فرازهای زیارت جامعه کبیره محور سلسله مقالات در آستان امامان بود. این فرازها هر کدام تابلوئی از شخصیت والای معصومان سلام اللّه علیهم اجمعین است که ما در حد توانمان به شرح برخی از آنها پرداختیم در این مقاله به شرح فراز «والتامین فی محبة اللّه» می پردازیم سلام بر شما امامان که در محبت خداوند تمامید. سلام بر شما که در عرصه کیمیای محبت خداوند در قلّه اید و کسی را یارای رسیدن به آن نیست. شما تفسیر محبت حضرت حق اید، و محبان خداوند باید شما را معیار قرار دهند.
تامین جمع تام است. تمام و کمال در معنی بهم نزدیک اند لیکن واژه تمام و اتمام در موردی به کار می رود که چیزی اجزاء و شروطی داشته باشد و همه آنها محقق شده باشد به گونه ای که اگر یک جزء از آن موجود نشود اثر مجموعه بر آن بار نیست به عنوان نمونه خداوند می فرماید: «ثم اتموا الصیام الی اللیل؛(1) سپس روزه را تا شب به اتمام برسانید». روزه آنگاه تمام است که هیچ شرطی از آن مختل نشده، و هیچ جزئی از آن آسیب نبیند. نقطه مقابل آن نقصان است.
فیومی مؤلف مصباح المنیر گوید: «تم الشی ء یتم بالکسر تکملت اجزاءه و تم الشهر کملت عدة ایامه ثلثین؛(2) فلان چیز تمام شد یعنی اجزایش کامل شد ماه تمام شد یعنی ماه سی روز شد.»
راغب اصفهانی گوید تمام شدن یک چیز بدین معناست که به جائی برسد که همه اجزای آن بدان ملحق شود و احتیاج به چیز دیگر نداشته باشد در حالی که ناقص به اشیای خارج از خودش احتیاج دارد.(3)
به عنوان نمونه یک ساختمان اگر بخشهائی از بناء آن انجام نگرفته باشد ناقص است وقتی تمام است که بناء تمام شده باشد و دیگر به چیزی احتیاج نداشته باشد.
این واژه در قرآن 4 مرتبه به صورت ماضی مجرد آمده است.(4) یک بار با واژه مصدر «تمام» آمده.(5) 5 بار به صورت باب افعال «اتمام» آمده است.(6) 7بار با وزن مضارع «یتم» آمده(7) و 4 بار با صیغه امر آمده(8) و 1 بار با واژه اسم فاعل.(9)
در تمام این موارد این مورد و این معنا فی الجمله مورد عنایت است.
اما واژه «کمال» در جائی به کار می رود که چیزی اجزائی دارد و هر جزئی اثر خاص خود را می گذارد، اگر همه اجزاء حاصل شدند جمیع آثار مترتب است و اگر برخی از اجزاء آمد، آن بعضی اثر خود را می گذارد. در قرآن می خوانیم: «فمن لم یجد فصیام ثلثة ایام فی الحج و سبعة اذا رجعتم تلک عشرة کاملة؛(10) و هر کس نیافت (به قربانی قادر نبود) سه روز در ایام حج و هفت روز هنگامی که باز می گردد روزه بدارد.»
هر کدام از این ده روز اثر خاص خود را دارد، اگر مجموع ده روز تحقق یافت مجموعه آثار محقق شده است.
دیگر فرقی که بین تمام و کمال گفته شده اینست که در کمال مسئله غرض و هدف ارزش مطرح است. کمال آن است که اغراض و هدفهائی که از یک موجود مترقب است بدست آید ممکن است یک ساختمان مثلاً تمام باشد اما هنوز قابل استفاده نباشد وقتی این جهت هم فراهم شد آن وقت می گویند کامل است. شاید بتوان این قول را نزدیک دانست به کسانی که می گویند تمام غالباً در کمیات استعمال می شود و کمال در کیفیات.(11)
«محبت خداوند» اساسی ترین و اصلی ترین پایه اخلاق اسلامی است، محبت جاذبه ساز است. اگر گوهر محبت خداوند در جان انسان جاگرفت، جان گلستان فضائل می شود و رذائل را از بن می خشکاند. امام صادق(ع) فرمود: «حب اللّه اذا اضاء علی سرّ عبد اخلاه عن کل شاغل و کل ذکر سوی اللّه ظلمة و المحب اخلص الناس سراً لله تعالی و اصدقهم قولاً و اوفاهم عهداً؛(12)نور محبت خدا هرگاه بر درون بنده ای بتابد او را از هر مشغله ای دیگر تهی گرداند هر یادی جز خدا تاریکی است. دلداده خدا مخلص ترین بنده خداست و راستگوترین مردمان و وفادارترین آنها به عهد و پیمان.»
به گفته عالم بزرگ شیعه فقیه و فیلسوف و عارف نامی مرحوم ملااحمد نراقی:
خیمه زد چون در دلت سلطان عشق | ملک دل گردید شهرستان عشق |
هم هوی زآنجا گریزد هم هوس | جز یکی آنجا نیابی هیچکس |
آنچه او خواهد همی خواهی و بس | نی هوا باشد تو را و نی هوس |
بلکه خواهش از تو بگریزد چنان | کان چه تو خواهی نخواهی خواهد آن |
گیرد اندر بزم اطمینان مقام | فادخلی فی جنتی آمد پیام(13) |
محبت خداوند بزرگترین سرمایه سالک الی اللّه است.
«و من الناس من یتّخذ من دون اللّه انداداً یحبّونهم کحبّ اللّه و الّذین آمنوا اشدّ حبّاً لله؛(14) و بعضی از مردم معبودهائی غیر از خداوند برای خود انتخاب می کنند و آنها را همچون خدا دوست می دارند اما آنها که ایمان آورده اند عشقشان به خدا از مشرکان نسبت به معبودهایشان شدیدتر است.»
این آیه شریفه می گوید مؤمنان آنچنان عاشق بی قرار حقند که هر میل و محبتی در برابر عشق خدا در نظرشان ناچیز است اصلاً آنها غیر او را شایسته عشق و محبت نمی بینند. در مناجات محبین منسوب به حضرت امام زین العابدین (ع) آمده است: «الهی من ذا الّذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلاً و من ذا الّذی انس بقربک فابتغی عنک حولاً؛(15) خدای من کیست که شیرینی محبتت را چشید و یار دیگری برگزید و کیست که به قرب و نزدیکی تو انس گرفت و جدائی ترا طلبید».
سالار شهیدان ابی عبداللّه الحسین(ع) آنکس را که از سرمایه محبت خداوند محروم است خسران زده می داند... و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبّک نصیباً.(16)
وه چو خوش می گفت در راه حجاز | آن عرب شعری به آهنگ مجاز |
کلّ من لم یعشق الوجه الحسن | قرب الرحل الیه و الرسن |
یعنی آنکس را که نبود عشق یار | بهر او پالان و افساری بیار |
علم نبود غیر علم عاشقی | ما بقی تلبیس ابلیس شقی |
هرکه نبود مبتلای ماه رو | اسم او از لوح انسانی بشو |
سینه خالی زمهر گلرخان | کهنه انبانی بود پر استخوان |
سینه گر خالی ز معشوقی بود | سینه نبود کهنه صندوقی بود |
دل که فارغ شد زمهر آن نگار | سنگ استنجای شیطانش شمار |
تو به غیر از علم عشق ار دل نهی | سنگ استنجا به شیطان می دهی |
شرم بادت زانکه داری ای دغل | سنگ استنجای شیطان در بغل |
لوح دل از فضله شیطان بشوی | ای مدرس درس عشقی هم بگوی(17) |
«محبت خداوند» محبوب و مطلوب سالکان است نبی اکرم(ص) چنین دعا می کند که «واجعل حبّک احبّ الیّ من الماء البارد؛(18) خدایا محبتت را برای من از آب گوارا شیرین تر قرار ده».
اهلبیت(ع) در قلّه این محبت قرار دارند. امام عارفان امیرمؤمنان علی (ع) است که می گوید:
«و عزّتک وجلالک لقد احببتک محبة استقرّت حلاوتها فی قلبی؛(19) قسم به عزت و جلالت آنچنان ترا دوست دارم که شیرینی اش در جانم جای گرفته است.»
و در دعای کمیل عاشقانه می گوید که:
«فهبنی...صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک؛(20) گیرم که بر عذابت صبر کردم چگونه بر فراقت صبوری کنم.»
با اینهمه عشق درخواستش در دعای کمیل اینست که: «واجعل...و قلبی بحبک متیّماً؛(21) خدایا قلبم را به محبتت عاشق بی قرار، قرار ده.»
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب | تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم(22) |
این ویژگی همه معصومین است که عاشق بی قرار حضرت حق بودند این عشق را در جای جای زندگی آنها می توان دید. در یاد مدام خداوند، در نماز عارفانه، در گریه های نیمه شب، در سوز و گداز دعاها و سرانجام در فداکردن خود در راه خدا.
سید الشهدا(ع) به فرزدق فرمود:
«انا اولی من قام بنصرة دین الله و اعزاز شرعه و الجهاد فی سبیله لتکون کلمة اللّه هی العلیا؛(23) یعنی من سزاوارترین کسان به یاری دین خدا، و عزیز ساختن شرع او و جهاد در راه او هستم تا کلمه خداوند برترین باشد.»
سالار شهیدان در قیام الهی اش جز رضای خداوند چیز دیگری در اندیشه نداشت و در مسیر این عشق شیدائی اش به خداوند همه چیز را فدا کرد هم از خود گذشت، هم از عزیزانش، دست به فداکاری بی بدیل در جهان بشریت زد:
بنده آن باشد که بند خویش نیست | جز رضای خواجه اش در پیش نیست |
نه ز خدمت مزدخواهد نی عوض | نه سبب جوید ز امرش نه عرض |
و آخرین زمزمه مناجاتی ابی عبداللّه اینست که:
«صبراً علی قضائک یا رب لااله سواک یا غیاث المستغیثین ما الی ربّ سواک و لامعبود غیرک صبراً علی حکمک یا غیاث من لا غیاث له...؛(24) در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم ای پروردگاری که به جز تو خدایی نیست، ای فریادرس دادخواهان که مرا جز تو پروردگار و معبودی نیست بر حکم و تقدیر تو صبور و شکیبا هستم ای فریادرس آنکه فریادرسی ندارد...»
و آنگاه صورت بر خاک گرم کربلا گذاشت و با یاد خدا و این جملات: بسم اللّه و بالله و فی سبیل اللّه و علی ملة رسول اللّه؛ با پیکری قطعه قطعه بدیدار خدا رفت.
قلم و بیان و هنر و هر رسانه گفتاری و شنیداری عاجز است که آنهمه عشق و خلوص و محبت به ذات مقدس ربوبی را ترسیم کند آنرا خدای حسین می داند! آنرا پیامبر می داند، آنرا حسین می داند و فرزندان معصومش، دست انسانهای عادی از فهم این قلّه کوتاه است!!
ریشه این محبّت چیزی جز معرفت نیست امام حسن مجتبی(ع) فرمود: «من عرف اللّه احبّه؛ هر کس خدا را بشناسد او را دوست می دارد.»
در روایتی از حضرت امام صادق(ع) رسیده است:
«اذا تجلّی ضیاء المعرفة فی الفؤادهاج ریح المحبّة؛(25) آنگاه که نور معرفت بر دل بتابد نسیم محبت می وزد.»
به گفته فقیه متأله آیة اللّه جوادی آملی:
«در میان موجودات امکانی هیچ موجودی همتا و همپای ائمه در میدان معرفة اللّه نیست، بنابراین هیچ موجودی در میدان محبت و عشق به خدا به درجه آنان نمی رسد به بیان دیگر برای موجودات امکانی شناخت خدا بیش از آن مقدار که ائمه بدان دست یافتند ممکن نیست و بیش از آن مقدار چون مقدور نیست مورد تکلیف هم نیست بلکه تنها باید اظهار عجز کرد بنابراین می توان گفت که ائمه در باب معرفت الهی در حدی که مقدور است به مرحله تام آن رسیده اند از این رو محبت آنان به خدا محبت تام است و در نتیجه همه اعمالشان از روی عشق و محبت است.»(26)
مولی علی(ع) در رابطه با عشق فرشتگان به خداوند چنین می فرماید: «... قد ذاقوا حلاوة معرفته و شربوا بالکاس الرویة من محبّته؛(27) شیرینی معرفتش را چشیده و از جام محبتش سیراب شده اند.»
آنچه امامان در این عرصه داشتند معرفت شهودی است، که تفاوت معرفت شهودی با معرفت علمی بسیار است و این معرفت جز با پاکسازی دل از تیرگی بدست نمی آید و امامان سلام اللّه علیهم اجمعین دلی نورانی شفاف و مملو از محبت او را داشتند.
در دعای ابوحمزه از حضرت امام سجاد(ع) می خوانیم:
«و انّ الراحل الیک قریب المسافة و انک لاتحتجب عن خلقک الا ان تحجبهم الاعمال دونک؛(28) سالک به سوی تو راهش نزدیک است و به راستی تو از
مخلوقات در حجاب نیستی مگر آنکه در پیشگاه تو کارهای ناشایسته حجاب شود.»
جمال یار ندارد حجاب و پرده ولی | غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد |
عشق به خداوند آنگاه تأثیر سازنده خود را دارد که عشقی برخاسته از درون جان بوده و سراسر جان را در قبضه خود در آورد:
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی | تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی |
گر نور عشق بر دل و جان تو اوفتد | بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی |
این عشق در عرصه های گوناگون خود را به نمایش می گذارد از جمله:
امام صادق(ع) فرمود: ما احب اللّه عزّ و جلّ من عصاه؛ آنکس که گناه می کند خدا را دوست ندارد. آنگاه این شعر را خواندند:
تعصی الاله و انت تظهر حبه | هذا محال فی الفعال بدیع |
لو کان حبک صادقا لاطعته | انّ المحب لمن یحب مطیع(29) |
خدا را معصیت می کنی و به او اظهار محبت می کنی به جانم سوگند این کار عجیب و بی سابقه است. اگر محبت تو به خدا واقعی بود بی تردید اطاعتش می کردی زیرا دوست مطیع دوست خویش است.
دل که بی عشق است آن را دل مگوی | دور افکن رو دل دیگر بجوی |
عشق بر هر دل که آتش برفروخت | خار سوداهای فاسد جمله سوخت(30) |
آنکس که عاشق بی قرار خداوند است او را لحظه ای از یاد نمی برد بر این اساس است که پیامبر و معصومین «دائم الذکر» بودند. پیوسته خود را در محضر ذات مقدّس ربوبی می دیدند زبانشان هم پیوسته مترنم به یاد حضرت حق بود. برای عاشق شیرین ترین لحظات لحظه ای است که به یاد محبوب است.
چنین جانی جان سالم است، جانی که آنچنان زندگی کند که وقتی به دیدار خدا می رود جز او در جانش نباشد.
امام صادق(ع) فرمود: «القلب السلیم الّذی یلقی ربه ولیس فیه احد سواه و کل قلب فیه شرک اوشک فهو ساقط؛(31) دل سالم دلی است که پروردگارش را دیدار کند در حالی که جز او در آن نباشد و هر دلی که در آن شرک یا شک باشد ساقط (بیمار) است.»
امام صادق(ع) فرمود: از جمله سخنان خداوند با حضرت موسی بن عمران این بود که «کذب من زعم انه یحبّنی فاذا جنه اللیل نام عنی...؛(32) دروغ می گوید آنکس که می گوید مرا دوست دارد شب را تا صبح می خوابد و به نماز شب برنمی خیزد.»
عاشقان حق از نماز به عنوان برترین جلوه یاد خداوند «اقم الصلوة لذکری» با جان و دل استقبال می کنند هم به واجبات بهاء شایسته می دهند هم به نوافل. آنها نماز را دیدار با معشوق می دانند و برای آن لحظه شماری می کنند، آنچنان که پیامبر و امامان معصوم چنین بودند که حتی ذکر برخی نمونه های اندک نیز مستلزم کتابی مفصل در این زمینه است.
آنکس که عاشق خداست محور دوستی های خود را خداوند قرار می دهد، برای خدا دوست می دارد و برای خدا دشمن می دارد که اینان خدائی اند و حزب اللّه.
«لا تجد قوماً یؤمنون باللّه و الیوم الآخر یوادون من حادّ اللّه و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها رضی اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا ان حزب اللّه هم المفلحون؛(33) هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز قیامت دارد نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند هرچند پدران و یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنها باشند. آنها کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه قلوبشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده آنها را در باغهائی از بهشت داخل می کند که نهرها از زیر درختانش جاری است جاودانه در آن می مانند خدا از آنها خشنود است و آنها نیز از خدا خشنودند آنها حزب اللّه اند بدانید حزب اللّه پیروز است.»
در حدیثی آمده است که «خداوند به حضرت موسی وحی کرد آیا هرگز عملی برای من انجام داده ای؟ عرض کرد آری برای تو نماز خوانده ام روزه گرفته ام، انفاق کرده ام و به یاد تو بوده ام فرمود اما نماز برای تو نشانه حق است، روزه سپر آتش است، انفاق سایه ای در محشر و ذکر نور است کدام عمل برای من به جا آورده ای ای موسی؟ عرض کرد خداوندا خودت مرا در این مورد راهنمائی فرما، فرمود:« هل والیت لی ولیّاً و هل عادیت لی عدواً قط، آیا هرگز به خاطر من کسی را دوست داشته ای و به خاطر من کسی را دشمن داشته ای.»
«فعلم موسی ان افضل الاعمال الحبّ فی اللّه و البغض فی اللّه، اینجا بود که موسی دانست برترین اعمال حب فی اللّه و بغض فی اللّه است.»(34)
«باب حب فی اللّه و بغض فی اللّه» در کتابهای حدیثی ما مملو است از احادیثی که دوستی برای خدا و دشمنی برای او را روح ایمان و نشانه آن می دانند.
اینها برخی از جلوه های عشق به ذات مقدّس ربوبی بود و البته جلوه ها محدود به اینها نیست.
پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ
35. سوره بقره، آیه 187.
36. مصباح المنیر «تمّ».
37. مفردات القرآن.
38. سوره انعام، آیه 115 ـ سوره اعراف، آیه 137 و 142 ؛ سوره هود آیه 119.
39. سوره انعام، آیه 154.
40. سوره بقره، آیه 124؛ سوره اعراف، آیه 142، سوره مائده، آیه 3 ؛ سوره یوسف، آیه 6.
41. سوره یوسف، آیه 6، سوره فتح، آیه 2؛ سوره بقره، آیه 15، سوره مائده، آیه 6، سوره نحل، آیه 81، سوره تحریم، آیه 8؛ سوره توبه، آیه 32.
42. سوره تحریم، آیه 8، سوره بقره، آیه 187 و 196؛ سوره توبه، آیه 4.
43. سوره صف، آیه 8.
44. سوره بقره، آیه 196.
45. التحقیق، ج 1، ص 376.
46. بحارالانوار، ج 70، ص 3.
47. مثنوی طاقدیس.
48. سوره بقره، آیه 165.
49. بحارالانوار، ج 93، ص 160.
50. مفاتیح الجنان، دعای عرفه .
51. کلیات شیخ بهائی، نان و حلوا، ص 4 و 5.
52. المحجة البیضاء، ج 8، ص 6.
53. بحارالانوار، ج 91، ص 108.
54. مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
55. مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
56. حافظ.
57. تذکرة الخواص، ص 352.
58. اللهوف، ص 110.
59. مصباح الشریعه، ص 4.
60. ادب فنای مقربان، ج 2، ص 331.
61. نهج البلاغه، خطبه 91.
62. مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
63. بحارالانوار، ج 67، ص 15.
64. مثنوی طاقدیس.
65. میزان الحکمه، ج 10، ح، 4984.
66. بحارالانوار، ج 13، ص 329.
67. سوره مجادله، آیه 22.
68. سفینة البحار، ج 1، ص 201