مقدمه:
بدانکه حضرت خاتم الانبیا(ص) را چهار منصب است: نبوت، رسالت، امامت و ولایت. «نبوت» از ریشة «نبأ» به معنی خبر است و کسی را «نبی» می گویند که از جانب خدا بدون واسطة بشری به او خبر داده شده باشد؛ چه آنکه دارای شریعت باشد ـ مانند پیغمبر ما و سایر پیغمبران مرسل(ع) ـ یا آنکه صاحب شریعت نباشد ـ مانند حضرت یحیی و سایر پیغمبران غیرمرسل. و حضرت خاتم الانبیا(ص) به اعتبار اینکه از جانب خدای تعالی خبر می شنید، نبی خوانده شده و خداوند متعال در قرآن مجید، در بسیاری از آیات او را نبی خوانده و به ایشان خطاب «یا ایّها النّبی» فرموده است. منصب دوم آن حضرت که «رسالت» باشد به معنی پیغام رساندن از جانب خدا به بندگان او است و پیامبر اکرم(ص) به همین دلیل «رسول» نامیده شده و نیز در بسیاری از آیات قرآن از ایشان با لفظ رسول و با ندای «یا ایّها الرّسول» یاد شده است.
منصب سوم آن حضرت «امامت» می باشد که به معنی پیشوایی و استحقاق پیشوا و مقتدا بودن بر خلق است و به همین دلیل، آن حضرت، امام بر همة مردمان می باشد و به سبب دارا بودن این منصب بر همة این امت واجب است به ایشان اقتدا و تأسی کنند.
چنانکه در قرآن حمید آمده است: «ولکم فی رسول الله اسوةٌ؛ مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود. نیز این آیات مبارکه: «و من یطع الرّسول فقد أطاع الله2؛ کسی که از پیامبر اطاعت نماید، خدا را اطاعت کرده است.»؛ « أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم3؛ اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولی الامر را.»
و «ما آتاکم الرّسول فخذوه و مانهیکم عنه فانتهوا4؛ آنچه را رسول خدا برایتان آورده بگیرید (تبعیت کنید) و از آنچه نهی کرده اجتناب نمایید.» و آیات دیگر، و بنابر آیة مبارکة «قل ان کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله؛5 بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی نمایید تا خدا نیز شما را دوست بدارد.»
به دلیل منصب امامت ، اقتدا به آن بزرگوار و نیز متابعت نمودن از آن حضرت در تمامی امور معاش و معاد بر امت لازم است و بر ایشان فرض است که او را راه وصول به سوی الله بدانند.
منصب امامت آن جناب از منصب رسالت او بالاتر است زیرا [مقتضای] مقام نبوت، خبری است که از جانب خدا به او می رسد و [مقتضای] مقام رسالت، پیغام آوردن او از جانب خدا است و این هر دو، در مقام گفتار و قول است اما [اقتضای] مقام امامت، آن است که آن حضرت از جانب خدا مقتدای خلق قرار داده شده است یعنی خداوند بر تمام خلق واجب کرده که در جمیع امور معاش و معاد خود پیرو و تابع او باشند و او را طریق به سوی خدا و محل اقتدا و اتباع بدانند و در هیچ امری از حکم و فرمان او خارج نشوند. نتیجه اینکه امامت، ریاست الهیه، بر جمیع مخلوقات از جانب خالق است.
منصب چهارم آن حضرت «ولایت» است یعنی «اولی به تصرف بودن» و منظور از آن این است که خداوند او را نسبت به مؤمنین، اولی [صاحب امتیازتر] از خودشان قرار داده است و دلیل آن این آیة مبارکه است «النبّی أولی بالمؤمنین من أنفسهم6؛ پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»
پدران در امور مربوط به فرزندان خود ـ در صورتی که صغیر یا نادان و نابینا باشند ـ دارای ولایت و اولویت (برتری) می باشند، این پیغمبر گرامی(ص) نیز بر مؤمنین ولایت و اولویت تصرف دارد و به منزلة پدر برای آنان است و صلاح امور دنیا و دین ایشان در قبضة اقتدار و اختیار او است.
به مقتضای همین منصب است که رسول خدا(ص) فرمود:«من و علی دو پدر این امت هستیم»7 و بیان این کلام به سبب همان اولویتی است که خداوند متعال برای آن بزرگوار قرار داده و ایشان را ولی و صاحب اختیار تمام امت نموده به طوری که حکم آن بزرگوار نسبت به مردم، از خواست خودشان نافذتر است. دو منصب امامت و ولایت، مقام باطنی و فعلی است که از مقام ظاهری و قولی (گفتاری) ـ یعنی نبوت و رسالت ـ رفیع تر است.
بدانکه مرتبة نبوت و رسالت با مرتبة امامت و ولایت آن حضرت(ص) لازم و ملزوم یکدیگرند و انفکاک آنها از یکدیگر حقیقتاً متصور نیست و این ظاهر و باطن از یکدیگر جدا نمی شوند. پس هر وقت که اطلاق «نبی» یا «رسول» به آن حضرت می شود... با شرط وجود مراتب دیگر امامت و ولایت است؛ به عبارت دیگر وقتی که خدای تعالی آن حضرت را به خلعت نبوت و رسالت آراست، آن نبوت و رسالت با امامت و ولایت توأم بود و هیچ زمانی قابل تصور نیست که نبوت و رسالت آن بزرگوار، خالی از دو مرتبة امامت و ولایت باشد. پس باید گفت که این دو مرتبة ظاهری هیچ گاه خالی از دو مرتبة باطنی نبوده و به همین دلیل است که اطلاق دو اسم رسول و نبی بر آن حضرت(ص) ـ چه در قرآن و چه در غیر آن ـ زیاد آمده است بلکه بیشتر خطاب های قرآنی که تعلق به آن حضرت دارد، از طریق همین دو لفظ ـ نبی و رسول ـ می باشد که این از جهت استلزام مرتبة نبوت و رسالت با مرتبة امامت و ولایت است. لذا چون مرتبة نبوت و رسالت آن حضرت مخصوص [خودشان] است، از سوی خداوند با این دو لفظ مورد خطاب قرار گرفته اند؛ برخلاف امامت و ولایت که از مراتب و مناصب اختصاصی آن حضرت نیست، بلکه پس از انتقال پیامبر اکرم(ص) به عالم باقی، این دو مرتبه ـ امامت و ولایت ـ به جانشینان بر حق و اوصیای آن حضرت، یکی پس از دیگری انتقال یافته است.
از حضرت صادق(ع) روایت شده است که فرمود: «ناصبی بدتر از یهودی است.»
از آن حضرت سؤال شد که ای فرزند رسول خدا، چگونه ناصبی بدتر از یهودی است؟ فرمود: «به جهت آنکه یهودی منع کرده است لطف نبوت را و آن خاص [و مخصوص پیامبر] است. ولی ناصبی منع کرده لطف امامت را و آن عام [و شامل امامان(ع)] است.» نتیجه آنکه امامت مختص به شخص خاص و یا زمان خاص نیست و نسبت به زمان و شخص، عام است...
به عبارت دیگر امامت مطلقه در هر یک از ائمة دوزاده گانه به صورت تناوبی با توجه به شخص و زمان هر یک از ایشان سریان دارد که بعد از این به تفصیل شرح داده خواهد شد.
برتری مرتبة ولایت بر مرتبة رسالت
بدانکه ولایت، نخستین فریضه ای است که خدای متعال واجب کرده و نخستین خلعت کمالی است که به نبی خود ـ محمد(ص) ـ پوشانیده، پیش از آنکه ردای نبوت و رسالت را بر او بپوشاند. و آن اسم اعظم اعظمی است که هر چیزی به واسطة آن آفریده شده، و به واسطة آن نوشته و ختم شده است. و به واسطة آن توحید خدا و دین پیغمبر به انجام می رسد. و آن فوق مرتبة نبوت و رسالت است.
در تعریف ولایت و امامت بیان شده که آن ریاست عامة الهیه است. این تعریف مستلزم اجزایی است که عبارتند از: تقدم، علم، قدرت و حکم که بدون این اجزاء، ریاستی متصور نیست. پس «ولی» کسی است که در خلقت خود، متقدم، عالم، قادر، حاکم و نسبت به دیگر مخلوقات تصرف کنندة علی الاطلاق باشد. اما تقدم او برای آن است که ولی مطلق انسانی است که خداوند او را خلعت جمال و کمال پوشانیده، و قلب او را مکان مشیّت خود قرار داده و خزینة علم خود گردانیده و لباس تصرف [در آفرینش] و حکم [بر مخلوقات] را بر قامت او پوشانیده است. امر الهی در عالم بشری در اختیار او می باشد. او مانند آفتابی درخشان است که [خالق جهان] در آن درخشش، نور حیات و اشراق و احتراق برای اهل روزگارها قرار داده است.
چنانکه در دعای رجبیه، در توقیعی از ناحیه مقدسه امام عصر(ع)، توسط یکی از نواب آن حضرت(ع) چنین آمده است: «از تو درخواست می کنم به واسطة آنچه دربارة ایشان (یعنی اولی الامر) بیان شده است، پس آنها را معدن های کلمات خود قرار دادی و رکن های توحید خود گردانیدی و ایشان را نشانه ها و مقامات خود قرار دادی، در هر مکانی که تعطیلی برای آنها نیست. هر که بشناسد تو را به واسطة آنها می شناسد؛ [یعنی اگر آنها نبودند، خداشناسی نبود.] هیچ فرقی میان تو و میان آنها نیست مگر اینکه آنها بندگان و مخلوق تواند؛ [یعنی خدا و واجب الوجود نیستند.] بستگی و گشایش هایی که می کنند به دست قدرت تو است؛ [یعنی در کارهایی که می کنند از خود استقلالی ندارند.] پیدایش آنها از تو و بازگشت آنها هم به سوی توست. یاری کنندگان دین تو و گواهان کردار و رفتار خلق تو و آزمایش کنندگان ایشانند به امر تو و توشه دهندگان و حفظ کنندگان و طالب خیرند برای ایشان. پس به سبب ایشان پر کردی آسمان و زمین خود را تا ظاهر شد که نیست خدایی غیر از تو.9
بدانکه ضمیر تأنیث در عبارت «لافرق بینک و بینها؛ تفاوتی میان تو و آن نیست.» برمی گردد به ذوات مقدسة اولوالامر ـ امامان اطهار(ع) ـ که مظاهر صفات حق و جمال مطلقند و در عبارت « إنّهم عبادک؛ آنان بندگان تواند.» برگشت ضمیر به اجساد مقدسة ایشان است که ظرف های امر الهی و روح القدس است و به وسیله این عبارت در میان ایشان و ذات خدای متعال تفاوت گذاری می شود که ایشان مخلوقند و خالقشان خداست و هر صفت کمالی که به ایشان افاضه شده را خدا به آنها افاضه فرموده، و ایشان بندگان خالص و مخلص خدایند و او پروردگار و آفرینندة ایشان است.
مطلب مهم و قابل توجه
بدانکه ولایت کلیه الهیه [و] به عبارت دیگر ولایت مطلقه، ذاتاً به ذات اقدس واجب الوجود ـ جلّت عظمته ـ اختصاص دارد، و از طریق اعطای او به وجود حضرت خاتم الانبیاء، محمد مصطفی(ص) و حضرت ولی الله اعظم امیرالمؤمنین(ع) و یازده فرزند او ـ حجج بالغة احدیت ـ ، و نیز سیدة زن های جهانیان، فاطمة زهرا و دختر ستودة خاتم الانبیا(ص) اعطا شده است که هر یک از آن سیزده نفر، به تصریح کتاب و سنت، امام بر حق و ولی مطلق از جانب پروردگار بر تمام ممکنات می باشند. پس در عالم وجود در میان سلسلة مخلوقات به غیر از این چهارده نفر معصومین پاک، کسی به منصب ولایت کلیة مطلقه مفتخر نیست و این لباس از جانب خداوند متعال بر اندام او دوخته نشده و مخلع به این خلعت نخواهد بود. کسی که ایمان به ولایت کلیه [مطلقه] آل محمد ندارد، ایمان به نبوت ندارد و کسی که ایمان به نبوت ندارد، ایمان به خدا ندارد زیرا اقرار به ولایت، مستلزم اقرار به نبوت، و ایمان به نبوت، مستلزم اقرار به توحید است و فرمودة: «من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتةً جاهلیّة»10 اشاره به همین معنی است؛ هر کس که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.
دلایل ولایت خاتم الانبیا(ص)
دلیل های ولایت حضرت خاتم الانبیا(ص) در آیات قرآن و اخبار و احادیث صحیح و معتبر نیز بسیار است و برای تذکر به چند دلیل اکتفا می نماییم.
دلیل اول: در آیة ششم از سورة احزاب آمده است: «النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجه امّهاتهم؛ یعنی این پیغمبر اولی به تصرف و سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان و زن های او به منزلة مادرهای ایشان می باشند.» مراد آیه این است که همچنانکه پدران، بر فرزندان نابالغ و یا دیوانة خود که بینا در کارهای خود نیستند و صلاح خود را نمی دانند، ولایت و اولویت دارند، همین طور این پیغمبر ولایت و اولویت دارد بر مؤمنین و به منزلة پدر است بر ایشان و اصلاح امور دین و دنیای ایشان در قبضة اختیار و اقتدار او است و مؤمنان به منزلة اولاد صغار غیر مختارند نسبت به او؛ پس به اعتبار این منصب و به نصّ (دلیل) این آیة شریفه، خدا او را ولی نامیده است.
و باید دانست که ولایت آن حضرت تنها مخصوص مؤمنین نیست که منحصر در امر دین و دنیای آنها باشد، بلکه ولایت آن حضرت عام است بر تمام مخلوقات، و اثبات ولایت آن حضرت برای مؤمنین، نفی ولایت آن بزرگوار را برای ماسوی (غیر مؤمنان) نمی کند.
دلیل دوم: در آیة پنجاه و پنجم سورة مائده آمده است: «إنّما ولیّکم الله و رسوله و الذّین آمنوا الذّین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکوة و هم راکعون؛ یعنی غیر از این نیست [که] ولی شما و صاحب اختیار شما خداست و رسول خدا و کسانی که ایمان آورده اند و آنها کسانی هستند که نماز را به پا می دارند و زکات را می دهند در حالی که در رکوع هستند.»
در این آیة مبارکه خداوند متعال، ولایت را بالذات به خود اختصاص داده و پس از آن برای پیغمبر خود و پس از آن برای مؤمنینی که نماز گذارنده و زکات دهنده اند در حالتی که رکوع کننده اند.
«ولی» در این آیه به معنی صاحب اختیار و متصرف در امور است، نه به معنای دوست و دوست دارنده و دوست داشته شده و مراد از «مؤمنین» در این آیه به اتفاق جمیع مسلمین از اهل حل و عقد ـ از شیعه و سنی ـ وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) می باشد.
دلیل سوم: در آیة 107 سورة انبیا آمده است: «و ما أرسلناک الّا رحمة للعالمین؛ یعنی ما نفرستادیم تو را مگر برای اینکه رحمت باشی بر تمام عوالم.» چنانچه بنابر روایت شیخ طوسی(ره) در کتاب مصباح و بنابر آنچه سیدبن طاووس(ره) در کتاب اقبال در خطبة عید غدیر از امیرالمؤمنین(ع) دربارة اوصاف خاتم الانبیا(ص) نموده است، آن حضرت(ع) فرموده: «خدای تعالی او را برای خود خالص قرار داد در قدیم بر سایر امت ها، و قائم مقام خود گردانید در ادای اوامر الهیه و انجام کارها در تمام عوالم وجود».11
جملة «او را قائم مقام خود در تمام عوالم وجود گردانید.» تصریح بر دارا بودن ولایت کلیه توسط آن حضرت می نماید و دلیل دارا بودن خلافت و نیابت آن وجود مقدس برای انجام دادن امور از سوی خداوند می باشد.
در تفسیر مجمع البیان و تعدادی از تفاسیر دیگر روایت شده که چون جبرئیل آیة: «ما نفرستادیم تو را مگر برای اینکه رحمت باشی بر تمام عوالم» را برای پیغمبر(ص) آورد، حضرت به او فرمود: «آیا از این رحمت به تو چیزی رسیده؟» گفت: آری من از عاقبت امر خود می ترسیدم، پس به میمنت تو امنیت یافتم زیرا که خدا بر من ثنا گفت به گفتة خود که فرمود: «ذی قوّةٍ عند ذی العرش مکین؛ صاحب توانایی نزد صاحب عرش با منزلت است.»12و13
دلیل چهارم: فرمایش رسول خدا(ص) است که در کتب شیعه اهل سنت روایت شده و از متواترات اخبار است که فرموده: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه؛ هر که را من بر او ولایت دارم و اولی به تصرف در امور او هستم پس علی بر او ولایت دارد و اولی به تصرف است در امور او.»
علامه امینی (ره) در جلد اول کتاب الغدیر پس از بیان مبسوط معانی کلمة «مولی»، چهارده قرینه از کتب بزرگان علمای اهل سنت ارائه نموده، که «مولی» در حدیث شریف غدیر به معنای ولیّ امر و اولی به تصرف و صاحب اختیار در امور عامه است.
دلیل پنجم: جملة: «الخاتم لاسبق و الفاتح لا استقبل»14 است که در عده ای از زیارات حضرت رسول اکرم(ص) وارد شده؛ یعنی آن جناب ختم کننده (باب ولایت کلیة مطلقه) است زیرا که آن حضرت اولین کسی است که خداوند خلعت ولایت کلیه را بر او پوشانیده و افتتاح باب ولایت مطلقه، توسط آن جناب شده است. زیرا مقام ولایت کلیه الهیه منحصر است در چهارده نفر که خود آن حضرت و اوصیای او و فاطمة زهرا(س) باشند. و فقط ایشان دارای شرایط ولایت مطلقه اند و ولایت جزئیة همة انبیا و اولیاء فرع بر ولایت کلیة ایشان است.
در جلد ششم بحارالانوار در «باب فضایل و خصایص آن حضرت» قسمتی از خطبة امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که از جمله فقرات آن این است که فرموده:
[بار خدایا!] قرار ده درودهای پیوسته باشرافت و برکت های زیاد شونده ات را بر محمد ـ بنده و فرستاده ات ـ که ختم کنندة وحی و پیغمبری، و گشایندة درهای بستة ولایت کلیه الهیه، و آشکارکنندة حق ثابت به راستی است.15
این جمله نیز دلیلی است که آن جناب دارای ولایت کلیه است و افتتاح باب ولایت کلیه با ایشان شده [است.]
نتیجة سخن
مختار و برگزیدة خدا برای ولایت و ریاست و فرمان فرمایی بر ممکنات و تصرف در محیط عالم امکان برای حفظ نظام احسن، وجود مبارک عقل کلّ و هادی سبل و خاتم رسل محمدبن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف(ص) می باشد. به دلیل آنکه آن بزرگوار دارای خصایص و امتیازاتی است که خداوند متعال هیچ یک از پیغمبران خود را به آن خصایص و امتیازات و آثار معرفی ننموده است.
اول، آنکه خداوند خلعت نور او را بر همة ممکنات مقدم داشته [است]. دوم، آنکه پیش از آنکه خداوند آدم ابوالبشر را بیافریند، به هزارها سال نبی بوده است به دلیل روایت نبوی: «کنت نبیّاً و آدم بین الماء و الطین؛ من نبی بودم در حالی که آدم میان آب و گل بود.»16 یعنی هنوز آدم آفریده نشده بود. سوم، آنکه هیچ یک از انبیا و مرسلین قبل از آن حضرت ادعای چنین مرتبه و مقامی را نکردند.
چهارم، به این دلیل که ایمان اوبه خدا، مقدم بر تمام مخلوقات بوده [است]. پنجم، اینکه خداوند متعال او را اول المسلمین نامیده [است]. ششم، شفاعت کبرای قیامت را مخصوص او قرار داده [است]. هفتم، لوای حمد را در قیامت اختصاص به او داده [است]. هشتم، مبنر وسیله را در قیامت خاص او قرار داده [است]. نهم، او را افضل و اشرف و اکمل تمام انبیا و مرسلین و ملائکة مقربین گردانیده [است]. دهم، خداوند عهد رسالت و ولایت او و اوصیای او را در «عالم میثاق» از تمام انبیا و مرسلین و ملائکة مقربین گرفته [است.] یازدهم، او را قائم مقام خود در تمام عوالم قرار داده [است.] دوازدهم، او را سید و مقتدا و پیشوای انبیا و مرسلین و ملائکة مقربین قرار داده [است.] سیزدهم، او را شاهد اعمال تمام خلایق قرار داده [است.] چهاردهم، او را با جسم ناسوتی به هفت آسمان ها بالا برده و از کرسی و سدرةالمنتهی گذرانیده [است.] پانزدهم، هشت بهشت عالم آخرت و درجات و انواع نعمت های آن را به او نشان داده و درکات هفت دوزخ را نیز به رأی العین مشاهده نموده [است.] شانزدهم، او را در تمام طبقات عالم، تا عرش اعلی سیر داده و از حجاب ها گذرانیده و در دربار عظمت و کبریایی خود راه داده و به مقام «دنی فتدلّی فکان قاب قوسین أو أدنی؛ سپس نزدیک و نزدیک تر شد تا آنکه [فاصلة او] به اندازة فاصلة دو کمان یا کمتر بود.17»
نشانیده و در جایی که بین حبیب و محبوب هیچ واسطه ای نبوده، به دریافت سخنان و خطاب های الهیه مشرف، و به گفت وشنود اسرار بی شماری مخاطب شده [است.]
هفدهم، خدای متعال اطاعت او را اطاعت خود و معصیت او را معصیت خود و رضای او را رضای خود و خشم و غضب خود خوانده [است.]
هجدهم، نور مقدس او را علت ایجاد کلیة موجودات قرار داده [است.] نوزدهم، اوصیای دوازده گانة او را افضل تمام انبیا و مرسلین و ملائکة مقربین قرار داده و درفضایل و کمالات نفسانیه و امامت و ولایت کلیه ـ به استثنای مقام نبوت و رسالت ـ آنها را هر یک بعد از دیگری ردیف او قرار داده [است.]
بیستم، خداوند متعال به حکم «و رفعنا لک ذکرک18» رفعت ذکر او را با ذکر خود توأم قرار داده تا در اذان ها و اقامه ها، نمازها و خطبه ها؛ جمعه ها و جماعت ها هر کجا «أشهد أن لا إله إلّا الله» گفته شود دنبالة آن «أشهد أنّ محمداً رسول الله» نیز گفته شود.
البته بر ارباب بصیرت پوشیده نیست که صاحب ولایت مطلقه را امتیازاتی است برتر و بالاتر از آنچه ذکر شد و طالبان به کتب مفصلی که دربارة به این موضوعات است، مراجعه فرمایند.
پی نوشت ها:
* برگرفته از کتاب ولایت کلیه، ضمن تلخیص و ساده نمودن عبارات.
1. سورة احزاب (33)، آیة 21.
2. سورة نساء (4)، آیة 80.
3. سورة نساء (4)، آیة 59.
4. سورة حشر (59)، آیة 7.
5. سورة آل عمران (3)، آیة 31.
6. سورة احزاب (33)، آیة 6.
7. «أنا و علیٌّ أبوا هذه الامّة.» تفسیر صافی. ج4، ص16، به نقل از علل الشرایع صدوق.
8. النّاصبی شرّ من یهود. قیل: کیف ذلک یابن رسول الله؟ فقال إنّ الیهودیّ منع لطف النّبوة و هو خاصّ و النّاصبیّ منع لطف الإمامة و هو عامٌّ.عوالی اللئالی، ج4، ص11.
9. و أسئلک بما نطق منهم من مشیتک فجعلتهم معادن لکلماتک و ارکاناً لتوحیدک و آیاتک و مقاماتک التّی لاتعطیل لها فی کل مکانٍ یعرفک بها من عرفک لافرق بینک و بینها إلّا أنّهم عبادک و خلقک فتقها و رتقها بیدک بدءها منک و عودها إلیک، أعضادٌ و أشهادٌ و مناةٌ و أزوادٌ و حفظةٌ و روّادٌ منهم ملأت؛ مجلسی، بحارالانوار، ج98، ص393، ح1، باب «اعمال مطلق ایام شهر رجب و لیالیها»، اقبال، ص674 ـ 643.
10. من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتةً جاهلیّةً. مجلسی، همان، ج32، ص331، ح317.
11. «استخلصه فی القدم علی سائر الامم و أقامه فی سائر عالمه مقامه فی الأداء.» مجلسی، همان، ج97، ص112، ح8؛ مصبح المتهجد، ص524.
12. «هل أصابک من هذه الرّحمة شیء؟ قال: نعم إنّی کنت أخشی عاقبة الأمر فآمنت بک لما اثنی الله علیّ بقوله (ذی قوّةٍ عند ذی العرش مکین) و قد قال صلّی الله علیه و آل إنّما أنا رحمة مهداة.» سورة تکویر (81)، آیة 20.
13. مجمع البیان، ج4، ص66، تفسیر صافی، ج3، ص359.
14. مجلسی، همان، ج100، ص148، ح12، باب 2.
15. «إجعل شرائف صلواتک و نوامی برکاتک علی محمد عبدک و رسولک الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق و المعلن الحق بالحق». همان، ج2، ص378، ح10.
16. همان، ج16، ص402، ح1.
17. سورة نجم (53)، آیة 8 و 9.
18. سورة شرح (94)، آیة 4