اقبال، شیفته محمّد(ص)
مرحوم دکتر احمدی بیرجندی در مقاله «شمیم عطرآگین محمّدی در دیوان اقبال» می نویسد:
«محمّد اقبال لاهوری، بسیار متواضع و بی تکلّف زندگی می کرد. به لباس و غذا و چگونگی آنها اهمیتی نمی داد. بسیار به انجام دادن فرایض دینی، پایبند بود و حتی شب ها برای تهجّد برمی خاست. اقبال، نسبت به حضرت نبی اکرم(ص) عشق سرشاری داشت و حضرت پیغمبر را برای جهان بشریت، اسوه کامل می دانست و ایشان را نه تنها از جهت محبّت خود، بلکه از حیث جمیع اوصاف بشری که در ذات او گرد آمده بود، بهترین برگزیده بشریت می شناخت.
اقبال، خیلی وقت ها که اسم حضرت ختمی مرتبت را می شنید یا آن را در بیتی می خواند، مدّت ها می گریست».
یک بار، یکی از ثروتمندان بزرگ پنجابی، اقبال و فضل حسین و عدّه ای دیگر از حقوقدان های معروف هند را برای مشاوره درباره قانون، به منزل خود ـ که بسیار مجلّل بود ـ دعوت کرد. شب، وقتی که اقبال در آن خانه برای خواب به اتاق تعیین شده برای خود رفت، با دیدن اثاثیه بسیار عالی و نفیس و همچنین رخت خوابی گران بها و راحت، به خاطرش آمد که پیغمبر اکرم(ص) روی یک «بوریای کهنه» می خوابید و همین که به این فکر افتاد، چشمش به چشمه اشکْ مبدّل شد و هرگز نپذیرفت که روی آن رخت خواب بخوابد. مستخدم را صدا کرد و رخت خواب خودش را که همراه آورده بود، در حمّام کنار اتاقش پهن کرد و تا چند روز دیگر هم که در آن منزل اقامت داشت، در همان حمّام به استراحت می پرداخت.
اقبال لاهوری در مسافرتش به پاریس در سال 1931 م، با فیلسوف معروف فرانسوی، بِرگُسن، ملاقات کرد و راجع به «واقعیت زمان» که نظریه آن فیلسوف بود، حدیثی از پیامبر اسلام(ص) را برای وی بیان کرد که: «زمانه را بد نگویید که زمانه منم!». برگسن، وقتی این حدیث را شنید، با کمال تحیر از جا بلند شد و از اقبال پرسید: «ایا این سخن، حقیقتاً از پیامبر اسلام است؟!».
در مدرسه اقبال لاهوری، محمود حکیمی، تهران، نشر قلم، 1381، ص 104 – 105.
دفاع از پیامبر محبّت
در پانزدهم ماه اکتبر سال 1995 م، جایزه صلح ناشران آلمانی به خانم پروفسور آنه ماری شیمل اعطا گردید؛ جایزه ای که یکی از معتبرترین و مشهورترین جوایز فرهنگی است. گذشته از رئیس جمهور، صدراعظم و وزرای کابینه فدرال آلمان، صد تن از شخصیت ها هم حضور داشتند. این جایزه، همیشه همراه با 25 هزار مارک آلمان (به عنوان هدیه نقدی) است؛ امّا این بار، اعطای جایزه به خانم شیمل، باعث بگومگوهای طولانی بین روشن فکران آلمانی شده بود. ماجرا از آن جا آغاز شد که خانم شیمل در مصاحبه ای رادیویی اعلام کرد که: «به نظر من، نویسنده ای که آگاهانه به پیامبر اسلام توهین می کند، قطعاً به مقدّسات مسلمانان توهین کرده است».
حتی در مصاحبه ای بعد از دریافت جایزه هم گفت: «من مردان سال خورده ای را به چشم دیدم که وقتی شنیدند در کتاب "ایات شیطانی" چه چیزهایی نوشته شده است، زار زار گریستند. من نیز معتقدم که جریحه دار کردن احساسات توده عظیمی از مؤمنان، روش بسیار بدی است... من تا دم مرگ، این نظرات را مورد انتقاد قرار می دهم و آنها را محکوم می کنم. گروه های فشار وابسته به سلمان رشدی، نمی توانند مرا بترسانند. شخصیت پیامبر اسلام، در غرب، به شکل صحیح و مناسبْ شناخته شده نیست. در اروپا عده اندکی هستند که می دانند پیامبر اسلام، محور عشق و محبّت میلیون ها مسلمان است. من در بین خانواده های مسلمانْ زندگی کرده ام و این را به خوبی می دانم و می توانم این محبّت را بفهمم و درک کنم. من به خوبی می دانم که مسلمانان چه قدر از این حرف های بیهوده و توهین بد مقدّساتشان رنجیده شده اند».
تسلیمه نسرین (نویسنده بنگلادشی مقیم آلمان، که چند مورد سابقه اهانت به پیامبر را در کارنامه خود دارد)، نامه ای به رئیس جمهور آلمان نوشت. او تا آن جا پیش رفت که اعلام کرد اعطای جایزه صلح به خانم شیمل، لکّه ننگی برای آلمان است. با این حال، شورای اتّحادیه اهدا کننده جایزه صلح، پس از چند نشست در فرانکفورت، اعلام کرد که دلیلی برای لغو اعطای جایزه به پروفسور شیمل وجود ندارد. سرانجام ایشان جایزه را دریافت کرد و بی درنگ، جایزه خود را به بنیادی در دانشگاه بُن بخشید تا جوانان کشورهای اسلامی بتوانند در آلمان تحصیل کنند.
افسانه خوان عرفان، آنه ماری شیمل، حسین خندق آبادی، تهران: مؤسسه توسعه دانش و پژوهش ایران، ص 29.
قبله مدینه
علّامه حسن زاده آملی می فرماید: در سال 1381 قمری که به زیارت بیت الله الحرام توفیق یافتم. ده روز کامل در مدینه در جوار خاتم انبیا تشرّف داشتم و در امر قبله مدینه، دقت تمام به کار بردم، آن را چنان یافتم که ابو ریحان بیرونی ( 362 ـ 440 ق) و ناصر خسرو علوی (394 ـ 481 ق) و متأخران از اهل اروپا گفته اند که مدینه و مکه، تقریباً در سطح یک دایره نصف النهار واقع اند؛ زیرا اندکی طول [جغرافیایی] مدینه از مکّه، بیشتر و عرض آن نیز قریب چهار درجه از مکّه، بیشتر است. همه معترف و مصدِّق این حقیقت اند که قبله مدینه چنان است که رسول خاتم(ص) بدون به کار بردن هیچ گونه وسایل رَصَدی و ضوابط هیئت و قواعد ریاضی، به سوی ناودان کعبه ایستاد و فرمود: «محرابی علی المیزاب». و این انسان، کسی است که ینظر بنورالله.
نجم الدین، محسن برزگر، قم: سلسبیل، 1380، ص 93.
سؤال از پیامبر
مرحوم حاج ملامحمّد صالح بَرغانی قزوینی، پیامبر اکرم(ص) را در خواب دید و از آن حضرت چند سؤال کرد. یکی از آن سؤال ها این بود که: علت این که علمای سابق، صاحب کرامات و مکاشفات بودند و در این زمان، کرامات نیست، چیست؟ آن حضرت فرمود: «سبب، آن است که علمای گذشته، احکام را دو قسم می کردند: واجب و حرام. حرام را ترک می کردند و واجب را انجام می دادند. مکروه و مُباح را از محرّمات می شمردند؛ یعنی در مقام عمل، مباحات و مکروهات را هم ترک می کردند و مستحبّات را همانند واجبات انجام می دادند؛ ولی شما احکام را پنج قسم کرده اید. مستحبّات را ترک کرده اید و مکروهات و مباحات را هم انجام می دهید. از این رو، درهای مکاشفه و کرامت، بر شما بسته است.
سیمای فرزانگان، رضا مختاری، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، ص 107.
منزلت فقرا
از قول حاج ملّامحمّد صالح بَرغانی نقل شده که پدر ایشان گفته است: در خواب دیدم که پیغمبر اکرم(ص) نشسته است و علما در خدمت پیامبر(ص) اند و مقدّم بر همه آنان، ابن فَهد حلّی جای دارد. تعجّب کردم که این همه علما با آن مقامات و شهرت، چگونه است که همه در مقامی پایین تر از ابن فهد جای دارند، با این که ابن فهد در میان علما، چندان مشهور نیست. از این رو، راز موضوع را از پیامبر اکرم(ص) پرسیدم. حضرت فرمود: «علت، این است که دیگر علما، هنگامی که فقیر به آنها مراجعه می کرد، اگر از مال فقرا [یعنی صدقه و زکات و فطریه و ...] نزد ایشان بود، به او می دادند وگرنه رد می کردند؛ امّا ابن فهد، هرگز فقیران را از نزد خود، محروم باز نمی گردانید و اگر از مال فقرا نزد او نبود، از مالِ خود می داد. این مقام را بدین علّت یافته است.
سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص 353.
علم حروف
علّامه حسن زاده آملی می فرماید: علم حروف، خود، عالمی است که مفسّران قرآن، بسیاری از رمز و رازهای قرآن را بر اساس این دانش شریف بیان می کنند. خدا رحمت کند استاد ما مرحوم میرزا ابو الحسن شعرانی را که می فرمود: «آقا! اینها که دیوانه نبودند. شیخ بهایی، میرداماد و بسیاری دیگر از دانشمندان را بنگرید که در آثار خود، چه قدر در ارتباط با علم حروف، بحث و گفتار دارند و جناب سید حیدر آمُلی، در تفسیر خود، بسیار به علم حروف عنایت دارد».
به عنوان نمونه، روایتی را درباره [اثر]، حروف» به عرض می رسانم: امام حسن(ع) در زمان طفولیت، تب شدیدی کرده بود. بعد، جناب سیده نساء عالمین، ایشان را خدمت پیامبر اکرم(ص) آورد. جبرئیل نازل شد و فرمود: «کاسه ای آب بیاورید و چهل بار سوره حمد را بر آن بخوانید». آن گاه آب را بر حضرت ریختند. حضرت از آن تب، نجات پیدا کرد و شفا یافت. جبرئیل فرمود: «در هر سوره ای "فاء" وارد شده است بجز سوره حمد که در آن، حرف "فاء" نیامده است». این جا اگر کسی بخواهد حرف بزند، خیلی حرف پیش می اید. در این حدیث شریف، تأمل بفرمایید. ما قصد توضیح و باز کردن آن را نداریم و به عنوان شاهدی برای تفسیر انفسی که در آن به علم حروفْ عنایت شدید است، ذکر کردیم.
نجم الدین، محسن برزگر، ص 137.
اخلاق مبعوثان
زمانی که امام موسی صدر، نماز جمعه می خواند، پس از نماز، نمازگزاران می آمدند با امام صدر دست می دادند. من نیز کنار ایشان می ایستادم. شخصی که کلاهی قرمز (که دستمالی سبز در آن پیچیده بود) بر سر داشت (و این نشانه سادات لبنان است)، نزد امام آمد و گفت: دیروز نزد فلانی بودیم و او غیبت شما را می کرد و چیزهایی گفت که شایسته شما نبود. امام پاسخ داد: «نه! حتماً چنین نبوده. ایشان از بهترین کسانی است که درباره اهل بیت(ع) مطلب نوشته اند و اخلاق بسیار خوبی دارند» و از آن سید خواست که سکوت کند.
پس از آن که همه رفتند، امام صدر گفت: «بیا به همراه این سید، به دیدار آن عالم برویم». من و شهید دکتر مصطفی چمران هم همراهشان بودیم. به روستای جناتا رسیدیم. ایشان به آن عالِم گفتند: «این دوست ما خبر داد که شما کمی کسالت دارید، امیدواریم که خوب باشید و همیشه سلامت...». آن عالم، پاسخ داد: «نه، سیدی! الحمدلله در کمال صحّت و عافیت هستم. می دانم که چیزهایی را که من درباره شما گفته ام و شایسته شما نبوده، شنیده ای. تو همیشه بهتر و شریف تر و نجیب تر از همه بوده ای. کظم غیظی داشته ای که کسی نداشته است. حدیث پیامبر اکرم(ص) را به یاد می آورم که فرمود: "به من امر کردند که با مردم مدارا کنم، همان گونه که امر کردند رسالتم را تبلیغ کنیم". سیدی! واقعاً به تو غبطه می خورم و نسبت به تو حسودی ام می شود؛ امّا از این لحظه با تو عهد می بندم که همراه تو باشم و در کنارت بمانم».
برگرفته از : «گفتگو با عادل عون، مسئول دفتر جنبش اَمَل در ایران»، روزنامه شرق، پانزدهم شهریور 1385