امام صادق علیه السلام در دنباله روایت باب تکلف مىفرماید:
هر کس عملش از براى خدا نباشد، بلکه از روى بىمیلى و بىرغبتى و سستى و بىحوصلگى انجام گرفته باشد عاقبتى، جز خفت و خوارى ندارد؛ زیرا خداوند عمل آمیخته به تکلف را نمىپسندد و صاحب عمل بعد از مردود شدن عمل دچار خفت و خوارى خواهد شد، متکلّف در وقت عمل هم حاصلى، جز زحمت و تعب و سختى و مشقت ندارد و در حقیقت متکلف زیانکار دنیا و آخرت است.
ظاهر عمل متکلّف ریا است، چون متکلّف به دور از چشم مردم خود را به زحمت عمل نمىاندازد و باطن عملش نفاق است؛ زیرا در وقت انجام عمل بىمیل و بىعلاقه به عمل است پس دلش با ظاهر یکى نیست و این عین نفاق است، ریا و نفاق دو بال پرى است که متکلف به وسیله آن دو پر به سوى غضب حق و نفرت ملائکه و افتضاح و رسوایى و در پایان کار به زندان جهنم پر مىکشد!!
[وَلَیْسَ فِى الْجُمْلَةِ مِنْ أخْلاقِ الصّالِحینَ وَلا مِنْ شِعارِ الْمُتَّقینَ التَّکَلُّفُ مِنْ أیِّ بابٍ کانَ، قالَ اللّه تَعالى لِنَبِیِّهِ: [قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ] «1»، وَقالَ النَّبیُّ صلى الله علیه و آله: نَحْنُ مَعاشِرَ الْأنْبیاءِ وَالْامَناءِ وَالْأتْقِیاءِ بُراءُ مِنَ التَّکَلُّفِ]
برائت از تکلّف
تکلف و بىرغبتى در ایمان و عمل از اخلاق شایستگان از عباد خدا و پرهیزکاران نیست، آنان در هر بابى از ابواب عبادت و خیر با کمال رغبت و شوق و عشق و محبت عمل مىکنند.
عاشق که بود غلام معشوق |
سر مست على الدوام معشوق |
|
از خویشتنش خبر نباشد |
دایم مست مدام معشوق |
|
مستى نکند زآب انگور |
مستیش همه زجام معشوق |
|
برخاسته از سر دو عالم |
پابنده شده به دام معشوق |
|
از کام و هواى خویش رسته |
کامش همه گشته کام معشوق «2» |
|
خداوند مهربان به پیامبرش فرموده:
به مردم بگو من از شما براى این همه زحمت و رنجى که در راه هدایت کشیدم مزدى نمىخواهم و من در این بیست و سه، سال آنچه انجام دادم به هواى خواسته محبوب حق و با کمال میل و رغبت انجام دادم.
رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله آن چنان عاشق اجراى برنامهاى الهى بود که در برابر هجوم اهل مکه که از هیچ جنایتى نسبت به اسلام و پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله روى گردان نبودند و این همه ظلم و ستم را براى تعطیل کار پیامبر مىکردند، پیغام داد.
لَوْ وُضِعَتِ الشَّمْسُ فی یَمینی وَالْقَمَرُ فی شِمالی ما تَرَکْتُ هذَا الْقَوْلَ حَتّى انْفِذَهُ أوْ اقْتَلَ دُونَهُ.
اگر آفتاب را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارید، دست از برنامهام بر نمىدارم، تا حاکمیت اللّه مستقر گردد، یا جانم در راه هدفم قربان شود.
اهل نظر که عالم تحقیق دیدهاند |
عشق تو را به ملک دو عالم خریدهاند |
|
صاحبدلان به ملک کسان دل نمىدهند |
آنها که از کمال تو رمزى شنیدهاند |
|
آهسته رو که مرکب مردان مرد را |
در سنگلاخ بادیه پىها بریدهاند |
|
نومید هم مباش که رندان باده نوش |
ناگه به یک خروش به منزل رسیدهاند |
|
انصارى از بلا چه بنالى صبور باش |
دانى که صابران چه بلاها کشیدهاند |
|
پیامبر صلى الله علیه و آله مىفرماید:
ما گروه انبیا و امنا و تقوا پیشهگان از عمل تصنعى و کار بدون عشق و برنامه بدون محبت و شوق بیزاریم.
مگر مىشود کسى اهل معرفت و به دنبال معرفت، مرد عشق و شوق باشد و عمل خیرى را متکلفانه و عبادتى را به تصنع به جاى آورد، مردان راه دوست، مرد عشق و شوقند و مرغ باغ محبت و دوستى، قرآن و روایات وقتى آثار وجودى مردم با معرفت و عاشق و در حقیقت علائم مردم مؤمن را بیان مىکند انسان از آن علائم و آثار مىفهمد که درون مردم مؤمن و با معرفت دریایى از عشق و علاقه به حضرت حق و عبادت و اطاعت و آراسته شدن و پیراسته شدن است.
پنجاه صفت مؤمن
قرآن و روایات این چنین اوصاف مردان راه عشق را بیان مىکند:
1- در اداى نماز سخت اهتمام داشته و داراى قلبى خاشع به وقت نمازند.
2- به اداى زکات شوق وافر دارند.
3- از شهوترانى غلط و گناهان مربوط به غریزه احتراز جسته و در عوض به سنت ازدواج اهمیت مىدهند.
4- متعهد به قول و وفا کننده به عهد و پیمانند.
5- حافظ و راعى امانتند.
6- آنچه براى خود در راه صلاح و سداد و حق و حقیقت دوست دارد، براى دیگران هم به همان صورت دوست دارد و هر چه را براى خود نمىخواهد براى دیگران هم نمىپسندد.
7- برادران دینى خود را دوست دارد و خیرخواه همه برادران و خواهران مؤمن است.
8- اصرار به امر به معروف و نهى از منکر دارد.
9- در اطاعت از امر حق و خوددارى از نواهى بىنظیر است.
10- علاقه عجیبى به انجام هر کار خیرى دارد.
11- موجودى است منبع خیر و پاک از شر، خیرى از او فوت نمىشود و شرى از او به کسى نمىرسد.
12- کار خیر دیگران را زیاد دیده و همه جا تعریف مىکند و کار خیر خود را کم و اندک و ناچیز مىبیند و به زبان نمىآورد.
13- همیشه در پى علم و دانش است و از تعلیم و تعلم و اندوختن و یاددادن ملول نمىگردد.
14- از تحمل زحمت و رنج و مشقت و ذلت در راه دین باک ندارد.
15- نصیبش از دنیا فقط از حلال است و از هر حرامى فرارى و گریزان است.
16- خود را از هیچ کس بهتر و بالاتر نمىداند.
17- قلبش به نور ایمان و عقاید حقه و عشق و محبت حق، منور است.
18- عارف و آگاه و بیناى به اوضاع زمان است.
19- در هوش و فراست کم نظیر است.
20- پاک و پاکیزه و تمیز و نظیف است.
21- همواره به یاد حق و براى حق و در راه حق است.
22- در بلا و مصیبت صابر و در خوشى و لذت شاکر است.
23- به هیچ کس حتى به دشمنانش ظلم نمىکند.
24- براى خدمت به مسلمانان و مردم خود را به تعب و رنج مىاندازد.
25- دوستش دانش و مشى او دانشاندوزى است.
26- وزیرش حلم، امیرش عقل، برادرش رفق و پدرش نیکى است.
27- بر روزى مقدر که به وسیله کوشش و زحمت خودش به دست مىآورد قانع و بر اضافه مال دنیا حریص نیست.
28- خوش رو، گشاده چهره و شیرین است.
29- صابر و ثابت قدم در امور دین و کار خیر است.
30- گریزان از هوا و هوس و خواهشهاى غلط نفسانى و شیطانى است.
31- از هرچه که لغو و بىمعناست، محترز و روى گردان است.
32- اول فکر مىکند بعد مىگوید، یعنى زبانش پشت قلب اوست.
33- غضبش براى حق و نسبت به امور دنیا عصبانى نمىگردد.
34- در دنیا غریب است، یعنى کم نظیر و بىهمراه و از این غربت و از این که هم دل و هم زبانش کم است شاکى نیست.
35- به تمام امور با کمک نور خدا مىنگرد، یعنى داراى ایمانى قوى و قلبى منور به نور عشق و معرفت است.
36- در امر دین چون کوه پایدار و هیچ حادثهاى قدرت بیرونآوردن وى را از فضاى ملکوتى دین ندارد.
37- به اقبال دنیا مغرور نشود و از ادبار دنیا محزون نمىگردد.
38- به عواقب همه امور فکر کرده و به این خاطر در عاقبت کار از حسرت و ندامت و پشیمانى در امان است.
39- از هر امرى درس و عبرت مىگیرد.
40- دلش از یاد خدا روشن و از مقام حضرت رب خائف است.
41- حقوق دیگران را در تمام امور حفظ کرده و از غیبت کردن سخت پرهیز دارد.
42- در هیچ یک از امور دینى اعم از واجبات بدنى و مالى و اجتماعى، خود را آلوده به ریا نکرده و از اخلاص خالى نمىکند.
43- در معاملات مادى جانب احکام فقهى را رعایت کرده و مطلقاً بنده خداست.
44- عمرش را غنیمت شمرده و از بیهوده تلف کردن مىپرهیزد.
45- از تهمت به مردم خوددارى مىکند.
46- به خدا و رسول و قیامت ایمان یقینى داشته و شک و تردید و وسوسه در خانه قلبش راه ندارد.
47- خود و عائلهاش در خور شأنش از نصیب دنیایى بهرهمند است، در حالى که دنیا را مقدمه آخرت قرار مىدهد و محرومیت خویش و عائلهاش را از مباحات هم چون بعضى از جوکیان و صوفیان نمىپسندند.
48- عاشق پیامبر و امیرالمؤمنین و یازده امام و مؤمن حقیقى به ولایت حق و پیامبر وائمه علیهم السلام و فقیه جامع الشرائط است.
49- به تعمیر مساجد و بناهاى مذهبى اهتمام شدید دارد.
50- مجاهد در راه حق و عاشق شهادت و مراعات کننده حقوق اقوام واصدقا واقرباست «3».
آرى، صدور این پنجاه برنامه از مؤمن دلیل بر این است که مؤمن در فضاى شوق و محبت و علاقه و نشاط، دست به هر عمل خیرى مىزند و محال است در چهار چوب تصنع و تکلف، این همه خیر از انسان مؤمن به منصه بروز و ظهور برسد!!
عارف عاشق حکیم صفاى اصفهانى مىگوید:
افراد که همدم جلیلند |
پیران مراد را دلیلند |
|
هم صاحب نفخه سرافیل |
هم محرم راز جبرئیلند |
|
بر گوهر جود بحر عمّان |
بر کشت وجود رود نیلند |
|
از گوهر پاک گنج پنهان |
از مشرب صاف سلسبیلند |
|
خارج همه از اداره قطب |
با قطب برادر سبیلند |
|
هم مالک ملکت سلیمان |
هم صاحب ثروت خلیلند |
|
دارند به حق هزار برهان |
خاموش ولى زقال و قیلند |
|
در مملکت وجود باقى |
بعد از انبیا بىبدیلند |
|
در مصر ولایتند والى |
یوسف رخ و دلبر و جمیلند |
|
اکسیر سعادتمند افراد |
پر قیمت و قابل و قلیلند |
|
از خُلق نه از عروق و اعصاب |
برخاتم انبیا سلیلند |
|
داود زبور خوان توحید |
با کوه به نغمه هم رسیلند |
|
آنان که لباس جاه پوشند |
در فقر برهنه و ذلیلند |
|
بینند حجارههاى سجیل |
کاین قوم ضلال قوم پیلند |
|
نابرده به کعبه فنا پى |
بر نفى بقاى خود دخیلند |
|
آن فرقه که زندهاند دایم |
در مسلخ عشق او قتیلند |
|
خلاق معانیند و صورت |
امرند که خلق را کفیلند |
|
قوت دل اولیاست تهلیل |
با خاتم انبیا اکیلند |
|
بر مسند حق خلیفة اللّه |
غوثند و خداى را وکیلند |
|
از اسم گذشته در یم ذات |
مستغرق بلکه مستحیلند |
|
ایجاد عیال جود افراد |
هم لم یلدند و هم معیلند |
|
بحرند که حاوى لآلى |
ابرند که راوى غلیلند |
|
هستى است زجودشان وایشان |
در معرض امتحان بخیلند |
|
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- المناقب: 1/ 58؛ بحار الأنوار: 35/ 86، باب 3، حدیث 31.
(2) المناقب: 1/ 58؛ بحار الأنوار: 35/ 86، باب 3، حدیث 31.
(3)- ایمان و وجدان: 81