[فَاتَّقِ اللّهَ وَاسْتَقِمْ یُغْنِکَ عَنِ التَّکَلُّفِ وَیَطْبَعْکَ بِطِباعِ الْایمانِ. وَلا تَشْتَغِلْ بِطَعامٍ آخِرُهُ الْخَلاءُ، وَلِباسٍ آخِرُهُ الْبَلاءُ وَدارٍ آخِرُهُ الْخَرابُ، وَمالٍ آخِرُهُ الْمیراثُ، وَ إخْوانٍ آخرُهُمُ الْفِراقُ، وَعِزٍّ آخِرُهُ الذُّلُّ وَوَقارٍ آخِرُهُ الْجَفاءُ، وَعَیْشٍ آخِرُهُ الْحَسْرَةُ]
در روایت، امام به حق ناطق، سر حلقه اهل عرفان و امید هر عاشق حضرت جعفر بن محمد الصادق علیهما السلام چه عاشقانه و عارفانه و چه دلسوزانه تمام بندگان خدا را به امورى عالى و مسائلى متعالى نصیحت و سفارش مىنماید:
استقامت
در راه خدا از هر نوع حال و فعل شیطانى بپرهیز و بیا و به خاطر خیر دنیا و آخرتت، در راه حضرت او براى انجام هر عمل خیر و مثبتى پایدارى کن و استقامت به خرج بده و انحراف از حدود الهى را واقعاً براى خود جایز مشمار، تا به توفیق حضرت رب العزه از تکلف و تصنع در عبادت و عمل خیر آزاد گردى و محبت و عشق حضرت او در دلت خانه بگیرد که اگر عشق بر کرسى دل نشیند، به خاطر میل سختى که به ملاقات با معشوق دارد و به علت رابطهاى که هم چون رابطه شعاع آفتاب با آفتاب بین عاشق و معشوق است، تو را به مقام قرب وصال حضرت دوست مىرساند، آنجا که جز او چیزى نبینى و غیر او چیزى نخواهى.
هر کجا مىنگرم حسن توام در نظر است |
مىنماید که مرا حسن تو نور بصر است |
|
به جز از قصه موى تو که مىرفت دراز |
قصه هر دو جهان پیش نظر مختصر است |
|
بنده باید که نهد گردن طاعت در امر |
شرط ایمان نه به ذکر شب و ورد سحر است |
|
پرهیز از غذاى زیاد
به بیش از اندازه حاجت، خود را مشغول به خوردن، آن هم غذاهاى رنگارنگ و چرب و شیرین مکن، این نوعى خوردنى که مورّث انواع امراض و باعث تردد زیاد به محل قضاى حاجت است، مگر بدن چه اندازه نیاز به مواد مادى دنیا دارد!!
پرهیز از لباس رنگارنگ
فریفته لباسى مشو که آخرش کهنه شدن و بىقواره شدن به بدن است. جسم را آن ارزش نیست که وقت گران را خرج فراهم آوردن لباس رنگارنگ و گران قیمت کنى، لباس را ساده و کم خرج بگیر به اندازهاى که تو را از سرما و گرما محفوظ بدارد و آبرویت را در برابر برادران حفظ کند.
مسکن لازم
خانه و مسکن را به اندازه لازم براى خود و عیالاتت فراهم کن که عاقبت تمام این خانهها خرابى است و چیزى که پایانش خرابى است ارزش آن را ندارد که قسمت عمدهاى از عمرت را بر آن ضایع کنى.
فریفتگى مال
فریفته مال مشو، مجذوب درهم و دینار دنیا مگرد، به اندازه لازم دنبال مال باشد که سودت از مال همان مقدار خوراک و مسکن و پوشاک است و اضافه آن اگر به وسیله خودت با خدا معامله نشود به ارث مىماند و به اکثر ورّاث اطمینانى نیست که با مال بر جاى مانده چه کنند؟
اگر مال را صرف طاعت کنند، در قیامت براى تو مورّث حسرت است که با مال دیگران ثواب اخروى بردند و تو بىبهره ماندى، اگر صرف معصیت کنند تو را به عنوان شریک گناه به محاکمه مىکشند!!
دوستىهاى ناپایدار
به دوستىها و رفاقتهاى ناپایدار مخصوصاً دوستانى که مگسانند گرد شیرینى مغرور مباش که عاقبت این روابط فراق و جدایى است و به عزت پوچ و توخالى که سرابى بیش نیست گول مخور که عاقبتش ذلت است و به وقارى که آخرش جفا و حیاتى که آخرش حسرت است مغبون مشو.
مؤمن، دل به آنچه فانى است نمىبندد و عشق به مصرف آنچه زوالپذیر است نمىرساند. مؤمن، عمر را در راهى خرج مىکند که در آن راه کسب خیر دنیا و آخرت کند و از آن راه به رضایت و خشنودى حق برسد.
مؤمن، فریب نمىخورد، مغرور نمىگردد، به ذلت و هوان و خوارى نمىرسد به حسرت و ندامت و پشیمانى دچار نمىگردد. مؤمن با هر چه در ارتباط شود آن را وسیلهاى براى رسیدن به حق قرار مىدهد.
مؤمن، دنیا را مزرعه آخرت دانسته و هستى خود را در راه عشق به حضرت حق خرج کرده و نثار مىکند.
گر رسد دست مرا در سر گیسوى تو باز |
مو به مو شرح دهم قصه شبهاى دراز |
|
سازد آشفته تو را از موى توام باد صبا |
هر سحر گه که نماید گره از زلف تو باز |
|
محرم کوى تو را دل نرود جاى دگر |
من و طوف سر کوى تو و حاجى و حجاز |
|
بىنیاز از همه درهاى جهان گردیدم |
تا نهادم به سر خاک تو من روى نیاز |
|
روز وصل و شب هجران تو اى صبح امید |
عمر کوتاه مرا ماند و امید دراز |
|
مطرب این نغمه جانسوز که در پرده نواخت |
ترسم از پرده عشاق برون افتد راز |
|
اى مهربان خداى عزیز! اى رفیق دنیا و آخرت من! اى محبوب و معشوق دل، نسبت به تمام امور الهیه دلم را غرق شوق و نشاط و عشق و محبت کن و توفیقم رفیق راه فرما تا بقیه عمرم را در راه عشق تو صرف کنم و حالى به من مرحمت فرما که جز تو نخواهم و جز تو ندانم و جز تو نبینم و جز تو نخوانم، من باتمام وجود، در عین این که سراپا آلوده به جرم و گناه و تنبلى و کسالت و تکلف و معصیتم، به تو که منبع لطف و کرم و مبدأ جود و فیضى، امید دارم و هرگز با داشتن چون تو مولایى کریم و مهربان، امیدم ناامید نمىگردد.