شهادت صدیقه طاهره رو با این مثنوی واره متولد ۸۲ تسلیت میگم.یا علی
وقتی خدا بودو کسی نبود بجز او
جلوه میکرد یه بانویی با اسم یاهو
بهشت یه انعکاسه از جلوه ی نامش
عرش خدا کوتاهتره از طول بامش
آدم و حوا زارعند تو باغ خونش
سیمرغه وهیچکی ندیده آشیونش
لطف مشیت تبسمش : بهشته
نیت خنده میکنه میشه : فرشته
سوره ی هل اتا که میده بوی نامش
از حوریه حرفی نزد به احترامش
از باغ وحی اش جبرئیل ، سوره می چینه
کاتب آیه هاش امیر المومنینه
فاطمه ، آبه و همه زنده به آبند
فاطمه، خوابه و همه محتاج خوابند
فاطمه نکهت تجلی جماله
فاطکمه در اوج جمالش با جلاله
فاطمه ، پیغمبر و مومنش علیه
فاطمه بر تموم انبیاء ولیه
چادر عصمتش کساء اهل بیته
شاعر تازه کار بچه هاش ، کمیته
نسیم گریه هاش که شبنم آفرینه
شبا رو گلبرگ دل علی می شینه
اونقده نورانی میشه صورت ماهش
انگاری خورشید دمیده تو سجده گاهش
هر شب میاد در میزنه خونه به خونه
پشت در هر خونه ای کمی میمونه
کمک میخواد شبا ز انصار و مهاجر
- مسلمونی کمک میخواد از قوم کافر-
کوثر عمر کم اون خیر کثیره
یه سر مدینه یه سرش خم غدیره
ستاره ای نداره و ماه مدینه اس
زهرا شب قدر علیه ، همین و بس
پل خدا رو برای همیشه بستند
اونایی که دست قنوتشو شکستند
همه تماشاچی هیزم و آتیشن
تا همه ی زهرا نسوزه پا نمیشن
باغ فدک بهونه ی سیلی زدن بود
کاری ترین زخم دل ابوالحسن بود
عمق غم و از دل افلاکی بپرسین
گوشواره رو از چادر خاکی بپرسین
دختر رز همنشین ساقه ی تاکه
سوره ی قدر آسمون ، گنج تو خاکه
مهتابو شاهد میگیرم علی غریبه
اشک چشاش ، غسل تن ماه نجیبه
شیشه ی غربت علی دچار سنگه
مدینه ی بی فاطمه کوچیک و تنگه