استاد (آیت الله کشمیری) فرمودند : روزی با جعفر آقای مجتهدی به منزل آقا سید هاشم حداد رفتیم . پس از اینکه به ما خوش آمد گفت ، از جعفر آقا پرسید به کجا رسیدی و چگونه رسیدی؟
ایشان گفت : به ائمه اطهار متوسل شدم ، به من کراماتی دادند که از جمله آن اسم اعظم است
آقای حداد فرمودند : به من اجازه بده تا آن را از تو سلب کنم ، تا مراتب عرفان را به شکلی بهتر و واضح تر طی کنی .
استاد فرمودند : جعفر آقا امتناع کرد ، چرا که خوف آن داشت این کرامات از او گرفته شود و بعد هم چیزی در دست نداشته باشد.
( صحبت جانان ص 110 )
نقل شده که :
ملا هادی سبزه واری گوشت خریده بود و در زیر زمین خانه اش گذاشته بود ، زمانی که ایشان در خانه نبود شخصی به در خانه آمده و گفته بود که به من گوشت بدهید .
اهل خانه گفته بودند گوشت نداریم . گفته بود چرا دارید ، در زیر زمین فلان جا است !
اهل منزل رفتند و دیدند واقعا در زیر زمین همانجا که آن شخص گفته بود گوشت بوده است ، وقتی ملا هادی سبزه واری به خانه می آید به او می گویند امروز شخصی به در خانه ما آمده بود و از غیب خبر می داد و حکایت را برای ملا هادی گفتند .
حاج ملا هادی سبزه واری گفته بود : اصلا رنگش را نمی خواهم ببینم کسی که کرامتش را صرف زیر زمین خانه مردم بکند.