مرگ او را فرا گرفت و با دردهاى سخت و بیمارىهاى گوناگون که بحران آن در شب است، حیران و سرگردان روز را به شب مىآورد و شب را تا به روز بیدار بود، در حالتى که برادر غمخوار و پدر مهربان و همسرى که از بىصبرى واى واى مىگفت و دختر که از اضطراب و نگرانى به سینه مىزد در اطراف او بودند و آن مرد در بیهوشى جان کندن که او را در خود مشغول مىداشت، در غم و اندوه بسیار و ناله دردناک و جان دادن با سختى و رفتن از دنیا از روى رنج مبتلا بود.
پس در کفنها پیچیده مىشود و در حالت نومیدى به سوى قبر کشیده در حالى که هیچ کارى از دستش بر نمىآید، بعد او را روى تختههاى تابوت مىاندازند، وامانده و از حال رفته، مانند شتر از سفر بازگشته و رنجور که از سختى بیمارى لاغر گردیده، فرزندان و برادران گرد او آمده او را به دوش مىکشند و تا خانه غربت و بىکسى، جایىکه دیگر ملاقات نخواهد شد وى را مىبرند.
چون تشییعکنندگان و مصیبت دیدهها از گورستان بازگردند او را در قبر مىنشانند، از وحشت و ترس سؤال و لغزش در امتحان آهسته سخن مىگوید.
بزرگترین بلیّه در آنجا، آب گرم نازل شده و وارد کردن به دوزخ و هیجان و شدت صداى آتش است، در عذاب سستى نیست تا او را راحتى دهد و نه آسایشى که رنج او را برطرف سازد و نه قوت و طاقتى دارد که از آن مانع گردد و نه مرگى که او را از آن همه سختى برهاند و نه چشم بر هم زدن و خواب اندکى اندوهش را بزداید، بین انواع دردها و عذابهاى پى در پى مبتلاست، ما از این عذابها به خدا پناه مىبریم!!
اى بندگان خدا! کجا هستند کسانى که خداوند به آنان عمر و زندگى داد و به نعمتهایش ایشان را متنعم نمود و آنچه باید بدانند به آنها آموخت، به طورى که فهمیدند و به آنان مهلت داد ولى اینان در بازى و بیهودگى فرصت را از دست دادند، در تندرستى و رفاه بودند اما عطاى حق را فراموش کردند، به آنان مدت زیادى مهلت داد و به ایشان نیکى کرد و از عذاب دردناک ترساندشان و به نعمتهاى ابدى بهشت وعده داد، ولى از خواب غفلت بیدار نشدند.
اى بندگان خدا! از گناهان هلاک کننده و از عیوبى که خدا را به خشم آورد دورى کنید، اى دارندگان دیدههاى بینا و گوشهاى شنوا و تن سالم و مال دنیا! آیا جاى هیچ گریزى یا پناهى یا فرار و بازگشتى از عذاب الهى هست یا نیست؟
چگونه بازگشته، به کجا بازگردید، به چه چیز فریفته مىشوید، بهره هر یک از شما از زمین به اندازه درازى و پهناى قامت اوست، با رخسار خاک آلوده.
اکنون اى بندگان خدا! فرصت را غنیمت شمرید تا وقتى که ریسمان مرگ رهاست و گلوى شما را نگرفته و روح در بدنتان هست، در این زمان که موقع هدایت و رستگارى است و بدنها راحت و اجتماع فراوان و مهلت زندگانى و اراده و اختیار برقرار و موقع توبه و بازگشت و مجال انجام حاجت و نیازمندى باقى است. براى آخرت فکرى کنید و براى زاد و توشه جهت جهان بعد قدمى بردارید، پیش از آن که فرصت از دست برود و جایگاهتان گور شود و ترس از بیرون رفتن جان و رسیدن مرگ و پیش آمدن عذاب به کیفر معاصى، در برابرتان آشکار گردد.
سید رضى مىگوید:
در خبر وارد شده: وقتى امیرالمؤمنین علیه السلام این خطبه را بیان فرمود، بدنها به لزره درآمد و چشمها گریان شد و دلها به اضطراب و نگرانى افتاد! «7»!