من غلام آن معصیتم که مرا به عذر آرد...و از آن طاعت بیزارم که مرا به عُجب آرد
الهی!
گدای تو به کار خود شادان است...هرکه گدای تو شد در دو عالم سلطان است
الهی!
چون یتیم بی پدرگریانم...
درمانده در دست خصمانم...
خسته گناهانم و از خویشتن بر تاوانم...
خراب عمر و مفلس روزگار..من آنم...
*خداوندا به فریادرس که از ناتوانی خود به فریادم*