لازم است در این بخش به نمونهاى از حیات آنان که با برنامههاى اعتقادى و اخلاقى و عملى قرآن درون و برون خود را ساختند و به صورت انسانى با تربیت، با رشد متعادل، درستکار، اخلاقى، نیکوکار، پرهیزکار، صادق، شریف، کریم، سخى؛ درآمدند اشاره شود، باشد که براى مطالعه کنندگان راهنمایى عینى و عملى به سوى سعادت و خوشبختى دو جهان باشد و در پرتو مطالعه حقایق وجودى این انسانهاى والا به سازندگى قرآن و این که تنها کتابى که مىتواند جهان را از این پریشانى نجات دهد قرآن است، بیش از پیش آگاه شوند.
براى خدا بودن و به خاطر خدا بودن و قدم فقط براى خدا برداشتن، حقیقتى است که چون در انسان تحقق یابد، بىتردید انسان را علاوه بر این که صفا و نورانیت و لطافت و کرامت مىدهد، در همه شؤون زندگى و اعمال و رفتار و کردار و اخلاق در طول پیامبران و امامان و اولیاى خاص الهى قرار مىدهد.
او را در حالى مىبرد که جز خدا نبیند و جز خدا نخواهد و جز براى خدا قدم برندارد و فکرش و اندیشهاش و همّ و غمّش، سود رسانى به همگان گردد و در جنب خدا براى خود شأنى نبیند و خلاصه، اخلاص او را تبدیل به منبع خیرى براى همه و چراغ راهنمایى براى گمشدگان و افتادگان در وادى حیرت نماید.
چنین انسانى از پرتو اخلاص، فقط و فقط در این حقیقت مىاندیشد که وظیفه الهى و انسانى من نسبت به خودم و دیگران و در کنار نعمتها چیست؟ و هنگامى که مسؤولیت و وظیفهاى پیش آید، با کمال معرفت و شوق و همت آن را انجام مىدهد و در این زمینه از ملامت ملامتگران نمىهراسد و قدمى از دایره مسؤولیت بیرون نمىنهد.
متفکر شهید مرحوم مطهرى در این مقام مىگوید:
داستانى از مرحوم آیت اللَّه بروجردى أعلى اللَّه مقامه بیاد دارم:
در سالهاى اولى که ایشان از بروجرد به تهران و از تهران به قم آمدند و در اثر درخواست حوزه علمیه قم، در قم اقامت فرمودند و البته آمدنشان به تهران به دنبال یک کسالت شدید بود که احتیاج به جراحى پیدا کرد و ایشان تحت عمل قرار گرفتند.
پس از چند ماه اقامت در قم، تابستان رسید و حوزه تعطیل شد، ایشان تصمیم گرفتند به زیارت مشهد بروند، زیرا در حال شدت بیمارى نذر کرده بودند که اگر خداوند ایشان را شفا داد به زیارت امام رضا علیه السلام تشریف حاصل کنند.
یکى از مراجع تقلید حاضر براى بنده نقل کردند که ایشان در یک جلسه خصوصى این تصمیم را ابراز کردند و ضمناً به اصحاب خودشان که در آن جلسه شرکت داشتند فرمودند: کدام یک از شما با من خواهید آمد؟ ما گفتیم تأملى مىکنیم و بعد جواب مىدهیم ولى ما در غیاب ایشان مشورت کردیم و اساساً صلاح ندیدیم ایشان فعلًا از قم به مشهد بروند، بیشتر روى این جهت فکر مىکردیم که ایشان تازه به قم آمدهاند و هنوز مردم ایران مخصوصاً مردم تهران و مشهد که در مسیر و مقصد مسافرت ایشان هستند ایشان را درست نمىشناسند و بنابراین تجلیلى که شایسته مقام ایشان است از ایشان به عمل نخواهد آمد، لذا تصمیم گرفتیم ایشان را ا ز این سفر منصرف کنیم ولى مىدانستیم که این جهت را نمىشود با ایشان در میان گذاشت، بنا شد عذرهاى دیگرى ذکر کنیم از قبیل این که چون تازه عمل جراحى صورت گرفته است ممکن است این مسافرت طولانى با اتومبیل (آن زمان هواپیما و قطار در راه تهران به مشهد نبود) صدمه داشته باشد.
در جلسه بعد که ایشان مجدداً مطلب را عنوان کردند ما کوشیدیم هر طور شده ایشان را منصرف کنیم ولى یکى از حضار مجلس آنچه ما در دل داشتیم اظهار داشت و ایشان فهمیدند که منظور اصلى ما از مخالفت با این مسافرت چیست، ناگهان تغییر قیافه دادند و با لحنى جدى و روحانى فرمودند: من هفتاد سال از خداوند عمر گرفتهام و خداوند در این مدت تفضلاتى به من فرموده است که هیچ کدام از آنها تدبیر خود من نبوده است، من در همه این مدت کوشش داشتهام ببینم چه وظیفه اى دارم که به آن عمل کنم، حالا پس از هفتاد سال شایسته نیست به فکر خودم باشم و براى شؤونات شخصى خود بیندیشم، خیر مىروم.
آرى؛ یک فرد در زندگى عملى خود اگر کوشش و اخلاص را توأماً داشته باشد، خداوند او را از راههایى که خود آن فرد نمى داند تایید مى فرماید