هر کسی را دو چشم سر و باطن است که با آن غیبها را می بیند و چون خداوند عالم به بنده ای اراده خیر فرماید، چشم های باطن او را باز می کند. (رساله لقاء الله ص ۴۲ )
آیت الله سید جمال گلپایگانی در روستای سعید آباد گلپایگان و در سال ۱۲۹۵ هجری قمری دیده به جهان گشود. ایشان یکی از مراجع تقلید و هم عصر آیت الله سید علی قاضی بودند. و بهره های فراوان معنوی و عرفانی از آیت الله سید احمد کربلائی برده اند.
آیت الله گلپایگانی می فرمود:
شبی از شبهای زمستان که هوا بسیار سرد بود و برف هم می آمد. من برای تفکر در ارواح و ساکنان وادی آن عالم(به دستور استادشان) از اصفهان حرکت کردم و به قبرستان تخت فولاد آمدم و در یکی از حجرات رفتم. و خواستم دستمال خود را باز کرده چند لقمه ای از غذا بخورم و بعد بخوابم تا حدود نیمه شب بیدار و مشغول کارها و دستورات خود از عبادات گردم، در این حال در مقبره را زدند تا جنازه ای را که از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود و از اصفهان آورده بودند. آنجا بگذارند و شخص قاری قرآن که متصدی مقبره بود مشغول تلاوت شد تا آنها صبح بیایند و جنازه را دفن نمایند. آن جماعت جنازه را گذاردند و رفتند و قاری قرآن هم مشغول تلاوت شد. من هم که دستمال را باز کرده و می خواستم مشغول خوردن غذا شوم، دیدم که ملائکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن آن مرده شدند.
چنان گرزهای آتشین بر سر او می زدند که آتش به سوی آسمان زبانه می کشید، و فریادهایی از این مرده بر می خواست که گویی تمام این قبرستان عظیم را متزلزل می کرد.
نمی دانم اهل چه معصیتی بود؟ از حاکمان جائر و ظالم بود که این طور مستحق عذاب بود؟. و ابداً قاری قرآن اطلاعی نداشت، آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت اشتغال داشت. من از مشاهده این منظره از حال رفتم، بدنم می لرزید، رنگم پرید و هر چه به صاحب مقبره (قاری قرآن) اشاره می کردم که در را باز کن من می خواهم بیرون بروم، او نمی فهمید، هر چه می خواستم به او بگویم زبانم قفل شده بود و حرکت نمی کرد. بالاخره به او فهماندم که چفت در را باز کن، من می خواهم بروم. گفت: آقا هوا سرد است، برف روی زمین را پوشانده و در راه گرگ است تو را می درد.
هر چه خواستم به او بفهمانم که من طاقت ماندن ندارم، او ادراک نمی کرد به ناچار خود را به در اطاق کشاندم، در را باز کردم و خارج شدم. وتا اصفهان با آنکه مسافت زیادی نیست بسیار به سختی رفتم و چندین بار به زمین خوردم، رفتم در حجره و یک هفته مریض بودم.