سیره و تاریخ زندگانی هر یک از پیامبران بزرگ، چنان با روح و آموزه های اساسی دینشان عجین شده است که شناخت دقیق هر یک از آن ها بدون دیگری ناممکن و یا دست کم ناقص است. این نکته علاوه بر ادیان بزرگ ابراهیمی چون یهودیت، مسیحیت و اسلام. در پاره ای از ادیان شرقی چون بودیسم، به نحو ضعیف تری صادق است. اما آن چه در این مقال مهم است. سیره نگاری پیامبر اکرم (ص) در فرهنگ اسلامی و بررسی مشکلات و محدودیت های آن از چشم غربیان است.
پژوهش در تاریخ و سیره پیامبر اکرم(ص) در غرب، مسبوق به پیشینه ای بلند از تحقیقات تاریخی درباره زندگی دو پیامبر بزرگ یعنی حضرت موسی و عیسی(ع) است. طی 400 سال گذشته پژوهش های متن شناختی، تاریخی و انتقادی در دو دین یهودیت و مسیحیت تحولات فراوانی را پشت سر گذاشته و متون مقدس این ادیان، یعنی تورات و انجیل را عرصه انواع موشکافی های علمی، باستان شناختی، ادبی( از منظری سکولار و غیر دینی) کرده است. این امر گاه چنان صورت افراطی به خود گرفته است که برخی محققان در وجود تاریخی پیامبری چون عیسی(ع) نیز تردید کرده اند. با این همه، یک نکته را میتوان مورد اتفاق تمام یا اکثریت محققان جدید دانست: تاریخ ادیان بزرگی چون یهودیت و مسیحیت تاریخ نجات salvation History) (است. از نظر محققان یهودیت و مسیحیت، تاریخ این ادیان به ویژه کتاب آسمانی آن ها، بیان کننده تاریخی صرف ـ آن گونه که مورخان سکولار در صدد ثبتش هستند ـ نیست، بلکه این متون بیشتر در صدد بیان نقش نجات بخش خداوند در حوادث تاریخ است. فی المثل در تاریخ یهود، سرگذشت بنی اسرائیل در تمام مراحل آن، عرصة حضور خداوند در تاریخ و نجات این قوم در سخت ترین شرایط است. همچنین از نظر مسیحیان، تاریخ نجات با تجسد خداوند در عیسی مسیح و حوادث مربوط به وی روی داده است. اما این نجات به قومی خاص و برگزیده منحصر نمیشود، بلکه تمام بشریت را در بر میگیرد. در این دو مورد، باور به صدق تاریخی حوادث تاریخی، نوعی ایمان به صدق گزاره های دینی آن ادیان را در بر دارد.
بررسی های علمی و آکادمیک در باب سیره پیامبر اکرم(ص) در غرب از اواسط قرن نوزدهم آغاز شد. پیش از این، البته کتاب ها و ردیه هایی علیه دین اسلام و شخصیت پیامبر(ص) در قرون وسطا تهیه و منتشر شده بود. معروفترین آنها مجموعة طلیطله با تولدو است که حاوی ترجمه لاتینی ناقصی از قرآن کریم و چند رساله در حدیث و سیره از جمله مسائل عبدالله بن سلام بود. مجموعه طلیطله، به گفته خانم دَلورنی، به همت و دستور پیتر مقدس یا پیتر محترم(1092 ـ 1156) راهب دیر کلونی در فرانسه فراهم آمد و او خود نیز چند متن احتجاجی علیه اسلام در این مجموعه گنجانید. نمونه هایی دیگر از این گونه کتابها، آثار یوحنای دمشقی( قرن هفتم و هشتم)، پطرس آلفونسی (متولد حدود 1062) ـ یهودی اسپانیایی که به مسیحیت گرویده بودـ ویلیام تریپولی(قرن سیزدهم) نیکلاس کوزائی(1401ـ 1464) و نیز مقدمات و حواشی بیشتر ترجمه های قرآن در این دوره است که از ابتدا به قصد ابطال و سخیف کردن دین اسلام نوشته شده اند و گاه مولفان آن ها کوشیده اند برتری شخصیتی و دینی حضرت عیسی بر پیامبر(ص) را در آثار خود اثبات کنند.
اطلاعات صحیح راجع به سیره پیامبر(ص) در قدم نخست از منابع اصیل اسلامی اخذ میشد، اما ناقلانی غیر مسلمان که مدتها در حاکمیت مسلمانان زندگی کرده بودند، آن را در اروپا منتشر میکردند. اینان هیچ گاه نگران دقت در نقل مطالب نبودند، بلکه به عکس میکوشیدند تصویری منفی از پیامبر اسلام ارائه دهند. همین اطلاعات مغلوط و مجعول به دست دانشجویان و پژوهشگران غربی در قرون وسطا رسیده است که هیچ گونه تسلطی بر منابع اصیل اسلامی نداشته و از سوی دیگر غالباً در صدد جدل و ابطال حقانیت دین اسلام بوده اند.
بدینسان مهم ترین نقاط و فرازهای زندگی پیامبر اسلام را دو دسته در اروپای قرون وسطا پراکنده ساختند: از یک سو، بیزانسی هایی که از طریق شامات اسلام را میشناختند و از سوی دیگر، مسیحیان اسپانیا که تحت حکومت اسلامی زندگی کرده و به نام «مستعربون» شناخته میشدند. اما بی تردید، مهم ترین منبع اطلاعاتی مسیحیان اروپا به زبان اسپانیویی بود. اگر از چند مورد استثنایی صرف نظر کنیم، مجموعه تمام سیره هایی که از زندگی پیامبر اسلام در قرون وسطا نوشته اند، همگی دارای غرض و گرایش واحدی بودند: ایشان میخواستند اثبات کنند که حضرت محمد(ص) بنا به شهادت زندگی و اعمال و اقوالش نمیتوانسته است پیامبری راستین باشد بنابراین کتاب وی مجموعه ای از اعمال و تراوشات ذهنی انسانی است و اسلام در خویش بینانه ترین قضاوت، جعل ناقصی از دین مسیحیت است!
پس از قرون وسطا آهنگ توجه به دین اسلام، ترجمه قرآن و سیره نگاری پیامبر در میان غربیان بیشتر شد و ـ همچنان که اشاره شد ـ بررسی های علمی و آکادمیک در باب سیره پیامبر اکرم در غرب از اواسط قرن نوزدهم آغاز شد. نخستین اثر جامع و علمی در شرح حال و زندگی پیامبر اکرم، کتابی است به آلمانی از گوستاو وایل با عنوان محمد، پیامبر[خدا]: سیره و مذهب او. مولف این کتاب علاوه بر استفاده از ایات قرآن کریم. در تدوین سیره نبوی به منابع اسلامی متأخر از قرن ششم هجری رجوع کرده است. دیگر آثار مربوط به این دوره عبارتند از: سیره و تعالیم محمد بر مبنای عمدة منابعی که تا کنون مغفول مانده است، در سه جلد، نوشته آلویس اشپرنگر در سال های 1861 ـ 1865؛ گفتاری در تاریخ اسلامی، نوشته راینهارت دوزی در سال 1879؛ حیات محمد در چهار جلد، تألیف ویلیام مویر در سال 1861. تا آن زمان، منابع اولیه اسلامی در سیره نگاری، هنوز در دسترس غربیان نبود، اما در دهه های پایانی قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم، برخی نسخ مخطوط از منابع قدیم سیره و تاریخ اسلامی کشف و با ویرایش و تصحیح غربیان منتشر شد. بنابراین، در طول قرن بیستم، چهار منبع اصلی از میان تواریخ و سیره نگاری های اسلامی در دسترس پژوهشگران غربی قرار گرفت. این منابع عبارتند از: مغازی واقدی؛ سیره ابن هشام؛ طبقات ابن سعد؛ و تاریخ طبری. در طول قرن بیستم، مراجع اصلی غربیان در شناخت سیره نبوی، علاوه بر قرآن کریم و برخی از صحاح سته، این چهار کتاب بوده است.
نخستین محققان غربی در باب سیره نبوی، چندان نگران این مسأله نبودند که کهن ترین منابع اسلامی در این حوزه، دست کم دو تا سه قرن پس از رحلت پیامبراکرم(ص) تدوین شده اند؛ چرا که تمامی این کتب حاوی روایات و سلسله اسانیدی بود که به اذعان مولفان آن کتب، به زمان های بسیار متقدم میرسید و غالب به فردی شاهد ماجرا از صدر اسلام منتهی میشد. سیره نویسان غربی، البته، نیک آگاه بودند که در میان این روایات گاه متناقض، آثار و نشانه های جعل، اغراق و انواع تعصبات و غرض ورزی های فرقه ای و مذهبی وجود دارد، لیکن بر این اعتقاد بودند که یک ذهن نقاد و تیز بین سرانجام میتواند دریابد که در تک تک حوادث صدر اسلام واقعاً چه روی داده است. در سال 1890 ایگناز گلدتسیهر با انتشار جلد دوم کتاب مطالعات اسلامی نخستین شوک را بر این دیدگاه خوش بینانه وارد ساخت. وی در اصل میخواست این نکته را مطرح و مدلل کند که اغلب متون حدیثی اعتقادات، باورها و منظومه فکری دوره های متأخر از صدر اسلام را بازگویی میکنند؛ چرا که در این فضا و در دوره های متأخر ساخته و تدوین شده اند؛ لذا این متون را نباید منبع و مرجع تاریخی در تدوین سیره پیامبر(ص) و تاریخ صدر اسلام دانست.
هر چند گلدتسیهر بحث خود را عمدتاً به تشکیک در روایات فقهی در صحاح سته معطوف کرده بود، لیکن نتایج کار وی روایات سیره موجود در کهن ترین منابع اسلامی را نیز در بر میگرفت. از همین رو، برخی از مورخان و سیره نویسان غربی در اوایل قرن بیستم روش شکاکانه گلدتسیهر را برگرفته و در پژوهش های خود راجع به زندگی پیامبر(ص) به کار بستند. فی المثل لئونه کایتانی، سیره نگار مشهور ایتالیایی در کتاب حجیم تاریخ اسلام خویش و نیز هانری لامنس مستشرق فرانسوی در مقاله ای با عنوان«نحوه تدوین سیره محمد از درون قرآن و سنت»، هر دو این رای را ابراز میکردند که تقریباً تمام منقولات مربوط به حیات و سیره نبی اکرم(ص) مجعول و بر ساخته نسل های بعدی است. از منظر این مستشرقان، چارچوب شکلی سیره و ترتیب تقویمی آن بر آمده از روایات اسلامی است و چنانچه این چارچوب و تقویم تاریخی را کنار بگذاریم، اشارات تاریخی به سیره پیامبر که در قرآن آمده است، چندان اطلاعی به مورخ و سیره نگار غربی نمیدهد. این شکاکیت تمام عیار و افراطی را، البته تنها معدودی از محققان سیره و قرآن و حدیث در غرب پذیرفتند.
از سوی دیگر، تردیدهای گلدتسیهر در منابع روایی و تاریخی اسلام با واکنش هایی از جبهه مقابل مواجه شد. نخست خانم نبیه ابوت در کتاب مطالعاتی در پاپیروس های عربی، جلد اول: متون تاریخی؛ جلد دوم؛ تفاسیر قرآنی و روایات، و سپس فواد سزگین در کتاب تاریخ ادبیات عرب، ج اول: علوم قرآنی، حدیث، تاریخ، فقه، کلام و تصوف تا 430 قمری دیدگاه گلدتسیهر را مردود ساختند. خانم ابوت بر سنت مداوم اعراب در کتابت شعر، تاریخ و حدیث ـ حتی از دوره جاهلیت ـ تأکید میکند و فؤاد سزگین با تاریخ گذاری برخی متون روایی و تفسیری پیش از قرن دوم و سوم ـ همچون نسخ القرآن زهری و تفسیر ابن عباس ـ قدمت و وثاقت منابع کهن اسلامی را اثبات میکند. به نظر نبیه ابوت، صحابه پیامبر به ثبت احادیث پیامبر عادت داشته اند از این رو، احادیث بسیاری به صورت مکتوب باقی مانده بود. بنابراین هنگام تدوین جوامع حدیثی نخست، وجود همین سنت و میراث مکتوب، ضامن اعتبار وثاقت روایات نبوی بوده است. وی البته در پاسخ به این پرسش که چرا هیچ اثر و نشانه ای از این سنت مکتوب بر جای نمانده است، گناه این امر را به گردن خلیفه دوم، عمر بن خطاب، میاندازد که با سخت گیری بسیار، دستور به محو تمام متون غیر از قرآن داده بود تا مبادا مسلمانان نیز چون یهودیان صاحب کتاب و نوشته هایی در عرض کتاب آسمانی شان شوند. اما این هر دو منتقد گلدتسیهر در وثاقت و سلامت اسانید عمده روایات نبوی تردیدی نداشتند.
در نیمه نخست قرن بیستم چندین کتاب در شرح حال و سیره پیامبر(ص) در غرب منتشر شد که مولفان آن ها در مقدمه یا موخره کتاب خود به اعتبار مشکوک یا متزلزل روایات سیره و مغازی اشاره میکردند. با وجود این، چندان بر این نکته اصرار نمیورزیدند، بلکه کتب خویش را بر مبنای مفاهیم و باورهای کلی برآمده از همین روایات سیره و مغازی تدوین میکردند. مهم ترین کتاب از این دست را رژی بلاشر، مترجم فرانسوی قرآن کریم و محقق در فقه اللغه و ادبیات عرب در سال 1952 تألیف کرده است. کتاب وی مسأله محمد یا معمای محمد نام دارد که در آن فصل مهم و سودمندی در باب«سیره نگاری انتقادی» آمده است.
درست در همین زمان، یعنی در نیمه قرن بیستم، یوزف شاخت، مستشرق هلندی و از جمله سر ویراستاران دائرة المعارف اسلام (ویرایش دوم، لیدن، انتشارات بریل)، در کتاب خویش با عنوان مبانی فقه اسلامی بار دیگر اعتبار و اصالت حدیث در قرن نخست هجری را مورد خدشه قرار داد. از نظر شناخت، روایاتی که با سلسله سند خود به پیامبر(ص) یا یکی از صحابه میرسند، در واقع محصول تحولات سیاسی، فقهی و کلامی قرن دوم هجری اند و ارزش تاریخ عصر پیامبر را ندارند. دغدغه اصلی شاخت ـ که بر روش شکاکانه گلدتسهیر تکیه میکرد ـ مبادی فقه اسلامی و به ویژه جایگاه شافعی در تحولات فقه اسلامی بود. اهل سنت به شافعی لقب«ناصر السّنة» داده اند؛ یعنی کسی که نخستین بار حجیت قول و فعل و تقریر پیامبر را نظریه پردازی کرده و اسناد و اتصال آن را به پیامبر اهمیت بخشیده است. شاخت بر این نکته تأکید میکرد که احادیث نبوی ـ همراه با قرآن ـ پایه اساسی فقه اهل سنت را تشکیل نداده اند. به اعتقاد وی، این روایات پس از تأسیس برخی نهادهای فقهی و حقوقی در جامعه اسلامی، ساخته شده و رواج یافتند و سپس اسنادی قهقرایی به آن ها متصل شده است. پیش از شافعی، در میان سایر مذاهب فقهی اهل سنت، مفهوم سنت رواج داشت، اما ایشان به سهولت به اموری چون قیاس، استحسان، رای، عمل اهل مدینه و مانند آن استناد میکردند. شافعی کسی بود که سنت را صرفاً به معنای احادیث نبوی به کار برد و بر این امر استدلال کرد که حتی یک حدیث واحد و منفرد که اسناد متصل به پیامبر داشته باشد، بی توجه به جعل اسنادش، بر رای و نظر تمامی صحابه و تابعین و همه حجت های دیگر مقدم است. به نظر شاخت، به همین دلیل پیش از شافعی، استناد به اقوال و آرای صحابه و تابعین در استنباطات فقهی امری رایج بود، اما پس از آن، حدیث نبوی ـ حتی با اسنادی مجعول ـ جای رای صحابه را گرفت. نظریه شاخت واکنش فراوانی در میان مستشرقان و محققان اسلامی داشت. از میان غربیان ویلیام منتگمری وات در مقدمه کتاب محمد در مکه این رای را مردود شمرد؛ اما از همه معروف تر محمد مصطفی اعظمی بود که به تفصیل در دو کتاب انگلیسی خود و نیز در کتاب دراسات فی تدوین السنه النبویه نظریه شاخت را مورد انتقاد قرار داد.
با آن که استنتاجات افراطی شاخت ـ و پیش از او گلدتسیهر ـ عمدتاً از مطالعه روایات فقهی به دست آمده بود، اما شاخت مدعی صحت نظریه خود در عموم روایات کهن اسلامی شد و حتی در دو مقاله خویش کوشید آن را درباره برخی روایات مغازی اثبات کند. با این همه، متخصصان و علاقه مندان به سیره در غرب چندان از رهیافت و نظریه شاخت تأثیر نپذیرفتند. تنها سه سال پس از انتشار کتاب شاخت، جامع ترین کتاب های انگلیسی در باب سیره نبوی، تألیف محققی غیر مسلمان به نام ویلیام منتگمری وات انتشار یافت. وی نظریه شاخت را بر روایات سیره و مغازی قابل تطبیق ندانست. و در عین قبول پاره ای جعل و دستکاری ها در شکل و ساختار روایات، اظهار کرد که با ذهنی نقاد سرانجام میتوان دریافت که در صدر اسلام چه روی داده است. دو اثر فرانسوی و آلمانی پس از وات منتشر شدند که مؤلفان آن ها کمابیش همین دیدگاه اطمینانی را تایید و ابراز میکردند. نخست کتاب محمد و قرآن، تألیف رودی پارت، محقق معروف آلمانی و مترجم قرآن به زبان آلمانی بود و دیگر کتاب محمد نوشته ماکسیم رودنسون مستشرق فرانسوی.
در دهه های هفتاد و هشتاد میلادی، چندین کتاب در باب سیره پیامبر و تاریخ اسلام منتشر شد که مولفان آن ها دیدگاه های گلدتسیهر و شاخت را به گونه ای منسجم تر پذیرفته و ارائه میکردند. وجه مشترک همه ایشان در این بود که در بازسازی سیره پیامبر(ص) و حوادث قرن نخست هجری روایات منقول را به عنوان منبع تاریخی قبول نداشتند. از میان ایشان، جان وَنزبرو در کتاب محیط فرقه ای با روش خاص خویش، یعنی تحلیل ادبی حدیث و متون حدیثی، هر گونه بازسازی تاریخی در باب حوادث صدر اسلام را کنار میگذارد. وی نخستین بار اصطلاح «تاریخ نجات» را در توصیف متون و منابع کهن اسلام به کاربرد و معضل منابع را به جدی ترین صورت مطرح کرد. به اعتقاد وی، بر خلاف تصور پیشینیان، منابع کهن اسلامی در صدد بیان آن چه واقعاً در صدر اسلام روی داده است نیستند، بلکه صرفاً نشان میدهند که مؤلفان متأخر آنها چه میاندیشیده اند. بنابراین، ما شاید هرگز نتوانیم دریابیم ک در واقع چه روی داده است؛ همه آن چه مقدور ما است، این است که بدانیم به اعتقاد نسل های متأخر ـ آن چنان که در «تاریخ نجات» ثبت شده ـ چه اتفاق افتاده است. از سوی دیگر دو شاگرد ونزبرو، به نام های پاتریشیاکرون و مایکل کوک در کتاب مشترک افراطی شان، هاجریسم، کوشیدند به گونه ای بازسازی بیرونی در تاریخ صدر اسلام دست بزنند. ایشان در این راه افراطی خود، عمدتاً بر منابع غیر اسلامی، چون کتیبه ها، سنگ نوشته ها و شواهد سکه شناختی از محیط پیرامونی جهان اسلام تکیه کردند که هر چند ذره ای اعتبار منابع اسلامی را نداشتند، اما به نظر شواهد و مدارکی بی طرف و خنثی میآمدند. افراط ایشان چنان اوج گرفت که دیگر وثاقت متن ایات قرآن کریم را حتی در بازنمایی تعالیم و مواعظ پیامبراکرم(ص) نیز مورد تردید قرار میدادند. با این حلقه از مستشرقان و سیره نگاران غربی، آخرین و معتبرترین منبع در ثبت تاریخ صدر اسلام، یعنی قرآن کریم، نیز از دسترس خارج شد و در نتیجه امکان تدوین سیره ای از پیامبر اکرم عملاً منتفی شد. کتاب بعدی مایکل کوک با عنوان محمد که آن را خود به تنهایی در سال 1983 منتشر ساخت، به خوبی نشان دهندة این درماندگی ذهنی سیره نگار غربی است. مولف در این کتاب خود، به عکس اثر مشترک قبلی اش با خانم پاتریشیاکرون، صرفاً به تحلیل سیره پیامبر(ص) بر مبنای قرآن کریم و منابع متداول میپردازد و به هیچ روی به سنجش و ارزیابی اعتبار منابع نمیپردازد. مایکل کوک در این کتاب تنها به بازگویی و بازنمایی محتوای منابع اسلامی میپردازد، اما سرانجام به خواننده میگوید که منابع و مدارک این سیره نه تنها مشکوک و غیر قابل اعتمادند، بلکه در بزنگاه های حساسی گمراه کننده اند و عملاً اعتبار تاریخی ندارند!
امروزه سیره شناسی پیامبر اکرم در غرب بر سر دوراهی مانده است: از یک سو بدون نقادی منابع سیره نمیتواند به تدوین تاریخچه ای از زندگی پیامبر اکرم دست بزند و از سوی دیگر، چون به نقادی متون و منابع کهن اسلام میپردازد، از تدوین سیره و تاریخ زندگانی عاجز میماند. حال ایا محقق غربی راه برون شوی از این تنگنا پیش روی خود دارد؟ هارالد موتزکی، از حدیث پژوهان غربی که اخیراً مجموعه مقالاتی در باب سیره را ویرایش و چاپ کرده است، در مقدمه کتاب خود اظهار خوش بینی میکند. به اعتقاد وی منشأ این خوش بینی آن است که تردیدهای گذشتگان در اعتبار و وثاقت منابع اسلامی، خود از جهات متعددی خدشه پذیر است. وی نواقص کار پیشینیان را چنین بر میشمارد:
الف. فقدان بررسی های سیستماتیک در باب نقد منابع روایی سیره پیامبر. نخستین تدوین کنندگان سیره نبوی در غرب، هر آن چه که به نظر خود صلاح میدانسته اند، از منابع روایی اسلامی گزینش کرده اند و مطالعات نقدی در باب سیره و مقایسه و تاریخ گذاری این نقل ها و روایات مختلف، پیش شرط اصلی بهره گیری از آن ها به عنوان مصادر تاریخی است.
ب. روش های ارزیابی و سنجش اعتبار روایات سیره تا کنون مورد کمترین مداقه قرار نگرفته اند. تقریباً هیچ گونه ملاکی در مقایسه متن روایات وجود نداشته است و تحلیل اسناد روایات نیز، با وجود اندک پیشرفت هایی که در یکی دو دهه اخیر داشته است، به ندرت در باب روایات سیره مطرح شده است.
ج. به دلیل این دو نقیصه، بحث و مناقشه در باب اعتبار منابع در سطحی بسیار انتزاعی، نه بر مبنای خود روایات سیره مطرح شده است. تردید و شکاکیت غربیان نسبت به اعتبار این منابع، در دامن بحث های مربوط به روایات فقهی پرورده شده است. برخی مدعی اند که یافته های این حوزه را میتوان به روایات سیره نیز تعمیم داد و عده ای نیز با این امر مخالفت میکنند؛ لیکن هیچ یک به تفصیل در جزئیات مسأله و بر مبنای خود منابع سیره تحقیقی نکرده است.
د. بحث در رابطه محتمل میان قرآن به مثابه منبعی تاریخی و روایات فقه، سیره و تفسیر آلوده به اظهار نظرهایی کلی شده است که خود بر مبنای مطالعه در نمونه های خاص و جزئی شکل گرفته اند؛ بنابراین اعتبار این اظهارات خود جای چون و چرا دارد.
ه. کتاب هایی که تا کنون در شرح سیره و تاریخ زندگانی پیامبر(ص) تألیف شده اند، دامنه محدودی از منابع را در بر میگیرد. این منابع(واقدی، ابن سعد، ابن هشام، طبری) تنها و تنها مجموعه روایات سیره تدوین یافته از قرن سوم هجری هستند. روایات موجود در منابع متأخر هنوز به گونه ای روشمند و سیستماتیک بررسی و با روایات کهن تر مقایسه نشده اند. بر این ها بیفزاییم شماری از منابع تازه ـ از نوع کهن یا متأخر ـ که در ده های اخیر منتشر شده و در دسترس محققان قرار گرفته اند. این منابع که شاید تنها نامشان برای محققان غربی آشنا بوده است، مبنای مطالعه و تحقیق در روایات سیره نبوی را به نحو چشمگیری تقویت میکنند و چه بسا پاره ای نقاط مبهم در اعتبار منابع سیره پرتوی تازه افکند.
پی نوشت :
[1] . به نقل از مجله آئینه پژوهش، سال دوازدهم، شماره دوم، شماره مسلسل 68، ص 30 -24 خرداد ـ تیرماه 1380