اینجا وادی صمیمیت ها و دوستی ها و پیوندهای آسمانی است جرعه ای از کوثر علوی
نمی دانم دیدار گذشته را به خاطرداری یا نه؟ اما اگر با خواندن مطالب ماه قبل، تصمیم گرفته ای در این راه همسفرمان باشی، تو را به گرمی، در جمع یاران دیدارآشنا می پذیرم. خوش آمدی.
حاشیه نروم. قرار این بود که در دیدار بعدی، نقشه راه را به دوستان بدهیم و به راه بیفتیم. مقصد حرکتمان «عشق » است. اگر تا به حال عشق را تجربه نکرده ای، بیا و ما را همراهی کن. منفعتی اگر نداشته باشد، ضرری ندارد.
آغاز حرکتمان، از وادی محبت و دوستی آغاز می شود. اگر گمان می کنی از محبت نصیبی نداری خودت را خوب نشناخته ای. وقتی با خودت آشتی کنی، می بینی دنیایی از مهربانی بوده ای خود نمی دانستی. راهی که ما راهنمایی می کنیم، هفت منزل بیشتر ندارد. اما اگر همراه خوبی باشی و بی وفایی نکنی، یا آن که در نیمه راه رفیق نیمه راه نشوی و «ما را به خیر و شما را به سلامت » نگویی، به تو خواهیم گفت که در این هفت منزل، حکمت هایی است. منازل بین راه کاملا سمبلیک و نمادین اند. مثلا همین «دنیا»، هم نمادی از پلشتی ها و رذیله هاست، و هم وسیله ای برای عشق ورزیدن. و «دیده » اشاره هایی به دنیای شهود و بصیرت دارد.
توصیه می کنیم در هر منزلی، هم به معنای ظاهری آن توجه کنید و هم به حقیقت آن; ماهم تا حدامکان و توان، با لحظه های نورانی ات خواهیم بود.
اولین بار که این مسیر را طی می کردیم، در همان ابتدای راه، به دوستان گفتیم: من و شما هر کدام که پای دلمان در مدار قیقت به دام محبت افتاده باشد، علی علیه السلام را عاشقانه تر می شناسیم. و خوشبختانه با هدایت های خود مولا، مدار دام محبت (بدینسان) برایمان ترسیم شد.
در گام اول، در پرتو نورانیت کلام مولی، باهم از دوستی ها و محبت ها گفتیم، و به این نتیجه رسیدیم که دوستی ها در صورتی ناب و قابل اعتمادند که بر محور توحید بچرخند.
از دیدگاه مولی علی علیه السلام «دوستان حقیقی »، «دوستان ایمانی » معرفی شدند. و به ما فرمودند که محبت هایمان باید بر مبنای «دین محوری » باشد. از این رو، به وادی «ایمان » راهنمایی شدیم. وقتی با دقت، مسیر حرکت را مرور کردیم، دریافتیم که آدم ها اغلب سر دو راهی تردید «دین و دنیا» قرار دارند. و بیش از این که دنیا را برای دینشان بخواهند، دینشان را فدای دنیا می کنند. لذا منزل سوم، دنیا بود. در این منزل، با مولایمان به نجوا نشستیم، و انگشت اشاره های مولی را دنبال کردیم، تا به ما آموختند: دنیا به خودی خود نمی تواند بد باشد، دل بستن و چشم دوختن به دنیاست که آن را مذموم می کند و شما را گرفتار. به همین بهانه، از وادی های «دل » و «دیده » هم عبور کردیم تا به وادی «معرفت » رسیدیم. آنجا که بودیم، کوثر ناب کلام مولی مان، عطش عشق را در ما شعله ور کرد، و حالا که لکنت معانی گرفته ایم و دلتنگی هایمان بالیده اند و بزرگ شده اند، می دانیم که شرف عاشقی را به این راحتی ها به هر کس نمی دهند; ولی ناامید نیستیم و دوست داریم عالم و آدم لذت درد ما را بچشند.
و اگر با جملات خشک ما، دلی از دل های دوستان دیدار، عاشق شد، ما نصیب خودمان را از این دیدارها گرفته ایم.
اما پیش از این که قدم به راه بگذاریم، می خواهیم به آنهایی که تردید دارند و سیروسلوک الی الله را مخصوص عرفای بزرگ می دانند بگوییم: همه ما دو راه بیشتر نداریم. یا باید به هدف برسیم. یا به بیراهه برویم.
هدف، همان است که در خلقت ما مدنظر بوده است; و امام حسین علیه السلام آن را به زیبایی تمام چنین ترسیم فرمودند:
«ان الله والله ما خلق العباد الا لیعرفوه...» (1)
«به خدا قسم که خدا بندگانش را نیافرید، جز برای آن که او را بشناسند...»
و شناخت خداوند، ابتدای عاشقی است...
پس راهی جز «عاشق شدن » نداریم، و برای عاشق شدن نیز باید به «معرفت » برسیم. اگر می خواهیم بدانیم تا مقصد چقدر فاصله داریم باید به راه بیفتیم.
در قاموس قلب ما، سالک یعنی آدم زنده ای که زندگی می کند. چون هر کس سلوک الی الله نداشته باشد، نه زنده است و نه معنای واقعی زندگی را دریافته است. به عقیده ما، عارف هم یعنی کسی که قدرت تفکر و شعور دارد. و انسان موجودی است دارای مشاعر و صاحب شعور. گرچه مراتب شعور و قدرت تفکر و ادراک ما انسان ها باهم متفاوت است، اما هر انسانی به اندازه گنجایش ظرف ادراکش بهره ای از این موهبت الهی برده که متناسب با بهره خویش باید عارف شود، نه بیشتر و نه کمتر.
بی شک خداوند ما را آفریده تا به نشانه های او بیندیشیم و به حضرتش برسیم، حقیقت وصالش را درک کنیم و آیینه تمام نمای اوصافش باشیم. اگر کسی بخواهد سلوک و عرفان را در حصاری محدود کند و آن را مختص انسان های خارق العاده بداند، به خدا خیانت کرده است و رمز و راز خلقت را نفهمیده است.
نمی گوییم «عارف » خارق العاده نیست، بلکه می گوییم: همه ما آفریده شده ایم که به همین معنا، خارق العاده شویم.
خداوند همه ما را آفرید، تا با انتخاب و آگاهی، به سوی او قدم برداریم، دوستش بداریم، و عاشقش باشیم. نیافرید که معطل دنیا و غرق در شهوات آن شویم و از این حقیقت غافل شویم.
باور کنید! عرفان اسلامی، به شغل و تحصیلات ربطی ندارد; گرچه ممکن است یک روحانی عظیم الشان یا عزیز تحصیل کرده ای از دانش خود بهره های معرفت شناختی برده است، بتواند آگاهانه تر طی طریق کند; اما «معرفت حقیقی هرگز به کثرت معلومات و محفوظات نیست »، و این یعنی نباید تصور کرد که مثلا بقال و نانوا از معرفت بی نصیب اند و فقط عرفا می توانند به منزل برسند.
در نظام عبادی اسلام، همه باید سالک و مهاجر الی الله باشیم; هر انسانی که نعمت حیات و هستی روزی اش شده است. جالب این که موضوع آن قدر مهم و جدی است که خود معشوق، سرمشق تعیین می کند و برایمان الگو هم می فرستد. نمونه های کاملی چون معصومین علیهم السلام، ساربانان این قافله و فانوس های هدایت اند که در این راه پر پیچ و خم باید به آنان اقتدا کنیم. و اگر ثابت قدم باشیم، اسباب و شرایط وصالمان را نیز حضرت معشوق فراهم خواهد کرد. چون اگر «عشق » نقطه تکامل است، بی هیچ تردیدی «حضرت کمال مطلق » عاشق تر از مخلوقات خود خواهد بود و بی قراری هایمان را بی پاسخ نخواهد گذاشت.
حال اگر شوق دیدار معشوق دلت را هوایی کرده، و نمی خواهی بیش از این ساکن و راکد بمانی، از صمیم قلب با او بجوش و به سوی او حرکت کن. بدان که اینجا اولین منزل از منازل هفتگانه ای است که قرار بود آن را وصف کنیم.
اینجا وادی صمیمیت ها، صداقت ها، خوش قلبی ها، دوستی ها و پیوندهای آسمانی است.
برای کسانی که تازه به قلمرو محبت قدم می گذارند، این ماه، ماه محبت است. می دانیم که پیش از این ها هم بی قرارش بودی. و فکر می کنم که دلت به اندازه محبت و دوستی با او بزرگ شده باشد. یعنی حتما به سن تکلیف رسیده ای. می دانی آدم ها چرا تکلیف می شوند؟ برای این که به حکم عاشقی گردن بنهند. با کمی دقت فضای اطرافت را نگاه کن تا ببینی که همه ذرات عالم هستی، تسبیح گویانند. و تنها موجوداتی که با اراده خود مدار محبت را بدرود می گویند و به قعر تاریکی ها می شتابند، همین «انسان »ها هستند. اندکی به حرکت افلاک بیندیش تا بدانی غیر از حرکت پیروان جاهل و عاصی شیاطین، هیچ حرکتی در جهان آفرینش، خارج از دایره محبت نیست. از جاذبه الکترون ها و پروتون ها گرفته، تا نیروی نگهدارنده کهکشان های عظیم در مدارهای حرکتشان، و از پیوستگی ملکولی تا نیرویی که ربایش دو قطب آهنربا را موجب می شود; همگی براساس «طرح محبت » پی ریزی شده اند.
اگر با اندک تامل در آیات سوره مبارکه قارعه، غرق شدی تا تلاطم امواجش، صخره های دلت را بشکند و بیدارت کند، خوب ست بدانی که واقعه «درهم کوبنده »ای که طومار هستی را می پیچد، دلیلی کاملا علمی و عقلی دارد و وعده ای است تکان دهنده که هر لحظه می تواند اتفاق بیفتد.
اگر به «قانون اراده الهی » ایمان داری و می دانی که نافذترین قانون متافیزیکی است و بر همه قوانین فیزیکی طبیعت غلبه دارد. این را هم بدان که خداوند «اصل محبت » را روزی از جهان آفرینش بازپس می گیرد و این جاذبه از اجزاء عالم مادی سلب می شود. آن وقت همه ذرات عالم، کاملا پراکنده شده و از هم می گسلند. «روز محشر» همان روز رستاخیز محبت هاست. همان روزی است که فقط و فقط پیوندهای محبت الهی باقی می ماند، و هرچه غیر اوست فانی است و پوچ و هیچ. اینها را گفتم تا بدانی که وقت خودت را نباید با عشق های مجازی و محبت های مادی تلف کنی. اگر عمری بود، درباره عشق های مجازی بازهم حرف ها داریم که در دیدار بعدی خواهیم گفت.
... و از ابتدای خلقت تا پایان عالم، واضع و ایجادکننده نظام محبت، این جاذبه عشق را در وجود موجودات به ودیعه نهاد و آن را به طور ذاتی در شریان های عالم هستی جاری فرمود، تا من و تو مهر ورزیدن و عاشق شدن بیاموزیم و نظام محبت را به نهایت تکاملش برسانیم.
تا دیدار بعدی که باز هم شما را در سیاحت سیاره دوستی ها همراهی می کنیم،
نصیبتان از مهربانی، بی نهایت باد.
پی نوشت:
1- بحارالانوار، جلد 23، صفحه 93